ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 09.11.2006, 10:51
كثرت‌گرايی دينی (٢)

دكتر محمد برقعی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۵

در بخش نخست بحث شد‌ كه كثرت گرايی دينی مشكل تنها دو دين اسلام و مسيحيت است، زيرا تنها اين دو دين هستند كه مدعی داشتن راه نجات انحصاری برای تمام بشريت در همه ادوار تاريخی هستند. همچنين اين هر دو به گناه اوليه انسان اعتقاد دارند. گناهی كه نشان غفلت و وسوسه پذيری انسان است پس هدايت الهی برای سعادت او لازم است. از اين روی نجات و راهنمايی همه انسانها را وظيفه خود می‌دانند و در طول تاريخ هم به شيوه تبليغی و صلح آميز يا از طريق اعمال زور و تهاجم نظامی به دنبال اين مقصود بوده‌اند.
در مقابل انديشمندان و روشن انديشان اين دو دين نيز هر كدام از زاويه‌ای متناسب با زمان و مكان خود برای مصونيت ساير اديان و نظام‌های عقيدتی از دست اندازی متعصبان دين شان كوشش كرده‌اند. در جهان مسيحيت "تحمل" Tolerance مطرح شد و در جهان اسلام تساهل و تسامح. در ذيل به تعريف اين دو مفهوم، چگونگی پيدايش آنها و تفاوتشان با يكديگر و بالاخره به كاربردشان در جهان امروز می‌پردازيم.

١ــ تحمل١ Tolerance
اين مفهوم در اروپا و از جانب فلاسفه و انديشمندان بخش مدنی جامعه نه از سوی نهادهای دينی مطرح شد. بخش مدنی در اين جوامع هر روز قوی‌تر شد. بخشی كه قدرتش را از انديشه مدرنيته می‌گرفت و گسترش علم و صنعت كه در ذات خود ضد تعصب دينی است. هم چنين گسترش نظام حقوقی كه لازمه نظام سرمايه داری است، بستر مناسب رشد اين مفهوم را فراهم آورد. كليسا نيز كه در چنين محيطی عمل می‌كرد و پيروان كليسا نيز چون زاده همين محيط بودند لذا تحت تاثير همان محيط مفهوم تحمل را كم كم وارد آموزش‌های دينی خود كردند.
اين مفهوم كه از سوی فلاسفه‌ای چون جان لاك در انگلستان مطرح شد و توماس پين آن را در آمريكا رواج داد و انقلاب فرانسه آن را فراگير كرد، اساسا يك مفهوم حقوقی است كه لازمه اش وجود كشوری با حكومت قانون است. قانونی كه قانون گذار آن انسان باشد و افراد جامعه ــ البته كسانی را كه قانون صاحب حق می‌شناسد ــ در برابر آن قانون مساوی باشند؛ يعنی مفهوم شهروندی و حكومت قانون پيش شرط ايجاد‌ مفهوم تحمل است و همين قانون افراد را مجبور می‌كند كه عقايد مخالف خود را تحمل كنند و انتخاب افراد ديگر را در گزينش راه خود، هر چند به غلط بدانند ــ تحمل كنند. از اين روی تا اين پيش شرط‌ها در قرن هيجدهم در جوامع غربی آماده نشد مفهوم "تحمل" هم مطرح نشد.
اين مفهوم با تمام ضعف‌هايش كه بعد به آن می‌پردازم، در كشورهای غربی تا حدود زيادی كارآيی داشت. زيرا جوامع اروپايی با اختلاف فرقه‌های مذهبی سروكار داشتند نه با برخورد اديان مختلفی كه از بنياد با يكديگر متفاوت و گاه متضاد هستند. لذا اين مفهوم نه چندان محكم و توانمند ‌برای حل همان مشكلات كافی بود.
به طور كلی جهان مسيحيت در اروپا و آمريكا از نظر حضور و اديان جامعه‌ای بسته و در خود بود٢ كه در آن جز مسيحی‌ها تنها كليمی‌ها حضور داشتند. كليمی‌ها هم قدرتی نبودند كه كسی نگران حضورشان باشد پس درگيريهای عقيدتی منحصر بود به دعوای ميان فرقه‌های گوناگون مسيحيت كه تقريبا هم تا قرن هيجدهم پس از سالها جنگ و ستيز با يكديگر هر يك در كشوری غالب شده بودند و دين رسمی كشور را به نام خود كرده بودند. اروپا در جنگ‌های طولانی و سنگين ميان فرقه‌های مختلف مسيحيت در دو جبهه يكی به رهبری فرانسه و اسپانيا و ديگری به رهبری آلمان و سوئد خسته شده بود. لذا بيشتر كشورهای اروپايی قبول كرده بودند كه هر كشوری دين رسمی خود را داشته باشد و پيروان فرقه‌های ديگر يا كشور را ترك كنند و يا با آنكه مثل همگان ماليات دينی ميپردازند، اما كليسای فرقه آنان از آن پول نصيبی نبرد و همه برای ماليات به كليسای فرقه حاكم داده شود. از همين رهگذر هم بسياری ناگزير به ترك وطن شدند و راه آمريكا را در پيش گرفتند.
بدين ترتيب در اروپا آزادی اديان و در حقيقت آزادی انتخاب فرقه‌ای از مسيحيت در سطح فردی پذيرفته شد. برطبق قانون هر فرد می‌توانست مذهب خود را انتخاب كند، اما اين به معنای تساوی فرقه‌های دينی نبود و همان گونه كه گفته شد ‌هر كشوری مذهب رسمی خود را داشت و امتيازات در انحصار همان فرقه مذهبی بود، اما در آمريكا امكان چنين كاری نبود زيرا چون ايالات مختلف هر يك دين رسمی خود را داشتند لذا دولت فدرال بايد از نفوذ هر دين و فرقه‌ای بركنار بماند و از ديد آن همه فرقه‌ها از حقوق مساوی برخوردار باشند.
بنابر اين در عمل كاربرد ‌مفهوم "تحمل" تنها در آمريكا بود كه از سطح فردی بالاتر رفته و فرقه‌ها و نهادهای دينی را نيز شامل می‌شد. ٣
با اين حال در همه اين كشورها آزادی اديان به مفهومی كه ما امروزه در غرب می‌شناسيم نبود از جمله خود جان لاك بر آن بود كه خير جامعه حكم می‌كند كه بی‌خدايان و پيروان كليسای روم شامل اصل تحمل پذيری نشوند، و يا در هشت ايالت آمريكا تا دهه ١٩٦٠ قانون آزادی اديان، بی‌خدايان و در مواردی مسلمانان را استثنا می‌كرد. از جمله در هشت ايالت ضمن قبول ماده اول Bill of Rights كه آزادی اديان را اعلام می‌كند آمده است كه بی‌خدايان حق ندارند كه هيچ سمت دولتی داشته و يا در دادگاهی شهادت بدهند. از جمله اين هشت ايالت تكزاس و ويرجينيای غربی و مينه سوتا را می‌توان نام برد.
به طور كلی غرب بی‌خبر از جهان هر چه از كاربرد‌ تحمل می‌دانست تحمل ميان فرقه‌های مختلف مسيحيت بود والا در مورد ساير اديان برخوردی خصمانه و از راه دور داشت. لذا در ادبيات مسيحيت، كه هنوز نيز ميان بنيادگراهای مسيحی معمول است دو اصطلاح بيشتر وجود ندارد مسيحی و كافر. و كافر شامل همه كسانی می‌شود كه مسيحی نيستند.
اما اروپاييان در مستعمرات خود با اديان ديگر سروكار داشتند، ولی دو نكته مانع گسترش مفهوم تحمل و اطلاق آن نسبت به اديان ديگر می‌شد: يكی آنكه مردم مستعمرات شهروندان كشورهای اروپايی نبودند و قوانين حاكم در اروپا شامل آنان نمی‌شد. و به همين سبب هم دست مبلغان مسيحی و حكومت‌های استعماريشان در سركوب اديان در اين مناطق كاملا باز بود.
ديگری ويژگی اروپاييان و به طور اخص انگلوساكسون‌هاست؛ ويژگی‌ای كه ظاهرا در تاريخ جهان استثنا است. و اين ويژگی سعی آنان در جدا نگه داشتن خود از مردم كشورهای مغلوب بود. در حالی كه ساير اقوام فاتح چون اعراب، مغول‌ها، ايرانيان، تركان، با ازدواج با بوميان به زودی بخشی از مردم همان جامعه می‌شدند. حتی اسكندر پس از فتح ايران سعی كرد با ازدواج وسيع ميان لشكريانش و دختران ايرانی اين پيوند و درهم شدگی را ايجاد كند.
همين خصوصيت عدم آميزش اروپاييان با مردم كشورهای مستعمره در رابطه با مذهب هم سبب شد كه رابطه يك جانبه باشد. يعنی دين حاكمان با همان خصوصيتی كه از دين مسيحی معمول در اروپا شمردم با زور و يا با تبليغ در جامعه بومی نفوذ كند، ولی جامعه اروپايی تاثير چندانی از اين آشنايی نپذيرد و لذا دليلی هم برای سازش با آن اديان و آشتی با مذاهب غيرمسيحی پيدا نكند، بلكه حداكثر بگذارد بوميان اين كشورها برای بقای دين آبا و اجدادی خود عواملی از آن را وارد مسيحيتی كه می‌پذيرند بكنند. همان كاری كه رومی‌ها با اقوام مغلوب خود می‌كردند. كه اگر قوم مغلوب نيرومند و بزرگ بود يكی از معتبرترين خدايان آنان را به جمع خدايان رومی می‌افزودند تا بدين سان آنان را هم بخشی از روم كنند. بدين ترتيب در مستعمرات كه پای اديان ديگر به ميان می‌آمد مسئله تحمل مطرح نمی‌شد كه لزومی به تجديد نظر و وسعت دادن به آن مفهوم باشد.
تنها در قرن بيستم و توسعه جامعه صنعتی و مهاجرت مردم ديگر نقاط جهان به غرب بود كه رابطه ميان اديان مورد توجه قرار گرفت، زيرا مهاجران در تعداد قابل ملاحظه‌ای به غرب آمدند و دين خودشان را نيز با خود آوردند. اروپاييان نيز بر مبنای همان خصلت ديرينه عدم آميزش با اينان تلاشی هم برای جذب اين مهاجران نداشتند بويژه كه آنان را افرادی پايين‌تر از خود می‌دانستند، اما چون مهاجران در آنجا زندگی می‌كردند، هر چند هم كه در عمل شهروند دست دوم باشند، اما تابع قوانين آن كشور بودند و كشور در درون خود نمی‌توانست دو قانون د‌اشته باشد؛ قانونی برای مردم خود و قانونی برای مهاجران. اين دوگانگی در مستعمرات ممكن بود ولی در خود جوامعی كه اصلشان بر سرمايه داری استوار بود غيرعملی بود.
اين مهاجران نيز با خود دست آوردهايی از تمدن خود می‌آوردند‌ كه برای غربيان جاذبه داشت. بويژه اديان و نظام‌های اعتقادی‌ای كه از آسيای دور می‌آمدند، همانطور كه در بخش اول اين نوشتار آمد، مدعی داشتن راه انحصاری به حقيقت نبودند و بدينسان به آسانی به مسيحيت تماميت خواه پيش كش‌های فرهنگی مفيدی می‌توانستند بدهند بی‌آنكه ادعای انحصار آن را در داشتن حقيقت به خطر بيندازند. و چه بسيار هم بر مبنای همان ويژگی جوامع آسيای دور ضمن حفظ باورها و سنن خود مسيحی هم بشوند.
كوتاه كلام آنكه آنچه كه در جوامع غربی تا قرن بيستم مصداق اصل تحمل می‌شد اختلاف ميان فرقه‌های مسيحيت بود كه ضمن اشتراك در اصول دينی تفاوتهايی در فروع داشتند و نكات اشتراك آنان بيش از موارد اختلاف آنان بود. لذا اين مفهوم با همان تعريف محدود خود كارآ ميبود.
اما در قرن بيستم كه رابطه مسيحيت و مردم كشورهای غربی، با ساير اديان عينيت يافت و دلمشغولی متفكران و قانونگذاران آن شد اين جوامع و مردمانشان به دلايل ديگری در دو قرن گذشته تحول بسيار كرده بودند. مفهوم نسبيت از علم به زندگی روزمره آمده بود. دست آوردهای علمی جوامعی را كه از مدتها قبل از نظر سياسی سكولار شده بود، از نظر فلسفی هم تا حدود زيادی سكولار كرده بود. نظام سرمايه داری اصل انتخاب را از كالا به تمامی عرصه‌های حيات اجتماعی كشانيده بود و لذا مردم آمادگی رويارويی با عقايد مختلف و پذيرش نسبی آن را داشتند و در اين آمادگی آموزش‌های مذهبی نقش چشمگيری نداشت.
همانگونه كه ديديم مفهوم تحمل در غرب از سوی بخش مدنی و نه از جانب نهادهای دينی مطرح شد و توسعه يافت. و نهادهای دينی نيز به پيروی و تبعيت از بخش مدنی جامعه آن را پذيرفته و آموزش‌های دينی خود را با آن سازگار كردند. به همين سبب اين مفهوم در سطح حقوقی و قانونی بسيار جا افتاده‌تر است تا در قلمرو عملكرد نهادهای دينی. در حالی كه قانون از حقوق پيروان ديگر اديان حمايت می‌كند نهادهای مذهبی در موارد بسياری از آن عقب‌تر حركت می‌كنند. حمايت كليسای كاتوليك از تعقيب و آزار يهوديان در جنگ جهانی دوم و سخنان مبلغان مسيحی در توهين به اسلام و سخنان اخير پاپ بنديكت در مورد اسلام شاهدانی بر اين مدعا هستند.
نگاهی به برنامه‌های تبليغی مسيحيان در تلويزيون‌های ايرانی خارج از كشور اين تعصب و تنگ نظری را به وضوح نشان می‌دهد. لازم به گفتن است كه تكيه وسيعی كه بر دو مسئله عشق و نيت واقعی به جای تكيه بر مراعات شعائر دينی در مسيحيت می‌شود زمينه بسيار مساعدی را برای پذيرش مفهوم تحمل فراهم می‌آورد كه جای بحث وسيع آن در اين مختصر نيست.

ناكارآيی‌های مفهوم تحمل
دو ويژگی در مفهوم تحمل بنيانی است:
اول ــ حقانيت خود كه به تبع آن عدم حقانيت طرف مقابل است. به همين سبب هم بايد طرف مقابل را تحمل كرد و با هر سختی كه شده حضور او را طاقت آورد. به همين خاطر از آغاز طرح اين مفهوم بحث بر سر آن بود كه حد و مرز تحمل تا كجا بايد باشد. آيا تحمل بايد بدون قيد و شرط باشد و تحمل بلاتبعيض را پذيرفت و آماده پذيرش عوارض آن برای جامعه بود؟ جان لاك "تحمل تبعيض آميز‌" را مطرح می‌كند. يعنی برخی چون بی‌خدايان را مشمول اصل تحمل نمی‌داند و يا هربرت ماركوزه از تحمل فراگير Universal Tolerance سخت اظهار نگرانی می‌كند و می‌گويد كه چنين تحملی ابزاری می‌شود در دست حكومت‌ها تا هر شری را به مردم بقبولانند. وی تا بدانجا پيش می‌رود كه حتی اعمال خشونت در برابر نيروهای مبلغ شر و خشونت را مجاز می‌شمارد. ٤
به همين سبب تا مسئله حقانيت و عدم حقانيت در يك محدوده معقول و در اين موارد در درون يك دين است مفهوم تحمل كارآيی دارد، اما وقتی دو جهان بينی مختلف كه در اساس با يكديگر در تضاد هستند مقابل هم قرار می‌گيرند امر بسيار پيچيده می‌شود. از جمله وقتی اختلاف بر سر انواع تعريف از خدا در اديان ابراهيمی است يك سخن است ولی وقتی مثلا در نظام عقيدتی شينتو كل وجود خالق زير سئوال می‌رود سخن ديگری است. و يا مسئله خير و شر در اديان ابراهيمی و حتی زرتشتی و مانوی وجوه اشتراك دارند، اما در نظام عقيدتی تائوئيستی چنان دگرگون می‌شود كه شر در كنار خير بخش لازمی از هستی می‌شود و زشتی و شر همراه زيبايی و خير لازمه گردش حيات می‌شود و وجودشان لازم و حتی مفيد. و يا در پاره‌ای نحله‌های هندو و حتی بوداييسم راه رسيدن به حقيقت نه از طريق توجه به خداوند و نيروهای ماوراءالطبيعه بلكه از طريق توجه به جسم و عملكرد بدن و مغز می‌باشد. و يا در جايی كه برطبق آموزش اديان ابراهيمی شناخت خداوند اصل و مقصود همه زندگی است در نظام عقيدتی بودا سئوال از خالق و نحوه خلقت سئوالی است كاملا بی‌حاصل.
دوم ــ لزوم وجود حكومت قانون و برابری همه شهروندان در برابر آن. لذا ميدان عمل مفهوم تحمل محدود می‌شود به يك حوزه حقوقی از جمله يك كشور. و وقتی مسئله ميان دو حوزه حقوقی مطرح می‌شود مفهوم تحمل كارآيی خود را از دست می‌دهد، زيرا شهروندان هر يك از اين حوزه‌ها در برابر قانون حاكم بر حوزه خودشان متعهد هستند. و از آنجا كه هيچ متن قانونی به خودی خود گويای مصاديق آن نيست و هميشه نيازمند به مفسر و تعيين كننده مصداق دارد، لذا حضور قضات نقش اساسی پيدا می‌كند. به همين سبب حتی اگر دو حوزه حقوقی مثلا دو كشور يك متن قانونی را در اين مورد بپذيرند باز بدان معنی نيست كه نظام حقوقی آنان برداشت ثابتی را از آن متن داشته باشند. به همين سبب مفهوم تحمل در عمل كاربردی خارج از يك نظام حقوقی از جمله يك كشور ندارد. به اين ترتيب تا يك دستگاه قضايی جهانی و يك قانون مورد‌قبول جهانی وجود نداشته باشد مسئله تحمل كارآيی ندارد.
با توجه به اين مسئله است كه از انتهای قرن بيستم جامعه جهانی در مورد مسئله "تحمل" دچار مشكل شده است، زيرا تكنولوژی نوين مسئله مرزها را زير پا گذاشته است و مطلبی كه يك نويسنده در همان كشور می‌نويسد توسط كامپيوتر در همه جهان پخش می‌شود و معلوم نمی‌شود كه نويسنده در مقابل قوانين چه كشوری بايد پاسخگو باشد. نمونه بارز آن مسئله كاريكاتورهايی بود كه كاريكاتوريست‌های دانماركی در جهان ايجاد كردند. ٥

ادامه دارد...

بخش نخست مقاله

-----------------------
پانويس‌ها:
١ــ طاقت آوردن، صبر كردن، شكيبا بودن، قبول رنج و مشقت كردن (فرهنگ معين)
٢ــ‌ آنچه از اين پس می‌آيد مربوط به مسيحيت در غرب است والا مسيحيت ارتودوكس حاكم در روم شرقی ويژگی‌های ديگری دارد از جمله به علت حضور در شرق و روابط با اديان ديگر از تعصبات بسيار كمتری برخوردار بود. اما به هر حال چون غرب توانا شد و امروز بر جهان حكومت می‌كند لذا هر آنچه كه از اين ديار می‌آيد به اسم مسيحيت در جهان شناخته می‌شود.
٣ــ ‌برای توضيح بيشتر مراجعه شود به كتاب "سكولاريسم از نظر تا عمل" از همين نويسنده، نشر قطره، تهران
٤ــ مراجعه شود به مقاله‌ای تحت عنوان "عيب تحمل" از ت. نوين ترجمه محمدسعيد حنايی كاشانی در سايت اينترنتی http://www.fallosafah.org
٥ ــ‌ برای تفصيل بيشتر اين مسئله مراجعه شود به مقاله "كاريكاتورها: رويارويی تمدن‌ها" از همين نويسنده در شهروند.