ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 11.01.2017, 9:33
عالیجناب

عنایت هوشمند

تنها جمشیدیه و جماران
سوگوار تو نیستند
همه کوچه‌های وطن
در کوچ تو غمگین‌اند
ای سرباز خسته وطن


زیتون‌زارها دلتنگ تو اند
چرا که بی تو
بوی تند باروت  می‌آید
و بوی مسموم برادرکشی


دلتنگ تو ، نه
دلتنگ وطن هستم
که بی تو
سر در گریبان خویش فرو برده
چون مرغ هزار آواز خاموش


تو
اسب سرکشی  را
رام خویش کردی
که هزار سوار را
پوزه بر خاک مالیده است
پس از تو 
کدامین سوار بر زینش بنشیند
و بیرق آزادی را
به سوی بالا بلندترین قله‌ها
بر دوش کشد


تو معصوم نبوده‌ای می‌دانم
قهرمان نیستی
اما مردی هستی
که سرانجام نفست را مغلوب کرده‌ای
تو عاقبت
به تحیت و سلامت رفته‌ای
اما من از  عاقبت وطن هراسانم


تکفیرت کردند
دم بر نیاوردی
زنجیرت کردند
خم به ابرو نیاوردی
چنان با کوه  صبر بر دوش ایستادی
که صدای شکستن استخوان‌هایت را شنیدم
اما تاب آوردی
تا جسم نیمه جان آزادی را
به مسلخ نبرند


تو دلتنگ یوسفت  بودی
وطنت
پاره تنت
چرا که جان هجران زده‌ای داشتی
تو
هرگز نگذاشتی
شاخه درخت گل را
در هیزم آتش افکنند


من با چشم‌های خود دیدم
که تو را بر دار کشیدند
و حنجره‌ات را خورد کردند
تا از آزادی سخن نگویی
اما تو گفتی
بارها گفتی
حتی در سکوتت
تا سر انجام قلبت  چون کبوتری
در خاک و خون تپید


یقین می‌دانم
پس از تو نیز  مردانی می‌آیند
که وطن در درونشان
چونان سپیده گل سرخ می‌جوشد
مردانی
که بخاطر آفتاب
تیغ بر گلوی خود می‌نهند
مردانی
که شاهرگ خود را می‌زنند
اما وطن را
تنها نخواهند گذاشت

 
من با تو سخن می‌گویم
ای مرد دریا دل کویر
که با باد و باران الفتی دیرینه داشتی
و عبای زعفرانی‌ات بوی زیتون‌زار می‌داد
چگونه تو را عالیجناب سرخ پوش نامیدند؟


من با تو سخن می‌گویم
که رفته‌ای
و در آستانه ایستاده‌ای
و هنوز دلواپس ما هستی


اکنون میان میخک‌ها خفته‌ای
میان اشکها و لبخندها
عالیجناب
من بر می‌خیزم
و به تو برای همیشه ادای احترام می‌کنم


عنایت هوشمند
م . بارش