پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - Thursday 28 March 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 05.02.2007, 9:57

اخلاق و فرهنگ


امير طبرى

http://www.falsafeh.com
    «آن هنگام که تبه‌کاران، عوام‌فريبان، سبک‌مغزان به ظاهر روشنفکر، ابلهان و کوته‌فکران هجوم می‌آورند و چون خس و خاشاک در وزش باد می‌جنبند، اخلاق سست، هنر پريشان، دين هيجانى و حقوق بازيچه می‌گردد، و انسان، غريزى و طبيعى می‌شود و همه چيز ممکن ... پس، خردمندان بيدار و با تجربه بار ديگر هشدار می‌دهند: بازگرديد بسوى فرهنگ!»
    " مالينوفسکى"


انسان، هستى انسان و جنبه‌هاى اخلاقى آن موضوع بررسى‌ها در فلسفه اخلاق هستند: رفتار، کنش، احساس، درک، زبان، ... و تاثيرهاى آنها. يعنى مجموعه‌ای که آن را به نام فرهنگ می‌شناسيم.
مفهوم فرهنگ در بر گيرنده تمامى چيزهايى ﴿مادى، معنوى﴾ است که توسط انسان دگرگون و يا آفريده شده است. اين مفهوم، در بيشتر نوشتارهاى فلسفه فرهنگ، در برابر مفهوم "طبيعت خام" به کار رفته است، با اين تاکيد که شناخت ما در باره طبيعت نيز تنها از طريق فرهنگ ممکن و عملى است.

فرهنگ فقط نتيجه رابطه فرد ﴿يا جمع﴾ با محيط پيرامون نيست، بلکه چگونگى و چيستى خود اين رابطه و تاثيرگذارى نيز هست. با اين تعريف، انسان موجودى فرهنگى است و هرگز نمی‌توان او را جدا يا بيرون از يک فرهنگ تصور نمود.

براى بررسى و نقد اين فرهنگ، نياز به سنجه و هنجارهاى از پيش مشخص شده‌ای داريم. روشناست که بازسازى و توليد اين هنجارها، باز هم، روندى کاملن فرهنگى و وابسته به رشد يافتگى ساختارهاى آن است. اندازه پيش رفت‌هاى فرهنگى فردى و گروهى ﴿ملى﴾ را می‌توان در بستر تاريخى جغرافيايى و با توجه به ميزان دانايى، توانايى و کاربست عملى آن در زندگى روزمره و در رابطه‌هاى درونى و برونى آنها ﴿با خود و ديگرى﴾ ارزيابى نمود. براى نقد متديک فرهنگ ، بررسى‌هاى سيستماتيک زيادى انجام گرفته است:
از سوى ژان ژاک روسو ﴿بازسازى فرضى وضعيت طبيعى براى از ميان برداشتن شکاف ميان انسان و طبيعت﴾، گئورگ زيمل ﴿کشمکش ميان آفرينش پوينده و تحول طلب سوبژکتيو فرهنگ ، از يک سو، و دستاوردهاى منجمد و ايستاى ابژکتيو شده فرهنگى، از سوى ديگر﴾، آرنولد گهلن ﴿فلسفه آنتروپولوژى﴾، زيگموند فرويد ﴿پسيکوآناليز﴾ و تئودور آدورنو ﴿تئورى انتقادى اجتماعى، فرهنگ به عنوان ابزار مانى پولاسيون. رسانه‌ها فقط منتقل کننده واقعيت نيستند، توليد کننده‌ی آنند﴾...

از ديد بسيارى از انديشمندان، دگرگونى و رشد فرهنگ، روندى قانون مند است:
جيووانى ويکو ﴿بنيان گزار فلسفه تاريخ و روان شناسى خلق‌ها﴾ به چرخش تکرارى و دايره وار دوران‌هاى تاريخى باور داشت. آگوست کنت ﴿نماينده اصلى پوزيتيويسم کلاسيک﴾ تکامل را در جهت نابودى خرافات و تسلط علوم پوزيتويستى می‌ديد. براى کارل مارکس، سير تکامل بسوى آزادى انسان از تمام بندهاى اسارت و سرانجام، برقرارى جامعه بى طبقه است. گوتفريد هردر، روند تکامل فرهنگ را ميل به انسان دوستى و تامين هر چه بيشتر انسانيت اعلام نمود. برخى از نويسندگان روند تکامل فرهنگ را بر اساس داده‌هاى زيست شناسانه و تئورى برآيش داروين توضيح داده اند...
مطابق نظر گهلن، انسان هر چند غريزه‌هاى خود را حفظ کرده است، ولى تابع محض آنها نيست:

انسان، بر خلاف حيوان‌ها، بايد براى زنده ماندن و بقاى خود، مهارت‌هاى مختلفى را ياد گرفته و آنها را به ديگران نيز انتقال دهد. هلموت پلسنر، فيلسوف همگاه گهلن، ديناميسم فرهنگ و فرهنگى شدن را ناشى از خواست و نياز به خود شناسى می‌دانست: انسان در روند آفرينش و دگرگونى چيزهاست که خودش را می‌شناسد. از نظر برونيسلاو مالينوفسکى، نه دستور مطلق اخلاقى ﴿چنان چه نظر کانت بود﴾، بلکه " دستور مطلق بيولوژيک " ﴿رفع نيازهاى اوليه﴾ تعيين کننده است. در مرتبه بعدى، براى ايجاد امنيت و داشتن اطمينان به پاسخ گويى لازم به نيازهاى بيولوژيک است که "دستور مطلق فرهنگى" ﴿ايجاد سازمان و نهادهاى اجتماعى﴾ مطرح شده و شکل می‌گيرد.
تالکوت پارسونز، در تئورى سيستم‌ها، فرهنگ را زيرمجموعه‌ای از سيستم کنش‌ها دانسته و آن را به هم چسباننده و مرتبط کننده ديگر زير مجموعه‌هاى اجتماعى می‌ديد.

بررسى اخلاقى فرهنگ، يعنى برخورد فلسفه اخلاق ﴿که خود يک فرآيند فرهنگى است﴾ با مقوله فرهنگ، در مجموع، را می‌توان شامل دو جنبه توصيفى ﴿ديسکريپتيو﴾ و هنجارى ﴿نرماتيو﴾ دانست. در سطح هنجارى، تلاش بر اين است که ميان داورى‌هاى ارزشى ارتباط سيستماتيک ، بر اساس اصل يا اصول پايه اى، برقرار نمود. پرسش در مورد کيستى و چيستى اين اصل پايه اى، چنان چه پيش از اين نيز اشاره شد، در چارچوب يزدان شناسى، فايده باورى، خود مدارى ﴿فردى، گروهى يا طبقاتى﴾ و وظيفه شناسى پاسخ داده شده است. يعنى در حالت هنجارى، به يک هنجار به عنوان تکيه گاه و يا محور حرکت رجوع می‌شود، در حالى که براى بررسى از ديدگاه توصيفى، از فاکت و رخداد معتبر و جا افتاده آغاز نموده و آن را واکاوى و تجزيه و تحليل می‌کنند. به نظر می‌رسد که يزدان شناسى و ادبيات علاقه بيشترى به بررسى هنجارى نشان می‌دهند، ولى بررسى‌هاى توصيفى مورد توجه ويژه علوم ﴿جامعه شناسى، تاريخ، ...﴾ می‌باشند. البته فلسفه در هر دو زمينه حاضر و پى گير بوده و هست.
بنا بر نظر " ورنر بکر" ﴿٢﴾، هنجارهاى فرهنگى اجتماعى را می‌توان به دو گروه اصلى فروکاست:
هنجارهاى اخلاقى همکارى و هنجارهاى اخلاقى رقابت.

مى‌توان آغاز پيدايش فرهنگ و فرهنگى شدن را در ارتباط با تشکيل خانواده، ياخته سازنده جامعه، دنبال نمود. خانواده از نظر تاريخى پايدارترين فرم در مدل همکارى است. خانواده داراى ساختار سلسله مراتبى ﴿هيرارشيک﴾ شامل پدر، مادر و فرزند است. مهم ترين کارکرد خانواده و دليل پابرجايى و راز بقاى آن در ﴿باز﴾ توليد ﴿اجتماع﴾ و پرورش ﴿يا اجتماعى کردن﴾ کودکان است. با جمع شدن و اتحاد ضرورى خانواده‌ها و تشکيل گروه‌هاى بزرگتر، هنجارهاى اخلاقى "همکارى" در درازاى تاريخ جان گرفته و قوام لازم را يافته‌اند. اين هنجار اخلاقى در جهت تامين نيازهاى گوناگون خانواده ﴿ها﴾ عمل نموده است: از جمع آورى غذا، شکارتا فراهم نمودن آسايش و دفاع اعضاى خانواده و وابستگان آن ﴿براى مثال: وظيفه جنگ و دفاع را بعدها حکومت و ارتش بر عهده گرفتند﴾.
اصل هنجارى همکارى، به عنوان يک اصل اساسى و مرکزى، مهر خود را در سراسر دنياى افسانه‌ها، استوره‌ها و در تمام آموزش‌هاى دينى زده است. مدل همکارى را می‌توان هم چنين در واحدهاى اقتصادى کوچک به خوبى ديد: شاغلين بايد در تمام مراحل از سيستم سلسله مراتبى پيروى نموده و همه کوشش خود را براى رسيدن به هدف مشترک و بر عليه واحدهاى رقيب به کار بندند.
همه‌ی فرم‌هاى اجتماعى و سازمانى که اعضاى خود را يک پارچه و يک صدا می‌خواهند، از قاعده و هنجار سنتى همکارى تبعيت نموده و سلسله مراتبى هستند. اين هنجار به دو گونه نمايان می‌شود:
يکى در شکل اصول فراگير که بايد همه افراد بدان پايبند باشند ﴿مانند راست گويى، وفادارى، خوش قولى،...﴾ و ديگرى اصولى که رسم سلسله مراتبى را تاييد و پشتيبانى می‌کنند ﴿مانند اطاعت، انجام وظيفه، احترام، ...﴾.

دومين اصل اخلاقى، يعنى اصل هنجارى رقابت يا اخلاق قانون مند، ويژه نماى گروه يا گروه‌هايى است که اعضاى آنها هدف‌هاى پلوراليستى متفاوتى را، در بستر قرارداد و قانون، دنبال می‌کنند. هدف‌هاى اعلام شده می‌توانند حتا در برابر هم قرار داشته باشند. نمونه چنين اخلاقى را می‌توان در بازار ديد: وجود قاعده و قانون پيش شرط وجودى هر گونه مبادله‌ای است.
توليد کالا و عرضه آن متکى به اصول و هنجارهايى است که هر توليد کننده و فروشنده‌ای بدون اجرا و رعايت آنها شانس موفقيت نخواهد داشت. وجود و کارکرد اين هنجار در بازى‌ها و در ميدان‌هاى ورزشى هم به روشنى ديده می‌شود. براى مثال، در ورزش فوتبال، اندازه زمين بازى، دروازه،.. تا قاعده‌هاى بازى و مجازات قانون شکنى از پيش تعيين شده اند و همه بازى کنان موظف به رعايت آنها هستند. فعاليت احزاب سياسى در کشورهاى دمکرات نيز تابع اين هنجار است. رفتار گروهى بر پايه اصل رقابت به شکل و ساختار همان گروه وابستگى زيادى دارد. اعضاى اين گروه‌ها، در همان حال که بطور تيمى کار می‌کنند، به هم وابسته نيستند. رقابت براى رسيدن به هدف ﴿موفقيت بيشتر﴾ بر تمام روند فعاليت‌ها حاکم است. چنين حالتى تنها با وجود و حضور داور يا مقامى که ناظر و تنظيم کننده روابط باشد، ممکن است. داور هم چنين مسئول برقرارى امکان و شانس برابر براى شرکت کنندگان در لحظه آغاز رقابت‌هاست. هر چند اين برابرى شانس‌ها کاملن دقيق نيست، ولى مانع مهمى بر سر انحصارگرايى و تشکيل مونوپل می‌باشد. هر بازى گرى در صحنه رقابت‌ها بايد رقيب خود را برابر حقوق بداند و ديگر اينکه به قانون و قاعده رقابت اکيدن پايبند باشد، در غير اين صورت يا وارد رقابت نشده و يا در جريان آن حذف می‌شود.

هر چند، فرهنگ‌ها، در عمل و واقعيت، شکل درهم و مخلوطى از رعايت اين دو هنجار را نشان می‌دهند، ولى همواره می‌توان برترى نسبى يکى بر ديگرى را تشخيص داد، اين برترى در قانون اساسى ﴿نوشته و نانوشته﴾ آن جامعه بازتاب دارد.

مطابق نظر " بکر"، در جامعه‌هاى مدرن غربى، پس از جنگ جهانى دوم و شکست فاشيسم، هنجار رقابت دست بالا يافته و چيره مند شده است...
در بررسى‌هاى مدرن فلسفه اخلاق، بر واقعيت به عنوان امرى وابسته به شعور و آگاهى ﴿فردى، جمعى﴾ تاکيد شده است: فرهنگ ، به عنوان دنياى معنى و تعبير و تفسيرها، فرآورده سوبژکتيو و دريافت‌هاى ذهنى است. ويلهلم ديلتهاى، در همين رابطه، به ويژگى سمبليک و هرمنوتيک فعاليت‌هاى فرهنگى توجه نموده است ﴿انسان در تماس و روبرو شدن با محيط پيرامون، آن را در چارچوب از پيش شکل گرفته درک و دانسته‌هاى خود قرار می‌دهد﴾. بدنبال آموزش‌هاى ماکس وبر، انسان موجودى است که در کلاف خود بافته معانى و تفسيرها ﴿فرهنگ﴾ غرق شده است: مطالعه و بررسى فرهنگ، بر خلاف آن چه در علوم تجربى معمول است، به معنى يافتن قانون‌ها نيست، بلکه تفسير معنى و مفهوم‌هاست. " هومبرتو ماتورانا" نيز در تئورى آتوپوييزى به رابطه انسان با پيرامون خود دقيق شده است ﴿که پيش از اين بررسى گرديد﴾.

ارنست کاسيرر ﴿Ernst Cassirer﴾ بر اين است که انسان براى سازگارى با محيط زيست، در کنار سيستم‌هاى حيوانى اثر پذير ﴿حسى دريافتى﴾ و اثرگزار ﴿اجرايى﴾ خود، يک روش استثنايى به کار می‌برد، به نام " سيستم سمبل‌ها" که نقش رابط ميان دو سيستم ديگر را ايفا می‌کند. يعنى، انسان در بعد جديدى از واقعيت زندگى می‌کند: انسان تنها در يک واقعيت فيزيکى نمی‌زيد، بلکه هستى او در کهکشان سمبل‌هاست. زبان، افسانه، هنر و دين عنصرهاى تشکيل دهنده جهان او هستند. هر کنش و واکنشى در جهت تحکيم ، ظرافت بخشيدن و ايجاد ترکيب‌هاى جديد اين عنصرها در تار و پود شبکه سمبل‌هاست. هر چه اين شبکه گسترده تر می‌شود، واقعيت فيزيکى دورتر رفته و کوچک تر می‌شود: انسان نه با چيزها، که با خودش سر و کار دارد. او ديگر هيچ نمی‌بيند، مگر شکل‌هاى زبانى، تصويرهاى هنرى، راز و رمزهاى افسانه‌ای و آيين‌هاى تکرارى مذهبى.
نه تنها در تئورى، که در عمل نيز انسان وجود خود را گم کرده است و با قرار دادن شبکه ساختگى سمبل‌هاى خيالى، دينى و خرافى از واقعيت سرسخت رويدادها فرارى شده است. در اينجا کاسيرر گفته اپيکتت را به ياد می‌آورد" : نه چيزها، بلکه نظر و تصور در باره چيزها، ما را نگران و نا آرام می‌کنند". مطابق " فلسفه فرم‌هاى سمبليک " کاسيرر، اگر طبيعت و ماهيت انسان تعريف شدنى باشد، اين تعريف بايد کارکردى، و نه جوهرى، باشد. انچه انسان را واقعن انسان می‌کند، نه ويژگى‌هاى ارثى، غريزى و مادى او، بلکه، دقيقن، چگونگى کارکردى اوست.

اين کارکرد در گرو سيستم سمبل‌هايى است که او به کار می‌برد، پس براى فهم انسان بايد زبان، افسانه، هنر، علم و دين او را جداگانه و هم چنين به عنوان يک مجموعه اندام وار شناخت.
اين عنصرها ﴿زبان، افسانه، هنر و دين﴾ بطور جداگانه و اتفاقى آفريده نشده‌اند. ميان آنها رابطه‌ای کارکردى ﴿فونکسيونل﴾ برقرار است. براى بررسى و شناخت عنصرهاى گفته شده با پرسش‌هاى فراوان روان شناختى، جامعه شناختى و تاريخى روبرو هستيم، ولى به نظر می‌رسد حتا اگر تمام آنها را پاسخ بگوييم، باز هم، فقط در اطراف واقعيت موجود انسانى سرگردان خواهيم بود. هر کنش انسانى ريشه در شرايط و پيش شرط‌هاى ويژه تاريخى و اجتماعى دارد که براى ما تا هنگامى که آن را نشناخته ايم، قابل فهم نيست. ما نبايد تنها به دستاورد‌هاى جداگانه فرهنگ انسان خيره شويم، بلکه بايد هر بخشى از فعاليت‌هاى فرهنگى او را سيستمى منسجم دانسته و آن را بطور سيستماتيک بررسى کنيم... کاسيرر، فرهنگ را، در مجموع، روند رو به جلوى خود ارضايى انسان می‌داند. زبان، هنر، دين و دانش، مرحله‌هاى مختلف اين روند را تشکيل می‌دهند که انسان با ساختن آنها در صدد کسب نيروى جديدى است، نيرويى که امکان وجودى دنياى ايده آل او را، اگر هم تحقق نمی‌بخشد، دست کم، به جلو بياندازد. انسان نمی‌تواند از جستجوى دنياى ايده آل دست بردارد، اما، واقعيت سرشار از تناقض‌هاست. جنگ و کشمکش بى وقفه‌ای ميان نيروهاى مختلف انسانى در جريان دايمى است. اين نيروها به جهت‌هاى متفاوتى نظر دارند و از اصول و قانون‌هاى جداگانه و خود ويژه‌ای پيروى می‌کنند... با اين حال،‌هارمونى و تعادل انسان در گرو وجود همين رنگارنگى ، سايه روشن و تضاد است: فرهنگ به معنى حذف و نابودى انسان و دستاوردهاى او نيست، فرهنگ ، بهتر و انسانى تر کردن و تکامل انسان و دستاوردهاى اوست... مفهوم فرهنگ هميشه و در همه جاى دنيا بار مثبت دارد. نيروى فرهنگى ، نيرويى مسئول، اخلاقى، سازنده و مترقى است. روشن است که فرهنگ همواره يک فرهنگ مشخص است: وابستگى زمانى و مکانى ويژه نماى جهان شمول هرفرهنگ انسانى است، اما در دوران ما به دنبال توسعه فنى ﴿انقلاب ديجيتال﴾ و اقتصادى و دستاوردهاى عظيم سياسى اجتماعى ﴿تشکيل شبکه‌هاى ميان قاره‌ای ﴾، در قالب روند جهانى شدن، رفته رفته می‌توان از " يک" فرهنگ جهانى سخن راند. انتظار گونه‌ای از کنش و منش فرهنگى شناخته شده سراسرى از هر يک از اعضاى خانواده انسان، رويايى است که اکنون، هر چه بيشتر، به واقعيت می‌پيوندد.

-------------------
منابع
2004 ,Suhrkamp ,Konkrete Ethik ,Siep .L
1993 ,Palm& Enke ,Die beiden Grundtypen der Moral ,Becker .W
2000 ,München/Freiburg ,Kulturphilosophie ,F.P.Burkard
Weimar 1993 ,Band 276 ,Ethik ,Sammlung ,Metzler
1994 ,Darmstadt ,der Kultur .Einführung in der Philo ,Geyer
1995 ,Tübingen ,Kritische Kulturphilosophie ,Grabner ,Haider






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024