ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 21.04.2005, 16:38
“سازماندهی اختلاف”

ايران امروز
گفتگوی شهرام فرزانه‌فر با دکتر عباس امامی
پنجشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۴

بزودی نهمین کنگره اتحاديه سراسری ايرانيان در سوئد برگزار می‌شود. این تشکل که یازدهمین سال تأسیس خود را می‌گذراند، یکی از معدود تشکل‌های فراگیر ایرانیان مهاجر است که علی‌رغم کشاکش‌های بسیار، تعداد زیادی از انجمن‌‌های ایرانیان مقیم سوئد را تحت پوشش خود دارد. دکتر عباس امامی استاد و پژوهشگر در دانشگاه سودرتورن استکهلم در پایان‌نامه‌ی خود تحت عنوان "يک مطالعه‌ی جامعه شناسی از اتحاديه سراسری ايرانيان و انجمن‌های عضو آن" از روند شکل‌گیری، تأسیس و فراز و نشيب‌هایی که این تشکل داوطلبانه داشته، تحلیلی علمی ارائه کرده است که مورد توجه و استفاده سازمان‌های دولتی، نیمه دولتی و تحقیقاتی سوئدی قرار گرفته است. با وی به گفتگو نشستیم و در باره نتایج این کار تحقیقاتی پرسیدیم.

ضمن سپاس از اینکه دعوت ما را پذیرفتید، می‌خواستم خواهش کنم که در آغاز اگر ممکن است مقداری در باره تز دکترای‌تان توضيح بدهيد که در باره چيست؟
اگر بخواهم بطور خلاصه بگويم، موضوع پايان‌نامه‌ی من بررسی تأثير جنبه‌های قومی (Ethic) و سازمانی در شکل‌گيری و تحول انجمن‌های داوطلبانه ايرانی در سوئد است، به عبارت دقيق‌تر اينکه پيشينه تاريخی و تجربه کار جمعی اعضای انجمن‌های عضو اتحاديه سراسری ايرانيان در سوئد چه تاثيری در روند شکل گيری و پيشرفت اتحاديه سراسری ايرانيان داشته است. سئوالاتی که در بخش تجربی (آمپريک) پايان‌نامه بررسی شده‌اند عبارتند از:
۱- انگيزه سازمان‌يابی و زمان تشکيل انجمن‌ها. ۲- ساختار سازمانی و شيوه کار. ۳- اهداف و فعاليت‌ها. ۴- تعداد اعضاء و ويژگی جمعيت شناسيک اعضاء. ۵- روابط انجمن‌ها با يکديگر، با اتحاديه و با سازمان‌های کمونی و دولتی سوئد.
به لحاظ تئوريک فرضيه من اين بوده است که مهاجران و از آن‌جمله ايرانيان برای سازماندهی خود الگوی سازمان‌‌يابی رايج در بين سوئدی‌ها را انتخاب می‌کنند، اما برای ايرانی‌ها بر خلاف سوئدی‌ها انتخاب اين الگو به معنای آن نيست که آنها به راحتی قادر به پياده کردن اين الگو هستند بلکه تحقق اين هدف در يک روند طولانی آزمون و خطا ميسر می‌شود. به بيان ديگر موفقيت در اجرای سوئدی کار جمعی در يک روند زمانی تحقق می‌يابد که من آنرا "پروسه‌ی ادغام سازمانی" ناميده‌‌ام. علاوه بر بحث و بررسی عوامل وجودی پروسه‌ی ادغام سازمانی، کوشش اصلی من معطوف به مطالعه‌ی مکانيسم‌هايی بوده است که محمل اين گذار می‌باشند. نتيجه اينکه ما همان‌گونه که در بحث جامعه شناسی مهاجرت از ادغام (همنوائی) اجتماعی اقتصادی و فرهنگی مهاجرين سخن می‌گوئيم، می‌توانيم از همنوائی سازمانی آنها نيز صحبت کنيم.

آيا اين تز مورد استفاده قرار گرفته است؟ به عنوان مثال آيا اتحاديه سراسری ايرانيان مقيم سوئد از تحقيقات شما استقبال کرده و از نتايج آن بهره برده است؟ نهادها و سازمان‌های ديگر چطور؟
نمی‌دانم! در عين حال بايد عرض کنم که من بنابر سنت معمول در جامعه شناسی، آنچه را که بوده بررسی کرده‌‌ام و نه آنچه را که بايد باشد! به عبارت ديگر هدف بحث و بررسی عملکرد اتحاديه و انجمن‌های عضو آن بوده است و نه ارائه رهنمود به اينکه چگونه بايد باشد. چه به قول ماکس وبر (Max Weber) عدم تفکيک اين‌دو باعث می‌شود که پژوهشگر امکان يابد با تکيه بر دانش و پرستيژ اجتماعی خويش به قيمت ناديده گرفتن آراء ديگران، نظرات خود را طرح و اعمال کند که بايد از آن احتراز کرد. اين البته بدان معنا نيست که نمی‌شود و نبايد از نتايج پژوهش‌های علوم اجتماعی استفاده عملی نمود، کاری که امروزه شيوه رايج برای اخذ تصميم، برنامه‌ريزی و سياست‌گذاری در جوامع مدرن است. ده‌ها و صدها ميزگرد، کنفرانس و سمينارهايی که روزانه و ساليانه در سوئد و ساير کشورهای اروپائی و آمريکای شمالی در سطوح مختلف برگزار می‌شود در واقع تجلی همين روش و نگرش است. اما پژوهشگر بايد تفکيک دو مورد مذکور را رعايت کند.
از اين زاويه که بنگريم، پژوهش من نيز استثناء نبوده، بلکه به روال معمول در چند مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی مورد بحث و نقادی قرار گرفته، اما از اينکه چنين بحث و بررسی‌ای در اتحاديه سراسری ايرانيان هم صورت گرفته باشد اطلاعی ندارم. چنانچه صورت هم گرفته باشد، بدون حضور من بوده است. البته بايد يادآوری کنم که با من صحبت چنين بحث و بررسی شده و حتا صحبت ترجمه‌ی پايان‌نامه به فارسی نيز به ميان آمده است، ولی تا به امروز از حد گفتار فراتر نرفته است.
در رابطه با سازمان‌‌های دولتی بايد عرض کنم، کميته‌ای که از طرف دولت سوئد مأموريت يافته بود که چگونگی توزيع قدرت بين مهاجرين و سوئدی‌ها را در عرصه‌های گوناگونٍ اجتماعی، اقتصادی و سياسی بررسی کند، (Integrationspolitiska maktutredningen) چکيده پايان‌نامه‌ی مرا در کتابی تحت عنوان زندگی انجمنی، قدرت و همنوائی (Föreningsliv, makt och integration)، منتشر کرده است که از اين طريق در دسترس سازمان‌های کمونی و دولتی قرار گرفته است.

به طور کلی تحقيقات شما چه دست‌آوردهايی داشت؟
همانطوريکه قبلاً متذکر شدم، در کنار ادغام (همنوائی) فردی و گروهی مهاجرين می‌توان با توجه به روند تشکيل و تحول سازمان‌های آنها از همنوائی سازمانی آنها در جامعه سوئد نيز صحبت کرد. نکته جالب پايان‌نامه‌ی من به نظر خودم شرح و توضيح اين پروسه‌ی همنوائی سازمانی و مکانيسم‌های آن است. چه بررسی مکانيسم‌هايی که محمل اين روند هستند، حائز نکات تئوريک قابل تأملی است.
تئوری‌های رايج جامعه‌شناسی در باره سازمان، کم و بيش بر اين امر اتفاق‌نظر دارند که آرايش سازمان‌های موجود در يک پيکربندی سازمانی، مستقيماً بر ساختار و شکل سازمانیِ انجمن‌های تازه تأسيس تأثير می‌گذارد و به همين جهت ما با همسانی سازمانی (Isomorphism) روبروئيم. اختلاف‌نظر اما بر سر چگونگی اين همنوائی است. به عنوان مثال گروهی از تئوريسن‌های نهاد‌گرائی جديد (New institutionalism) بر اين باورند که اين همنوائی فراتر از حد يک سازمان‌ مشخص، يعنی در سطح گروهی از سازمان‌ها که در حوزه‌ی واحدی فعاليت دارند، انجام می‌گيرد. در حاليکه من نشان می‌دهم که همنوائی از طريق حل مشکلات روزمره‌ی سازمانی، به صورت آزمايش و خطا در درون يک سازمان مشخص صورت می‌گيرد که به دنبال خود آموزش اعضای سازمان (انجمن) را به دنبال دارد.
نکته ديگر اينکه بر خلاف انجمن‌های سوئدی که در درون يک پيکربندی سازمانی نهادينه شده تأسيس می‌شوند و اعضای آنها از کودکی با شيوه کار انجمنی آشنا می‌گردند، انجمن‌های ايرانی و يا ساير مهاجرين با ويژگی‌های مشابه ايرانيان، پروسه‌ی فراگيری را پس از تشکيل سازمان (انجمن) طی می‌کنند و بنابر اين حرکت انجمن به سوی اهدافش از کانال حل اختلاف اعضاء گذر می‌کند، دوره‌ای که با تنش، درگيری و انشعاب مشخص می‌گردد.

اگر بخواهيم قدری صحبت‌مان را تعميم بدهيم، شما مسائل اساسی جامعه‌ی ايرانی و ايرانيان مقيم سوئد را چه می‌دانيد؟
مسائل جامعه‌ی ايرانی و ايرانيان مقيم سوئد عليرغم برخی جنبه‌های ويژه، در مجموع شامل همان مسائلی است که در جامعه‌شناسی مهاجرت تحت عنوان مسائل و مشکلات ادغام و همنوائی (Integration) بحث می‌شود. به بيان ديگر مجموعه‌ای از عوامل مانند تاريخ، مذهب، روش زندگی، زبان و آداب و رسوم متفاوت از آنچه مهاجر ايرانی در گذشته تجربه کرده و در کوله‌بار خود يدک می‌کشد از همان آغاز مهاجرت بر زندگی هر مهاجر ايرانی در جامعه جديد تاثير می گذارد. بنابر اين، ويژگی زندگی در مهاجرت از طرفی با حک و اصلاح و بازسازی تجربه قبلی، و از طرف ديگر با فراگيری روش و رسوم جديد مشخص می‌گردد. مسائل ناشی از اينکه برخی از مهاجرين نمی‌خواهند و يا نمی‌توانند خود را از کوله بار تجربه گذشته رها کنند و يا اينکه نمی‌توانند مقام شهروند برابر را داشته باشند مشغله ذهنی و عملی زندگی مهاجر ايرانی است. اينکه کنده شدن او از ايران بطور مستقيم يا غير مستقيم با حوادث سال ۵۷ گره می‌خورد، سنگينی کوله‌بار او را نسبت به مهاجرين اقتصادی دوچندان می‌کند.

تحقيقات شما چه پيامی در رابطه با نهادهای مدنی دارد؟
نتيجه پژوهش من در رابطه با وضعيت انجمن‌های داوطلبانه (اجازه بدهيد که بجای مفهوم نهادهای مدنی از مفهوم انجمن‌ داوطلبانه استفاده کنيم که دقيق‌تر است) اين است که ساختار سازمانی انجمن‌های داوطلبانه با ساختار ساير اشکال سازمانی (دولت، بنگاه‌های اقتصادی) متفاوت است. اتوريته‌ی سازمانی در اين شکل از سازمان نه بر مبنای پاداش، جريمه و سلسله مراتب سازمانی، بلکه بر مبنای توافق اختياری و داوطلبانه‌ی اعضاء به قبول دستور جمعی متکی است، لذا عدم تجربه‌ی کار جمعی و اعتماد متقابل اعضاء از کارائی اين سازمان‌ها به شدت می‌کاهد. همچنين پرورش کادر، آموزش و انتقال تجارب و مهارت‌های سازمانی در انجمن‌های داوطلبانه برخلاف ساير سازمان‌ها در درون خود اين انجمن‌‌ها صورت می‌گيرد و نه در بيرون آنها و توسط سازمان‌های ديگر. به عنوان مثال کار آموزش کارگر، معلم، مهندس و پزشکانی که در سازمان‌های متفاوت دولتی و خصوصی به کار مشغولند در خارج از اين سازمان‌ها و عمدتاً بر عهده‌ی سازمان‌های آموزشی (مدارس حرفه‌ای، و دانشگاه...) صورت می گيرد. اما کادرهای انجمن‌های داوطلبانه عموماً در درون خود اين سازمان‌ها تربيت می‌شوند. شما به ندرت يک رهبر حزبی، يک رهبر اتحاديه‌ کارگری و يا يک دبير انجمن به عنوان نمونه دفاع از حقوق زنان را می‌بينيد که سمت خود را بر اساس مدرک تحصيلی‌‌اش کسب کرده باشد، بلکه سمت خود را مرهون صرف وقت و انرژی برای پيش‌برد اهداف انجمن است. اين دو ويژگی، انجمن‌های داوطلبانه را به مناسب‌ترين بستر برای آموزش و تمرين دموکراسی مبدل می‌سازد، صرف‌نظر از اينکه اهداف انجمن ترويج يک ايده سياسی باشد يا کوشش در جهت گسترش فضای سبز، حمايت از حقوق حيوانات و يا ترويج رقص و موسيقی فولکلوريک، امری که عمدتاً در ارزيابی‌های رايج از نقش انجمن‌های داوطلبانه به فراموشی سپرده می‌شود، به ويژه در بين فعالين سياسی ايرانی و يا جوامع مشابه ايران. به همين جهت به مجرد اينکه انجمنی فعاليت‌های خود را محدود به امور فرهنگی می‌کند و به قول معروف کار سياسی نمی‌کند، مورد انتقاد و بی‌مهری فعالين سياسی قرار می‌گيرد. انتقاد و بی‌مهريی که به عنوان مثال اتحاديه سراسری ايرانيان مقيم سوئد و انجمن‌های متشکله‌ی آن از بدو تأسيس گرفتار آن بودند.
نتيجه ديگر پژوهش من بر می‌گردد به رابطه‌ی انجمن‌های داوطلبانه با دولت، يا دقيق‌تر بگويم با سازمان‌های دولتی و کمونی که بيشتر از موارد قبلی مورد توجه سازمان‌های سوئدی قرار گرفته، چه حدود اختيارات، نوع رابطه و ميزان دخالت دولت در امور سازمان‌‌های داوطلبانه از مسائل مهم تئوريک مطرح در جامعه‌شناسی و علوم سياسی است. جمع‌بندی نتايج پژوهش من نشان می‌دهد که سازمان‌های داوطلبانه در سوئد، عليرغم وابستگی مالی به دولت در امور داخلی دارای استقلال کامل هستند، نکته‌ای که البته بحث برانگيز هم هست، اما در اين کوتاه مجال بررسی آن نيست.

بسياری معتقدند که ايرانيان فرهنگ کار دموکراتيک را ندارند، آيا اين واقعيت دارد؟ نظر شما در اين باره چيست؟
پاسخ من به اين سؤال مثبت است، گرچه ترجيح می‌دهم که کلمه‌ی تجربه را جايگزين کلمه فرهنگ کنم و بگويم بلی ايرانيان فاقد تجربه‌ی کار تشکيلاتی داوطلبانه هستند، چه کلمه فرهنگ با توجه به معنای گسترده آن ممکن است منجر به اين تصور شود که ما ايرانی‌ها يک دنده‌ کم داريم و يا اينکه ملل ديگر که در عرصه‌ی کار تشکيلاتی پيشرفت کرده‌اند، تافته‌ای جدا بافته‌اند. در حاليکه چنين نيست. به عنوان مثال تبحر و تجربه‌ی ايرانيان طبقه متوسط برای فعاليت در سازمان‌های دولتی و خصوصی، همپا و هم‌سنگ سوئدی‌ها و ديگر اروپائيان است. کارگران، معلمين، مهندسان، پزشکان، متخصصين و کارمندان ايرانی نسل اول مهاجرت، عموماً قادر بوده‌‌اند که با طی دوره‌های کارآموزی کوتاه مدت و آموزش زبان سوئدی، جذب سازمان‌های اداری، اقتصادی و آموزشی سوئدی شده و به خوبی از عهده‌ی وظايف محوله سازمانی خود برآيند، چه آموزش و تجربه لازم برای کار در اين نوع سازمان‌ها را دارا بوده‌اند. بنابر اين عدم تجربه‌ی سازمانی ايرانيان عمدتاً به نوع ويژه‌ای از سازمان که همانا سازمان‌‌های داوطلبانه است برمی‌گردد و تمام عرصه‌‌های سازمانی را که مفهوم فرهنگ معمولاً بدان‌ها اشارت دارد را در بر نمی‌گيرد. من در پژوهش خودم به عواملی که به رشد و گسترش انجمن‌های داوطلبانه در سوئد و عدم رشد اين سازمان‌ها در ايران منجر شده اشاره کرده‌‌ام. نتايج اين مقايسه را می‌توانم در اين نکته خلاصه کنم که ايده‌ی انجمن، يعنی جمع شدن داوطلبانه افراد حول اهداف مشترک، از جانب دولت سوئد از اواخر قرن ۱۹ تا به بعد به عنوان رحمت تلقی شده و در ايران همواره به عنوان تهديدی جدی عليه دولت مرکزی دانسته شده است!

برای برون‌رفت از اين بن‌بست يا تنگناهای موجود چه پيشنهادهايی داريد؟
نتايج پژوهش من در مورد ويژگی دوگانه‌ی تشکل‌های داوطلبانه، يعنی تأکيد بر اهميت تجربه‌ی کار تشکيلاتی و انجمنی از يک طرف و عدم وجود سازمان‌های ديگر برای آموزش و انتقال اين تجارب از طرف ديگر، راه حل ديگری برای برون‌رفت از تنگنايی که شما بدان اشاره می‌کنيد فراروی ما نمی‌گذارد مگر تشويق و دعوت ايرانيان به شرکت در انجمن‌‌های موجود و تأسيس انجمن‌‌های جديد. به عبارت ديگر دعوت به بحث و گفتگو و تشويق ايرانيان به اين مهم که بهترين شيوه برای دنبال کردن علايق اجتماعی، فرهنگی، سياسی، ورزشی و تفريحی، همکاری با ديگر افرادی است که با ما در اين زمينه‌ها علايق مشترک دارند، صرفنظر از اينکه اين علاقه مشترک همانگونه که اشاره کردم پيشبرد و ترويج يک ايده‌ی سياسی باشد، يا خواست گسترش فضای سبز در محل سکونت، يا فراگيری رقص لری و کردی، يا آموزش زبان آذری و فارسی و يا ايجاد تيم فوتبال برای نوجوانان محل. بد نيست اشاره کنم که در گفتمان جاری در مورد نقش سازمان‌‌های داوطلبانه در تقويت دموکراسی کم نيستند جامعه‌شناسان و پژوهشگران علوم سياسی که به نقش انجمن‌های کوچک و محلی تأکيد بيشتری دارند تا به عنوان مثال بر نقش احزاب فراگير سياسی. در اين مورد اما گروه‌های سياسی ايرانی تابحال وارونه عمل کرده‌اند. يعنی به مجرد پا گرفتن يک انجمن فرهنگی، ورزشی و يا تفريحی سعی در سياسی نمودن آن داشته‌‌اند. تاريخ يازده ساله‌ی اتحاديه سراسری ايرانيان در سوئد بهترين گواه برای اين کوشش مخرب و غيردموکراتيک برخی از فعالين سياسی در سياسی کردن (و يا بهتر است بگويم اپوزيسيونی کردن) هر گونه کار انجمنی می‌باشد. مقدار قابل توجهی از وقت و انرژی اتحاديه و انجمن‌های عضو آن از بدو تأسيس تا به حال صرف اين شده است که بر اهداف اساسنامه‌ای خود پا فشارد که اتحاديه سراسری ايرانيان يک حزب سياسی نيست، بلکه اتحادی است از انجمن‌های عمدتاً فرهنگی، متشکل از اعضايی با سليقه‌های گوناگون سياسی، ولی کو گوش شنوا!
خلاصه کنم، علاقمندان آموزش و ترويج کار دموکراتيک سازمان‌يافته يا به عبارت شما کار دموکراتيک تشکيلاتی را گريزی نيست مگر شرکت در تشکل‌های دموکراتيک، چه کار نيکو کردن از پر کردن است! تجربه ارزشمند انجمن‌های گرد آمده درون اتحاديه سراسری ايرانيان در سوئد، گواه اين ادعا است.

جناب آقای دکتر عباس امامی بسيار از شما سپاسگزاريم که وقتتان را در اختيار ما قرار دادید.