پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Thursday 25 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.05.2021, 12:12

تراژدی پاریس و نسیان چپ ایرانی


علی‌محمد اسکندری‌جو

هر بهار به روایت کمون می‌اندیشم این پرسش بی‌پاسخ را دارم: زمانی که اعضای کابینه و فرماندهان ارتش به کاخ ورسای گریخته‌اند، چرا نیروی پارتیزانی یا همان کمونارها مستقیم به قصر هجوم نیاورده تا دستگاه دولت و نظام بورژوایی را یکجا براندازند؟ آنها حتی به بانکها بویژه بانک مرکزی حمله نکردند تا تمام ذخایر طلای امپراطوری و جواهرات مستعمرات فرانسه را غنیمت گرفته (همانند دولت بلشویکی) سپس بابت تامین بودجه کمون این غنایم را به انگلیس و آلمان بفروشند.

روایت است ولادیمیر ایلیچ اولیانوف مشهور به “لنین” در هفتاد و سومین روز از دیکتاتوری پرولتاریا چنان مستان و رقصان شد که در سرما و بارش سنگین برف، به شکرانه سبقت دولت بلشویکی از حاکمیت هفتاد و دو روزه کمون پاریس به شادی پرداخت. اینک در صد و پنجاهمین سالگشت کمون پاریس شاهدیم شاخه‌ای از چپ ایرانی به‌جای پاریس و پرلاشز همچنان به مسکو و کرملین چشم دوخته است. ارگان رسمی حزب هم اغلب در پایان هفته به‌جای ارائه یک تحلیل منطقی و ایران پسند از آنچه گذشت اما پنداری یک بسته صادراتی از طامات و ترهات روسی را در قرع و انبیق ریخته سپس بخارات توّهم توطئه را تقطیر و منتشر می‌کند.

در تاریخ معاصر ایران شاید کادر مرکزی حزب از روایت کمون پاریس درسی هم گرفته باشد که فرقه دموکرات آذربایجان را به رسمیت نشناخت تا مبادا به ساورنتی نظام گذشته و یکپارچگی ایران آسیب برسد. پیداست آن زمان این اقدام جناح سیاسی به لحاظ منطقی نشانه “نقض غرض” جایگاه امروز آن نیست؛ چراغ راهنمای حزب را نمی‌توان به سوی تهران چشمک زد اما به طرف مسکو پیچید!

دیگر نمی‌توان به درس‌هایی از کمون نوشته مارکس و انگلس بسنده کرد بلکه باید درس‌هایی از کابل و کرملین را نیز خواند تا مبادا ناقوس‌ها باز بی صدا بشکنند و کشیشان تبعید و زندانی و تیرباران شوند و کلیساها بر سر پیروان آوار شوند. به این سیاق، خطای هولناک چپ افغان در اواخر دهه ۱۳۵۰ خورشیدی و تخریب مساجد و تغییر بناهای مذهبی چنان عواقبی (ظهور گرایش افراطی و سلَفی علیه چپ و شیعه) را در پی داشت که هنوز آن ملت نگون بخت از این بختک رهایی نیافته است.

هرگز نباید مانند مائو روایت “کمون” را از چپ خواند؛ رهبر چین کمونیست (شرح گفتار گهربار و کردار داهیانه او در کتاب قرمز مشهور به انجیل چینی ثبت شده است!) به زعم خویش با الهام از جنبش پاریس فرمان می‌دهد همه مراکز آموزش عالی از هواداران “بورژوازی” پاکسازی شود. بنا به توصیه این رهبر عالیقدر(!) بسیاری از استادان و دانشجویان دانشگاه در خیابان و میدان شهر مورد تحقیر و ضرب و شتم قرار گرفتند سپس محکوم به زندان و تبعید و اعدام شدند. پیداست مائوئیست ایرانی پاسخگوی آنچه مائو به بهانه انقلاب فرهنگی الهام گرفته از کمون پاریس انجام داد نباید باشد آنگونه که اکثر چپ‌ها در پی توجیه خطای استالین نیستند. از سوی دیگر، ایمان داشتن به آرمان‌های کمون پاریس تنها معطوف به حافظه تاریخی نیست بلکه مبتنی بر نواندیشی و ابتکار عمل در حال و آینده است.

اینک نخبگان و هواداران آزادمنش چپ آیا باز کتاب “کمون پاریس” برگردان مترجم برجسته ایران زنده یاد محمد قاضی را خواهند خواند؟ روایت کمون که مارکس آن را جنگ داخلی نامید و جزوه کوچکی هم در باره آن نوشت، بی تردید مهم‌ترین حادثه برای تاریخ چپ است چرا که سرچشمه حافظه تاریخی همواره باید یک “بحران” هولناک باشد تا پیروان هر ساله آن را به یاد آورند. در مقالات پیشین به “مکانیسم” ایجاد حافظه جمعی و پاسداری از آن و نیز ستیز بی امان این حافظه با آگاهی تاریخی اشاراتی داشتم که در اینجا تکرار نمی‌کنم.

رقابت نافرجام بلانکیست و پرودونیست در پاریس

در تاریخ معاصر با وجودی که آگاهی (برخلاف حافظه تاریخی) انگیزه یک خیزش ملی یا یک جنبش حماسی نبوده اما برخی همچنان اصرار دارند که تاریخ چراغ راه آینده است. اگر به دنبال چراغیم پس آن چراغ آگاهی نیست بلکه حافظه جمعی است که چراغ راه آینده است.

دو جناح مسلط اما رقیب یکدیگر با دو تاکتیک و دکترین مختلف در کمون پاریس فعال شدند؛ این دو گروه پارتیزانی سرنوشتی داشتند که مخالف مانیفست آنها بود. فریدریش انگلس بیست سال پس از کمون این دو جناح را به دقت کندوکاو می‌کند.

جناح موسوم به پرودونیست کلا مخالف مالکیت مشاعی و اشتراکی ابزار و مناسبات تولیدی بود اما با تشکیل سندیکای کارگری برای شرکت‌های بزرگ صنعتی موافقت داشت و خودگردانی نهادهای تولیدی را تشویق می‌کرد.

جناح پارتیزانی بلانکیست برخلاف نظریه کارل مارکس باور به خیزش خلقی و جنبش کارگری نداشت بلکه خواهان نابودی بوروکراسی و تشکیل یک دیکتاتوری موقت (به سبک روم باستان) به یاری چند فرمانده ارشد ارتش و نیز تشکیل یک فدراسیون آزاد از کمون‌های گوناگون بود. سالها بعد دو گرایش آنارشیستی و سوسیال دموکراسی با الهام از این دو گروه پارتیزانی کمون پاریس در جهان پراکنده شدند. با قتل عام بلانکیست و پرودونیست توسط ارتش فرانسه و آلمان سرانجام راه مارکسیسم برای استقرار دولت اشتراکی هموار گشت. به بیانی، تشکیل دولت حزبی که به استالینیسم مشهور شد از آن استعدادی برخوردار گشت تا همان مشکلاتی را حل کند که شورای کمون پاریس از عهده آن بر نیامده بود.

در پایان اینکه لااقل در شصت سال گذشته، حافظه جمعی چپ ایرانی چندان معطوف به خیزش کمونارها نگشته و به شکست این شورش در هفته خونین منتهی به ماه ژوئن به گونه جدی اعتنا نداشته است. تا کنون مراسم و یا گردهمایی شایسته در شناسایی نقاط ضعف و قوت این خیزش خونین که بذر “انترناسیونال” در جهان شد را شاهد نشدیم.

امید که در سالهای آتی برخی از هواداران ایرانی دکترین مارکسیسم (لااقل پاریس‌نشین‌ها) در بهار پرلاشز شاخه گلی به بنای یادبود و آرامگاه “لویی بلانکی” هدیه دهند تا بدین شکل، حافظه جمعی چپ نیز استوار گردد.


نیچه و زرتشت: 2018 (pouranblog.blogspot.com)






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024