ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 09.03.2016, 19:37
دکتر ژیواگو یا حماسه دفاع از فردیت

کامیار شریف

بوریس پاسترناک و چگونگی نگارش و انتشار رمان دکتر ژیواگو

بوریس پاسترناک شاعر بزرگ روس در سال ۱۸۹۰ در مسکو بدنیا آمد. پدرش نقاشی با اعتبار بین‌المللی و مادرش پیانیستی سر‌شناس بود. در خانه آن‌ها بزرگان ادب وهنر جهان چون لئو تولستوی، ریلکه (۱) و اسکریابین (۲) رفت‌وآمد می‌کردند. تحت تاثیر مهمانان خانواده بوریس جوان با موسیقی، ادبیات و فلسفه آشنا شد و در دانشگاه‌های مسکو و ماربورگ آلمان فلسفه خواند. پس از بازگشت به روسیه پاسترناک شروع به سرودن شعر کرد. نخستین مجموعه شعر او که متاثر از جنبش فوتوریسم (۳) و اشعار مایاکوفسکی (۴) بود با اسقبال عمومی روبرو شد.

با وقوع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ پدر و مادر پاسترناک نخست از وعده‌های برابری‌جویانه انقلابیون پشتیبانی می‌کردند ولی به‌زودی از تحقق این وعده‌ها نا‌امید شدند و برای همیشه به آلمان مهاجرت کردند. بوریس پاسترناک اما تصمیم گرفت در میهن خود روسیه بماند.

پاسترناک در اشعارش بار‌ها از انقلاب دمکراتیک ۱۹۰۵ روسیه یاد می‌کند ولی هرگز شعری در مدح انقلاب اکتبر نسرود. به همین علت در دهه سی قرن گذشته انتشار آثار او در شوروی ممنوع شدند. پاسترناک به اجبار به ترجمه آثار شکسپیر، گوته، شیلر و ریلکه پرداخت. او درکنار ترجمه آثار کلاسیک، آثار شعرای گرجستان را هم ترجمه می‌کرد. این کار مورد توجه استالین که خود اصلیت گرجی داشت قرار گرفت و احتمالا باعث نجات پاسترناک در دوران سیاه حکومت استالین شد.

پاسترناک در تمام این دوران پاک و به‌دور از دستگاه فرهنگ‌سازی حزبی باقی ماند. در ژانویه ۱۹۳۷ هنگامی که بوخارین (۵) فیلسوف و اقتصاددان کمونیست از سردبیری روزنامه ایزوستیا برکنار و در کنار کارل رادک (۶) در دادگاهی نمایشی محاکمه می‌شد، پاسترناک در نامه‌ای مخفیانه برای او نوشت: تمام قدرت جهان هم نمی‌تواند به من بقبولاند که شما یک خائن هستید.

وقتی که بوریس پاسترناک تصمیم به نوشتن تنها رمان خود دکتر ژیواگو گرفت نخست قصد داشت داستانی با مضمونی پیش‌پا افتاده از زندگی مردم بنویسد. او از سال ۱۹۴۵ تا سال ۱۹۵۵ بر روی این رمان کار کرد.

در سال ۱۹۴۶ که ادبای وابسته به حزب موج بزرگی را علیه نویسندگان فرمالیست و یا به‌قول ژدانف (۷) جهان‌وطنان بی‌ریشه به‌راه انداخته بودند پاسترناک شروع به نوشتن دکتر ژیواگو کرد. اقدام شجاعانه‌ای که می‌توانست با افتادن کتاب به‌دست ماموران امنیتی شوروی موجب حبس، تبعد و مرگ او بشود.

پاسترناک پس از جدایی از همسر اولش همراه با پسرش یوگنی (۸) با همسر دوم خود و فرزندان او زندگی می‌کرد. دو همسر پاسترناک الگوی او برای پردازش شخصیت تونیا همسر یوری ژیواگو بودند. در زندگی پاسترناک از سال ۱۹۴۶ زن دیگری هم وارد شد. اولگا ایونسکایا (۹) که منشی او در کار نگارش رمان دکتر ژیواگو بود. شخصیت لارا قهرمان زن رمان بسیار از شخصیت اولگا متاثر است. پاسترناک روز‌ها در کلبه اولگا رمان خود را می‌نوشت و شب‌ها نوشته‌های خود را برای همسر اول و پسرش بازخوانی می‌کرد. اولگا به‌خاطر رابطه‌اش با پاسترناک بار‌ها بازداشت و همراه دخترش به اتهام رابطه با سازمان‌های جاسوسی غرب به تبعید و کار اجباری محکوم شد.

پاسترناک با اتمام کتاب آن را برای نشریات ادبی و ناشران شوروی فرستاد. پس از آنکه هیح ناشری حاضر به چاپ آن نشد، پاسترناک یک نسخه از رمان خود را به نماینده ناشر کمونیست ایتالیایی فلترینلی (۱۰) در مسکو داد.

ترجمه ایتالیایی دکتر ژیواگو در سال ۱۹۵۷ در میلان ایتالیا منتشر شد. نسخه روسی این رمان سال بعد در غرفه واتیکان در نمایشگاه جهانی بروکسل در بین بازدیدکنندگان روس پخش شد. اسناد منتشر شده سازمان جاسوسی آمریکا سیا گواه بر آن است که این سازمان نقش مستقیم در انتشار نسخه روسی رمان داشته است. بزودی دکتر ژیواگو به هجده زبان منتشر شد و در بهار ۱۹۵۸ آلبرت کامو (۱۱) پاسترناک را به کمیته جایزه ادبی نوبل پیشنهاد کرد. این کمیته‌‌ همان سال پاسترناک را به‌خاطر نقش او در شعر معاصر و داستان‌سرایی روسی انتخاب کرد.

پاسترناک نخست طی تلگرامی از دریافت این جایزه ابراز سپاسگزاری کرد ولی به‌زودی تحت فشار حزب کمونست و ارگان‌های وابسته به آن از دریافت جایزه ادبی نوبل خودداری نمود. اتحادیه نویسندگان شوروی دکتر ژیواگو را به‌عنوان اثری ضد شوروی محکوم کرده بود و رهبر سازمان جوانان حزب در تلویزیون این کشور پاسترناک را از خوک بد‌تر خواند و خواهان اخراج او از شوروی شد. پاسترناک در نامه‌ای به خروشچف رهبر شوروی نوشت که به هیچ قیمتی حاضر به ترک میهن خود روسیه نیست. مقاومت پاسترناک در مقابل افترا زنی‌های دستگاه تبلیغاتی شوروی و فشارهای سازمان امنیت این کشور بیش از دو سال نپایید. بورس پاسترناک درماه می‌سال ۱۹۶۰ در خانه‌اش در حاشیه مسکو در اثر سکته قلبی در گذشت.

رمان دکتر ژیواگو برای اولین بار در روسیه در سال ۱۹۸۷ و در دوران شوروی منتشر شد.

در سال ۱۹۸۹ پسر پاسترناک طی مراسمی مدال جایزه نوبل را دریافت کرد بدون آنکه همچون پدرش چیزی از جایزه نقدی آنرا دریافت کند.

خلاصه داستان

داستان زندگی ژیواگو در سال ۱۹۰۳ آغاز و با مرگ او در سال ۱۹۲۹ پایان می‌یابد. پس از آن فصلی به سال ۱۹۴۳ مربوط است و در انتها اشعار ژیواگو در یک فصل درج شده‌اند.

یوری ژیواگو اشراف‌زاده یتیمی است که در خانواده ثروتمندی در مسکو بزرگ می‌شود. او که طبعی شاعرانه دارد تصمیم به تحصیل پزشکی می‌گیرد و با تونیا دختر خانواده ازدواج می‌کند. در آغاز رمان خواننده با بی‌عدالتی حاکم بر روسیه تزاری آشنا می‌شود و زمینه‌های نا‌آرامی‌های اجتماعی و خواست روشنفکران روسی برای تغییر را حس می‌کند.

رمان همزمان سرگذشت لارا قهرمان زن داستان را هم تعریف می‌کند. او از خانواده‌ای‌ست که با مرگ پدر دچار فقر شده. لارا در نوجوانی مورد سؤاستفاده کاماروفسکی وکیل ثروتمند و بانفوذی که پشتیبان خانواده است قرار می‌گیرد. او پس از پایان تحصیل دانشگاهی همراه شوهرش پاول به شهر دور افتاده‌ای در منطقه اورال می‌رود تا از نفوذ کاماروفسکی بگریزد و در آنجا به کار معلمی مشغول شود. با شروع جنگ جهانی اول ژیواگو به‌عنوان پزشک به جبهه می‌رود و در آنجا با لارا که در جستجوی شوهر مفقوت شده‌اش است آشنا می‌شود. پس از مدتی ژیواگو به نزد خانواده‌اش در مسکو و لارا به اورال باز می‌گردد.

با پیروزی انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷ اهالی مسکو گرفتار قحطی و گرسنگی می‌شوند و هر روز عده‌ای در خیابان به‌عنوان ضد انقلابی دستگیر و سر به‌نیست می‌شوند. اکثر کارگران و دهقانان ترجیح می‌دهند که خود را از مخمصه انقلاب کنار بکشند و در آرامش زندگی کنند. برای اکثر مردم روسیه انقلاب طوفانی است که در حال گذر از فراز روسیه سیلی از باران وتگرگ را بر سرشان خالی می‌کند.

ژیواگو به همراه خانواده‌اش به ملک مادری تونیا در اورال سفر می‌کند تا در آنجا مدتی در امنیت به‌سر ببرند. در شهر نزدیک به محل زندگی‌شان ژیواگو مجددا با لارا برخورد می‌کند و این بار آتش عشق بین آن‌ها شعله‌ور می‌شود. ژیواگو که دچار عذاب وجدان نسبت به همسر و خانواده‌اش شده روزی در بین راه توسط پارتیزان‌های سرخ که در حال جنگ با ارتش سفید هستند ربوده می‌شود و دو سال به اجبار به‌عنوان پزشک برای آن‌ها خدمت می‌کند.

وقتی که ژیواگو موفق به فرار از جبهه می‌شود خانواده‌اش مدتهاست که به مسکو بازگشته و از آنجا توسط دولت بلشویکی به خارج از کشور تبعید شده. لارا هنوزبا دخترش در شهر زندگی می‌کند و آن‌ها می‌توانند مدتی را درکنار هم بسر ببرند. چندی بعد خبر می‌رسد که پاول شوهر لارا که مدتی رهبری یک واحد جنگنده ارتش سرخ را به‌عهده داشته مورد غضب حزب قرار گرفته و جانش در خطر است. به‌زودی سر وکله کاماروفسکی پیدا می‌شود. او در دولت بلشویکی هم صاحب قدرت و نفوذ زیادی‌ست و به لارا پیشنهاد می‌کند برای حفظ جان خود و دخترش به‌همراه او به منطقه‌ای دوردست سفر کند. ژیواگو لارا را راضی به پذیرش پیشنهاد کاماروفسکی می‌کند و خود پای پیاده به مسکو بر می‌گردد. او چند سال بعد در خیابان در اثر سکته فوت می‌کند بدون آنکه بتواند دوباره به‌عنوان پزشک کار کند. پس از مرگ ژیواگو لارا اشعار او را به کمک برادر ناتنی ژیواگو منتشر می‌کنند.

درباره کتاب

بی‌ترید رمان دکتر ژیواگو متاثر از سنت روایت رئالیستی روسی و مهم‌ترین نمایندگان آن تولستوی و داستایوفسکی است. اما زبان حماسی آن بیش از همه متاثر از نویسنده بزرگ قرن نوزدهم روسیه ایوان تورگنیف می‌باشد. در کنار آن زیبایی شاعرانه زبان، دیدگاه‌های بدبینانه روح حساس و عکس‌العمل‌های تند ژیواگو نشان از شعر ریلکه شاعر نئو رمانتیک آلمانی زبان دارد. تصویر صحنه‌های کوتاه و مقطع در لابلای اشعار و متن‌های کوتاه فلسفی در میان شرح داستان زندگی قهرمانان رمان گواه از تاثیر هنر نقاشی امپرسیونیسم بر این رمان دارد. با وجود همه این تاثیرات زبان آهنگین و شاعرانه‌ای که با آن پاسترناک طبیعت روسیه را ترسیم می‌کند و عشق و دلسوزی او در توصیف قهرمانانش محدود به سبک ادبی و زمان و مکان خاصی نیست.

پاسترناک از قول ژیواگو در شعر دیدار مجدد می‌نویسد:

برف راه‌ها را می‌پوشاند و بر سقف خانه‌ها سنگینی می‌کند
در آستانه در ایستاده‌ام و به‌سوی تو می‌دوم تا تو را در آغوش بگیرم
چه کسی پس از این روز‌ها به‌یاد می‌آورد که چه بر ما گذشت
وقتی که وراج‌ها همه جا را پر کرده‌اند و ما دیگر نیستیم.

ساختار رمان بر اساس بی‌قاعدگی و هرج و مرجی خواسته شده از سوی نگارنده آن است. همانطور که یوری ژیواگو زیر بار تربیت کمونیستی نرفت، رمان دکتر ژیواگو هم زیر بار اجبار رئالیسم سوسیالیستی، سبک ادبی و هنری حاکم بر اتحاد شوروی نرفت. ژیواگو از زندگی بر اساس برنامه دولتی سرباز زد و پاسترناک رمان دکتر ژیواگو در جریانی مخالف ادبیات حزبی و دولتی نوشت.

رمان دکتر ژیواگو تصویرگر دوران هرج و مرج و جنگ‌های داخلی در سالهای آغازین اتحاد شوروی در کنار رنج‌ها و عشق‌های بزرگ انسان‌ها ایست که درآن دوران زندگی می‌کردند.

موضوع اصلی رمان نه انقلاب روسیه بلکه زندگی انسان‌ها در آن دوران پر تلاطم است. یوری ژیواگو ضد قهرمانیست در جستجوی خوشبختی خود و نه خوشبختی تمام بشریت. او رنج دیگران را می‌بیند و خود رنج می‌برد. او از آرمان‌های شخصی خود پیروی می‌کند و نه از یک ایدئولوژی جهان شمول. او یک انسان روس است و نه یک انسان طراز نوین. دیگر قهرمانان رمان هم در جستجوی معنایی برای زندگی خود هستند. ژیواگو، لارا، تونیا و پاول مجبورند سرنوشت، عشق و آزادی خود را به محک جنگ و انقلاب بگذارند و علیرغم پاکی و صداقت، استعداد وعشق به زندگی شکست بخورند.

یوری ژیواگو انقلاب شکست خورده ۱۹۰۵ را به‌یاد می‌آورد. پس از آن انقلاب آدم‌ها همانطور که بودند باقی ماندند. اما بعد از انقلاب اکتبر آن‌ها تبدیل به موجوداتی متعصب شدند که حاضر بودند همسایه خود را بی‌آبرو وبرایش حکم اعدام صادر کنند. در چنین شرایطی ژیواگو در فقرو تنهایی در وطن خود غریب است. او در هنگام مرگ هم تنهاست. مرگی ساده و پیش پا افتاده. آنطور که انسان‌های عادی می‌میرند و نه برای یک حزب، یک ایده‌آل و یا آینده‌ای درخشان.

شاید این جدی‌ترین انتقاد رمان به ایدئولوژی حاکم شوروی باشد که خاطر بسیاری از هواداران این ایدئولوژی را به‌شدت آزرد. برخلاف اتهام هواداران شوروی که این کتاب را ضد کمونیستی و ابزار تبلغاتی غرب می‌خواندند، تنوع احساسات و اندیشه‌های جاری در رمان جایی برای جهان‌بینی سیاه و سفید دوران جنگ سرد باقی نمی‌گذارد.

پس از نزدیک به شصت سال بعد از اولین انتشار رمان دکتر ژیواگو می‌توان با اطمینان گفت که این اثر کلاسیک یکی از مهم‌ترین رمانهای قرن بیستم روسیه به‌شمار می‌رود و در کنار انبوهی از ادبیات متوسط و ضعیف دوران شوروی قد بر می‌افرازد.

کورت ولف ناشر آلمانی دکتر ژیواگو در نامه‌ای به پاسترناک می‌نوسد: دوست عزیز، اگر شما به زندگی پس از مرگ در نسل‌های آینده اعتقاد دارید، شما هم اکنون در قلب، روح و شعور بشریت جاودانه شده‌اید. جهان ما بخاطر اثر شما جهان دیگری شده است.

———————————
1. Rainer Maria Rilke 1875-1926
2. Alexander Nikolajewitsch Skrjabin (آهنگساز و نوازنده پیانو روس)
3. Futurism (جنبش هنری نیمه اول قرن بیستم با خصلت اعتراض به هنر سنتی و در هواداری از تکنیک و دانش جدید)
4. Wladimir Wladimirowitsch Majakowski 1893-1930 (شاعر فوتوریست روس)
5.  Nikolai Iwanowitsch Bucharin 1888-1938
6. Karl Radek 1885-1939 (ژورنالیست و مبارز اتریشی- مجار)
7. Andrei Alexandrowitsch Schdanow (یکی از مدیران سیاست فرهنگی  شوروی و از نزدیکان استالین)
8. Evgeny Pasternak 1923-2012
9. Olga Wsewolodowna Iwinskaja 1912-1995
10. Giangiacomo Feltrinelli 1926-1972
11. Albert Camus 1913-1960 (نویسنده و فیلسوف فرانسوی برنده جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۵۷)