ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 21.11.2005, 18:47
روز کودک

شيدا بامداد
در بسياری از کشورهای جهان ٢٠ نوامبر را به عنوان روز کودک انتخاب کرده‌اند. اين انتخاب يکی به مناسبت تصويب اعلاميه حقوق کودک در ٢٠ نوامبر ١٩٥٨ و ديگر به سبب آن است که کنوانسيون حقوق کودک نيز ٣٠ سال پس از رويداد اول يعنی در روز ٢٠ نوامبر ١٩٨٩ از تصويب مجمع عمومی سازمان ملل متحد گذشته است. در اين رور معمولا در بسياری از کشورها جشن می‌گیرند، گرچه کمتر به شرايط و مصائبی که کودکان با آن دست به گريبانند سخن گفته می‌شود.
هم اکنون و در آغاز دهه اول هزاره سوم تاريخ يک ميليارد کودک در جهان ما زير خط فقر با گرسنگی همزيستی می‌کنند. ٢٥٠ ميليون از اين شمار ناچار به انجام کار طاقت فرسا هستند. ١٢٠ ميليون کودک هم اکنون دسترسي به مدرسه ندارند و ١٥٠ ميليون از گرسنگي مفرط در رنجند و ١١ ميليون در سال از بي غذايي مي ميرند. در شمال نيجريه هنوز دختران را زنده بگور مي کنند. در عراق در يک لحظه و هر روزه ده ها کودک در اثر انفجار بمب جان مي دهند. در گواتمالا و برزيل پليس سگان ولگرد و کودکان خياباني را با هم مي کشد و آنان را سم يا ايدز مي نامد. در آفريقا ٢٠ ميليون انسان به ايدز مبتلايند و پارسال ٥/٣ ميليون از ايدز مردند که ٤٥ درصدشان کودک بودند...
در کشور ما کودکان زير ٦ سال ٩ ميليون و شمار جمعيت زير ١٨ سال حدود ٢٧ ميليون نخمين زده می شود. آمارهای رسمی موجود گرچه در باره وضعيت و شرايط کودکان در ايران تصوير روشنی ارائه نمی کنند اما نشان می دهند که در حال و حاضر کودکان ايران نسبت به آنچه در پيمان نامه جهانی کودک آمده است، و بسياری از آنان در شرايطی وخيم و نگران کننده زندگی می کنند.
از جمله خبر قتل يک کودک ١٧ ساله به سبب تجاوز ٥ مرد زندانی در بند قرنطينه مردان در زندان عادل آباد شيراز واقعه دهشت آوری است که يکروز پيش از بيست نوامبر بر يکی از سايتهای افراد منسوب به حکوت جمهوری اسلامی، بازتاب، درج شده بود.
بدينترتيب در کشورهايی همچون کشور ما جشن روز کودک به تلخ طنزی می ماند که شايد بر پا کردن مجلس تاثر و تاسف بايسته تر از برگزاری جشن و سرور باشد.

شعر زير با نام کودک از شاعر معروف هندوستان و برنده جايزه ادبی نوبل، رابيندرانات تاگور ، به مناسبت ٢٠ نوامبر، روز کودک، به فارسی برگردانده شده است.




کودک
رابيندرانات تاگور

پرتو سپيد صبح
بر شبنم نشسته بر برگ
می درخشد

"دوستان! ما آمده ايم"
منجم بانگ می زند.

می ايستند   
وامی کاوند گرداگردشان  را

ذرت های رسيده
در هر دو سوی جاده
تا دور دست افق
                   _ پاسخ شادمانه و زرين زمين به پرتو پگاه_
دهی بر کنار تپه
دهی بر کناره¬ی رودخانه
ميان اين دو
             _ چرخ کوزه گری می چرخد
             _ هيزم شکن، هيمه به بازار می آورد
             _ گاوچران، گاو ها را به چرا می برد 
و زن با تنگی بر سر
به سوی چشمه روان است.

کجاست کاخ پادشاه؟  
کجايند کان زر و کتاب جادو؟
خردمندکجاست تا تجلی عشق را دريابد؟

"نشانه ها همه به نقطه معلومی اشارت می دهند"
منجم می گويد:
 " ستاره ها خطا نمی کنند"
خاضعانه، به سوی چشمه می رود
می جوشد آب درچشمه 
نوری آبگون 
مثل صبح
در بارانی از اشک و خنده
محو می شود.

آنسوتر
فرو رفته در سکوتی غريب
بيشه زار نخل
کلبه ای روستايی بر پاست
در آستانه در
سراينده کرانه های ناشناس
نشسته و می خواند:
                             "باز کن در، مادر!"

پرتو خورشيد
می کوبد بر در
مردمان گرد آمده اند
در رگانشان نغمه کهن آفرينش 
جاريست
                           "باز کن در، مادر!"

باز می شود در.

مادر نشسته
نوزادش در دامان
بر بستری از حصير
بسان سپيده صبح با ستاره سحری

پرتو  خورشيد 
                   منتظر
زانو زده، بر آستانه در 
تا بتابد بر تارک کودک

شاعر زخمه می زند بر  ساز 
و آواز سر می دهد:
                       "پيروزی انسان، نوزاد، زندگی جاويد!"

زانو بر زمين می سايند
شاه و گدا
قديس و گنه¬کار
خردمند و ابله
و فرياد می کنند:
                   "پيروزی انسان، نوزاد، زندگی جاويد!"

پيرمرد مشرقی نجوا می کند:
" ديده ام من!"



سروده بالا در آدرس اينترنتی زير قابل دسترسی است:
http://eir.library.utoronto.ca/rpo/display/poet٣٨٩.html