هر چند وقت یک بار مقاله یا نوشته یا سخنرانیای میخوانیم و میشنویم که نگران سرانه مطالعه در ایران است. هر بار هم یک آماری ارایه میدهند خود من از ۲ دقیقه در روز را خوانده ام تا ۹۵ دقیقه در روز!
آخرین خبری که دارم از یک مرجع رسمی و معتبر، بسیار بسیار تکان دهنده است: «۵۹ درصد از ایرانیان کتاب غیردرسی نمیخوانند». یک بار دیگر این عدد را بخوانید! یعنی چیزی در حدود ۵۰ میلیون نفر از جمعیت ۸۰ میلیونی ایران با مطالعه کتابهای غیردرسی بیگانه هستند.
یاد این جمله منسوب به جلال آل قلم میافتم که میگفت: هر چقدر ما ایرانیها شلنگ قلیان به دست داریم این غربیها کتاب در دست دارند و کتاب جزء لاینفک زندگى این مردم است. ما چوب حماقتمان را میخوریم آنها نان لیاقتشان را!
درست است واقعا مطالعه مهم است اما به تنهایی عقیم است. کاش در کشور ما علاوه بر وضعیت اسف بار سرانه مطالعه، نگران پایین بودن سرانه تفکر هم بودیم.
ممکن است بگویید ما که صبح تا شب داریم فکر میکنیم. مردیم از بس به بدبختیهایمان فکر کردیم. از اینکه عاقبت خودمان که هیچ، ولی فرزندانمان چه میشود تا اینکه بالاخره کی قرار است ما روی آرامش را ببینیم؟
همه انسانها فکر میکنند! شاید انسانی وجود نداشته باشد که اصلا فکر نکند. فکر کردن یک فرآیند ذهنی طبیعی غیرارادی است. آنچه من از آن صحبت میکنم «تفکر هدفمند و قاعده مند» است. بیشتر توضیح میدهم.
تحلیل و تجویز راهبردی:
برای آنکه تفکر هدفمند و قاعده مند را توضیح دهم، لازم است سندروم توجه تصادفی را معرفی کنم. مغز ما هر ثانیه بیش از ۱۱ میلیون اطلاعات دریافت و پردازش میکند. اگر سوال یا هدفی در ذهن نداشته باشیم، مغز بهصورت کاملاً «تصادفی» موضوعی را برای تمرکز انتخاب میکند. بدون آنکه نظری از ما بخواهد. هرچه به نظرش جذاب یا جالب بیاید؛ پر زرق وبرق تر! قشنگتر! خوشمزهتر!
اما اگر سوالمان مشخص باشد همیشه از قبل میدانیم در هر موقعیتی به دنبال چه چیزی بگردیم. بهاینترتیب، ذهن مان را جهت میدهیم تا متوجه یک سری عناصر خاص شویم و جزئیات غیر ضروری را نادیده بگیریم.
یک آزمایش ذهنی: موقعی است که وارد یک مرکز خرید میشوید و از قبل برنامهای برای خرید کالای خاصی ندارید توجه شما به همه چیز جلب میشود از کیف و کفش گرفته تا دکوراسیون مغازها تا سنگفرش راهروها تا وسایل خریداری شده توسط بغل دستی تان. ولی فرض کنید که رفته اید تا یک کفش ورزشی آبی رنگ بگیرید، آیا باز هم چیزهای دیگر را میبینید؟ نه!
پس داشتن سوالات مشخص، باعث میشود که شما هدفمند فکر کنید. تفکر قاعده مند یعنی چه؟ در طول هزاران سال بشر به قواعدی برای تفکر دست یافته است که کار تفکر را تسهیل میکند و ضریب موفقیت را بالا میبرد. اما متاسفانه ما با قواعد تفکر آشنا نیستیم. چهار مهارت اصلی تفکر عبارتند از:
۱. تفکر خلاق، قواعدی برای خلق ایدههای راهگشا و راه حلهای نوآورانه.
۲. تفکر سیستمی: قواعدی برای تحلیل پدیدهها و رخدادها و روندها بر اساس روابط علت معلولی پیچیده و حلقوی.
۳. تفکر انتقادی: قواعدی برای تحلیل موشکافانه نظرات و نظریات دیگران و خودمان و پیدا کردن اشتباهات فکری.
۴. تفکر استراتژیک: قواعدی برای موفقیت، منفعت و ثروت (هدف گذاری؛ تعریف موفقیت و دستیابی به اهداف؛ تحقق موفقیت) در زندگی شخصی، سازمانی یا در سطح ملی و کشورداری.
این چهار مهارت باعث میشود که شما قاعدهمند فکر کنید. تفکر طبیعیِ غیرارادی (که نه هدفمند است و نه قاعده مند) منجر به نتیجه خاصی نمیشود. چیزی در ما باقی نمیگذارد. مثل آب روان از درون جوی مغز ما میگذرد و تمام! مغز ما به خاطر سندروم توجه تصادفی به موضوعی توجه میکند. سپس زنجیرهای از چیزها به ذهن ما خطور میکند. تفکر به دلیلی قطع میشود و سپس هیچ!! پس نه تفکر طبیعی غیرارادی و نه مطالعه، منجر به پیشرفت ما نمیشود. ممکن است شب تا صبح فکر و خیال کنیم و یا خیلی کتاب بخوانیم اما بدون داشتن تفکر هدفمند و قاعده مند، مطالب تلنبار میشوند. طوطی میشویم و تنها شنیدهها، خواندهها یا دیدههایمان را به دیگران انتقال دهیم. مثل یک واسطه، بدون کوچکترین تاملی و فایدهای برای خودمان.
شاید به همین خاطر باشد که خداوند بیش از آن که به «مطالعه» تاکید کرده باشد به «تفکر» سفارش کرده است. تفکر است که به «تولید دانش» میانجامد نه صرفا مطالعه که همان «مصرف دانش» است. به اندازه کافی چوب حماقت مان را خوردیم، اکنون زمان آنست که اندکی نان لیاقت مان را بخوریم!