پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - Thursday 28 March 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 21.07.2016, 12:07

پروژه‌ی رهائی از دست تاریخ


طاهره بارئی

نگاهی به مقاله محمد رضا نیکفر با عنوان «تاریخ مفهوم‌ها» روی سایت آزادی اندیشه

این نوشته نگاهی ست به مقاله‌ای از آقای نیکفر که بر آن عنوان «تاریخ مفهوم‌ها» را نهاده‌اند. می‌گویم نگاهی و نمی‌گویم نقد، چون نقد برای من نقد محتوا ست و بیش از همه، در گیر شدن با اندیشۀ پایه‌ای مطرح شده درآن. و این میسر نیست چون نمی‌دانم با کدامیک از عقاید و نظرات متعدد و از هر سو گرد آوری شده، که باز به‌نظر من با عنوان ِ مقاله زوایای از هم دور شونده‌ای پیدا می‌کنند، بایست روبرو شد. چنین نمی‌شد، اگر محتوای مقاله همان بسط «begriffsgeschichten» می‌بود که نویسنده آن را به تاریخ مفهوم‌ها ترجمه کرده است و می‌توانست نقد شخص نویسنده را ازین مسئله در بربگیرد یا نقد دیگران را از آن. البته شاید تلاش نویسنده براستی در همین جهت بوده است. من خود به عنوان یک مقاله‌نویس، دشواری پیاده کردن و تحریر آنچه را در ذهن داریم، و انتقال آن را به خواننده، می‌شناسم. گاه، و به کرّات نتیجه از توقع ما بسیار دورست. ولی به هر حال تنوع و تعدد ایده‌های مطرح شده که سرزده وارد متن می‌شدند، آنقدر زیاد بود که به من اجازه نقد محتوائی را نمی‌داد. شاید کسان دیگری حوصله انجام آن را داشته باشند. به‌خاطر این شرایط تصمیم گرفتم به نقد فُرم بپردازم هر چند محتوا و فُرم و ساختمان را نمی‌توان از هم کاملا جدا کرد. بخود گفتم شاید از طریق بررسی نحوه بیان، بتوانم به موتور و انگیزه‌ای که متن را به هر حال پیش برده، نقبی بزنم. اگر من به عنوان یک خواننده یا دریافت کننده‌ی پیامی که کسی در فضای مجازی مخابره کرده، فرصتی برای رمز تکانی ِ آن صرف کرده ام، طبیعی بود که نتیجه این کند و کاو را به دیگر حاضران فضای ارتباطات دیجیتال نیز، ارسال کنم.

متد کار من در این رمز گشائی از خواسته و موتور حرکت متن، ابزار مربوط به آنالیز دیسکور خواهد بود.

در نقد و آنالیز دیسکورس، چه ادبی و هنری و چه غیر آن اصطلاحی ست به نام Mise en abyme، با این پیش فرض، که متن خود را می‌اندیشد و تصویر این اندیشه را درون آن می‌توان جستجو کرده و یافت. این اصطلاح و چراغ قوه آنالیز و فهم درونمایه یک متن، به مرکزیت یک طرح ابتدائی در آفرینش و پیدایش مجموعه باور دارد که کل متن، یا کتاب، حول آن پرداخته و منبسط شده است. این طرح کوچک اولیه، گوئی میان آینه‌های موازی قرار گرفته باشد، در فاصله ابتدا تا انتهای خلق متن، چه بسا مکرر شود.

در متن طویل مقاله «تاریخ مفهوم‌ها» نوشته محمدرضا نیکفر، پاراگراف زیر را جائی می‌یابیم، که اثر به تفکر در مورد خود می‌پردازد:

زبان امروز نسبت به زبان دیروز در مقام اَبرزبان عمل می‌کند، پنداری که ما در جائی بالاتر ایستاده‌ایم و از فراز یک قله به گذشته‌ای می‌نگریم که پست تر است. هر چقدر هم که به متنی کهن ارج بگذاریم و در برابر آن سر فرود آوریم، باز این مائیم که بر آن چیره‌ایم. تفسیر کردن، غلبه کردن است. تفسیر یک مفهوم، گنجاندن کل معنا یا بخشی از معنای آن در زیر مفهومی دیگر است، به این اعتبار محصور کردن مفهوم است. تفسیر متن، محصور کردن واژه‌ها و گزاره‌های آنست. در نهایت متن محصور می‌شود. ما بر آن چیره می‌گردیم. متن کهنه کار هم البته بازی و «زرنگی» خودش را دارد. در چنگ زبان امروز گرفتار می‌شود و چون به فهم امروز درآمد، شاید بکوشد آن را زیر سلطه‌ی خود در آورد و در این کار موفقیتی حاصل کند. بر این قرار نمی‌توان به طور قطعی گفت که هر چه ابر مفهوم است، از زبان امروزین می‌آید. شاید از دیروز آمده و خود را به نوعی به قله‌ی امروز رسانده باشد. اما از کدام دیروز؟ از کدام گذشته؟ گذشته‌ها داریم، نه گذشته‌ای یگانه و یکدست، و این خود چیز غریبی است که از گذشته آن گونه حرف می‌زنیم که انگار کتابی یکی-یکدانه است و آن کتاب را فصل‌هائی ست. امروز کتاب گذشته‌ی خود را دارد، دیروز، کتاب گذشته‌ی خود را داشته است و به همین سان پریروز و پار و پیرار.(ص ۸)

خوداندیشی ِ متن، صحنه‌ای را پیش چشممان می‌گیرد که در آن زبانی برتر است و دیگری پست. این زبان برتر بر قله‌ای ایستاده، خود را فاخرانه اَبرزبان تلقی می‌کند و از موقعیت خود که آن را چیرگی تصور می‌کند، سخت غَرّه است. او تفسیر کردن را غلبه کردن، همان غلبه کردنی که در فکر آنست، می‌خواهد.
- در این صحنه، بعد از قّله نشینی، و اَبَر بودن و غلبه و چیرگی، به فعل محصور کردن می‌رسیم.
- سوژه، به محصور کردن رقیب پست، با قرار دادن کل مفاهیم مورد نظراو یا بخشی از آن، در زیر مفاهیم وابسته به خودش می‌اندیشد و از تکنیک کارش اینچنین پرده بر می‌گیرد.
- در سیاست محصورگردانی پَست از سوی برتر، واژه‌ها و گزاره‌های متن رقیب، باید محاصره شوند، تا در نهایت به کلافه کردن و محصور کردن و زیر تسلط اّبّر معنای قله نشین قرار دادنِ پَست، منجر شده و به زبان خود سوژه «بر آن چیره می‌گردیم.»(سه بار فعل محصور کردن در دو خط)

سوژه به خطرات و مقاومت احتمالی رقیب نیز اندیشیده است. و مقاومت او را «زرنگی‌ها خودش»، می‌نامد و او را در این زرنگی‌های خودش، همچون درعالم سیاست، کهنه کار حس می‌کند. ممکن است، به قول اَبَر اندیش، بخواهد زبان تازه را آموخته و از آن برای خود پلاسی دوخته و موفقیتی دست و پا کند که به نظر سوژه، زیادی و مزاحم خواهد بود. برای همین زنگ خطر را به صدا در می‌آورد که اگر آن پست مفهوم، خواست با زبان امروزینش، ظاهر شود، در او تردید شود. چون ممکن است از دیروز ِپست آمده باشد و یکجوری خودش را به قله‌ها رسانده باشد. هشدار می‌دهد، بدون آنکه مشخص باشد این هشدار آیا جرقه یک آگاهی زود گذر در مورد وضعیت خود سوژه است، یا بخشی از ترس‌های اوست در قبال جهان بیرون، که هر قله‌نشین مفاهیم، به زبان امروز تعلق ندارد و ممکن است حقه بازی باشد که از گذشته می‌آید.

سوژه می‌گوید، این حقه باز قله نشین که از زبان امروز لباسی برای خود دوخته، ممکن است از گذشته آمده باشد. و یکباره در طی سه خط کوتاه هشت بار «دیروز» و «گذشته «را تکرار می‌کند و چنان لرزشی به متن می‌دهد که گوئی این گذشته است که دارد متن را می‌لرزاند و آنرا دچار لکنت زبان می‌کند. گذشته‌ای که یکی نیست، گذشته‌ها ست، نه اینکه چند فصل داشته باشد بلکه آنقدر زیاد است که هر روزی گذشتۀ خودش را دارد. آنوقت هر «از گذشته آمده‌ای» می‌تواند فکر پلاس دوختن از زبان امروز و نزدیک کردن خود به قله‌ها را داشته باشد که سوژه آنرا جای خودش می‌داند نه آنها. در این پاراگراف که افعال، افعال جنگ تن به تن و حیله گری‌های سیاسی ست، از طنز روزگار، با واژه‌های یک جنگ بدوی و بیابانی روبرو هستیم نه جنگی در عصر جدید و با ابزار وشیوه‌ها و دانش جدید، در فضای آنچنان ذهنیتی که اَبَر زبان می‌خواهد به آنها فخر بفروشد. نه حتی جنگ شوالیه‌ها، رودرو و با شهامت، بلکه زیرزیرکی و با حیله گری و دست بستن و غیره.

به داده‌های این بخش اکتفا نکرده، بررسی را با ابزار‌های دیگر آنالیز دیسکورس پی می‌گیرم.

در فن آنالیز دیسکور، توجه به جایگاه متکلم énonciateur نیز حائز اهمیت است. باید دید آنکه رشته کلام را به دست می‌گیرد از خود چگونه یاد می‌کند و به دیگری، یعنی دریافت کننده پیام او، چه جایگاهی می‌سپارد و با او چگونه برخوردی دارد. این مسئله با امر اقتدار رابطه دارد، می‌خواهم ببینم دامنۀ جنگ مورد نظر سوژه بین اَبَرزبان و پست‌زبان، تا کجا کشیده شده و از چه مرزی به بعد به دوستی و اتحاد تبدیل می‌شود.

در متن آقای نیکفر فعل اول شخص مفرد به‌کار نمی‌رود. نویسنده تمام مدت میکرفن را با «ما» به دست دارد. او «ما»ست. هرگز افعال به‌صورت، امیدوارم، در نظر دارم، فکر می‌کنم، گمان می‌کنم، اعتقاد دارم، پروژه‌ای دارم، آرزو می‌کنم......بکار نمی‌روند.
این متکلم برای پیشبرد پروژه‌اش درخواست همکاری از خوانندگانش نمی‌کند. او از آنچه باید انجام شود، تغییر یابد، صورت پذیرد، سخن می‌گوید. یعنی کارهائی که باید توسط دیگران انجام گیرند.

نویسندگانی که رابطه هم‌سطح با خواننده برقرار می‌کنند، از افعال دوم شخص ِجمع گه و بیگاه در متن استفاده می‌کنند. مثل: اگر متوجه شده باشید، شاید شما هم تجربه کرده‌اید، حتما توجه دارید که، من به شما چیزی نمی‌آموزم اگر بگویم، شاید در زندگی تک تک شما پیش آمده باشد....وغیره. اما نیکفر دیگری و خواننده را به متن خود راه نمی‌دهد و با سردی از موضع اقتدار و تعین‌کننده‌ی تکالیف و داننده حقیقت، سخن می‌راند. موضوعی که خواننده را دور و نظرش را پس می‌راند و اتفاق و اتحادی بدست نمی‌آید.

آنالیز دیسکور همچنین به نحوه کاربرد زبان از سوی سخنور توجه می‌کند. به نوع واژگان بکار رفته، بار آنها، تکرار آنها (گاه تا حد کلافه کردن خواننده یا شنونده و دست برنداشتن از او مثل آگهی‌های تبلیغاتی و پروپاگاند سیاسی.)

متن نیکفر در استفاده از واژه‌ها و لغزاندن آنها (glissement du sens) از جایگاه معنائی‌شان کاملا راحت و بی‌دغدغه عمل می‌کند. توجه داشته باشید ما در یک متن ادبی و یا عالم شعر حرکت نمی‌کنیم که شاعر اجازه سُراندن واژه‌ها را از سر جای خودشان و انتقال‌شان به اقلیم بیگانه برای خلق دنیای مورد نظرش داشته باشد. در عالم تاریخ و علوم اجتماعی که این متن در آن قرار می‌گیرد، لغزاندن یا سرنگون کردن واژه‌ها از معانی وابسته به آنها همان و مخدوش شدن معنی کل متن برای خواننده، همان. متن گزارش می‌دهد که گروهی از روشنفکران در گذشته یک کار تحقیقی روی مفاهیم انجام داده‌اند، سوژه برای آنها از کلمۀ جرگه استفاده می‌کند. هر چند ادعای نویسنده شناخت توجه به ریشه و بار سیاسی اجتماعی واژه‌هاست، اما آیا بار منفی جرگه را و تاریخچه آن را نمی‌شناسد که آنرا به‌جای گروه استفاده می‌کند؟

یا او که آن‌همه امر ترجمه را در طی مقاله قدر می‌نهد و ضروری می‌شمارد، چگونه است که تا به زبان فارسی می‌رسیم، ترجمه یا ابداع کلمه تبدیل می‌شود به جعل؟ «زبانی که در جعل فعل واماند و از آن اکراه داشته باشد، الکن می‌شود. فارسی ازین گونه زبانهاست.»(ص۴)

همانطور که قبلا هم اشاره کردم، آنالیز دیسکورس به نحوه استفاده از زبان از سوی گوینده، اهمیت بسیار قائل است. این بررسی‌ها جایگاه نویسنده رادر امر نوشتن و انتقال پیام می‌نمایاند. دلیل قلم به دست گرفتنش، مخاطبی که دارد و رابطه‌ای که با مخاطب برقرار می‌کند.

زبان به مناسبت اتوریته خاموشی که در آن است و آن را به عنوان مجموعه‌ای از علائم و کُد‌های مورد قبول برای طرفین وسیله ارتباط می‌سازد، زبان است و به عنوان ابزار ارتباطات به‌کار می‌رود والا اگر قرار باشد هر کس برای خودش زبانی ساخته و کُد‌ها را با تغییر آنچه می‌رسانند، از جایشان بردارد یا تغییر فلش بدهد، به‌طوریکه دیگری نداند به چه سمت اشاره می‌شود، دیگر ارتباطی حاصل نمی‌شود. بخصوص که آقای نیکفر با فرض ابتدائی واژه «مفهوم»، برای Begriff، مسیر اصلی، یعنی تاریخچه کانسپت‌ها و اهمیت پرداختن به آنها را رها کرده، از در ِ واژه‌ی مفاهیم، به مترادف آن یعنی «معانی» لغزیده و از آنجا کلیت زبان فارسی را به روی خود برای نقد بازمی‌کند، آنگاه تعاریفی چون سکولار، مدرن و.....را به دلخواه به واژه‌ها بسته یا اعتبارشان را از آنها می‌گیرد. چون کانسپت را رها و مفهوم را برگزیده (کانسپت، واژه‌ی ایده‌هاست و به فرهنگ روشنفکری متعلق است، در حالیکه مفاهیم، مساوی معانی، شامل دایره بسیار وسیع‌تری از واژه‌هاست) و دستش روی هر واژه دارای معنی و مفهوم باز شده است، بدون آنکه آنها جزو کانسپت‌ها باشند.

اگر به برگ برگ مقاله بپردازیم حوصله خواننده تنگ خواهد شد فقط به مثال‌های اندکی اکتفا می‌کنم و پای هر مثال پرسش مطرح می‌کنم.

متن نیکفر می‌گوید:
«برای فهمیدن طب، همچون یک رژیم مدرن، بایستی به دانش‌های اجتماعی رو کرد. مدرنیت نجوم مدرن هم را بایستی در دانش‌های اجتماعی واکاوید، زیرا کیهان‌شناسی نو شاخص جهانی نو است که معرف آن ساختار اجتماعی و فرهنگ تازه‌ای ست.»(ص۶مقاله)

مدرنیت نجوم مدرن؟
طب همچون یک رژیم مدرن؟
کیهان‌شناسی نو شاخص جهانی نو؟
مدرنیت نجوم مدرن را باید در دانش‌های اجتماعی کاوید؟

آیا اصراری هست کلمه نو و مدرن را خرج کرد و بی‌اعتنا به حضور حقیقت یا فقدان آن در جملاتی که تولید می‌شوند، گذاشت؟

و باز در همان صفحه می‌خوانیم:
«طب در عصر جدید به عنوان یک رژیم یعنی شیوه و سازمان مطرح است. تصدیق طبابت، عملکرد بارز رژیم طب است. بیماری‌ها نیز دیگر در این رژیم سیاسی تعریف می‌شوند. یک مفهوم اساسی که شاخص این تغییر است، مفهوم «آبله‌کوبی» است.......آبله کوبی نه یک مفهوم عادی پزشکی، بلکه یک حادثه اجتماعی ست.(ص۶)

رژیم طب؟
سه بار واژه رژیم در سه خط نوشته؟
تعریف بیماری‌ها در رژیم سیاسی؟

علم کار زبان روی زبان است. جائی که متنی وجود ندارد، عقل و علم معنائی بدوی دارند. باری واژه‌های بدوی، در گفتار پیشرفته می‌نشیند و معنائی پیشرفته می‌یابند. با آن معنای پیشرفته متن آغازین را می‌خوانند و از ان درک دیگری می‌یابند......این پرتو افکنی یا معنا آفرینی معکوس(معکوس یعنی از این به آن و از آن به این) در یک دوره به نوعی تعادل می‌رسند تا دوره دیگری آغاز شود.(ص۲)

علم کجا کار روی زبان است؟
معنای بدوی یعنی چه؟ آنهم اگر علم و عقل قابل تعریف باشد؟ مقصود نارساست.
معنای پیشرفته در اینجا یعنی چه؟ اخیرتر مقصود است؟
اصراری هست تا گذشته زبانی ما را بدوی و آنچه برآمده از فرهنگ یونانی ست پیشرفته تبلیغ شود؟
معکوس به معنای ازاین به آن و از آن به این نیست.
زبانی که در جعل فعل واماند و از آن اکراه داشته باشد، الکن می‌شودو فارسی از این گونه زبانهاست.(ص۴)
مقصود این است که نباید از جعل اکراه داشت والا الکن می‌شوی، پس جعل کردن را به عنوان یک فعل و حرکت فرخنده و پسندیده می‌شود به کار برد؟
نجوم و پزشکی هر دو از حوزه‌هائی هستند که درآنها به خوبی می‌توان تحول فکر را در عصر جدید پی گرفت. در این دو حوزه نگرش سکولار، یعنی نگرشی که به دنبال توضیح این- جهانی پدیده‌هاست،.....ص(ص۵)

عجب! طب سکولار، نجوم سکولار؟ آیا در ایران باستان یا نزد سومریان و اکدیان و برخی دیگر از اقوام، طب برای چیزی جز معالجه بیماران، یعنی امری این جهانی به‌کار می‌رفته؟ آنها البته همچون یونانیان صاحب خدایان بالا و پئین المپ و درگیر سرنوشت آنان نبوده‌اند تا طب را در این جهت بکار برند.

«مفهوم» واژه‌ای است غیر قرانی که از راه ترجمه متن‌های فلسفی در دوره‌ی نهضت ترجمه در عربی رواج یافته و از عربی به فارسی راه پیدا کرده و جای واژه‌هائی چون «مینو» و «چم» را گرفته است.(ص۷)

ذکر غیر قرانی بودن واژه‌ی مفهوم در اینجا چرا ضروری بوده؟ مگر مقاله رابطه واژه‌ها را با قرانی بودن یا نبودنشان مطالعه می‌کند؟ تازه قرار بود روی تاریخچه کانسپت‌ها سخن گفته شود که ذهنیاتی متعلق به عالم روشنفکریند، نه مفاهیم و معنا‌ها که عام هستند.

اگر مینو و چم، موجود بودند چرا فارسی زبانان از مفهوم استفاده کرده‌اند؟

محمد علی فروغی در سیر حکمت در اروپا، مفهوم را در برابر concept، idée و notion نهاده است، با این برابر گذاری، دوره‌ی جدید رونق «مفهوم» در زبان فارسی آغاز می‌شود.(ص۸)

قضاوت در مورد نظر بالا و انطباق شروع عصر رونق مفهوم را با لحظۀ ترجمۀ نویسنده سیر حکمت در اروپا از یک واژه، به عهده خود خوانندگان می‌گذارم و از آن می‌گذرم.

اما ایجاد اینگونه به هم ریختگی در زبان یا باید به اعتبار نظر رولاند بارت، محض لذت بردن از سوی نویسنده و لذت بخش کردن مطالعه برای خواننده باشد، و گرنه نیت دیگری در خود داشته باشد.

رونالد بارت (Ronald Barthes) در مورد آن‌دسته از نگارش‌ها که با بهم ریختن نظم زبان، جستجوگر لذت هستند می‌گوید که چنین متنی به خواننده نیز چنین احساسی می‌دهد که از سوی سوژه، خواستنی به حساب می‌آید. چنین نوشتاری به خواننده رضایت می‌بخشد. اما دیدیم که متن آقای نیکفر، حداقل در این نمونه، عنایتی به خواننده ندارد.

رولاند بارت برای دلیل تاخت و تاز نویسنده درون زبان و در هم ریختن قواعد و اتوریته آن، آنگاه که لذتی برای نویسنده و خواننده از آن برخیزد، دو علامت دیگر نیز قائل می‌شود. نشان غیر اجتماعی و ascociale بودن، و گرایش داشتن به بی‌ایدئولوژی کردن زبان. این دو مورد درباره متن حاضر نیکفر صدق نمی‌کند.

بدون تردید نویسنده‌ی تاریخ مفاهیم را غیر اجتماعی نمی‌توان به حساب آورد. در مورد ایدئولوژی چه؟ بله تلاش دارد یا ابراز می‌کند که آرزو دارد این اتوریته را بشکند. اما آیا هم‌زمان، با اِعمال ایدئولوژی دیگری به آن، زبان را سنگین و خفقان‌آور نمی‌کند؟ پس نمی‌توان روش نویسنده را در استفاده از زبان به پای لذت بردن و خلق شادکامی برای خود و خواننده گذاشت.

برای آنکه در سطح خود متن حرکت کرده باشم، و ارتفاع یا فاصله نگیرم از داده‌های خود متن استفاده می‌کنم آنجا که با نقل قولی از کوزلک می‌گوید:

حاصل تعبیر انتقادی نظریه‌ی کوزلک، نقد زبان برای باز نمودن لایه‌های ایدئولوژیک مفهوم‌های آن می‌شود.(ص۲۳)

و برای حرکت پشت سر کوزلک و باز کردن بار ایدئولوژیک متن نیکفر به پروژه‌ای که در پایان برای انجام شدن به دست پژوهشگران می‌سپارد مراجعه می‌کنم.

پرداختن به «تاریخ مفهوم‌ها» می‌تواند جزئی از آن پروژه‌ای تلقی شود که داریوش آشوری به آن «زبان باز» نام نهاده[۳۳] و هدفش این است که در جهان باز مدرن، زبان باز شود و چابکی و کارآیی پیدا کند و از کمپلکس‌های تاریخی خود − که از جمله‌ی آنهایند بایست-نبایست‌های دستوری و ساختاری − رهایی یابد. تاریخ مفهوم‌ها با جلب توجه به پویش زبان‌های دیگر و زبان خودی، کمک می‌کند که پویایی زبانی را به عنوان واقعیت برشناسیم و برای پشتیبانی از آن چاره‌جویی کنیم.

«تاریخ مفهوم‌ها» پویایی، شکاف‌های درونی، زوال، تغییر، تولید و تکثیر مفهوم‌ها را باز می‌کند، تلاطم معناها را به نمایش می‌گذارد و به خلاص شدن از دست تاریخ کمک می‌کند. مفهوم‌ها چه بسا مسحور می‌کنند، تاریخشان را که بنویسیم، شاید سحرشان باطل ‌شود. “تاریخ مفهوم‌ها” می‌تواند آنسان که نیچه گفته است، برای زندگی مفید باشد، زیرا به ما امکان می‌دهد سبکبار شویم و با سبکبار شدن با آسودگی و شادابی قدم برداریم. «تاریخ مفهوم‌ها» یک «دانش شاد» است.

پروژه نیکفر، خلاص شدن از دست تاریخ است، اما نه هر تاریخی، نه همۀ تاریخ‌ها، نه تاریخ یونانی، بلکه غیر آن و این برایش شادمانی و سبکباری می‌آورد. تاریخ ایرانی را بار سنگینی قلمداد می‌کند که به‌خاطر محصور بودنش درون زبان فارسی، با در هم شکستن این زبان و بی‌معنا کردن آن است، و نابودی اتوریته درونش، که می‌توانیم از شر این تاریخ برهیم و چیز جدیدی را که معلوم نیست چیست، جایگزین کنیم و با شادمانی قدم بزنیم.

هر چند بعد از خواندن یکی دو صفحه از متن نویسنده، دیگر کاربرد دلبخواه واژه‌ها و نسبت دادن‌ها‌ی گاه مضحک ِ صفت‌ها‌ی مد روز به اسم‌ها، تعجبی بر نمی‌انگیزد، اما شنیدن مقولۀ دانش شاد، از زبان یک فیلسوف و نه روانشناس متخصص دفع افسردگی و دپرسیون، شنیدنی ست.

نیکفر پروژه‌اش را جزوی از پروژه آشوری در ایجاد زبان باز می‌شمارد. و حال آنکه تا آنجا که می‌دانم پیشنهاد آشوری به در هم شکستن قواعد دستوری و ساختاری، که در واقع استخوان‌بندی زبان هستند، گوشه چشمی ندارد و بیشتر به واژه‌سازی می‌اندیشد. نویسنده شاید متوجه نیست با درهم‌شکستن ساختمان یک زبان به بهانه رهائی از تاریخ غم انگیزش، دیگر در جاده پویائی زبان حرکت نمی‌کنیم بلکه در جهان انهدام آن در حال قدم زدن خواهیم بود. چون بلافاصله بعد از آشکار کردن نیت خود در درهم شکستن زبان فارسی می‌گوید، برای پویائی زبان خودی می‌خواهد چاره اندیشی کرده باشد.

آیا این پروژه در دنباله همان جنگی ست که موتور پیشروی متن را تشکیل می‌دهد و چیرگی زبان برتر، اَبَر زبان را، بر زبان پست‌تر، می‌جوید؟

و باز آیا پروژه پیشنهادی همان وعده‌ای ست که در ابتدای نوشته به خواننده داده شده بود؟ جایگاه داده شده به خواننده در این جنگ چیست؟ آیا متن به قرارداد ناگفته‌ای که با خواننده‌اش بسته وفادار می‌ماند؟

هر متن در آغاز وعده‌ای به خواننده می‌دهد. با همان عنوانٍ نوشته، که برچسب فراورده محسوب می‌شود همچنین در طی پاراگراف‌های اول، و برای متن‌های بسیار طولانی و کتابها، در صفحه یا صفحات اول.

تیتر مقاله مطوّل و سی و شش صفحه‌ای آقای نیکفر، یعنی «تاریخ مفهوم‌ها»، از همان آغاز ایجاد اشکال در اعتماد به این وعده می‌کند. چرا که این سه کلمه، ترجمۀ خش‌داری ست برای آنچه خود نویسنده با دادن اطلاعات تقریبی در مورد محتوای اصلی آن در پانوشت مقاله، در جایگاه دوازده و بعد از خواندن سی‌وشش صفحه‌ای که به گردن خواننده گذاشته شده، گوشه‌ای به آن می‌زند.

او در پانوشت مقاله، جائی که شاید بسیاری اصلا مراجعه نکنند، و در خلال نام کتاب‌های مرجع، در شماره دوازده می‌گوید که تاریخ مفهوم‌ها، در فرانسه Histoire des concepts و در انگلیسی، History of concepts ترجمه می‌شود. اگر جای «مفهوم‌ها» ترجمۀ درست برای concept، چه در فرانسه، چه انگلیسی می‌نشست، کل صورت مسئله تغییر می‌کرد. آیا آقای نیکفر به‌راستی متوجه نبوده که با واژه concept سر و کار دارد و نه مفهوم؟ اگر یک دا نش آموز راهنمائی برای نوشتن تکلیف مدرسه اش، در جستجوی معنی Begriff به مجموعه لغات دم دست یا مترجم گوگل مراجعه کند، و در برابر این واژه آلمانی کلمه فارسی مفهوم را ببیند و بکار ببرد، خُرده نمی‌توان گرفت و اشکال بزرگی زاده نمی‌شود. اما از یک محقق که جا در جاپای فیلسوفان نهاده،، و مقاله‌اش را به طرح پروژه‌ای سنجاق می‌کند که می‌بایست حول این ترجمه، شکل گیرد، انتظار می‌رفت در انتخاب برابر نهاد صحیح تر موشکاف تر ازین باشد. مسئله در انتخاب واژه نارسا برای ترجمه یک کلمه خارجی نیست، بلکه استفاده بعدی ست که ازین لغزاندن معنی صورت می‌گیرد.

نیکفر «تاریخ مفهوم‌ها» را، چه در تیتر مقاله‌اش چه در متنی که آویخته از آن- و نه جوشیده از آن- شکل می‌دهد، می‌خواهد به ما، ترجمۀ Begriffsgeschichten بقبولاند. هیجده صفحه، یعنی نصف مقاله‌اش را با استفاده از همان برگردان نادرست کانسپت به مفهوم، در راه پروژه مورد نظرش با غلتیدن از مفهوم به ترجمه، از ترجمه به زبان و از زبان به بار فرهنگی حمل شده درون زبان، با استفاده دلبخواه از واژه‌ها طی می‌کند، تا در صفحه هیجده در یک پاراگراف کوتاه بگوید:
آنچه در این مقاله «تاریخ مفهوم‌ها» خوانده می‌شود، برگردان ترم آلمانی Begriffsgeschichte است[۱۲] که تصور می‌رود آن را هگل وضع کرده باشد. هگل در فلسفه‌ی تاریخش تاریخ مفهوم‌ها را شکلی از تاریخ تأمل‌ورز می‌داند.

و در پایان مقاله می‌بینیم که بجای رسیدن به آنچه در ابتدا وعده داده شده بود، یعنی استفاده از تاریخ کانسپت‌ها و متد نگارش آلمانی آن برای استفاده مشابه در ایران، به پروژه درهم شکستن زبان فارسی می‌رسیم، که ربطی نه به روح پروژه آلمانی دارد نه به وعده داده شده در ابتدای مقاله.

متن چنین آغاز می‌شود:
این نوشته درآمدی است بر «تاریخ مفهوم‌ها» که کار آن معناشناسی تاریخی مفهوم‌های سیاسی-اجتماعی است. تمرکز «تاریخ مفهوم‌ها» بر روی مفهوم‌های بنیادی است. آنها نه مفهوم‌هایی‌اند که به سادگی چیزهایی و جریان‌هایی را در جهان ثبت ‌کنند، بلکه خود ایجادگر چیزها و ساختارهایند، به‌راه‌اندازنده‌ی جریان‌هایند. آنها جهان‌سازند.

در نوشته‌ی زیر از متن فرهنگ ایرانی حرکت می‌کنیم تا به درک «تاریخ مفهوم‌ها» نزدیک شویم، پس از آن اندکی بر روی تاریخچه‌ی نظریه‌ی “تاریخ مفهوم‌ها”، که زادگاه آن جهان آلمانی زبان است، مکث می‌کنیم و طرح ساده‌ای از روش‌شناسی آن به دست می‌دهیم. سپس دوباره به ایران بازمی‌گردیم و درمی‌نگریم که از “تاریخ مفهوم‌ها” چه بهره‌ای می‌توانیم بگیریم. در پایان پیشنهادی درباره‌ی نوشتن تاریخ مفهوم‌ها در ایران طرح می‌شود.‌ (ص۱)

از اغراق‌های حیرت‌آور در مورد نقش کانسپت‌ها، همچون ایجادگر چیز‌ها و ساختارها بودن، براه اندازنده‌ی جریان‌ها و جهان‌ساز بودنشان می‌گذریم، که خود مقاله‌ای مجزا و حوصله‌ای مکفی می‌طلبد. اما چگونه می‌توان بدون روشن کردن خواننده در مورد چیستیٍ آنچه تاریخ مفهوم‌ها نامیده شده، او را دعوت به همراهی با نویسنده‌ای کرد که مقصودش را در زوایای پنهان متن دور از دید نگاه می‌دارد؟ چگونه می‌توان از متن فرهنگ ایرانی برای شناخت مسئله‌ای حرکت کرد که پروژه آلمانی مورد ذکر در آن پیاده نشده است و در زادگاه پروژه فقط مکثی کرد؟

چرا بجای پرداختن به این طرح آلمانی و نقد‌های وارد شده بر آن از زمان پیدایشش که کم هم نبوده‌اند، و کم و کاست آن برای آشنائی بیشتر خواننده و تصمیم او برای قبول یا رد چنین پروژه ای، فقط با مکثی بر خود تاریخچه نظریه آلمانی، و دادن طرح ساده‌ای از روش شناسی آن، که البته نویسنده نمی‌گوید که متد‌ها و پروژه‌ها یکی نبوده و بلکه متعدد بوده‌اند، مورد انتقاد بوده و هستند، بیشترین بخش یک مقاله به میدانی برای پرداختن به دغدغه خاطر شخصی نویسنده و جنگی که در ذهن بین دو فرهنگ سامان می‌دهد، قرار می‌گیرد؟

ترجمۀ Geschichte به تاریخ نیز در اینجا، برای کسی که با پروژه Begriffsgeschichten آشنا باشد قابل پرسش است. Geschichte در آلمانی تاریخ معنی می‌دهد، اما به معنی قصه هم هست. در فرانسه Histoire تاریخ معنی می‌دهد هم داستان. در انگلیسی،History تاریخ است و story داستان. اما در فارسی تاریخ، به‌دور از خُرد انگاری و قصه‌پنداری، با ابهت حضور دارد، و قصه و داستان، کاملا کنار از او به حیاتش ادامه می‌دهد. ما در فارسی واژه بسیار مناسبی برای نشان دادن بُرش و بخشی از تاریخ داریم، و آن تاریخچه است. این واژه را نویسنده می‌شناسد و در همان پاراگراف دوم صفحه اول از آن استفاده می‌کند. آنجا که می‌گوید: ....اندکی بر روی تاریخچه نظریه‌ی «تاریخ مفهوم‌ها که زادگاه آن....». اما از آن در عنوان و آنچه قرار است جانمایۀ مقاله‌اش باشد، استفاده نمی‌کند و بجایش تاریخ را بکار می‌گیرد تا چنانچه بعدا خواهیم داد کلیت تاریخ فرهنگ ایرانی و زبان ایرانی را زیر دستش داشته باشد.

اگر سرگردان نکردن خواننده و از دری به دری نبردنش اهمیتی می‌داشت، مقاله می‌توانست با یک ترجمه روشن تر از Begriffsgeschichten، یعنی تاریخچۀ کانسپت‌ها آغاز شود. چرا مبدا آنچه نویسنده از فرهنگ آلمانی گرفته در همان ابتدا ذکر نمی‌شود و به آن در پانوشت اشاره می‌شود؟ اگر مقاله برای دادن دانشی در زمینه تاریخچه کانسپت‌ها به خواننده نیست، چه قصدی دارد؟ می‌خواهد آنرا نقد کند؟ می‌بینم که نه! او پروژه‌ای دارد و این سوژه هم وسیله‌ای قرار می‌گیرد، تا آنرا مطرح کند و برایش زمینه بچیند. موتور و محرک متن از آنجا می‌آید و ایدئولوژی‌دار بودن پوشیده آنست که متن را برای خواننده‌ای که من باشم، نه لذت بخش، بلکه دل آزار و حتی پرسش برانگیز می‌کند نقش می‌کند.

تناقضات پی در پی و سردرگمی‌های موجود در نوشته، تکراری بودن بسیاری از گزاره‌ها، تل عظیمی از ایده‌ها که مرتب برای نجات دادن پروژه به میدان آورده می‌شوند بدون آنکه به آنها بدرستی پرداخته شده و علت انتقال آنها به صحنه مشخص باشد، جائی برای رسیدن به یک ارتباط بین ارسال کننده پیام و دریافت کننده آن باقی نمی‌گذارد.

هر مقاله نسبت به نحوه آرایشش، جائی و فرصتی برای خواننده قائل می‌شود یا نمی‌شود، تا حرفی در مورد نظرات بگوید. اما وقتی در جائی معنای تفسیر، غلبه کردن، نقد، به محاصره درآوردن گذشته فکری افراد، و جستجو، نه جستجوی حقیقت بلکه جستجوی اَبَر بودن و نشاندن اتوریته خود بجای اتوریته زبان باشد، من خواننده در چنین شرایطی در قبال متن و سوژه تکلیف خودم را برای خودم مشخص می‌کنم.

شاید نویسنده دنبال شادی می‌گردد و زبانی «شاد» می‌جوید. شاید به زبان و زمانی می‌اندیشد که هیچ اتوریته‌ای در آن نباشد، این حق اوست. اما من خواننده هم انتخاب می‌کنم که برداشتم را از کلامش در قبال فرصتی که صرف خواندن و کلنجار رفتن با متن برای رمز گشائی آن کرده ام، با دیگران به اشتراک بگذارم.

اما برای کسانی که علاقه داشته باشند در مورد پروژه آلمانی تاریخچه کانسپت‌ها و پروژه کشور‌های دیگر حول این مقوله بیشتر بدانند مقاله melvin Richter را پیشنهاد می‌کنم که به انگلیسی روانی نوشته شده است.

او که مقاله را بدنبال شرکت در گردهمائی بنیاد فنلاند در لندن نوشته، بخوبی توضیح می‌دهد که چرا هم در متد و هم نکات قرار داده شده زیر ذره‌بین، هشت پروژه مطرح شده در این گردهمائی، با هم متفاوت بوده‌اند. چرا تمام این پروژه‌ها به نقد و ارزیابی مجدد نیازمندند. چرا کشور‌ها‌ی انگلیسی زبان شرکتشان در گردهمائی و این پروژه‌ها همچون شرکت کشور‌های دیگر نیست و و پاسخ می‌دهد آن دیگر کشور‌ها چون لهستان و مجارستان و شوروری دارای علائقی بیشتر با زبان و اندیشمندان آلمانی بوده‌اند. او حتی در مقاله خود گزارش می‌دهد که نقد‌های وارده به این پروژه‌ها، شامل گرایش به «باز تعریف» تاریخچۀ کانسپت‌ها ست.

این پروژه هم، به‌زبان بسیار ساده، بررسی شرایط سیاسی اجتماعی ِ بروز و ظهور کانسپت‌هاست چرا که با این اعتقاد همراهی می‌شود، که به وجود آمدن ایده‌ها و کانسپت‌ها بی تاثیر از شرایط سیاسی اجتماعی که در آن سر بر می‌آورند، نیست. به همین سادگی! و این نه یک دانش شاد محسوب می‌شود، نه به تخریب زبان عنایتی دارد و نه به رهائی از تاریخ.

————————————
پانوشت:
BEGRIFFSGESCHICHTE
TODAY – AN OVERVIEW
نوشته melvin Richter
http://www.jyu.fi/yhtfil/redescriptions/Yearbook%201999/Richter%20M%201999.pdf

Roland BARTH
Plaisir du texte éd Seuil 1973
مقاله تاریخ مفهوم‌ها
https://azadiandisheh.com/uncategorized/646






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024