بگذار بباریم
مثل باران
بر روی زمین تشنه.
بباریم
چون گلوله
بر روی زمین ستیز بیرحم.
بارانی
که عشق میزایدش،
گلولهای
که فرزانگی بوسیدهاش.
بگذار پرواز کنیم
چون ابری خشمگین
که فرزندش
رفیق راه است.
بباریم
چون مزرعهای پر خروش
بر شکم گرسنهی جهان.
بگذار
چون ستارهای آتشین
بر قلب سیاه اندیشهای پلید
که عشق را میسوزاند،
دوام اراده را حک کنیم.
بگذار بباریم
چون مرهمی
روی استخوان خستهی زمین
که غریبانه
در انتظار ظهور دستی است،
تا از این شب سیاه
برهاندش.
دستی
که هرگز
پنهان نبوده است.