یکشنبه ۴ ابان ۱۳۹۳
پژوهشهایی که در دنیا در زمینه تحقیقات اجتماعی مربوط به فاجعه بسیار پیش از ما انجام شده است آنها را به مطرحشدن رشتهای به نام جامعهشناسی فاجعه رسانده که به مطالعه عوامل اجتماعی، فرهنگی و پیامدهای آن بر رفتارهای انسانهای آسیبپذیر و آسیبدیده و فعالیتهای سازمانهای امدادرسانی میپردازد.
این رشته از سالهای ١٩٦٠ پایهگذاری شد اما پس از آن نیز با توجه به خسارات چشمگیر انسانی و اجتماعی فاجعهای چون زلزله، دهه ١٩٩٠ م. از سوی سازمانهای بینالمللی بهنام «دهه کاهش بلایای طبیعی» نامگذاری شد. ٣ نکته مهم که در این نامگذاری مشهود است، عبارتند از برتری برنامههای مربوط به آمادگی پیش از فاجعه بر فعالیتهای پس از آن، ادغامشدن برنامههای آمادگی و پیشگیری در برنامههای توسعهملی و در نظر گرفتن ابعاد اجتماعی و انسانی فاجعه در کنار ابعاد فیزیکی آن. با توجه به مطالعات بسیاری که در علومتجربی مبنی بر کاهش خسارات فیزیکی صورت گرفته است، پیش از این عدهای گمان میکردند که مهندسان باید پاسخگوی مشکلات فاجعههای طبیعی باشند. اما چنین دیدگاهی، طرح این راهحلها در یک فضای اجتماعی و فرهنگی را درنظر نمیگیرد و بدون درک صحیح این فضا برنامهریزی فاجعه موفقیتی در پی نخواهد داشت. اما در سالهای اخیر در کشور ما نیز توجه به ابعاد اجتماعی بلایای طبیعی مورد توجه قرار گرفته و امید است که در آینده توجه بیشتری به ابعاد فاجعه صورت گیرد.
نتیجه كلی كه براساس یافتههای تحقیقاتی جامعهشناسانفاجعه در کشورهای درحالتوسعه بهدست آمده، حاكی از این است كه رفتار انسان در فاجعه، احتمالا با یكدیگر مشابهت دارد و در جوامع مختلف، تفاوت عمدهای در زمینه واكنش مردم نسبت به فاجعه وجود ندارد و اگر تفاوتی به چشم میخورد، به شیوه سازماندهی واكنشها مربوط میشود. روند تاریخی مطالعات مربوط به فاجعه، نشانگر وجود رهیافتهای تكنیكی، جغرافیایی، انسانشناختی، جامعهشناختی و امروزه توسعهای است.
جامعهشناسانفاجعه معتقدند با توجه به ماهیت پیچیده بلایایطبیعی و با فرض عدمامكان جلوگیری از بروز یك واقعه فیزیكی مانند زلزله، حداقل میتوان اقداماتی انجام داد كه از تبدیل یك سانحه، بهفاجعه جلوگیری شود. بنابراین فاجعه بیشتر یك پدیدهاجتماعی تلقی میشود تا یك پدیدهفیزیكی و پرسشهایی که در این رهیافت مطرح میشود شامل این موارد است: آیا آسیبدیدگان هنگام وقوع یک فاجعه، افرادی غیرفعال و تماشاچی هستند؟ در شرایط فاجعه چه فرآیندهای اجتماعی وجود دارد؟ سازمانهای اجتماعی هنگام وقوع فاجعه چه عکسالعملی از خود نشان میدهند؟ آیا قشرهای اجتماعی مختلف در برابر فاجعه واکنش یکسان نشان میدهند؟ آیا وقوع یک فاجعه نابرابریهای اجتماعی را تشدید میکند یا تخفیف میدهد؟ نقشهای اجتماعی هنگام وقوع فاجعه چگونه بروز میکنند و چه وضعیتی دارند؟
اصول کلی چارچوب نظری جامعهشناسی فاجعه براساس تحقیقات صورتگرفته در این زمینه استخراج شد که نخستین آنها به سالهای ١٩٢٠ مربوط میشود. تاثیر انفجار یك كشتی در بندر «هالی فكس» بر ایجاد تغییرات اجتماعی در آن منطقه، موضوع مورد بررسی تحقیق بود. نخستین جامعهشناسی كه تحقیقی با چارچوب نظری در زمینه جامعهشناسی فاجعه انجام داده، پیتر سوروکین است که زمینه علمی را برای آغاز رشته جامعهشناسیفاجعه فراهم كرده است.
یافتههای تحقیقاتی در زمینه جامعهشناسی فاجعه به ٣ قسمت (از جزء به كل) دستهبندی میشوند. بخش اول، به رفتار و الگوهای رفتاری افراد هنگام وقوع فاجعه مربوط میشود. بخش دوم، مربوط به واكنشهای جمعی هنگام وقوع فاجعه است و بخش سوم، با اصول كلی رفتار سازمانی هنگام وقوع فاجعه ارتباط دارد.
براساس این تحقیقات، انسانهای آسیبدیده بعد از فاجعه، انسانهای درماندهای نیستند. ویژگی این انسانها خودیاری و همیاری است. به كمك یكدیگر میشتابند و توان انجام بسیاری از كارها را دارند. آنها به منطقهای كه حادثه در آن رخ داده، دلبستگی دارند و میلی به ترك آن ندارند. رفتاری كه از انسانهای آسیبدیده بهچشم میخورد، كاملا هوشیارانه و مسئولانه است و از خود نوآوری و ابداع نیز نشان میدهند كه نمونه آن را در بیشتر عملیات امداد و نجات میتوان ملاحظه كرد. همچنین انسانهای آسیبدیده توان بالایی برای سازگاری با شرایط بعد از فاجعه دارند. علایمی حاکی از افسردگی، ناآرامی و بیقراری که در برخی از آسیبدیدگان بروز پیدا میکند، غالبا كوتاهمدت است و ناشی از شرایط دشوار زندگی بعد از رخداد فاجعه است و كمتر به خود فاجعه ارتباط دارد.
اصول کلی واکنشهای جمعی نیز بهشرح زیر است:
- در شرایط رخداد فاجعه، حمایتهای اجتماعی از بین نمیرود و افراد در واحد اجتماعی خانواده، خویشاوندان و گروههای اجتماعی بزرگ عمل میكنند. فاجعه اگر چه در یك دوره زمانی كوتاهمدت سبب بروز آشفتگیهایی میشود، ولی همبستگیهای اجتماعی را به كل از بین نمیبرد.
- هنگام وقوع فاجعه، كنترل اجتماعی ضعیف نمیشود و انحرافات اجتماعی افزایش نمییابد. درواقع فرآیندهای اجتماعی هنگام رخداد فاجعه ادامه همان فرآیندهای پیشین هستند و وقوع فاجعه سبب از بین رفتن ارزشهای اساسی جامعه، اولویتهای اصلی الگوی تغذیه و شیوه زندگی نمیشود.
- فاجعه به خودیخود موجب تغییرات اجتماعی نمیشود، اما زمینه را برای تغییرات اجتماعی مهیا میسازد. البته باید قبل از فاجعه، آگاهی نسبت به ضرورت تغییر وجود داشته باشد.
- هنگام وقوع فاجعه، تضادهای اجتماعی برای مدتی كمرنگ میشوند، مگر اینكه سازمانهای امداد در این شرایط درست عمل نكنند. نقشهای اجتماعی انسانهای آسیبدیده، بعد از فاجعه، همان نقشهای قبل از رخداد فاجعه است.
- پس از وقوع فاجعه، انسانها با بحرانی كوتاهمدت مواجه میشوند اما رفتارهای سازمانی میتوانند منجر به طولانیتر شدن این بحران شوند. یك نمونه بارز این رفتارها، جابهجایی آسیبدیدگان از محل فاجعه و انتقال آنها به نقطه دیگر است.
پژوهشهای انجام شده حاکی از پیشفرضهای اشتباه در زمینه رفتارهای سازمانی است. یکی از این پیشفرضها این است كه سازمانهای امداد غالبا فكر میكنند مردم آسیبدیده مضطرب و پریشان هستند و قادر به تصمیمگیری نیستند یا از مردم رفتار نامناسب بروز خواهد كرد. به همین دلیل نوعی حکومتنظامی در منطقه برقرار میکنند. آنها تصور میکنند که عرضه رایگان کالاها باعث قدردانی آسیبدیدگان میشود درحالیکه اینگونه نیست. سازمانها، نیازهای آسیبدیدگان در همه مكانها و زمانها را یكسان درنظر میگیرند و همچنین تصور میكنند، در شرایط رخداد یك فاجعه، سازمانهای محلی قادر به فعالیت نیستند و باید سازمانهای دیگر جایگزین شوند.
سازمانهای امداد نسبت به گروههای اجتماعی آسیبپذیر، حساسیت كافی از خود نشان نمیدهند و نیازهای این گروهها كه عمدتا شامل فقرا، سالمندان و كودكان هستند بهدرستی تشخیص داده نمیشوند. خلاصه كلام، رفتارهای سازمانی موجود نشان میدهد، سازمانهای امداد غالبا مشاركت آسیبدیدگان را نادیده گرفته و ایشان را بخشی از مشكل میدانند و از آنها کمک نمیگیرند. آنها به دلیل از بین رفته تلقیکردن ظرفیتهای باقیمانده، خسارات را بیش از آنچه هست، برآورد میکنند. در تحقیق اینجانب در زمینه جامعهشناسیفاجعه که با بررسی و مطالعه رفتار سازمانهای امدادی فعال در زلزله رودبار- منجیل انجام شد، تلاش بر این بود که به ٣ سوال پاسخ داده شود: شرایط و وضعیت هنگام برنامهریزی و آغاز فعالیتهای امدادی بعد از فاجعه چگونه بود و این شرایط چگونه بر رفتارهای سازمانی تأثیر گذاشته است؟ مسائل کلی سازمانهای امداد بعد از فاجعه چه بود؟ ابعاد اجتماعی مربوط به رفتارهای سازمانی را چگونه باید مورد بررسی قرار داد؟
در جامعهشناسی فاجعه از لحظه وقوع فاجعه به بعد را به ٣ دوره تقسیم میکنند: دوره امداد فوری مربوط به یک هفته اول پس از رخداد فاجعه، دوره ساماندهی تا ٣ ماه بعد از رخداد و دوره بازسازی دایم.
٣ پارامتر اصلی، تعداد انسانهای آسیبدیده، میزان درگیری افراد در درون سیستماجتماعی و میزان آشفتگی ایجاد شده در سیستماجتماعی، یک فاجعه را مشخص میکنند. درواقع فاجعه یك پدیدهاجتماعی است كه موجب بههم ریختگی كاركرد و ساخت یك سیستماجتماعی و نهادهای درونی آن برای یك دوره كوتاه میشود ولی باعث از بین رفتن این نظام و نهادها نمیشود. پس از وقوع زلزله و برای بازسازی مناطق، سازمانهایی با عنوان ستاد معین از استانهای دیگر آمدند که تأسیس برخی از آنها ٧٧روز بهطول انجامید. بهرغم اینکه برخی از نیروهای داوطلب این ستادها تجربه حضور در مناطق جنگی را داشتند به دلیل تفاوتهای این دو موقعیت و فقدان مهارت و آموزش لازم در زمینه مدیریتفاجعه فعالیتشان بدون اشکال نبود.
پس از وقوع زلزلهای به ابعاد گسترده چون روبار و منجیل، فشارهای سیاسی و اجتماعی بهعنوان اولین ویژگی شرایط پس از فاجعه قابل پیشبینی است که باعث کاهش کارآیی سازمانها میشود. وجود این فشارها باعث شد، ستادهای معین نیروهایشان را به دقت انتخاب نکنند و مدیریتها نیز به دفعات تغییر کرد. دومین ویژگی نیز افسانه شتاب بود. نیروها عجله داشتند در سریعترین زمان ممکن اوضاع را به حالت عادی برگردانند. آنها برقراری ارتباط با مردم را باعث تأخیر در کارهایشان میپنداشتند و مطابق با سلیقه خود عمل میکردند.
پیچیدگی اوضاع، سومین ویژگی شرایط پس از فاجعه با حضور ٢٧ سازمان دولتی با فلسفه اجرایی و مکانیسم عملی متفاوت عیان شد. آنها بدون هماهنگی یکدیگر فعالیت میکردند. ویژگی بعدی یعنی عدماطمینان به این شکل بروز کرد که سازمانهای غیردولتی حاضر نبودند کمکهای خود را تحتنظارت سازمانهای دولتی توزیع کنند. تأثیر این بر آسیبدیدگان به این صورت بود که برای تعدادی از خانوارها اقدام به تحویل خانههای پیشساخته کردند اما پس از اینکه مشاهده کردند واحدهای مسکونی را بهصورت زیگزالی احداث میکنند از دریافت آنها پشیمان شدند. همچنین فعالیت سازمانهای امدادی نیازمند همکاری مردم بودند که برنامهریزیهای لازم آن صورت نگرفت. با توجه به این مسائل ٣ مشکل اساسی رفتارهای سازمانی به ارتباطات، هماهنگی و همکاری سازمانها مربوط میشود. سازمانهای مربوط با هم ارتباط نداشتند و با سیاستهای متفاوت عمل میکردند که از سوی آسیبدیدگان تبعیض محسوب میشد.
ناهماهنگی سازمانها گاه به شکلی بود که یک ستاد ماشینآلات سنگین خود را نگه میداشت و به ستاد دیگر نمیداد و تصور میشد بهعنوان رقبای سرسخت یکدیگر وارد میدان شدهاند. همچنین نبود همکاری سازمانهای میزبان و سازمانهای وارد شده باعث شده بود سازمانهای محلی اطلاعی از عملکرد سازمانهای میهمان نداشته باشند و سازمانهای میهمان نیز از همکاری سرباز زنند. درنهایت اما میتوان هنگام مواجهه با بحران ٣ حلقه نیاز، مشارکت و امداد را در نظر گرفت که هر سه بر مبنای مسائل اجتماعی و فرهنگی قرار دارند. در نمونه زلزله رودبار رابطه این حلقهها در بسیاری از موارد از یکدیگر گسسته شده است و علت آن را هم میتوان در این نکته خلاصه کرد که سازمانهای امداد در رفتارهای سازمانی خود نیازها را منطبق با مسائل فرهنگی و اجتماعی در نظر نگرفته بودند و به همین دلیل هم ارتباطی بین حلقه امداد و مشارکت وجود نداشت. برای ایجاد این حلقه ارتباطی در شرایط پس از وقوع هر فاجعه طبیعی، ابتدا باید به مسائل زیربنایی توجه کرد و رفتارهای سازمانی را برمبنای شناخت صحیح از مسائل فرهنگی- اجتماعی قرار داد.
در صورتیکه کار بازسازی و سروسامان دادن پس از فاجعه را بخشی از عملیات توسعه منطقه به حساب آوریم، میتوانیم ارتباط مناسبی بین حلقههای مذکور ایجاد کنیم. کلام آخر اینکه ما در ابتدای راه و بیخبر از بسیاری مسائل هستیم. واقعیت این است که ما در کشور فاجعهخیزی زندگی میکنیم و وظیفه جامعهشناسان ایجاب میکند که در جهت ارایه راهحلهایی که بتواند جان انسانها را حفظ کند تلاش کنند و این رسالت وظیفه کلیه کسانی است که ادعای شاگردی رشته جامعهشناسی را دارند.
پژوهشهایی که در دنیا در زمینه تحقیقات اجتماعی مربوط به فاجعه بسیار پیش از ما انجام شده است آنها را به مطرحشدن رشتهای به نام جامعهشناسی فاجعه رسانده که به مطالعه عوامل اجتماعی، فرهنگی و پیامدهای آن بر رفتارهای انسانهای آسیبپذیر و آسیبدیده و فعالیتهای سازمانهای امدادرسانی میپردازد. این رشته از سالهای ١٩٦٠ پایهگذاری شد اما پس از آن نیز با توجه به خسارات چشمگیر انسانی و اجتماعی فاجعهای چون زلزله، دهه ١٩٩٠ م. از سوی سازمانهای بینالمللی بهنام «دهه کاهش بلایای طبیعی» نامگذاری شد. ٣ نکته مهم که در این نامگذاری مشهود است، عبارتند از برتری برنامههای مربوط به آمادگی پیش از فاجعه بر فعالیتهای پس از آن، ادغامشدن برنامههای آمادگی و پیشگیری در برنامههای توسعهملی و در نظر گرفتن ابعاد اجتماعی و انسانی فاجعه در کنار ابعاد فیزیکی آن. با توجه به مطالعات بسیاری که در علومتجربی مبنی بر کاهش خسارات فیزیکی صورت گرفته است، پیش از این عدهای گمان میکردند که مهندسان باید پاسخگوی مشکلات فاجعههای طبیعی باشند. اما چنین دیدگاهی، طرح این راهحلها در یک فضای اجتماعی و فرهنگی را درنظر نمیگیرد و بدون درک صحیح این فضا برنامهریزی فاجعه موفقیتی در پی نخواهد داشت. اما در سالهای اخیر در کشور ما نیز توجه به ابعاد اجتماعی بلایای طبیعی مورد توجه قرار گرفته و امید است که در آینده توجه بیشتری به ابعاد فاجعه صورت گیرد.
نتیجه كلی كه براساس یافتههای تحقیقاتی جامعهشناسانفاجعه در کشورهای درحالتوسعه بهدست آمده، حاكی از این است كه رفتار انسان در فاجعه، احتمالا با یكدیگر مشابهت دارد و در جوامع مختلف، تفاوت عمدهای در زمینه واكنش مردم نسبت به فاجعه وجود ندارد و اگر تفاوتی به چشم میخورد، به شیوه سازماندهی واكنشها مربوط میشود. روند تاریخی مطالعات مربوط به فاجعه، نشانگر وجود رهیافتهای تكنیكی، جغرافیایی، انسانشناختی، جامعهشناختی و امروزه توسعهای است.
جامعهشناسانفاجعه معتقدند با توجه به ماهیت پیچیده بلایایطبیعی و با فرض عدمامكان جلوگیری از بروز یك واقعه فیزیكی مانند زلزله، حداقل میتوان اقداماتی انجام داد كه از تبدیل یك سانحه، بهفاجعه جلوگیری شود. بنابراین فاجعه بیشتر یك پدیدهاجتماعی تلقی میشود تا یك پدیدهفیزیكی و پرسشهایی که در این رهیافت مطرح میشود شامل این موارد است: آیا آسیبدیدگان هنگام وقوع یک فاجعه، افرادی غیرفعال و تماشاچی هستند؟ در شرایط فاجعه چه فرآیندهای اجتماعی وجود دارد؟ سازمانهای اجتماعی هنگام وقوع فاجعه چه عکسالعملی از خود نشان میدهند؟ آیا قشرهای اجتماعی مختلف در برابر فاجعه واکنش یکسان نشان میدهند؟ آیا وقوع یک فاجعه نابرابریهای اجتماعی را تشدید میکند یا تخفیف میدهد؟ نقشهای اجتماعی هنگام وقوع فاجعه چگونه بروز میکنند و چه وضعیتی دارند؟
اصول کلی چارچوب نظری جامعهشناسی فاجعه براساس تحقیقات صورتگرفته در این زمینه استخراج شد که نخستین آنها به سالهای ١٩٢٠ مربوط میشود. تاثیر انفجار یك كشتی در بندر «هالی فكس» بر ایجاد تغییرات اجتماعی در آن منطقه، موضوع مورد بررسی تحقیق بود. نخستین جامعهشناسی كه تحقیقی با چارچوب نظری در زمینه جامعهشناسی فاجعه انجام داده، پیتر سوروکین است که زمینه علمی را برای آغاز رشته جامعهشناسیفاجعه فراهم كرده است.
یافتههای تحقیقاتی در زمینه جامعهشناسی فاجعه به ٣ قسمت (از جزء به كل) دستهبندی میشوند. بخش اول، به رفتار و الگوهای رفتاری افراد هنگام وقوع فاجعه مربوط میشود. بخش دوم، مربوط به واكنشهای جمعی هنگام وقوع فاجعه است و بخش سوم، با اصول كلی رفتار سازمانی هنگام وقوع فاجعه ارتباط دارد.
براساس این تحقیقات، انسانهای آسیبدیده بعد از فاجعه، انسانهای درماندهای نیستند. ویژگی این انسانها خودیاری و همیاری است. به كمك یكدیگر میشتابند و توان انجام بسیاری از كارها را دارند. آنها به منطقهای كه حادثه در آن رخ داده، دلبستگی دارند و میلی به ترك آن ندارند. رفتاری كه از انسانهای آسیبدیده بهچشم میخورد، كاملا هوشیارانه و مسئولانه است و از خود نوآوری و ابداع نیز نشان میدهند كه نمونه آن را در بیشتر عملیات امداد و نجات میتوان ملاحظه كرد. همچنین انسانهای آسیبدیده توان بالایی برای سازگاری با شرایط بعد از فاجعه دارند. علایمی حاکی از افسردگی، ناآرامی و بیقراری که در برخی از آسیبدیدگان بروز پیدا میکند، غالبا كوتاهمدت است و ناشی از شرایط دشوار زندگی بعد از رخداد فاجعه است و كمتر به خود فاجعه ارتباط دارد.
اصول کلی واکنشهای جمعی نیز بهشرح زیر است:
- در شرایط رخداد فاجعه، حمایتهای اجتماعی از بین نمیرود و افراد در واحد اجتماعی خانواده، خویشاوندان و گروههای اجتماعی بزرگ عمل میكنند. فاجعه اگر چه در یك دوره زمانی كوتاهمدت سبب بروز آشفتگیهایی میشود، ولی همبستگیهای اجتماعی را به كل از بین نمیبرد.
- هنگام وقوع فاجعه، كنترل اجتماعی ضعیف نمیشود و انحرافات اجتماعی افزایش نمییابد. درواقع فرآیندهای اجتماعی هنگام رخداد فاجعه ادامه همان فرآیندهای پیشین هستند و وقوع فاجعه سبب از بین رفتن ارزشهای اساسی جامعه، اولویتهای اصلی الگوی تغذیه و شیوه زندگی نمیشود.
- فاجعه به خودیخود موجب تغییرات اجتماعی نمیشود، اما زمینه را برای تغییرات اجتماعی مهیا میسازد. البته باید قبل از فاجعه، آگاهی نسبت به ضرورت تغییر وجود داشته باشد.
- هنگام وقوع فاجعه، تضادهای اجتماعی برای مدتی كمرنگ میشوند، مگر اینكه سازمانهای امداد در این شرایط درست عمل نكنند. نقشهای اجتماعی انسانهای آسیبدیده، بعد از فاجعه، همان نقشهای قبل از رخداد فاجعه است.
- پس از وقوع فاجعه، انسانها با بحرانی كوتاهمدت مواجه میشوند اما رفتارهای سازمانی میتوانند منجر به طولانیتر شدن این بحران شوند. یك نمونه بارز این رفتارها، جابهجایی آسیبدیدگان از محل فاجعه و انتقال آنها به نقطه دیگر است.
پژوهشهای انجام شده حاکی از پیشفرضهای اشتباه در زمینه رفتارهای سازمانی است. یکی از این پیشفرضها این است كه سازمانهای امداد غالبا فكر میكنند مردم آسیبدیده مضطرب و پریشان هستند و قادر به تصمیمگیری نیستند یا از مردم رفتار نامناسب بروز خواهد كرد. به همین دلیل نوعی حکومتنظامی در منطقه برقرار میکنند. آنها تصور میکنند که عرضه رایگان کالاها باعث قدردانی آسیبدیدگان میشود درحالیکه اینگونه نیست. سازمانها، نیازهای آسیبدیدگان در همه مكانها و زمانها را یكسان درنظر میگیرند و همچنین تصور میكنند، در شرایط رخداد یك فاجعه، سازمانهای محلی قادر به فعالیت نیستند و باید سازمانهای دیگر جایگزین شوند.
سازمانهای امداد نسبت به گروههای اجتماعی آسیبپذیر، حساسیت كافی از خود نشان نمیدهند و نیازهای این گروهها كه عمدتا شامل فقرا، سالمندان و كودكان هستند بهدرستی تشخیص داده نمیشوند. خلاصه كلام، رفتارهای سازمانی موجود نشان میدهد، سازمانهای امداد غالبا مشاركت آسیبدیدگان را نادیده گرفته و ایشان را بخشی از مشكل میدانند و از آنها کمک نمیگیرند. آنها به دلیل از بین رفته تلقیکردن ظرفیتهای باقیمانده، خسارات را بیش از آنچه هست، برآورد میکنند. در تحقیق اینجانب در زمینه جامعهشناسیفاجعه که با بررسی و مطالعه رفتار سازمانهای امدادی فعال در زلزله رودبار- منجیل انجام شد، تلاش بر این بود که به ٣ سوال پاسخ داده شود: شرایط و وضعیت هنگام برنامهریزی و آغاز فعالیتهای امدادی بعد از فاجعه چگونه بود و این شرایط چگونه بر رفتارهای سازمانی تأثیر گذاشته است؟ مسائل کلی سازمانهای امداد بعد از فاجعه چه بود؟ ابعاد اجتماعی مربوط به رفتارهای سازمانی را چگونه باید مورد بررسی قرار داد؟
در جامعهشناسی فاجعه از لحظه وقوع فاجعه به بعد را به ٣ دوره تقسیم میکنند: دوره امداد فوری مربوط به یک هفته اول پس از رخداد فاجعه، دوره ساماندهی تا ٣ ماه بعد از رخداد و دوره بازسازی دایم.
٣ پارامتر اصلی، تعداد انسانهای آسیبدیده، میزان درگیری افراد در درون سیستماجتماعی و میزان آشفتگی ایجاد شده در سیستماجتماعی، یک فاجعه را مشخص میکنند. درواقع فاجعه یك پدیدهاجتماعی است كه موجب بههم ریختگی كاركرد و ساخت یك سیستماجتماعی و نهادهای درونی آن برای یك دوره كوتاه میشود ولی باعث از بین رفتن این نظام و نهادها نمیشود. پس از وقوع زلزله و برای بازسازی مناطق، سازمانهایی با عنوان ستاد معین از استانهای دیگر آمدند که تأسیس برخی از آنها ٧٧روز بهطول انجامید. بهرغم اینکه برخی از نیروهای داوطلب این ستادها تجربه حضور در مناطق جنگی را داشتند به دلیل تفاوتهای این دو موقعیت و فقدان مهارت و آموزش لازم در زمینه مدیریتفاجعه فعالیتشان بدون اشکال نبود.
پس از وقوع زلزلهای به ابعاد گسترده چون روبار و منجیل، فشارهای سیاسی و اجتماعی بهعنوان اولین ویژگی شرایط پس از فاجعه قابل پیشبینی است که باعث کاهش کارآیی سازمانها میشود. وجود این فشارها باعث شد، ستادهای معین نیروهایشان را به دقت انتخاب نکنند و مدیریتها نیز به دفعات تغییر کرد. دومین ویژگی نیز افسانه شتاب بود. نیروها عجله داشتند در سریعترین زمان ممکن اوضاع را به حالت عادی برگردانند. آنها برقراری ارتباط با مردم را باعث تأخیر در کارهایشان میپنداشتند و مطابق با سلیقه خود عمل میکردند.
پیچیدگی اوضاع، سومین ویژگی شرایط پس از فاجعه با حضور ٢٧ سازمان دولتی با فلسفه اجرایی و مکانیسم عملی متفاوت عیان شد. آنها بدون هماهنگی یکدیگر فعالیت میکردند. ویژگی بعدی یعنی عدماطمینان به این شکل بروز کرد که سازمانهای غیردولتی حاضر نبودند کمکهای خود را تحتنظارت سازمانهای دولتی توزیع کنند. تأثیر این بر آسیبدیدگان به این صورت بود که برای تعدادی از خانوارها اقدام به تحویل خانههای پیشساخته کردند اما پس از اینکه مشاهده کردند واحدهای مسکونی را بهصورت زیگزالی احداث میکنند از دریافت آنها پشیمان شدند. همچنین فعالیت سازمانهای امدادی نیازمند همکاری مردم بودند که برنامهریزیهای لازم آن صورت نگرفت.
با توجه به این مسائل ٣ مشکل اساسی رفتارهای سازمانی به ارتباطات، هماهنگی و همکاری سازمانها مربوط میشود. سازمانهای مربوط با هم ارتباط نداشتند و با سیاستهای متفاوت عمل میکردند که از سوی آسیبدیدگان تبعیض محسوب میشد. ناهماهنگی سازمانها گاه به شکلی بود که یک ستاد ماشینآلات سنگین خود را نگه میداشت و به ستاد دیگر نمیداد و تصور میشد بهعنوان رقبای سرسخت یکدیگر وارد میدان شدهاند. همچنین نبود همکاری سازمانهای میزبان و سازمانهای وارد شده باعث شده بود سازمانهای محلی اطلاعی از عملکرد سازمانهای میهمان نداشته باشند و سازمانهای میهمان نیز از همکاری سرباز زنند. درنهایت اما میتوان هنگام مواجهه با بحران ٣ حلقه نیاز، مشارکت و امداد را در نظر گرفت که هر سه بر مبنای مسائل اجتماعی و فرهنگی قرار دارند.
در نمونه زلزله رودبار رابطه این حلقهها در بسیاری از موارد از یکدیگر گسسته شده است و علت آن را هم میتوان در این نکته خلاصه کرد که سازمانهای امداد در رفتارهای سازمانی خود نیازها را منطبق با مسائل فرهنگی و اجتماعی در نظر نگرفته بودند و به همین دلیل هم ارتباطی بین حلقه امداد و مشارکت وجود نداشت. برای ایجاد این حلقه ارتباطی در شرایط پس از وقوع هر فاجعه طبیعی، ابتدا باید به مسائل زیربنایی توجه کرد و رفتارهای سازمانی را برمبنای شناخت صحیح از مسائل فرهنگی- اجتماعی قرار داد. در صورتیکه کار بازسازی و سروسامان دادن پس از فاجعه را بخشی از عملیات توسعه منطقه به حساب آوریم، میتوانیم ارتباط مناسبی بین حلقههای مذکور ایجاد کنیم. کلام آخر اینکه ما در ابتدای راه و بیخبر از بسیاری مسائل هستیم. واقعیت این است که ما در کشور فاجعهخیزی زندگی میکنیم و وظیفه جامعهشناسان ایجاب میکند که در جهت ارایه راهحلهایی که بتواند جان انسانها را حفظ کند تلاش کنند و این رسالت وظیفه کلیه کسانی است که ادعای شاگردی رشته جامعهشناسی را دارند.