این روزها شاهد انواع آسیبهای اجتماعی ناشی از حضور کودکان کار در خیابانها و سر چهارراهها هستیم. اینکه کودکانی با سن پایین کار یا حتی تکدیگری کنند معضلی بزرگ است؛ آنهایی که طبق برخی آمارها تنها در تهران ۲۰ هزار نفر هستند و باید درس بخوانند و آینده جامعه را بسازند.
نکن... نکن... شیشه را تازه تمیز کردم. دست نزن... آخه منم باید پولی به خانه ببرم... بذار تمیز کنم... اینها مکالماتی است که هر روز میان راننده و کودکان کار اتفاق میافتد. البته گاهی اوقات حتی این کودکان فحش نصیب رانندگان در سر چهارراههای تهران میکنند.
گاهی اوقات هم، چنان میان راننده و این کودکان جر و بحث میشود که راننده را به هم میریزد؛ زیرا کودک اصرار به تمیزی شیشه میکند و راننده تلاش میکند چون تازه ماشینش را تازه به کارواش برده مانع پاک کردن شیشه از طرف کودک میشود.
فقط این جنجالها در پاک کردن شیشه نیست بلکه فروش گل، بادبادک، دارت و دستمال کاغذی با اصرار زیاد از سوی کودکان کار، گرچه گاهی اوقات احساسات رانندگان و سرنشینان خودرو را جریحه دار میکند اما تا حدود زیادی ایجاد مزاحمت فراوان در سر چهارراهها را هم به دنبال دارد.
البته این کودکان کار اگر هم کاری انجام ندهند یا چیزی نفروشند، انتظار دارند که پولی به آنها داده شود چون به گفته یکی از این کودکان که تنها ۱۰ سال دارد و سه سال است که کار دستفروشی را آغاز کرده است، باید هر شب پولی به خانه ببرد البته به گفته خودش خانه که نه، باید برای صاحب کارش ببرد.
ناهید تاج الدین عضو هیات رییسه کمیسیون اجتماعی مجلس نیز پیشتر گفته بود که برخی کارشناسان مسائل اقتصاد شهری آمار کودکان کار ایران را بین سه تا هفت میلیون نفر عنوان میکنند و این رقم برای تهران نیز ۲۰ هزار نفر تخمین زده میشود، اما به دلیل اینکه بیشتر کودکان کار هیچگونه ثبت هویتی ندارند، آمار دقیقی در این زمینه نمیتوان ارائه کرد.
این روزها سر هر چهارراه تعداد زیادی از این کودکان دیده میشوند اما مهمترین موضوع این است که فحش دادن آنها با روح و روان مردم بازی میکند اینکه کودکانی با سن و سال بسیار کم به دلیل کمک نکردن مردم، یا نخریدن اجناس آنها یا اجازه ندادن برای پاک کردن شیشههای ماشین به همه فحش میدهند، بسیار رنج آور است زیرا بسیاری مردم از این وضعیت نگران هستند و شاید بیشتر نگران کودکان خود که داخل ماشین هستند و این حرفها را میشنوند.
یکی از این کودکان که صورتی سیاه چرده و لباسی بسیار کثیف بر تن دارد، وقتی با عصبانیت آب را با آب پاش روی شیشه ماشین میپاشد، میگوید بذار تمیز کنم، باید بالاخره پولی گیریم بیاید! اما به چه قیمتی؟ با عصبانیت خود، خراب کردن روحیه مردم یا فحش دادن؟
در این میان یکی از رانندگان نیز به محض پاشیدن آب روی شیشه ماشینش برف پاک کن را به جریان میاندازد که این موضوع کودک کار را عصبانی تر میکند. بعد آب پاش را محکم به ماشین میکوبد که برف پاک نزن لعنتی چرا نمیگذارید ما هم دو ریال به خانه ببریم، این شغل ما است و صاحب کارم هر شب از ما مبلغی را میخواهد که صبح تعیین کرده است.
وی که خود را رضا معرفی میکند. میگوید ما حدود ۲۰ نفر هستیم که در یک کلبه خرابه در حاشیه تهران زندگی میکنیم صبح ساعت ۶ از خواب بیدار میشویم. با این جملات کودکان، آدم یاد سربازی میافتد که باید صبح زود از خواب بیدار شود. بعد از بیدار شدن یک لقمه نان خالی دست مان میدهند و آن میشود صبحانه یک روز ما.
از صبح زود سر چهارراهها باید کارمان را شروع کنیم. ناهار را هم در میان دود و سر و صدا سر همان چهارراهها میخوریم البته گاهی اوقات برخی مردم هم به ما ناهار میدهند. خلاصه تا شب اینجوری هستیم. وی که چهرهای عبوس دارد راه التماس را نیز خوب بلد است و میگوید برخی مواقع مجبوریم به مردم التماس کنیم و برخی مواقع هم با زور از آنها درخواست کمک میکنیم.
کمی مکث میکند و میگوید: گاهی که کمک نمیکنند، فحش هم میدهیم.
می پرسم به نظرت با فحش دادن میتوانی درآمدی داشته باشی که با قاطعیت تمام پاسخ میدهد: بعضیها به خاطر اینکه اعصابشان بیشتر خراب نشود، کمک میکنند. این یک ترفند است.
از او میپرسم چرا با وجود اینکه سن کمی داری اما اینقدر راه التماس و گاهی اوقات توهین به مردم را خوب یاد گرفته ای؟ چرا اصلا به مردمی که نمیگذارند شیشه خودرو را پاک کنید یا چیزی از شما بخرند، توهین میکنی؟ میگوید اگر این کار را نکنیم که نمیتوانیم پولی جمع کنیم.
این جمله خیلی سنگین بود؛ چرا این بچهها که هنوز سنی ندارند، اینگونه رفتار میکنند طوری که حتی گاهی میتوان به آنها بی ادبانه بودن را نسبت داد. چون واقعا آنها حتی به راننده و سرنشینان پس از نخریدن کالای آنها، فحش هم میدهند.
از او میپرسم مگر خانواده ندارید که در خرابه زندگی میکنید. جوابی نمیدهد فقط سرش را تکان میدهد با آه سردی سریع میگوید نمیخواهم درباره این موضوع حرفی بزنم.
رضا جعفری رئیس اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی کشور نیز میگوید: ۳۱ درصد کودکان کار و خیابان ایرانی و بقیه جزو اتباع خارجی به ویژه از افغانستان و پاکستان هستند و به تازگی نیز اتباع کشورهای دیگر به آنها اضافه شدهاند. ۷۴ درصد کودکان کار و خیابان خارجی، فاقد اسناد هویتی و اوراق معتبر هستند که ارائه خدمت از سوی بهزیستی به آنان را دچار مشکل میکند و بسیاری از آنان از ادامه تحصیل بازمی مانند.
وی ادامه میدهد: این کودکان از خانوادههای فقیر هستند و فقر اقتصادی و معیشتی موجب کار آنان میشود. رویکرد بهزیستی این است که ساعات کار کودکان کار را کاهش دهد. در حال حاضر ۳۳٫۸ درصد آنان بین یک تا چهار ساعت ، ۱۳٫۷ درصد بیش از هشت ساعت و ۵۱٫۲ درصد چهار تا هشت ساعت در روز کار میکنند. در حال حاضر به ۱۲ هزار کودک کار و خیابان در مراکز شبانه روزی و همچنین مراکز روزانه حمایتی آموزشی دولتی، خدمات پزشکی، تحصیلی، حقوقی و مالی ارائه میشود.
رئیس اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی میگوید: بر اساس آمارها ۳۱ درصد والدین کودکان کار بیکار، ۴۰ درصد کارگر و دستفروش و هفت درصد دارای مشاغل فصلی و پنج درصد کودکان کار و خیابان، بی سرپرست هستند.
کودکان کار در تمام چهارراههای تهران برای دستفروشی حضور دارند؛ دخترکی که شاید حدود هفت یا هشت سال سن دارد، اسپند دودی در دست دارد و حتی قدش هم به زور به شیشه ماشین میرسد، از پشت شیشه به من نزدیک میشود و با لفظی ملتمسانه که خانم تو رو خدا، جان بچه ات، جان شوهرت یک کمکی به من بکن. دلم را ریش ریش کرد از این وضعیت خیلی ناراحت شدم.
اما چه میشد کرد یک یا دو نفر نیستند که بتوان به همه آنها کمک کرد. باب گفت و گو را با این دخترک زیبا اما در عین حال آشفته ازنظر ظاهری آغاز میکنم.
- چرا سر چهارراه هستی مگه خانواده نداری؟
من و مادرم هر روز صبح سرچهارراه هستیم چون پدرم معتاد است و نمیتواند پول در بیاورد.
- تو چرا درس نمیخوانی؟ الان که زمان درس و مدرسه است؟
من باید امسال به کلاس سوم میرفتم اما بابا پول ندارد تا من را به مدرسه بفرستد.
- چند ساله که سرچهارراه میای؟
خیلی نیست ولی مامانم گفته باید اونقدر بیاییم که هم پول مواد بابا را دربیاریم و هم بتوانیم برای خانه چیزایی بخریم.
- پدرت شغلی ندارد؟
نه بابام قبلا سر کار بود اما الان دیگه نیست. تازه خیلی هم بداخلاق شده است.
- پولهایی که درمیاورید، چکار میکنید؟
تا میرسیم خانه بابام همه را از مامانم میگیرد و همیشه سر این مساله بین مامان و بابا دعوا میشود. اما همیشه بابام برنده میشود و همه پولها را برمی دارد.
از او میپرسم مادرت هم شغلی ندارد؟ جوابی که به من داد خیلی برایم جالب بود؛ زیرا میگوید یکی از همسایههای ما هم هر روز سر چهارراه گل میفروشد اما پولی که از گل فروشی درمی آورد، خیلی زیاد است که به همین خاطر مادرم گفت ما هم باید برویم این کار را انجام بدهیم تا بتوانیم پولی دربیاوریم. الان نمیدانم روزی چقدر میشود ولی مامان همیشه برای این موضوع خدا را شکر میکند. من هرچی از صبح جمع میکنم، آخر شب همه پولها را به مامانم میدهم.
به راستی چرا باید یک کودک هفت ساله شاید هم کوچکتر دغدغه تامین مخارج روزانه زندگی را داشته باشد. چرا باید پدر و مادرانی وجود داشته باشند که به خاطر زیاده خواهی خود، کودکان خردسالشان را در خیابانها رها کنند تا نه برای دستفروشی بلکه برای تکدی گری تربیت شوند.
حقوق هیچ کودکی نباید مورد غفلت قرار گیرد
شهیندخت مولاوردی دستیار رئیس جمهوری در امور حقوق شهروندی نیز معتقد است اصل مهم در حقوق کودک این است که هیچ کودکی نباید از سیاستگذاریها و برنامه ریزیها جا بماند و از حقوق هیچ کودکی نباید غفلت شود.
وی میگوید: حقوق بشر و شهروندی حق همه انسانها است و کودکان هم باید از همه حقوق خود بهره مند باشند. همچنین منظور از کودکان همه آنان به دور از هر نوع تبعیض است. حقوق همه کودکان اعم از کودکان بازمانده از تحصیل، کودکان کار و خیابان، کودکان قربانی ازدواجهای زودهنگام، کودک بیوهها و کودکان حاشیه نشین باید مورد توجه قرار گیرند.
مولاوردی اظهار میکند: حقوق کودک در قلمرو حقوق عمومی جای میگیرد و کودک فرد مستقلی است که حمایت از او برعهده والدین و دولت است و آنان مستقیم و غیرمستقیم حق شنیده شدن و دیده شدن دارند.
برخوردهای خشن نشان از یاس کودکان کار دارد
عالیه شکربیگی جامعه شناس نیز در این باره به خبرنگار اجتماعی ایرنا میگوید: بحث کودکان کار و خیابان بحث جدیدی نیست بلکه یک بحث قدیمی است، طبیعتا به دلیل بی تعهدی مسئولان یا عدم قاطعیت آنها در ارتباط با این موضوع اجتماعی این مساله حل نشده است؛ زیرا کودکان روشهای مختلف و مهارتهایی برای به هم ریختن اعصاب و روان مردم دارند.
وی ادامه میدهد: وقتی انسان یک کودک کار و خیابان را میبیند، ناراحت میشود از اینکه یک کودک چهار، ۶ یا ۱۰ ساله گل بفروشد، ماشین پاک کند، یا هر کار دیگری در خیابانها انجام دهد؛ در حالی که باید درس بخوانند اما در خیابان رها هستند.
شکربیگی میافزاید: این کودکان در گروههایی هستند که دارای سلسله مراتب و در سیستمی تعریف شده هستند، روزها در خیابانها پخش و شبها جمع میشوند، اگر ارادهای بر ریشه کن کردن این مساله باشد، میشود این مشکل را حل کرد. اما چگونه است وقتی مسئولان اراده بر انجام یک امر میکنند، هر کاری برای رسیدن به آن مساله انجام میدهند و از راههایی که عرف و قانونی است به آن میرسند؛ اما برای کودکان کار و خیابان هنوز پس از سالها اندر خم یک کوچه هستند.
این جامعه شناس مسائل اجتماعی میگوید: مسئولان میگویند آنها را چند روز در اختیار میگیرند، دوباره رها میشوند اما باید سوال کرد که وقتی مشاوره به آنها داده نمیشود، بسیار طبیعی است که دوباره در خیابانها رها شوند؛ وقتی از دایره مددکاران خارج میشوند، چون هیچ کاری بلد نیستند دوباره اسیر دست گروههای مافیایی میشوند و در گوشه و کنار شهرها رها میشوند.
وی معتقد است: قبل از هر چیزی باید ارادهای برای حل این مساله باشد. یکی از سازمانهای دخیل که باید قاطعیت جدی برای حل این مساله داشته باشند، سازمان مدیریت شهری در سطح تهران است. باید سوال کرد که برای حل این مساله چه کاری انجام داده است اگرچه ظرفیت، امکانات و زمان زیادی برای حل مساله داشته است اما به دلیل سهل انگاری و بی تفاوتی شاهد این پدیده هستیم.
شکربیگی ادامه میدهد: اگر مدیریت شهری تهران بخواهد شهر سالم را تعریف کند، تهران نمیتواند یک شهر سالم باشد. یکی از پدیدههایی که سلامت شهر تهران را مورد تهدید قرار میدهد، وجود این کودکان است چون سلامت روان مردم را با مشکل مواجه میکنند. گاهی برخوردهای خشن این کودکان نشان از عصیان و یاس آنها در برابر مسائل زندگی است. وقتی کودکان به فحاشی میرسند به نقطه آخر خط رسیدهاند و نمیدانند طرز صحیح رفتار چگونه است.
این جامعه شناس تاکید میکند: کسانی که مدعی حقوق شهروندی هستند، باید به این پدیده هم رسیدگی کنند و حقوق شهروندی آنها را در نظر داشته باشند. تعاملی که با این افراد میشود نه با زور و خشونت بلکه باید با بیان تعامل مثبت، آموزش دادن و فراهم کردن حداقلهای زندگی برای آنها و رهایی این کودکان از دست گروههای مافیایی باشد.
وی میگوید: از آنجا که کودکان کار اسیر گروههای مافیایی هستند، باید کار کنند و در واقع به صاحبان خود پول بدهند. باید این موضوع بیشتر رسیدگی شود.
این جامعه شناس افزود: از این کودکان بهره برداری ابزاری میشود؛ آنها قربانی خانوادههای خود هستند، قربانی سازمانهای مسئول در برابر آنها هستند که کارکرد مسئولانه ندارند؛ اینها از همه نظر در فشار هستند و اگر فحاشی میکنند و با صدای بلند حرف میزنند خودشان را تخلیه میکنند.