ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 04.03.2016, 19:41
حصر، «مسئلهٔ داخلی کشور» نیست

گفت‌وگوی ماندانا زندیان با الهه امانی
شکرانهٔ امنیت نسبی و آزادی بیان، یادکردن از کسانی است که حقوقشان پایمال شده است

زهرا موسوی، دختر خانم رهنورد و آقای موسوی، در روایتی از حبس خانگی مادر و پدرش نوشته است: «۲۵ بهمن ۱۳۸۹ ساعت حدوداً ۸ شب از یک شمارهٔ ناشناس، که برای مبادا ذخیره کرده بودند، به کوکب، من و نرگس زنگ زدند و بعد از آن تا ماه‌ها٬ بی‌خبری از مادر و پدر تنها خبر ما بود. هرشب‌ پشت آن درهای بدقواره جمع می‌شدیم و عزیزانمان را جستجو می‌کردیم٬ گاه با صدای بلند اسم‌مان را می‌گفتیم که بشنوند و دلشان آرام شود. گاه چراغی در خانه در پاسخ فریادهایمان که دسته‌جمعی و بلند در شب‌های پاستور شرح حالمان را می‌دادیم، روشن و خاموش می‌شد و دلمان به آن روشن و خاموشی خوش، که زنده‌اند. حتی زباله‌های دم در را هم به نشان حیات می‌گشتیم: یک سفره، یک ظرف غذای خاص و آن مأمورهای نقاب‌دار و خشن… کابوس می‌دیدیم و با نگرانی کابوس‌هایمان را برای هم شرح می‌دادیم. چه ماه‌های پی در پی، ۶ ماه ۷ و ۸ ماه، که ممنوع‌الملاقات می‌شدیم تنها برای یک خبر خیلی محدود٬ یک دلنوشته و حتی جواب تلفنی را دادن...»*
آیا می‌توان این‌همه را در چهارچوب تعریف «خشونت» جای داد و برای به‌جریان انداختن این پرونده و پی‌گیری گسترده‌تر و نیرومندترش پروندهٔ یک «خشونت» را در مجامع بین‌المللی باز کرد؟

روشن است که آن‌چه شما در سؤالتان مطرح ساختید در چهارچوب خشونت قرار دارد.
مادهٔ ۱۳ اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر بیان می‌دارد که:
- هرکس حق دارد که داخل هر کشوری آزادانه عبور و مرور کند و محل اقامت خود را انتخاب کند.
- هرکس حق دارد هر کشوری از جمله کشور خود را ترک کند و یا به آن بازگردد.

امروز، ۲۹ فوریه ۲۰۱۶، ۱۸۳۹ روز از بازداشت خانگی - «حصر» - سه چهرهٔ منتقد حکومت، بدون آن‌که جرمی علیه آنان اعلام شده ‌باشد و یا نهاد دولتی صراحتاً مسئولیت بازداشتشان را پذیرفته باشد، می‌گذرد. رئیس جمهور روحانی نیز که وعده‌هایی در زمینهٔ رسیدگی به این موضوع مطرح کرده بودند به این وعده‌ها تحقق نبخشیدند. درخواست‌های مکرر مقامات سازمان ملل، درخواست سه گزارش‌گر ویژهٔ سازمان ملل در ۲۳ بهمن ۱۳۹۱،  نظر گروه بازداشت‌های خودسرانهٔ سازمان ملل، متشکل از پنج متخصص مستقل که به دولت ایران توصیه نمودند که نه‌تنها بازداشت‌شدگان را آزاد کند، بلکه به دلیل زندانی‌کردن غیر قانونی به آنها غرامت نیز باید پرداخت شود، همه بی‌پاسخ مانده و هیچ اقدامی در این زمینه انجام نشده ‌است.

واقعیت آن ‌است که نقض حقوق انسانی و حبس‌های فراقضایی در ایران تنها به بازداشت آقای میرحسین موسوی، خانم زهرا رهنورد و آقای مهدی کروبی محدود نمی‌گردد و در تاریخ متجاوز از سی سال استقرار جمهوری اسلامی نادر نیست. ده‌ها و صدها فعال و کنشگر اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و مذهبی بدون هیچ اتهامی بازداشت شده‌اند. بهاره هدایت، کنشگر دانشجویی، هنوز در زندان به‌سر می‌برند، با آن‌که دوران محکومیت وی سپری شده است. کارنامهٔ احترام به حقوق انسانی جمهوری اسلامی در زمینهٔ نقض حقوق دگراندیشان حکایت از دردناک‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین موارد نقض حقوق انسانی در ایران دارد. پروندهٔ «خاوران» هنوز در سینهٔ پر از اندوه مادران و خواهران جوانانی که در آن آرمیده‌اند تا دادخواهی باز خواهد ماند.

در سرکوب منتقدان سیاسی در ایران می‌توان از بازداشت خانگی دکتر مصدق توسط کودتاگران مورد حمایت آمریکا و بازداشت آیت‌الله منتظری نام برد. همچنین از حصر خانگی «طاهره قرةالعین»، اولین زن شاعر آزادی‌خواه که در سال ۱۳۵۵ بعد از اتهاماتی که به‌ناحق بر او وارد شد، به‌مدت سه‌سال در خانهٔ کلانتر وقت تهران در حصر بود و عاقبت به‌دستور ناصرالدین شاه کشته و در چاه انداخته شد. همچنین مریم فیروز، مؤسس تشکیلات زنان حزب توده، بعد از تحمل هفت‌سال زندان، سرانجام در سال ۱۳۶۸ آزاد می‌شود، اما از آن تاریخ تا آخرین روز عمرش در ۹۸ سالگی به‌مدت ۱۷ سال در حصر خانگی می‌ماند.  خانم فاطمه کروبی نیز از سال ۱۳۸۹ به‌همراه  همسرش به‌مدت ۷۱ روز در حصر خانگی بود. وی پس از آزادی در مصاحبه‌ای با سهام نیوز اظهار داشت که «من حقوق رایج یک زندانی نظیر حق هواخوری روزانه یا دسترسی به تلفن را، حتی یک‌بار، در ۷۱ روز گذشته نداشتم.» خانم زهرا رهنورد نیز چهارمین زنی است که قریب ۵ سال از حصر خانگی‌شان می‌گذرد.

بازداشت خانگی یکی از اَشکال سرکوب سیاسی و آلترناتیوی در برابر در زندان به‌سر کردن است. در این بازداشت‌ها نه‌تنها رفت‌وآمد و ارتباط مستقیم فرد با دنیای خارج قطع و یا به شدت کنترل گردیده، بلکه تماس رسانه‌ای و حضور در فضای مجازی و تماس‌های تلفنی و الکترونیکی نیز قطع و یا به‌شدت کنترل می‌گردد.

یکی از شیوه‌های برخورد جمهوری اسلامی با مسائلی مانند «حصر» تعریف آن‌ها زیر عنوان «مسئلهٔ داخلی کشور» و کوتاه دانستن حق و دست کوشندگان حقوق بشر در سطحی فرامرزی برای پرداختن به آن‌هاست.
برخورد کوشندگان حقوق بشر با چنین ادعایی چگونه است؟

نقض حقوق و آزادی‌های انسانی، چه در «حوزهٔ خصوصی» خانواده و چه در «حوزهٔ عمومی» - اجتماع، سیاست، و عملکرد دولت‌ها - به هیچ‌روی مسئلهٔ داخلی قلمداد نمی‌شود. یکی از دستاوردهایی که جنبش فمنیستی در زمینهٔ برابری جنسیتی داشته - که می‌توان آن‌را به عدالت اجتماعی و سیاسی در کل جامعه بسط داد  - آن ‌است که «امرخصوصی» «عمومی» است. آن‌چه در حوزهٔ «خصوصی» صورت می‌گیرد، نمی‌تواند صاحبان و افراد در موضع مسلط مناسبات قدرت را از پاسخ‌گویی بری کند. از این‌رو امروزه در بسیاری از کشورهای جهان «خشونت خانوادگی» که به‌اصطلاح «امری خصوصی و داخلی» تلقی می‌شد،  در زمرهٔ جرائم محسوب می‌شود و می‌تواند مورد تعقیب قانونی قرار گیرد، حتی اگر کسی که خشونت را تجربه کرده، شکایتی نداشته باشد.

در سطح جهان نیز دادگاه بین‌المللی جزایی (International Criminal Court)  صاحبان قدرت سیاسی را که به نسل‌کشی دست یازیده و می‌بایست پاسخ‌گوی اعمال غیر انسانی خود باشند، به محاکمه می‌کشاند. چه‌بسا این صاحبان قدرت زمانی‌که در رأس قدرت قرار داشتند چنین می‌پنداشتند که تصممیات آنها، که بر اساس «قدرت و کنترل» مخالفان و منتقدان سیاسی استوار بوده، مسئلهٔ داخلی کشور است.

در مورد «حصر» که امروز متجاوز از ۵ سال از آن می‌گذرد، توصیه‌های سازمان‌ ملل و نهادهای حقوق بشر گواه آن ‌است که دیگر نمی‌توان خاک در دیدهٔ جهانیان پاشید و نقض حقوق بشر در ایران را صرفاً «مسئلهٔ داخلی کشور» قلمداد کرد.

شما دانش و تجربهٔ ارزنده‌ای دربارهٔ استراتژی‌های موفق برای مبارزه با اشکال گوناگون خشونت، و نقش رسانه‌ها و هنر در این زمینه دارید. ممکن است کمی در این‌باره و ایده‌های ممکن برای به‌کار گرفتن این تجربه در زمینهٔ مورد بحثمان صحبت کنید؟

استراتژی‌های موفق اگرچه الگوی مشترکی در برخورد با موقعیت‌های متنوع نقض حقوق انسانی و مبارزه با اَشکال گوناگون خشونت دارند، اما در هر شرایطی ویژگی‌های خاص خود را نیز دارند که راهکارهای خاصی را که همخوانی بیشتری با گفتمان‌های غالب هر جامعه در زمینهٔ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشته باشد، می‌طلبد.

شاید بتوان گفت که در هر مورد، در درجهٔ نخست، ریشه‌های نقض حقوق بشر و صلح در جامعه می‌بایست مورد بررسی قرار گیرد. چرخهٔ خشونت در حوزهٔ خصوصی همواره بر «قدرت» و «کنترل» استوار است؛ و به‌نظر من در حوزهٔ اجتماعی نیز خشونت در کنار خاستگاه‌های دیگر بر «قدرت» و «کنترل» استوار است. فرهنگ‌سازی و ارتقاء سطح عمومی دانش و شناخت جامعه از موارد نقض حقوق بشر و صلح، یعنی کمک به درک این موضوع که خشونتی صورت گرفته، یکی از استراتژی‌های مؤثر و موفق است. برای مثال اگر در حوزهٔ خصوصی زنی که در مناسبات خشونت‌بار قرار دارد بر این امر آگاه نباشد که هتک حرمت، اذیت و آزار احساسی، روانی و عاطفی هم «خشونت» قلمداد می‌گردند، و اگر فرد زندانی نداند که حقوق زندانیان چیست، و نداند که دولت‌ها متعهد به احترام گذاشتن و پیاده‌کردن قوانین بین‌المللی در زمینهٔ حقوق زنان و مردان زندانی هستند، نمی‌توانند حق خود را مطالبه کنند.

در سطح جامعه نیز شناخت موارد نقض حقوق انسانی، آگاهی از پیمان‌نامه‌ها، کنوانسیون‌ها و مصوبات و رهنمودهایی که مجموعه حقوق بین‌الملل و تعهدات دولت‌ها را برای اجرای آنها مشخص می‌کنند، مهم است؛ و فرهنگ‌سازی در این زمینه بدون شک یکی از استراتژی‌هایی است که می‌بایست هر روز و هر لحظه در بُعد مردمی و گسترده به‌ آن پرداخت.

نکتهٔ مهم این است که موانع ساختاری تحقق حقوق انسانی و شهروندی، و استقرار صلح و امنیت برای شهروندان یک جامعه می‌بایست در دو لایهٔ حکومتی و فرهنگ شخصی افراد یک جامعه مورد تحقیق و تعمق قرار گیرند.

در پاسخ مشخص به پرسش شما، نقش رسانه‌ها در مبارزه با خشونت، بدون شک، نقشی کلیدی است. مارتین لوتر کنیگ می‌گوید: «کمان اخلاقیات جهان هستی بسیار بلند است، اما به سوی عدالت می‌رود.»

رسانه‌ها در شکل‌بخشیدن به اخلاقیات انسانی و صلح در کنار نهادهای مدنی می‌توانند نقشی کارساز ایفا نمایند. در واقع هدف «انسانی کردن» نقش رسانه‌ها هدفی است که امروز سراسر جهان، برای رسیدن به آن، از امکانات بهتری برخوردار است، زیرا تکنولوژی ارتباطات این امکان را فراهم ساخته تا «هر فرد یک رسانه» گردد. روشن است که رسانه‌ها زمانی می‌توانند در «کمان اخلاقیات» جایگاه خود را داشته باشند و نقش خود را ایفا کنند که  از هیرارشی (سسله مراتب) قدرت - چه قدرت دولتی و چه کمپانی‌های کلان - مستقل باشند. در بسیاری از کشورها به‌ویژه در کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین و حتی در کشورهایی که از نظر اقتصادی پیشرفته محسوب می‌شوند، اما از آزادی بیان بهرهٔ چندانی را نصیب شهروندان نمی‌کنند، رسانه‌ها ابزاری در دست صاحبان قدرت‌اند. در دنیای غرب نیز که دموکراسی نسبی وجود دارد، صاحبان قدرت کمپانی‌های کلان هستند که به‌گونه‌ای دیگر از رسانه‌ها استفادهٔ ابزاری می‌کنند. در گذشتهٔ نزدیک نقش رسانه‌های آمریکا در دو اشغال نظامی افغانستان و عراق و چگونگی هموار کردن افکار عمومی جهان و به‌ویژه آمریکا برای «موجه» جلوه دادن جنگ و خشونت در این باره نمونهٔ بارزی است.

نکتهٔ حائز توجه آن است که رسانه‌ها برای ایفای نقش مورد نظر ما می‌بایست بیانگر و تجلی تنوع اجتماعی و نظری بخش‌های مختلف جامعه باشند. تحمیل «تک‌صدایی» صاحبان قدرت نقض حقوق شهروندانی است که نظرگاهشان در رسانه‌های کلان انعکاس نمی‌یابد.

باید اذعان کنم که نقش هنر که یکی از مباحثی است که به آن بسیار علاقه دارم. هنرمندان توانایی آن را دارند تا روح یک جامعه را لمس کنند، انسان‌ها را گرد هم آورند و تغییر را ممکن سازند. هنرمندان بازوی توانای ارتقاء فرهنگ، و فرهنگ‌سازی علیه خشونت برای صلح و احترام به حقوق بشر می‌باشند. هنرمندان بخشی از جامعه‌اند که برای خلاقیت و هنر خوب به آزادی برای بیان و تنوع کار هنری خود نیاز دارند. آزادی برای هنرمندان «مُمِدّ حیات» و «مفرّح ذات» است. شاید اسب تروجان اولین اثر هنری بود که توان و قدرت آن را داشت که امپراطوری عظیمی را ساقط کند. گرنیکای (Guernica) پیکاسو، آثار گویا (Francisco José de Goya) ، یا شعرهای مایا آنجلو، قرةالعین، و محمود درویش تجلی توان هنر در مقابله با  خشونت در جامعهٔ انسانی قلمداد می‌شوند. هنر و جامعه مانند موج و ساحل بر سینهٔ یکدیگر می‌کوبند و خود را تعریف می‌کنند. زمانی که هنر نتواند در فضای سالم و قابل تنفس و سرشار از آزادی نفس بکشد، و خشونت‌های فردی، جمعی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در خود منعکس کند و شکوفا نماید، ریشه‌های زیرزمینی خود را پُرتوان کرده و با استعاره در شعر، فرم‌های دگرگون شده، انفجار رنگ‌ها، زبان، کلام و تصاویر پیچیده‌تر که برای رساندن پیام هنرمند باید کدهای آن شکسته شود، به کارش ادامه می‌دهد. در واقع هنر آیینهٔ انسان است و دقیقاً مانند «دموکراسی سیاسی»، «دموکراسی اقتصادی»، و «دموکراسی فرهنگی»، «دموکراسی هنری» نیز حقی است که شهروندان می‌بایست آن را مطالبه کنند.

در قرن بیست و یکم هنر نقطهٔ تقابل دیگری نیز با مبارزه علیه خشونت و استقرار صلح و احترام به حقوق انسانی یافته است، زیرا می‌تواند بیش از هر زمان در تاریخ بشر برای برقراری ارتباط و تبیین احساسات انسانی و تشویق برای دست یازیدن به اقدامی مشخص برای تغییر مورد استفاده قرار گیرد.

با این توضیحات، آیا می‌توان نتیجه گرفت که نقش آثار هنری آفریده شده در رابطه با موضوع مشخص صحبت ما ـ حبس خانگی چند شهروند ـ و پرداختن شبکه‌های اجتماعی، فضاهای اینترنتی و احتمالاً رسانه‌های بیرون از ایران که امکان این بحث‌ها را در فضای بازتری دارند، می‌تواند نه‌تنها آگاهی‌دهنده که فرهنگ‌ساز باشد؟

بدون شک هر کوششی در زمینهٔ آگاهی‌رسانی و فرهنگ‌سازی، هر کوششی که بتواند حس عامه را نسبت به اَشکال گوناگون خشونت برانگیزاند، هر کلام، هر حرکت، هر نقش‌آفرینی، هر تصویر که بتواند سکوت را شکسته و یادآور آن باشد که ما «بنی‌آدم اعضای یک پیکر» هستیم، ارزشمند است. به مصداق «شکرانهٔ بازوی توانا، بگرفتن دست ناتوان است»، شکرانهٔ کسانی که در محیطی نسبتاً امن و به‌دور از پی‌گردهای سیاسی می‌توانند از آزادی بیان بهره‌مند شوند ـ یادکردن از کسانی است که حقوقشان پایمال شده، مادرانی که عزیزانشان را به خاک سپرده‌اند، کسانی که در حبس یا در خانه‌ای که برای آنان زندان شده، به‌سر می‌برند، کسانی که دوری از فرزندان خردسالشان به آنها تحمیل شده، کسانی که در سال‌های پرطراوت جوانی از یار و دیار خود گرفته می‌شوند. آثار هنری و حضور فعال در شبکه‌های اجتماعی در راستای این امر کمک می‌کند که یاد آنها از حافظهٔ جمعی جامعه محو نگردد.

به نظر می‌رسد پرداختن به خوانش‌ها، برداشت‌ها و دریافت‌های گوناگون از دین اسلام، گفتمان اجتماعی نسبتاً تازه‌ای در جامعهٔ ماست، که طبیعتاً به رفتارهای گوناگون هم انجامیده. به عنوان نمونه خانم زهرا رهنورد، در جامعه‌ای که بخش تندروترش زنان را به پرهیز از حضور در جامعه،  نشستن در خانه و سرسپردن به وظایف مکانیکی مادری تشویق می‌کند، با سنت‌شکنی همراه آقای موسوی وارد گسترهٔ مبارزهٔ انتخاباتی می‌شود، می‌نویسد، سخنرانی می‌کند، و در نهایت به زندان می‌افتد. خانم رهنورد، در ضمن نقاش و مجسمه‌ساز، عضو فرهنگستان هنر، استاد دانشکدهٔ هنر دانشگاه تهران و دانشگاه الزهرا، و نخستین زنی است که در ایران به ریاست یک دانشگاه رسیده است. رهنورد در کنار هنر، علوم سیاسی خوانده، و برای دورانی مشاور امور سیاسی آقای خاتمی بوده و باور دارد که «ما نیازمند قرائت دوباره‌ای از موضع دین نسبت به زنان هستیم... نمی‌توان در قرن بیستم به مسائل، به‌ویژه به مسئلهٔ زنان مانند عصر قاجار و صفویه نگریست. قرائت‌ها باید هم‌عصر بشر باشد» ** در متنی دیگر نوشته است: «دنیای معاصر با دنیای گذشته وداع گفته و تعریف انسان، نگاهش، قرائتش به هستی و ابزاری که در اختیار او قرار گرفته باعث شده تا او بازخوانی دوباره‌ای به جهان داشته باشد.»***
آیا می‌توان کوشید با تاکتیک‌هایی، مانند بازخوانی و نقد چنین سخنانی، به چیره شدن صدای چنین خوانشی از دین و دستاوردهای برآمده از آن، بر صدای هواداران خوانش‌های پیچیده در تعصب و خشونت، به‌ویژه دربارهٔ  زنان، کمک کرد؟

خوانش‌های نوین در زمینهٔ حقوق و آزادی‌های زنان و نقش‌های جنسیتی زنان در مذاهب، به‌ویژه اسلام، یهودیت و مسیحیت از دهه‌های آخر قرن بیستم مطرح بوده‌است. این بازخوانی، زنان مذهب‌باور را از نوعی توان‌مندی برخوردار می‌سازد که بتوانند مطالبات برابری‌خواهانهٔ خود را مطرح کنند و طبیعتاً طرح و اشاعهٔ خواست حقوق برابر گامی است در جهت پیشرفت کل جامعه. افراط‌گرایی مذهبی که در جهان امروز یکی از روندهای غالب در کلیهٔ مذاهب شده است، بدون شک با چنین خوانش‌هایی در مقابله است. امروزه گاه‌به‌گاه در نقاط مختلف جهان شاهد مقابلهٔ خشونت‌بار و خونین افراط‌گرایان مذهبی با زنانی هستیم که در چهارچوب باورهای مذهبی خود خوانش نوینی را که سقف مطالبات زنان را بالاتر برده، مطرح می‌سازند.

تعریف و بازتعریف نقش زنان در خانه و جامعه یکی از کلیدی‌ترین و هویت‌بخش‌ترین مقولات  افراط‌گرایان مذهبی نیز هست. در کلیهٔ مذاهب، بازتعریف و خوانش واپس‌گرایانه و متحجر در زمینهٔ نقش‌های جنسیتی زنان، مناسبات قدرت و خانه و جامعه، از مهم‌ترین سنگرهایی است که تمام بنیادگرایان و افراط‌گرایان مذهبی در آن اشتراک تفکر و عمل دارند. به‌ عبارت دیگر ایدئولوژی‌های بنیادگرایانه در نقض حقوق و آزادی‌های زنان و عدم تحمل دگراندیشی یکی از حوزه‌های محوری گفتمان‌های بنیادگرایان و افراط‌گرایان مذهبی است. علت این امر در این نکته است که زنان به عنوان حاملین اصالت فرهنگی (Kandiyoti 1993) نقش کلیدی در چهارچوب حفظ و بقای مذهب دارند. محدودکردن زنان و زنانگی به کدهای مذهبی افراط‌گرایان و بنیادگرایان مذهبی در حقیقت پیش‌شرط حفظ و بازتولید جامعه‌ای است که آنان باورمندان آن هستند. یکی از تجلی‌های نگاه بنیادگرایی مذهبی نسبت به زن و مقام اجتماعی نیمی از جامعهٔ بشری در صحبت‌های اخیر آقای قاضی‌پور، نمایندهٔ مردم ارومیه در مجلس نهم و دهم، ساعتی پس از پیروزی وی در انتخابات دورهٔ دهم مجلس شورای اسلامی برجسته می‌گردد. وی با تکیه بر انگاره‌های مذهبی واپس‌گرایانه و ضد زن که در دنیای قرن بیست‌ویکم دیگر تاریخ مصرفشان سپری شده، می‌گوید: «مجلس جای کره الاغ نیست، مجلس جای بچه‌ها نیست، جای زنان نیست؛ جای مردان است.»****

اسفند ۱۳۹۴، مارس ۲۰۱۶
———————
*موسوی، زهرا، «درددل‌های پنج‌ساله»، سامانهٔ کلمه، ۲۵ بهمن ۱۳۹۴
http://www.kaleme.com/1394/11/25/klm-237368/?theme=fast
** رویکرد تجاری و تبلیغاتی در بررسی مسائل زنان، مصاحبه با زهرا رهنورد، کتاب ماه،، شمارهٔ ۴۳ و ۴۴، ۱۳۸۰، صص ۸۰ تا ۸۲
***انسان‌گرایی و خداگرایی در آثار بهزاد، مصاحبه با زهرا رهنورد، کتاب ماه هنر، شماره ۶۳ و ۶۴، آذر و دی ۱۳۸۲، صص۳۲تا۳۸
****خشم عمومی از توهین نمایدهٔ ارمیه به زنان، سامانهٔ رویداد۲۴، ۱۲ اسفند ۱۳۹۴
http://rouydad24.ir