ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 12.04.2015, 9:26
افزایش تحمل گفتمان انتقادی

گفت‌وگو با دکتر محمد صنعتی

شرق / عسل عباسیان
محمد صنعتی، روان‌پزشک، روان‌کاو و رئیس دپارتمان روان‌درمانی دانشگاه علوم‌پزشکی تهران، همواره تحلیل‌های جالبی از رفتارهای جامعه ایران ارائه داده است. او که این‌روزها را در لندن سپری می‌کند، در ادامه در پاسخ به چندپرسش، با توجه به چنداتفاقی که در همین ایام اخیر در ایران و سایر کشورها در عرصه خرد و کلان رخ داده، تحلیلی جالب از تحولات رفتاری جامعه ارائه داده است که حاصلش را می‌خوانید:

‌اینکه یک جریان خودجوش بدون یاری هیچ ان‌جی‌او یا نهادی، موسوم به «سین هشتم» توسط هنرمندان شناخته‌شده در واپسین روزهای سال ۹۳ برای ساماندهی به اوضاع بی‌خانمان‌های پایتخت به راه افتاد، نشانگر ورود جامعه ایران به مرحله تازه‌ای از رشد اجتماعی است؟
اینکه چنین جریانی توسط گروهی از هنرمندان شناخته‌شده به راه افتاده بسیار ارزنده است چون برخلاف نمونه‌های مشابه قبلی که غالبا توسط افراد متمکن و خیر صورت می‌گرفت و رسانه‌ای هم نمی‌شد، این‌بار هنرمندان نام‌آشنا پیشگام این جریان شده‌اند که با رسانه‌ای‌شدنش می‌توانند برای جامعه الگوهای اثرگذارتری باشند. به‌هرحال شُهرگان عالم هنر و ادبیات، سینما و تلویزیون، خوانندگان و ورزشکاران که موردتوجه مردم هستند، می‌توانند بیشتر و احتمالا سریع‌تر بر ذهنیت توده‌ها اثر بگذارند. اما رخداد چنین جریان خودجوشی، به‌تنهایی نمی‌تواند نشانه ورود جامعه ایران به مرحله تازه‌ای از رشد اجتماعی‌اش باشد. گرچه در جامعه ما بیش از گفت‌وگو و همدلی و خیرخواهی، لااقل ظاهرا پرخاشگری و خشونت و یک‌حالت جنگ در دهه‌های اخیر هواخواهان بیشتری داشته و احترام به حقوق و مرزهای دیگران کم‌رنگ‌تر شده، بااین‌حال، در بین خیل افراد خودمحور، آدم‌های خیرخواه و نوع‌دوست بسیاری هم در جامعه ما حضور داشته‌اند.

مصداق این خشونت و عدم‌احساس همدلی‌ای که به آن اشاره کردید، چه رفتارهایی بوده؟
پیش‌ترها، بسیاری از افراد جامعه ما بیشتر رفتارهای خودمحورانه و پرخاش‌جویانه داشتند و به‌خاطر منافع بر حق یا غالبا نابرحق خود به مرزهای یکدیگر کمتر توجه می‌کردند و تابع قوانین یک‌جامعه مدنی نبودند. تصور عمومی بر این بود که با زور و خشونت باید حق را گرفت! اصولا شعارهای آسیب‌زننده‌ای که «حق‌گرفتنی است» و لابد تنها راه آن هم جنگ و جدال است! برای بسیاری این معنا را داشت که انگار حق دادنی نیست! طبعا کسی برای حق دیگران که در جایگاه قدرت و تمکن نبودند، ارجی قائل نمی‌شد! هرکس دستش به جایی بند بود، باور داشت که باید هرچه زودتر با مال مردم بارش را ببندد چون ممکن بود فرصت‌های طلایی دیگر پیش نیاید! تمام آن اتفاقات تلخی که در دولت گذشته شاهدش بودیم تحت عنوان اختلاس یا دیگر قانون‌گریزی‌ها، از بازار سیاه و دلال‌بازی‌ها و رشوه‌خواری‌ها که در قشرهای مختلف اجتماعی هم وجود داشته، مصداق همین عدم احساس همدلی و حق‌به‌جانب‌بودن نابرحق و رفتارهای خودشیفته، خودمحور و به معنای دقیق کلمه جامعه‌ستیز است. اما در همان زمان هم افراد خیر و سازمان‌های خیریه وجود داشتند. آنچه در این جریانی که اخیرا به وجود آمده با نام «سین‌هشتم» جلب توجه می‌کند، این است که پاپیش‌گذاشتن هنرمندان به‌عنوان افراد اثرگذار بر توده‌های مردم برای ساماندهی یک معضل اجتماعی، این حس همدلی را اشاعه خواهد داد. نهایتا ممکن است انجام چنین اقدامی توسط هنرمندان، مثلا به جای خیرین بازاری، یک پدیده تازه در جامعه ما تلقی شود، اما اینکه چنین اقدامی می‌تواند بیانگر رشد و بلوغ جامعه باشد یا نه، چیزی نیست که تنها با یک‌مورد بتوان درباره آن قضاوت کرد.

‌اینکه مردم پس از طی‌کردن دوره‌ای از خشونت‌طلبی، راه همدلی پیش گرفته‌اند، ناشی از چه تغییری در بستر اجتماع است؟
ما تجربه‌های خوشایندی در سال‌های جنگ و بعد از جنگ نداشتیم، گرچه برای حفظ کشور و امنیت و استقلال خود ‌باید از خود دفاع می‌کردیم. ولی هیچ جنگی از آغاز تاریخ تاکنون بدون ویرانی و خرابی و عوارض عمیق اجتماعی نبوده است حتی برای فاتحان جنگ‌ها! جنگ نه‌تنها مرز‌های مکانی، بلکه مرزهای انسانی، اخلاقی و ارزشی جوامع را مخدوش می‌کند! نگاه کنید به جنگ‌هایی که غرب در ویتنام، افغانستان، خاورمیانه و شمال آفریقا و اخیرا در لیبی، سوریه و یمن دامن زده و مردمان این جوامع هم که آماده برای خشونت بوده‌اند، در‌گیر آن شده‌ و به جان هم افتاده‌اند! غربی‌ها پس از تجربه دوجنگ‌جهانی و بعد جنگ در ویتنام، افغانستان و عراق در یافته‌اند که نباید مردمان جامعه خود را در‌گیر جنگ کنند! چون ملت‌های غرب، دیگر حاضر به پذیرش زیان‌های آن نیستند. بنابراین حاکمان سرمایه برای منافع خود، مردمان محل را به‌جان هم می‌اندازند!! مانند حمایت از صدام برای حمله به ایران و یک جنگ هشت‌ساله پرهزینه! گرچه متجاوز عقب رانده و از مرز‌های کشور شجاعانه دفاع شد، ولی متأسفانه هم عوارض مادی و مالی آن روی دستمان ماند و هم عواقب معنوی، روانی و اخلاقی آن!
با این‌حال فکر می‌کنم جامعه ما از اواسط دهه ۷۰ کم‌کم و به‌آهستگی به حالت خود بصیرت پیدا می‌کرد و تلاش‌هایی داشت که خود را از «حالت جنگ» وارد یک «حالت گفت‌وگو» کند ولی هنوز همگان آمادگی پذیرش این تغییر را نداشتند! صدای روشنفکران در این هیاهو و هیجان به جایی نمی‌رسید. بنابراین تلاش‌ها ظاهرا به محاق رفت! و دولتی پوپولیست را برگزیدند که بر امواج توده‌ها سوار بود و به شعار‌ دامن زد. اما همان‌گونه که گفتم، جوامع نمی‌توانند به‌خصوص در جهان معاصر که به یک‌دهکده جهانی وصل است، به‌مدت زیاد حالت جنگ را تاب بیاورند. بنابراین هم روشنفکران طرفدار گفت‌وگو و همدلی از طریق رسانه‌ها تلاش کردند و هم خود جامعه کم‌کم توانست با یک نگاهی انتقادی به جامعه خود نگاه کند. من فکر می‌کنم رسانه‌ها در این مسیر، نقش بسیار مهمی ایفا کردند و توانستند جامعه را به سمتی حرکت دهند که بتواند عقلانیت را از یک‌سو و پذیرش دیگری و لزوم نگاه به روابط اجتماعی را از سوی دیگر برای خود نهادینه کند. بعد از گذراندن دوره‌ای که پیش‌تر به آن اشاره کردم، مردم به‌تدریج باید به طرفی هدایت می‌شدند که بتوانند یکدیگر را ببینند و حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسند و به‌جای جنگ و جدال با هم لزوم روابط اجتماعی و بین‌فردی همدلانه را درک کنند و با یکدیگر برای نجات جامعه‌‌شان تلاش کنند. پیش از آن، ما کمتر به خودمان نگاه نقادانه داشتیم. چون حق‌به‌جانب بودیم یا درگیر مشکلات شدید اقتصادی. افراد جامعه درگیر این بودند که نیازهای اولیه زندگی‌شان را برطرف کنند. البته باز تأکید می‌کنم همان‌زمان هم تعدادی از افراد بودند که برای جامعه و بهبود وضع آن دغدغه داشتند؛ نه‌فقط به‌شکل یاری‌رساندن به نیازمندان! بلکه در راستای بهبود زیرساخت‌های اجتماعی، فرهنگی و روانی جامعه!
همان‌طور که می‌دانیم، بسیاری از بیمارستان‌ها یا مدارس در سال‌های گذشته توسط افراد خیر ساخته شده اما اینکه این‌بار هنرمندان چنین حرکتی را آغاز کرده‌اند، نویدبخش این است به‌دلیل تغییراتی که در جو سیاسی و اجتماعی کشور ایجاد شده، بازتاب مناسبی را در فرهنگ جامعه هم بتوانیم از این به بعد مشاهده کنیم؛ یعنی از حماسه که یادآور جنگ است به همدلی که بر روابط انسانی تأکید دارد برسیم.

‌به‌نظر می‌رسد در مناسبات سیاسی امروز جهان هم وقتی صحبت از بازی‌های برد-برد به میان می‌آید، انگار نوعی از بلوغ حکمفرما شده است. موافقید؟
البته در بسیاری از موارد، شایع است که این اصطلاحات صرفا در کلام جایگزین رجزخوانی‌ها شود وگرنه آنچه در جهان واقعی امروز می‌گذرد، در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و در یمن، حاکی از بازی‌های برد-برد نیست. جامعه جهانی، آمریکا و متحدانش هنوز هم حمله می‌کنند و جنگ به راه می‌اندازند که فکر می‌کنم حاصلش، لااقل در این چنددهه باخت-باخت بوده! اما اینکه حالا در نمونه‌ای مثل همین مذاکرات اخیر هسته‌ای، خود آمریکا تلاش می‌کند یک‌معضل سیاسی را از طریق مذاکره حل کند و اوباما اذعان دارد پس از چنددهه گذشته شاید اولین‌بار باشد، طلیعه نویدبخشی است که همراه با جامعه ما، شاید جامعه جهانی را هم تحت‌تاثیر قرار داده؛ طلیعه‌ای که در رابطه با جنگ‌طلبی و خشونت، به‌تدریج گفت‌وگوی همدلانه و عقلانیت را جایگزین امیال جنگ‌طلبانه و سلطه‌جویانه می‌کند.

‌اینکه امروزه مثلا با به‌سرانجام‌رسیدن همین مذاکرات لوزان، شاهدیم دیالوگ در مناسبات بین‌المللی جایگزین پرخاش‌جویی‌های پیشین شده، حاکی از این نیست که قدرت‌های جهانی به‌نوعی از اعتمادبه‌نفس رسیده‌اند؟
در ظاهر جنگ‌طلبان بیش از حد احساس اعتمادبه‌نفس دارند! ولی می‌دانیم آدم‌ها یا به دلیل عدم احساس امنیت و احساس خطر جنگ می‌کنند یا به‌خاطر قدرت، سلطه و منافع آزمندانه! بنابراین بهتر است بگوییم آنها نیز به بصیرت تازه‌ای رسیده‌اند! تلاش‌های این یک‌سال‌ونیم اخیر قدرت‌های جهانی که منجر به احتراز از جنگ شده و به‌نوعی دیالوگ را جایگزین پرخاش کرده، نویدبخش است. هم جامعه ایران امروز در مقایسه با قبل اعتماد بیشتری به خودش پیدا کرده و هم جهان غرب دارد تلاش می‌کند بدون زورگویی یا شاید با زورگویی کمتر وارد مذاکره شود.

با توجه به هزینه‌بربودن پرخاش‌جویی‌هایی قبلی غرب، آیا به‌نوعی نمی‌توان گفت مذاکرات امروز هم، از سر منفعت‌طلبی است و نه از سر بلوغ؟
ببینید منفعت‌طلبی هم اگر منجر به این شود که غرب یا دیگر جوامع، جوامعی مانند جامعه ما، مصالح و منافع خودشان را در هرشرایطی که قرار می‌گیرند، درست ارزیابی کنند و ببینند کدام عمل برایشان خطرناک و زیان‌بار است و کدام‌یک، به سود و صلاحشان تمام خواهد شد، حاکی از رشد و بلوغ است. چون یک کودک نمی‌تواند مصالحش را اینگونه بسنجد. کسی که جنگ‌طلب است، هنوز به بلوغ متمدنانه نرسیده، می‌ترسد و فکر می‌کند و باور دارد که با زورگفتن به جایی می‌رسد. گرچه ممکن است به منافعی دست یابد! ولی در درازمدت و در جهان کنونی که مردمان بر حقوق خود غالبا آگاه شده‌اند، دیگر به فرهنگ سلطه و زورگویی تن نخواهند داد. بنابراین، حتی اگر کشورها بتوانند منافع خودشان را هم ببینند، نشانه این است که دارند به بلوغ می‌رسند. این که منِ انسان، بدانم چطور رفتار کنم که به خودم و دیگری کمتر ضرر بزنم و از خودم، منافعم و حیثیتم بتوانم با کمترین جنگ و جدال، دفاع کنم، نشانه بلوغ من است در قیاس با زمانی که مثل بچه‌ها، با رفتارهای خطرناک و زیان‌بار، خودم و دیگران را به نابودی بکشانم.

در نام‌گذاری سال ۹۴، واژه‌ای همچون «همدلی» به‌کار گرفته شده، این را چطور تحلیل می‌کنید؟
این شعار همدلی، شعاری است که هم بیشتر به روابط همدلانه انسان‌ها در جامعه و رابطه همدلانه دوسویه بین جامعه با نهادهای قدرت اشاره دارد و هم به برون‌رفت از حالت جنگ. وقتی تأکید بر این است که رابطه‌ای وجود دارد که باید همدلانه باشد، این امید را پدید خواهد آورد که در کشور ما به مرور پیکره یک جامعه مدنی شکل بگیرد. اگر جامعه ما به تحولاتی که از اواسط دهه۷۰ پشت‌سر گذاشته تا به امروز، بیندیشد، قطعا پی خواهد برد که می‌خواهد خودش را احیا کند و بسازد. قرار است جامعه‌ای بسازیم که در آن افراد در کنار هم بتوانند احساس امنیت و راحتی کنند. ما هم می‌توانیم از یک کشور جهان‌سومی، خودمان را به جوامع جهان اول برسانیم. پس برای تحقق این هدف، نیاز به همدلی و گفت‌وگو هست، نه جنگ و زور و خشونت، وقتی چنین نام‌گذاری‌ای صورت می‌گیرد، یعنی اینکه بدانیم به هم نیاز داریم و هیچ دولتی بدون هم‌زبانی و همدلی ملتش موفق نخواهد بود.

‌ از بلوغ دوجانبه دولت و ملت و درک متقابلشان از هم حرف زدید. دو رکن دولت و ملت، که در نام‌گذاری امسال روی آن تأکید شده، در این دوسال دولت کنونی، چه تغییری در قیاس با هشت‌سال دولت قبلی داشته‌اند که امروز بر همدلی آنها تأکید می‌شود، درحالی‌که در دوره قبلی بین آنها گسست دیده می‌شد؟
هشت‌سال دولت قبل، دورانی به‌شدت پوپولیستی بود. با دولتی مواجه بودیم که اقتدارگرا بود و به مردم کمتر به‌عنوان ملتی بالغ نگاه می‌کرد؛ مردمی که باید به آنها اعانه می‌داد، به‌جای آنکه بخواهد برای پیشرفت و توسعه کشور گام‌های زیربنایی اساسی بردارد. در چنین وضعیتی بود که اگر پیش از آن مختصر قرار و قانونی هم وجود داشت، به‌سرعت به سراشیبی افتاد. کمتر به نیازهای یک‌جامعه تحت عنوان مدیریت درست و تخصصی نگاه می‌کرد. همان‌طور که شاهد بودیم، افرادی با کمترین تخصص‌ها و دانش‌ها می‌توانستند نفت بفروشند و مشمول اختلاس‌ها شوند، پس در چنین وضعیتی که دولت مسئولیت‌پذیری کمتری داشت، بین دولت و ملت هم گسست عمیق‌تر می‌شد. شبیه پدری که رابطه نزدیک و همدلانه‌ای با فرزندش ندارد ولی هزینه حداقلی برای زندگی‌اش می‌پردازد. آن دوران را براساس رابطه منطقی دولت- ملت نباید ارزیابی کرد. آنچه که امروز اتفاق می‌افتد با دوران قبلی تفاوت‌هایی دارد. امروز به‌نظر می‌رسد که دولت و ملت می‌خواهند به رابطه‌ای همدلانه نزدیک شوند. به‌نظر می‌رسد که رابطه‌ای بین ملت و دولت در جریان است که همدیگر را بهتر بفهمند. ولی هنوز آن اعتماد متقابل لازم به‌دست نیامده است. ما هم نباید در این وضعیت بار دیگر به دام اسطوره‌پردازی و قهرمان‌پروری بیفتیم. گویی قرار است دولت و ملت وارد دیالوگ شوند، همان‌گونه که دولت ایران با قدرت‌های جهانی، وارد دیالوگ شد. در گذشته گفت‌وگوی چندانی بین دولت و ملت وجود نداشته است. دولت قبل، فقط حالتی پدرسالارانه داشت و نهایتا کارهایی را می‌کرد که خودش صلاح می‌دانست. پدر خودرأیی که گاهی هم مهربان است و گاهی هم عطوفتی به خرج می‌دهد. پدری بود که به‌جای اینکه سرمایه‌های ملی را در جهت تولید و توسعه به کار گیرد، مردم را با رفع برخی از نیاز‌های اولیه نظیر ساخت مسکن مهر و یارانه دلخوش می‌کرد. اما رابطه همدلانه واقعی وجود نداشت. پس آنچه در جامعه آن روز اتفاق می‌افتاد این بود که هرکس به فکر خودش می‌افتاد و خودمحور می‌شد. این، البته تأثیری بود متقابل که ملت و دولت بر هم داشتند. در حالی که امروز صحبت از همدلی است.

چشم‌انداز روانی جامعه ایران را چطور می‌بینید؟
روندی که من در این سال‌ها دیده‌ام این است که مردم در ایران کم‌کم دارند یک‌مقداری به خودشان می‌آیند. تحمل گفتمان انتقادی را بیش از گذشته دارند. احساس می‌کنی که تفکر انتقادی لااقل در مطبوعات بیشتر به‌چشم می‌خورد. تا اندازه‌ای فکر می‌کنند. به مصالحشان هم فکر می‌کنند. شاید تازه شروع کرده‌ایم به اندیشیدن. آن شعارزدگی‌ها کمتر شده. امیدوارم از اسطوره‌پردازی و قهرمان‌پروری احتراز کنیم. لااقل در مطبوعات این تلاش به‌چشم می‌خورد که افراد با اندیشه‌ها و باورهای متفاوت با هم گفت‌وگو و مناظره می‌کنند. قرار نیست دگراندیش به‌عنوان بیگانه و دشمن، طرد و سرکوب شود. پیش‌تر مردمان، تصویری غیرواقعی از خودشان و جامعه ایران داشتند که بسیار دور از واقعیت بود. نوعی خودباوری کاذب که ما را به گمراهه می‌برد. امروز امیدواریم با تغییراتی که در نگاه دولت به مسائل ایران و با تغییراتی که در جامعه جهانی به‌وجود آمده، جامعه ما هم در جهت رشد و بلوغ خودش گام بردارد و پابرجا باشد و با عوض‌شدن یک دولت دیگر بار جریان رشد جامعه واپسگرد نکند. در جامعه کنونی که هنوز در‌گیر کشمکش‌های هویتی است، طبعا مشکلات روانی و ذهنی ما، هم در روابط بین‌فردی و هم در روابط اجتماعی فراوان است. امیدواریم در فضایی باز‌تر بتوانیم این مشکلات را بیان کنیم.