در چارچوب نظریات گفتمان و نظریات فمینیستی هر گفتار یا نوشتار و حتی روایت در واقع تلاشی ارادهگرایانه و خودبنیاد برای ساخت دوباره دنیاست. این بازسازی دنیایی بطور کاملا معصومانه و غیرعامدانه به موقعیت و جنسیت خاص نویسنده یا روایتگر وابستگی پیدا میکند. زیرا انگیزه اولیه برای تغییر و دوباره ساختن دنیا نارضایتی از وضع موجود و مقاومت خلاق در برابر آن است. آنان که از وضع موجود راضیاند نیازی به تغییر و بازسازی دنیا نمیبینند، ادبیات گفتاری و نوشتاریشان در حد توصیف وضع موجود یا مدح و ثنای آن است. کسانی هم هستند که ناراضیاند اما جسارت اقدام و مقاومت ندارند و از سر استیصال تسلیم وضع موجود میشوند. این دسته که معمولا اکثریت ناراضیان را در خود جای دادهاند ید طولایی در تولید متون خصمانه و سرشار از ناسزا و قهر دارند که برخاسته از استیصال ناشی از تسلیم شدگی است. در حالیکه متون و روایات منتقدان سرشار از پرسش است! از این رو هیچ متن یا گفتار و روایت انتقادی را نمیتوان یافت که عاری از احساس و کاملا بی طرف باشد. تحلیلگران گفتمان انتقادی برای فروکاستن بار خودمداری جانبدارانه متون و روایات انتقادی توجه ناراضیان خلاق را به توافقات فرهنگی مبنی بر عقل سلیم و اخلاق گفتمانی جلب کردهاند.
اخلاق گفتمانی برخلاف اخلاق سنتی که تکلیفگرا و کمالجو و کلینگر و مردصفت است، اخلاقی مبتنی بر پرسش و انتقاد و جزء نگر و خود آئین است. اخلاق در نظریه گفتمان دقیقا همان هنجاری است که از دل یک گفتگوی انتقادی بر پایه استدلال و با دیدن جزئیات متولد میشود. از این رو اخلاق گفتمانی هم چون اخلاق فمینیستی کنشی خلاق است، زیرا نه تنها در جریان گفتگوی استدلالی شفاهی یا مکتوب، ارتباط درهم تنیده و بیواسطه عقل و داوری را آشکار میکند که در جریان بازسازی اراده گرایانه دنیا دائما خود را نقد و ” نو” میکند.
تفاوت بارز و بنیادین فیمابین اخلاق گفتمان انتقادی و اخلاق فمینیستی در این است که اخلاق انتقادی “خود آئین” و اخلاق فمینیستی یا اخلاق مراقبت، اخلاقی”دیگر آئین” است. اخلاق فمینیستی با بکارگیری تمامی ویژگیهای اخلاق گفتمانی علاوه بر هنجارسازی قابلیت این را یافته است که چشماندازهای وسیعتری برای دوباره ساختن جهان از طریق متن و روایات برای انسانها بویژه زنان تدارک ببیند. “دیگر آئینی اخلاقی” به این معنا است که علایق، نیازها و مشکلات دیگری را هم پیوند و بعضا مقدم برخود مورد توجه قرار دهیم.
در اخلاق مراقبت “خود” مستقل و مختار و حافظ منافع که در اخلاق گفتمانی برپایه عقل و داوری هنجارسازی میکند، جایش را به “خود” مرتبط با “دیگری” عوض میکند. به این ترتیب اخلاق مراقبت نه تنها در فروکاستن از بار خودمداری نهفته در متون و گفتار و نوشتار و روایات انتقادی به مراتب قویتر عمل میکند که میتواند با توجه به دیگری و توافق با دیگران دنیای ایمن تری برای همگان بسازد.
فمینستها نیز چون تحلیل گران انتقادی، اخلاق سنتی مردسالار را بواسطه وجود قوانین کلی و داوریهای کور مورد پرسش قرار میدهند، در عینحال معتقدند همان اندازه که نمیتوان برای همه مکانها و زمانها و شرایط گوناگون قوانین عام اخلاقی وضع کرد، نمیتوان برای وضع هنجارها و قوانین اخلاقی صرفاً “خود” را ملاک بازسازی دنیا قرار داد. زیرا این “خود” نیز در مکانها و زمانها و شرایط گوناگون، تغییر میکند. از این رو پذیرش دیگری به معنای خلق جهان واقعی است. زیرا ساختن دنیایی که در آن “دیگری” وجود و حضور نداشته باشد، دنیای “بی کسی” و جهان موهوم است و دیگر هیچ.
اخلاق مراقبت میتواند بر ایدهها و آرمانها هم تعلق بگیرد. متفکران فمینیست بر این باورند اخلاق مراقبت هم چنانکه میتواند آدمها را از سرگردانی و آوارگی و تنهایی دلهره آور بیکسی نجات دهد، توانایی این را نیز دارد که ایدههای سرگردان را ساماندهی کرده و در خدمت بازسازی دنیایی بهتر بکار گیرد. اخلاق مراقبت هم چون هر اخلاق دیگری در رفتار و گفتار و ادبیات پیروانش خود را آشکار میکند. ادبیات مراقبت یا ادبیات فمینیستی نیز با مقاومت در برابر تبعیض و بیعدالتی در بر ساخت دوباره جهان از طریق نوشتن و روایت به جای حذف و طرد که ویژگی خودمدارانه است بر تفاهم و همدلی برای طرح پرسش و نقد و پاسخگویی طرفین رابطه ساخته میشود.
امروزه متاسفانه در ادبیات انتقادی برخی فعالان جنبش زنان، اخلاق مراقبت کمرنگ و بعضاً بیرنگ جلوهگر میشود. شاید سرکوبهای شدید و فشارهای امنیتی و زرههای ایمنی سختی که به اجبار بر فعالان جنبشهای اجتماعی و زنان تحمیل شده دلیل داوریهای بدبینانه و فاصله گرفتن برخی از کنشگران از یکدیگر و از اخلاق و ادبیات مراقبت باشد. اما هر چه باشد و هرچه هست، وظیفه ماست که یکدیگر را هشدار بدهیم تا مبادا سرکوب و فشار و درد غربت و مصائب هجرت ما را از مشی اصلی جنبش زنان که مشی پرهیز از خشونت و مدارا و پایبندی اصولی به اخلاق و ادبیات مراقبت در خانواده و جامعه است باز دارد! تا مبادا ساحت دنیایی که از طریق نوشتار و روایت میسازیم به خصومت و خشونت و تهمت آغشته گردد. آنگاه دندان تاسف بر بگزیم که چرا دنیای برساخته ما برغم همه ادعاهای برابریطلبانه، تفاوت مبنایی چندانی با جهانی سرشار از خشونت و نابرابری و نا ایمنی (یعنی جهانی که در آن بسر میبریم و به آن منتقدیم) ندارد؟؟
بعد از اتفاقات سال ۸۸ و ایجاد تفرقه و تشتت بین کنشگران جنبش، گاه و بیگاه با مصاحبهها و نوشتههای انتقادی از سوی فعالان جنبش زنان در خارج از کشور مواجهه میشویم که بیش از بسیاری تضیقات موجود دلهایمان را میسوزاند! به جای بیتفاوت ماندن در برابر این قبیل نوشتار و گفتار تفرقهپراکنانه و تلخ، و انتقادات سرد و گزنده و به دور از اخلاق و ادبیات مراقبت وظیفه خود دانستم هشدار بدهم دوستان مراقب باشیم و ببینیم به کجا چنین شتابان روانیم؟!
اگر کلاه خود را قاضی کنیم به راحتی مشاهده میکنیم ظرف چهار سال اخیر فشارهای امنیتی و پلیسی بر فعالان جنبشهای اجتماعی و کنشگران جنبش زنان افزایش پیدا کرد و بسیاری از آنها را از کار اخراج و از حقوق مدنی و شهروندی و فعالیتهای مربوط به آنها محروم گردیدند. برخی محاکمه و متحمل حبس و زندان و عدهای هم به هجرت ناخواسته دچار شدند. اما در تمامی این حالات و اوضاع و احوال سخت و نا ایمن هیچ کنشگری از جنبش زنان را سراغ نداشتهایم که از فعالیت برای حقوق برابر و کنشگری جنبش زنان توبه کرده و پا پس کشیده باشد. نه تنها کسی کنار نکشید که فشارها و تضعیقات موجب افزایش ضریب مقاومت فعالان برابری حقوق زنان در داخل و خارج کشور گردید. اما بعضا میبینیم برخی دوستان هجرت کرده به این موضوع مهم توجه و عنایت نمیکنند که برغم تشدید فشارهای امنیتی و شرایط سخت فعالیتهای برابری خواهانه زنان در لایههای عمیقتر جامعه گسترش پیدا کرده است.
وقتی تجربههای موفق زنان در عرصههای گوناگون حیات اجتماعی ایران همواره از حمایتهای بیدریغ و دائمی کنشگران جنبش در داخل و خارج برخوردار است و زنان حتی از کنشگران در گذشتهشان نیز میآموزند؛ چه اصراری هست که در نوشتهها و روایات و مصاحبهها گفته شود که جنبش زنان ایران در هجرت برخی فعالان دچار سکون و رکود شده است؟ خوشبختانه فعالان جنبش زنان ایران با تعریف ساختار افقی و بکارگیری روش هماندیشی و همگرایی در اتخاذ تصمیمات مربوط به کنشگران و کنشگری در جهت حقوق برابر هرگز زیر بار ریاست اشخاص و ساختار هرمی جنبشهای کلاسیک نرفتند. از این رو هیچکس در داخل و خارج و این جهان و آن جهان نمیتواند ادعا کند که در نبودش جنبش زنان ایران زمینگیر شده و از فعالیت خلاق باز ایستاده است.
از سوی دیگر در نوشتار و روایات انتقادی به بیانصافیهایی بر میخوریم که قابل دفاع نیستند. مثل مقاله انتقادی که این روزها به بهانه فرا رسیدن سالگرد کمپین یک میلیون امضاء ازیک هم اندیش قدیمی و فعال توانمند جنبش زنان ایران نسبت به کتاب بهار جنبش زنان نوشته ارزشمند خانم نوشین احمدی خراسانی نوشته و منتشر شده است. در این مقاله برخی چهرههای سرشناس و تاثیرگذار جنبش زنان به اتهام نزدیکی با حاکمیت مورد سوءظن قرار گرفتهاند و نوشین احمدی خراسانی نیز با اتهام ولایتمداری در شیوه برخورد با دیگر فعالان و خودفرماندهپنداری قضاوت و محکوم شده است.
وقتی در یک متن انتقادی که قاعدتاً باید بر اساس پرسش و پاسخ استدلالی نوشته شود دوستان و یاران قدیم چنین قلع و قمع میشوند وای به احوال کنشگران جدید که اساساً شناخته شده نیستند و اغلب پیشینهای درخشان و بعضاً قابل دفاع نیز ندارند اما امروز و اکنون عمیقاً با جنبش زنان همدل و همراهاند. چنین متونی بیش از آنکه متن انتقادی مبتنی بر ادبیات و اخلاق گفتمانی یا فمینیستی باشند شبیه کیفر خواستهای مرسوم دادگاههایی هستند که کنشگران را به اتهامات واهی محاکمه و محکوم میکنند.
هر چند دفاع از اتهامات در وهله نخست بر عهده مورد اتهام واقع شدگان است اما ما نیز اخلاقاً موظفیم در دفاع از کنشگرانی که روزی روزگاری با آنها همراه و هم مسیر بودیم و اکنون نیز قلباً احساس جدایی و دوری از آنها نداریم، به مثابه دفاع از سرمایههای اجتماعی جنبش زنان ایران کوشا باشیم. آیا به راستی نزدیکی و وابستگی به قدرت سیاسی با فعال جنبش زنان بودن منافاتی دارد؟ اگر چنین است چرا این همه به زنان وزیر و وکیل و فعالان حقوق زنان دوره سلطنت رضا شاه و محمد رضا شاه میبالیم و آنها رابه مثابه پیشکسوتان جنبش زنان به رخ حاکمان فعلی میکشیم؟
کنشگران برابری خواه همواره مَقدم زنانی از طیف حاکمان و خانوادههای درجه یک رهبران جمهوری اسلامی که به جنبش زنان پیوستند و باعث پیشبرد سریعتر اهداف جنبش شدند را گرامی داشتهاند. زیرا ما که از دست تفکیکات تبعیضآمیز قدرت سیاسی قیممآب به تنگ آمدهایم چگونه میتوانیم آن را باز تولید کنیم؟ ما که باور داریم سکوی پرش همه ما اتحاد و وحدت همدلانه فارغ از تعصبات عقیدتی –طبقاتی و قومیتی است؛ آیا باید باور کنیم برای برخی از فعالان بیخدم و حشم نزدیکی به قدرت سیاسی جرم است برای دیگران امتیاز؟ ما وقتی کنار هم و با هم یکدل بودیم به این قبیل نزدیکیها که بویژه پس از دوم خرداد ۷۶ و سر کار آمدن جریان اصلاحطلبان بیش از پیش شد هیچگاه ایراد نمیگرفتیم آیا درست است در شرایط هجران و دوری یکدیگر را چنین سخت از هم برانیم و به تشتت و تفرقه دامن بزنیم؟
مهمترین و مبناییترین عامل پیوند کنشگران در جنبش زنان آگاهیهای جنسیتی حقوقی است از این رو وابستگیهای عقیدتی و حزبی و طبقاتی و قومیتی نه تنها هیچگاه مانعی برای همکاری و هم اندیشی کنشگران جنبش زنان نبود که از تکثر عقیده و تجارب فمنیستی در جنبش زنان همواره استقبال میشد. اساسا هم اندیشیهای زنان حول محور عقاید متکثر معنا و مفهوم دموکراتیک خود را پیدا میکند و این تکثرگرایی باعث افتخار و مباهات فعالان جنبش بود و هست. هر کسی که در راه گسترش آگاهیهای حقوق و جنسیتی زنان برای دستیابی به حقوق برابر تلاش میکند تا وقتی از اصول جنبش مدنی زنان عدول نکرده باشد و خود خواسته کنار نکشیده باشد بطور طبیعی کنشگر جنبش زنان محسوب میشود.
در ثانی مگر نه اینکه اکثریت مردم و بزرگان پرسابقه سیاسی و فعالان مدنی اجتماعی در داخل و خارج ایران بر فضای گفتگو و تعامل با قدرت سیاسی تأکید و توجه خاص دارند و مدام در باره گفتمان انتقادی و تعامل با دولت تذکر میدهند؟ همانها که روزی روزگاری به رهبرانی کمتر از چه گوارا و ابوذر غفاری قانع نبودند امروز از دولت اعتدال و تدبیر که از دل همین حاکمیت و ساختار سیاسی امنیتیاش بر آمده جداً حمایت میکنند! در چنین شرایطی زدن اتهام نزدیکی به حاکمیت و ترویج سوءظن نسبت به یکدیگر چه سودی به حال جنبش زنان دارد و چه دردی از بیشمار دردهای زن ایرانی دوا میکند؟
و یا زدن اتهام جباریت به نوشین احمدی خراسانی کنشگر اصیل و پر سابقه که یک تنه بیش از اغلب فعالان سرشناس جنبش زنان ایران برای گسترش و ارتقاء سطح آگاهیهای جنسیتی زنان ایرانی متون فمنیستی تدوین و ترجمه و تولید کرده است؛ سبب گسترش عدالت جنسیتی در جامعه و جنبش زنان ایران میشود؟ آیا دلسرد کردن نوشین که همگان و حتی سرکوبگران جنبش در باور قلبی و عملی وی برای رفع تبعیض و نابرابری علیه زنان کمترین تردیدی ندارند و همه ما نیز در وطنپرستی و پایبندیاش به استقلال و توسعه کشورو بهروزی هموطنانش تردیدی نداریم؛ در اصل محروم کردن جنبش زنان از سرمایههای انسانی ذیقیمتاش نیست؟
نوشین احمدی نیز مانند بسیاری دیگر از کنشگران حقوق برابر به سهم خود متحمل هزینههای گوناگونی چون محاکمه و محکومیت و لغو مجوز نشریه و قطع همان مختصر آب باریکه معیشتی که زندگیاش را میچرخاند شد اما هم چنان در دفاع از آرمانهای برابریخواهانهاش خود را مسئول و مصمم میداند. هم او که بدون هیچ چشمداشت و ادعایی گوشهایش را تیز کرده تا صداهای پراکنده و نداهای ضعیف حقخواهانه زنان را از هر کجای این سرزمین پهناور بشنود و آن را مستند کند و در پیش روی همگان قرار دهد. این رفتار نوشین بطور طبیعی مصداق عینی اخلاق مراقبت است. آنجا که بدون هیچ قضاوتی ایدههای سرگردان را مانند انسانهای آواره و فعالانی که همچون جزایر پراکنده متشتت و متفرقاند گرد موضوع برابری خواهی و عدالت و اگاهیهای جنسیتی جمع و جور و ساماندهی میکند.
او روایت خود از جنبش زنان ایران و یک کنش خاص در مقطع خاص را بدون اینکه به کسی اتهامی وارد سازد نوشته و در معرض دید همگان قرار داده. همه ما بهتر است به جای قضاوت دشمنانه در باره یکدیگر همت کنیم و با تولید متون چند صدایی (به تعبیر باختین) خلاءهای احتمالی در متون و روایتهای شخصی از تجارب جمعی جنبش زنان را با طرح سوالات انتقادی و پاسخهای مستدل و مسئولانه پر کنیم. به این ترتیب نه تنها خود که کنشگران تازه نفس و پناه گرفته در جنبش زنان را از سرگردانی انتخاب و قضاوت خصمانه بین این و آن شخص یا روایت نجات دهیم و حول محور عدالت و انصاف و مدارا ساماندهی و متحد نمائیم. آنگاه قضاوت نهایی را به گذر زمان و نسلهای آینده واگذار کنیم.
اخلاق فمنیستی و ادبیات مراقبت وادارمان میکند به جای زدن برچسبهای نا چسب؛ برای روشن شدن نقاط ابهام در حوادث و قضایا در فضای مدارا و مسالمت از یکدیگر بپرسیم و دلیل بخواهیم. آنگاه منتظر بمانیم تا اخلاق یا هنجار درست از دل یک گفتگوی انتقادی بر پایه استدلال (هم پیوندی عقل و داوری) سربلند و سالم متولد شود.
مینو مرتاضی لنگرودی
شهریور ۱۳۹۲
منبع: فیسبوک