از روزهای آغازين ماه اسفند، خيابانها رنگ و بوی ديگری به خودشان میگيرند. در خبرها میخوانيم که ترافيک مراکز خريد افزايش يافته است، دستفروشها در خيابانهای پرتردد شهر قطار میشوند و شهر هم مثل ساکنان آن آماده سال جديد میشود. بچهها با شوق و ذوق دست در دست خانوادهها به مراکز خريد میروند و لباسهای نو میخرند.
اصلا خريد کردن انگار جزء جدايیناپذير روزهای آخر سال است. از ديدگاه جامعهشناسی هم که به بررسی موضوع بپردازيم يکی از سنتهای مرسوم ايرانيان در روزهای نزديک نوروز است، انگار که اين خريد عيد به نوعی فرهنگ جامعه شده است. انگار آدمها در روزهای آخر اسفند ولعی تمامنشدنی برای خريد دارند. آنها مدام خريد میکنند و کيسههای خريدشان را دور خود میچينند و در آخر میبينند خيلی از چيزهايی که خريدهاند هيچ کارايی مهمی برای آنها ندارد و در واقع بود و نبودش هم دارای اهميت نيست. روزهای پايانی سال همان روزهايی است که دستها پر میشوند از بستههای خريد و جيبها خالی از پول. حراجهای واقعی و غيرواقعی در سطح شهر تمام دلخوشی ماست. مغازههايی که درشت روی شيشههای خود خبر از حراج بزرگ نوروزی میدهند صفهای طويل خريد را جلوی خودشان تشکيل میدهند. مردم هجوم میبرند تا برای آمدن سال جديد خودشان را نو نوار کنند. شايد برای همين است که بيشتر کارمندان دولت آخرين حقوق سال خود را جلوتر از پايان ماه میگيرند. يعنی انگار اين خريد کردن در ميان مسئولان هم نهادينه شده است.
عيد برای بچهها
خيابانهايی که مراکز اصلی خريد را به خود اختصاص دادهاند از بيشترين حجم رفت و آمد افراد برخوردارند. ماشينها در سرتاسر خيابان بینظم و دوبل پارک کردهاند و تمام مغازهها از آدمها پر و خالی میشود. به دست مردم که نگاه کنی، انگار میتوانی متوجه شوی که گويا سبد خريد آنها کوچکتر شده است. هر خانواده چهار، پنج نفره که برای خريد به سطح شهر آمدهاند نهايتا دو کيسه در دستشان دارند. انگار روزگار خريدهای حجيم خيلی وقت است که گذشته.
محبوبه به همراه پسر پنج ساله و همسرش برای خريد لباس کودک به خيابان بهار آمده است. همسرش به دليل نبودن جای پارک از ماشين هم پياده نشده است. خود محبوبه که از قيمتها سرگيجه گرفته میگويد: «دو تا شلوار جين و دو تا تیشرت معمولی شد ۲۴۰ هزار تومان! اصلا باورکردنی نيست که قيمت لباس بچه از لباس آدم بزرگها آنقدر گرانتر است. به بچه هم که نمیشود گفت ندارم! عيد است و عيد هم که مال بچههاست. اما مجبورم به شوهرم قيمت کمتری بگويم. حتما از خريدم عصبانی میشود...»
اين ولع سيریناپذير...
مينا مردیها، جامعهشناس شهری در گفتوگو با فرهيختگان درباره عادت خريد کردن در روزهای پايانی سال و اين ولع سيریناپذير خريد با اشاره به اينکه خريد کردن جزئی از تفريحات جامعه ايرانی شده است، میگويد: «شما کافی است به مکالمه دو خانم خانهدار گوش کنيد. حرف تفريح که میشود به هم پيشنهاد میکند برای تفريح به پاساژ سر کوچه بروند! دليل اين امر هم شايد آن باشد که تفريحات ما روزبهروز کوچکتر و جامعه روزبهروز تمايلش به خريد بيشتر میشود. ما با الگوی نادرستی در برخی از خانوادههای خود روبهرو هستيم. آنها با چشم و همچشمی و حساسيتهای بیمورد شب عيد را به خودشان و ديگر اعضای خانوادهشان تلخ میکنند. انگار که مسابقهای در حال برگزاری است و ما برای آنکه برنده اين مسابقه شويم بايد تا آخرين دينار ته جيبمان را خرج اجناسی کنيم که در مغازهها برای فروش گذاشتهاند...»
البته مردیها اين خريدهای دم عيد را تقبيح نمیکند، او با اشاره به اينکه خريد بخشی از هيجان دم عيد را به خودش اختصاص میدهد، میافزايد: «ما با پديده مدرنيزاسيون طرف هستيم. در شرايطی که جامعه ما از شکل سنتی به شکل مدرن و صنعتی در حال تغيير است، بالطبع يک سری اتفاقات ناهماهنگ هم در اين مسير میافتد. ما نمیتوانيم مردم را که کمترين تفريحات را در سطح جامعه دارند وادار به تفکر درست فرهنگی يا اقتصادی بکنيم. هرچند که اين نکته هم حائز اهميت است که در دنيای امروزی خريد کردن بخشی از تفريحات يک جامعه محسوب میشود.» يک خانواده برای خريد کردن به خيابان میرود و بعد شامش را هم در رستوران صرف میکند و اين يک تفريح ساده و خانوادگی است که اتفاقا کمخرج هم نيست اما جزء جدايیناپذير زندگی شهری محسوب میشود.»
مردیها در ادامه میگويد: «اين روزها همه ما زير بمباران تبليغات تجاری هستيم. تلويزيون، بيلبوردها، روزنامهها و حتی تراکتها در پيادهروها ما را به خريد هرچه بيشتر در شب عيد دعوت میکند. انگار تبليغات يک ابزار تحميل فرهنگ مصرفگرايی است. شما وقتی در طول ۲۴ ساعت شبانهروز در تبليغهای پررنگ و لعاب تلويزيونی مشاهده میکنيد که مثلا در خانهای مدرن فلان وسيله نهچندان کارآمد تبليغ میشود، انگار در ذهنتان اين فکر جا میافتد که صرفا بايد خريد کرد. اصلا مگر میشود همه خانهها اين وسيله بیمصرف را داشته باشند و ما نداشته باشيم؟ با اين تبليغات در ناخودآگاه افراد اين مساله شکل میگيرد که انگار سالشان بدون خريد کردن نو نخواهد شد. اين جزئی از جامعههای جهان سوم است که به مصرفگرايی روی میآورند. اما کسانی که اين تبليغات را گردآوری میکنند شايد متوجه عواقب آن هم نباشند، آنها نمیدانند که تسخير ذهن افراد با اين تبليغات ممکن است چه تبعات جبرانناپذيری روی جسم و روان آنها بگذارد.»
از بالای ميدان ونک ترافيک شروع میشود. خانوادهها در پاساژها مشغول رفت و آمد هستند. اما انگار حجم اصلی جمعيت در ميدان تجريش و دو بازار بزرگ آن است. حراجهای فوقالعاده و قيمتهايی که میگويند شکسته شده، افراد را به داخل مغازهها میکشاند. پرناز دختر جوانی است که به همراه دو دوست ديگرش در مغازهای چکمههای زمستانی را به پايش امتحان میکند. از او میپرسم با وجود اينکه فصل سرما تمام شده چه دليلی دارد که الان چکمه بخرد؟ او میگويد: «من هميشه کارم همين است. خريدهای هر فصلم را در پايان آن فصل میکنم تا قيمتها ارزانتر باشد و برای سال بعد هم کلی لباس و وسيله جديد دارم. اينطوری میتوانم زرنگی کنم و پول بيخود بابت کفش ندهم. کفشی که الان قيمتش ۱۰۰ هزار تومان خورده سه ماه پيش کمتر از ۴۰۰ هزار تومان نبود. اما الان با ۴۰۰ هزار تومان میتوانم کل خريدهای زمستان سال بعدم را هم بکنم...»
مينوش که دوست ديگر پرناز است درباره خريد دم عيد میگويد: «درست است که عيد مال بچههاست، اما به هر حال مردم عيدها عيدديدنی میروند و بهتر است که لباسهای مناسب داشته باشند. من هم آمدهام يکی دو دست مانتو و چندتا پيراهن برای شب عيد بخرم. بالاخره ما هم فاميل داريم و دوست ندارم آبرويم جلوی آنها برود و بگويند پول نداشت يک دست لباس جديد بخرد!»
خريد برای خودنمايی؟
امانالله قرايیمقدم، جامعهشناس درباره خريد کردن نوروزی به فرهيختگان میگويد: «نمیتوان انکار کرد که نيمی از مردم که درآمد متوسط دارند تمام شوق و ذوقشان در خريد کردن خلاصه میشود و نبايد اين بهانه ساده دلخوشی را از آنها گرفت. اما در برخی افراد شايد خريد کردن وجههای برای خودنمايی باشد. افراد تصور میکنند با خريد اجناس غيرضروری و ولخرجی بيجا، عدم اعتماد به نفس خود را جبران میکنند و کمبينیهای خود را پشت نقاب خريد پنهان میکنند. خريدن لباسهای گرانقيمت، کيفها و کفشهای با برندهای مختلف و حتی لوازم غيرلازم برای خانه، زمينهای است که اين افراد گمان کنند به حدی از آرامش و سکون روانی رسيدهاند. اما آنها از اين مساله غافل هستند که بالاخره اين پولهای کارمندی تمام میشود و در روزهای پول نداشتن دوباره عدم اعتماد به نفس به سراغ آنها میآيد.» قرايیمقدم در ادامه افزود: «خريد کردن در ارضای نيازهای درونی اطراف و ارضای حس تنوعطلبی بسيار مهم جلوه میکند. خريد اعتماد به نفس افراد را بالا میبرد و يکی از معيارهای برخورداری از بهداشت روانی هم محسوب میشود اما بايد به اين مساله نيز توجه کرد که هرگونه حرکتی را بايد با حفظ تعادل انجام داد و اين مساله متاسفانه کمتر در کشور ما مورد توجه قرار میگيرد.»
موخره
شهر زندهتر از هميشه است. در سراشيبی بازار تجريش سمنوفروشها سمنوهای تازه به مشتريان عرضه میکنند و ماهی قرمزها در تنگهای بلورين جا خوش کردهاند. خانوادهها با دستان پر ماهی شب عيدشان را هم میخرند و به سوی خانه روانه میشوند. اين شکل روزهای آخر اسفند اين شهر است. شهری که در روزهای پايان سال نه به مذاکرات هستهای فکر میکند و نه مشکلات اقتصادی که همه با آن دست به گريبان هستند؛ اين روزها همه به فکر سال نو هستند. سال نويی که تمام شوق و ذوقش را ميان کيسههای خريد پنهان میکند.