ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 30.10.2005, 12:09
کودکان خيابانی؛ زخم هايی بر صورت شهر

خبرگزاری فارس
يكشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴
خبرگزاری فارس: آرام و بی صدا از کنارش می‌گذری، آنقدر آرام که انگار اصلا او را نمی‌بينی، گاهی نيز حضور و وجودش خاطرت را آزرده می‌کند، دلت نمی‌خواهد باشد، فکر می‌کنی چهره شهرت را با لباسهای ژوليده و کثيفش خراب کرده است، وقتی به سراغت می‌آيد تا شيشه اتومبيلت را پاک کند، چنان با نفرت نگاهش می‌کنی که گويی خبيث ترين موجود جهان را می‌بينی، و تو عادت کرده ای به التماس چشمهايش، به غربت نگاه و به حضور هميشه مزاحمش.

قدش هنوز به سقف اتومبيل نمی‌رسد، دسته گل قرمز و باطراوتی که گويی طروات خود را از لبهای خشکيده دخترک گرفته اند را از پنجره اتومبيل به داخل می‌آورد و می‌گويد: " يه دسته ۲۰ تايی ۵۰۰ تومان"
بوی عطر گلها تمام فضای اتومبيل را پر می‌کند، هنوز برای خريد گلها مرددی که پسرکی با دستمال کثيفش به جان شيشه تازه تميز کرده اتومبيلت می‌افتد، شيشه اتومبيل کثيف می‌شود، عصبانی می‌شوی، گلها را فراموش می‌کنی و با خشم فرياد می‌زنی" نکن، شيشه را کثيف نکن" مطمئنی که اگر دستت به پسرک می‌رسيد دو سه تا پس گردنی نثارش می‌کردی.
چراغ سبز می‌شود، اتومبيل پشتی بوق می‌زند، بدون توجه به دست دخترک که هنوز در ماشين است گاز می‌دهی، صدای جيغ دخترک را که می‌شنوی تازه ياد گلها می‌افتی، از خودت شرمنده می‌شوی، کمی جلوتر برمی‌گردی، کمی بالاتر پارک می‌کنی و به سمت چهارراه حرکت می‌کنی، اشکهای دخترک هنوز خشک نشده اند، اول نمی‌شناسدت، تو هم مثل هزاران راننده ديگری هستی که روزها از کنارش می‌گذرند، وقتی می‌فهمد که به سراغش می‌روی خوشحال می‌شود به اميد اينکه شايد دسته گلی از او بخری و تو کنارش می‌نشينی وقتی اتومبيلها با سرعت از کنارت می‌گذرند و باد حرکتشان لباسهايت را به حرکت وا می‌دارد.
دخترک ادعا می‌کند که ۸ ساله است و اين دروغ را قد و قواره کوچکش به سرعت لو می‌دهد، می‌گويد: پدرش کارگر است و در کارخانه چيت سازی کار می‌کند.
پسرکی که چندی پيش شيشه اتومبيلت را کثيف کرده با اخم - گويی که احساس خطر کرده است - به طرفتان می‌آيد، پسرک اما دنيای واقعی تری دارد، می‌گويد: ۸ ساله است و چهار ماه است که در اين چهارراه به همراه خواهرش کار می‌کند، پدرش از کار افتاده است و مادرش در خانه ها کار می‌کند.
درباره درآمد روزانه اش می‌گويد: روزی ۸ تومان در می‌آوريم که بيشتر آن صرف مواد مخدر پدرم می‌شود، البته اگر چيزی برايمان بماند.
آهی می‌کشد و ادامه می‌دهد: گاهی هم به ما حمله می‌کنند و هر چه کار کرده ايم می‌دزدند، روزهايی که پولهايمان را می‌برند بدترين روزهای عمرمان است.
به خواهرش اشاره می‌کند و می‌گويد: سکينه هم زياد پول گم می‌کند و هم زياد ازش می‌دزدند.
می‌پرسی: مدرسه می‌روی؟
نيشخندی می‌زند و می‌گويد: گرفتی منو؟ با اين همه دردسر مگر می‌توان درس خواند، تازه با کدام پول؟
چراغ قرمز می‌شود، خواهر و برادر بارديگر در لابه لای اتومبيلها می‌لولند، سکينه همچنان به تو چشم دوخته است تا از او گل بخری، کنار خيابان می‌نشينی تا چراغ سبز شود، وقتی چراغ سبز شد دسته گلی از سکينه می‌خری و به سمت اتومبيلت حرکت می‌کنی.

* حرف اول و آخر پول است

خسته از کار روزانه مجبوری ازدحام داخل مترو را تحمل کنی، به زور خودت را در مترو جا می‌دهی و پس از يکی دو ايستگاه روی اولين صندلی که در نزديکت خالی می‌شود می‌نشينی، ازدحام جمعيت که کمتر می‌شود، حضورش پررنگ می‌شود، جعبه کوچک کاغذی دارد که توی آن پر از برگه های تا شده است و پرنده کوچکی روی آنها نشسته است، پرنده ای که هر از چند گاهی با دستهای پر چرک و کثيف پسرک مجبور می‌شود فالی را برای مشتری بيرون آورد، می‌پرسد: فال می‌خری؟
می‌پرسی: هر روز توی اين خط فال می‌فروشی؟
می‌گويد: هر روز که نه ولی هفته ای سه روز توی اين خط کار می‌کنم.
می‌پرسی: فالها را از کجا می‌آوری؟
می‌گويد: خريدار نيستی، می‌خواهی اذيت کنی.
می‌گويی: نه، می‌خواهم فال بخرم اما دوست دارم بدانم فالها را از کجا می‌گيری؟
می‌گويد: از يه نفر می‌گيرم ديگه، هر روز صبح می‌ياد و سهم هر کدام از بچه ها را می‌دهد و پول سهم ديروز را هم می‌گيرد.
از کيفت صد تومان در می‌آوری، در حالی که دستت را به طرف پسرک دراز کرده ای می‌پرسی: هر روز چقدر کاسبی؟
پول را می‌گيرد، فالی از نوک پرنده اش می‌گيرد، دستت می‌دهد و می‌گويد: بين ۷ تا ۱۰ هزار تومان البته بستگی دارد گاهی هم فقط دو سه هزار تومان کار می‌کنم.
می‌پرسی: پولش را چه کار می‌کنی؟
نيش خندی می‌زند و می‌رود.
دو سه ايستگاه ديگر قطار تقريبا نيمه خالی است، پسرک از خستگی روی يکی از صندلی ها ولو شده است، به طرفش می‌روی، فال را به سمتش دراز می‌کنی و می‌گويی: بيا ديگر نمی‌خواهمش، بگذارش لابه لای فالهای ديگر و دوباره بفروشش.
اول عصبانی می‌شود و اخم می‌کند اما وقتی کنارش می‌نشينی و اسرار می‌کنی می‌پذيرد، می‌گويد: چهار تا خواهر و برادر هستند که بايد خرج تمام آنها به اضافه مادر بزرگش را او بدهد، در خانه يکی از اقوام زندگی می‌کنند که همان فرد فالها را به او می‌دهد.
حوصله حرف زدن ندارد، وقتی می‌پرسی چند وقته کار میکنی؟ بی حوصله می‌گويد: يک سال.
می‌پرسی: مدرسه چی؟
می‌گويد: برای من حرف اول و آخر را پول می‌زند، پولی که اگر نباشد شب خواهر و بردارهايم گرسنه می‌مانند و مادرم با کمربند بابا می‌زندم، اگر پول باشد همه چيز هست و اگر نباشد هيچ چيزی نيست.

* ۸۰ درصد کودکان خيابانی، کودکان کارند

کودکان خيابانی مزاحمان آشنايی هستند که هر روز در سطح شهر شاهد حضورشان هستيم، در ايران آمار دقيقی از تعداد کودکان خيابانی وجود ندارد؛ ولی در مجموع۸۰ درصد کودکان خيابانی، کودکان کارند که به علت فقر اقتصادی خانواده‌ها مجبور به کار در خيابان هستند و بيشتر آنها در استانهای خراسان، تهران، لرستان و کردستان به سر می‌برند،۹۰ درصد اين کودکان والدين دارند، ۸۰ درصدشان مهاجرند که ۴۲ درصد آنها از روستاها و شهرهای ديگر کشور و ۳۸ درصد از کشورهای ديگر آمده‌اند و از نظر جنسيت نيز ۷۸ درصد آنها پسر و در سنين ۵ تا ۱۸ سالگی قرار دارند.
در تحقيقی که روی ۴۱۳۳ نفر از کودکان خيابانی ايران انجام گرفت، مشخص شد که ۷۳ درصد اين کودکان به بيماريهای چشمی و ۶۱ درصد به بيماريهای تنفسی مبتلا هستند. همچنين ۶۴ درصد آنها از بيماريهای قلبی، ۶۹ درصد از مشکل اختلال در شنوايی و ۶۱ درصد از کمبود توجه رنج می‌برند و ۸۲ درصد آنها نيز دچار بيماريهای پوستی هستند. از نظر سواد آموزی هم۵۶ درصد آنها بی سوادند، ۶۱ درصدشان مشکلات گفتاری دارند و در مجموع۸۶ درصد آنها فاقد هرگونه مهارت شغلی‌اند که اين آمار نشان دهنده وضعيت نگران‌کننده کودکان خيابانی در کشور است.
بر اساس آخرين تحقيقات ۲۵۰ ميليون کودک کار و خيابابن در کشورهای در حال توسعه وجود دارند که در مقاطع سنی ۵ تا ۱۴ سال قرار دارند در اين ميان تعداد پسران ۳ برابر دختران است و ۶۱ درصد آنها در آسيا، ۳۲ درصد در آفريقا، ۷ درصد در آمريکای لاتين و ۱ درصد در اقيانوسيه زندگی می‌کنند.
تا سال گذشته تنها متصدی ساماندهی و جمع آوری کودکان خيابانی سازمان بهزيستی بود اما چندی قبل بر اساس مصوبه دولت يازده دستگاه ديگر نيز متصدی ساماندهی کودکان خيابانی شدند، بر اساس اين مصوبه که هنوز دستور العمل اجرايی آن ارايه نشده است کودک خيابانی به فردی گفته می‌شود که کمتر از ۱۸ سال تمام سن دارد و به صورت محدود يا نامحدود در خيابان به سر می‌برد، اعم از کودکی که هنوز با خانواده خود تماس دارد و از سرپناه برخوردار است و يا کودکی که خيابان را خانه خود می‌داند و رابطه او با خانواده به حداقل رسيده و يا اساساً‌ چنين ارتباطی وجود ندارد.
بر اساس اين مصوبه سازمان بهزيستی کشور موظف است با همکاری و مشارکت شهرداری، انجمنهای خيريه، تشکلهای غيردولتی و نيروی انتظامی و با استفاده از مدد کاراجتماعی (در قالب تيم تخصصی سيار يا مستقر در مراکز که با همکاری شهرداريها سازماندهی خواهد شد)، نسبت به شناسايی، جذب، پذيرش و توانمندسازی کودکان خيابانی در تمام مراکز استانها و در صورت صلاحديد کارگروه اجتماعی استان در شهرهای بالای دويست هزار نفر اقدام نمايد.
بر اساس مصوبه ساماندهی کودکان خيابانی وزارت دادگستری، شهرداری، وزارت کار و امور اجتماعی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، سازمان بيمه خدمات درمانی، سازمان تامين اجتماعی، سازمان صدا و سيما، کميته امداد، جمعيت هلال احمر، وزارت آموزش و پرورش و سازمان بهزيستی موظف به ساماندهی کودکان خيابانی شده اند.

* فقر عامل اصلی حضور کودکان خيابانی است

يک آسيب شناس اجتماعی در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی فارس با تاکيد بر اينکه فقر مهم ترين عامل حضور کودکان خيابانی است، می‌گويد: کودکان خيابانی خانواده های به سامانی ندارند و ۹۸ درصد آنها از مشکلات معيشتی به تکديگری و کار در خيابانها روی آورده اند.
محمد هادی ساعی درباره علل افزايش آمار کودکان خيابانی در سالهای اخير می‌گويد: افزايش بی رويه جمعيت، شکاف طبقاتی، گسترش فقر و حاشيه نشينی، افزايش تعداد خانواده‌های بد سرپرست، بی سرپرست و تک سرپرست سبب افزايش آمار کودکان خيابانی در سالهای اخير شده است.
وی با تاکيد بر اينکه ساماندهی کودکان خيابانی نيازمند عزمی جدی با همکاری سازمانها و نهادهای مختلف است، می‌گويد: نمی‌توان انتظار داشت که يک سازمان بدون همکاری ساير سازمانها و نهادهای دولتی با اعتبار محدود بتواند کودکان خيابانی را ساماندهی کند و اين معضل اجتماعی را حل کند.

* بازگشت ۵۰ درصد از کودکان خيابانی پس از ساماندهی

به گفته مدير کل دفتر امور آسيب ديدگان اجتماعی سازمان بهزيستی ۵۰ درصد کودکان خيابانی پس از ساماندهی ، دوباره به خيابانها بازمی‌گردند.
سيد هادی معتمدی می‌گويد: متاسفانه درصد قابل توجهی از اين کودکان به دليل غير قانونی بودن کار کودکان زير ۱۸ سال ، به صورت پنهانی توسط والدين خود برای کار در کارگاههای زيرزمينی با مبالغ ناچيز به کارفرمايان اجاره داده می‌شوند، در حالی که خود کمترين دستمزد از اين بيگاری نصيبشان می‌شود و اغلب به دليل تحمل سوء رفتار کارفرمايان دچار صدمات شديد جسمی و روحی و روانی می‌شوند .
از سوی ديگر معاون اجتماعی سازمان بهزيستی با تاکيد بر اينکه تمام کودکان خيابانی آسيب نيستند و تعدادی از کودکان خيابانی کودکان کار هستند، می‌گويد: نمی‌توان کودکان کار را جمع آوری کرد و يا مانع فعاليت آنها شد چرا که با حذف کودکان کار آمار زنان خيابانی افزايش خواهد يافت.
محمد رضا خباز در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی فارس با اشاره به اينکه بايد جايگاه کودک خيابانی و کودک کار از يکديگر تفکيک شود، می‌افزايد: ساماندهی کودکان خيابانی از وظايف سازمان بهزيستی است هر چند که با مصوبه جديد يازده مرکز ديگر نيز برای ساماندهی اين کودکان دخيل شده اند.
وی با اشاره به اينکه در سال گذشته در ۳۶ مرکز دولتی ۱۴ هزار و ۲۶۹ کودک خيابانی توسط بهزيستی جمع آوری شدند و به آنها بيش از ۱۰۰ هزار و ۵۱۶ مورد خدمت ارايه شد، می‌گويد: هيچ آمار دقيقی از تعداد کودکان خيابانی وجود ندارد، اين کودکان بيشتر در شهرهای بزرگ و زيارتی وجود دارند، در فصلهای گرم سال در شهرهای بزرگی همچون تهران حضور دارند و در فصلهای سرد سال به شهرهای جنوبی کشور می‌روند.
معاون اجتماعی سازمان بهزيستی ادامه می‌دهد: در حال حاضر سه مرکز در تهران به کودکان کار پناه می‌دهند، اين کودکان می‌توانند شبها به اين مراکز بيايند، يک وعده غذای گرم بخورند و از امکانات آن مرکز استفاده کنند.
وی با ناکيد بر اينکه در سال جاری ۲ ميليارد تومان برای ساماندهی کودکان خيابانی درنظر گرفته شده است، می‌گويد: تعدادی از کودکان خيابانی عامل فساد هستند و برای باندهای فساد کار می‌کنند، بعضی از اين کودکان فراری هستند و برخی بيماريهای خاص دارند که بايد تحت درمان قرار گيرند.
خباز با اشاره به اينکه تهران بيشترين آمار کودکان خيابانی را دارد، می‌افزايد: ساماندهی کودکان خيابانی نيازمند کمک و مساعدت سازمانها و مراکز مختلف است و اعتبار ويژه می‌خواهد و به رغم تصويب مصوبه ساماندهی کودکان خيابانی اگر اعتبار تامين نشود و سازمانها و مراکز همکاری نکنند مشکل کودکان خيابانی حل نمی‌شود.

از ميدان ولی عصر که می‌گذری دخترکی به طرفت می‌دود، با چشمهای التماس گونه اش لباست را می‌گيرد و می‌خواهد که از آدامسهايش بخری، قصدی برای خريد نداری، بی تفاوت می‌خواهی بگذری اما دخترک نمی‌گذارد، صورتش به قدری کثيف است که نمی‌توانی رنگ پوستش را تشخيص دهی، با التماس می‌گويد: " تو را به خدا يکی بخر" و بعد به لباسهايت آويزان می‌شود، مجبور می‌شوی به زور آدامس بخری و می‌خری، دخترک پول آدامس را که می‌گيرد تو را رها می‌کند و به عابر ديگری می‌چسبد، تعدادی آنقدر بی تفاوت می‌گذرند که دخترک می‌داند حتی اگر ساعتها به آنها بچسبد پولی نصيبش نمی‌شود.
... و تو گوشه ای می‌ايستی، مصاحبه هايی که کرده ای و حرفها و ادعاهای مسئولان را مرور می‌کنی و به چشم های معصوم دخترک نگاه می‌کنی، به راستی آينده اين دخترک چه رنگی است؟