دگرگونی ساختار خانواده ی ایرانی از گذشته و در دوران معاصر آرام، كند اما مستمر و قاطع صورت گرفته است. در گذشته خانوادهای در ایران وجود داشت كه جامعه شناسان آن را به اصطلاح كلی «خانواده گسترده»می نامند. این خانواده بر اساس «پدر تباری»، «پدر مكانی» و «اولویت جنس مذكر» استوار بود. خانواده واحد تولید و مصرف بود. جایگاه اجتماعی زن بسیار پایین بود ووظایف اصلی او همخوابگی با شوهر، فرزند آوردن و انجام كارهای خانگی و كشاورزی محدود میشد. زنان و فرزندان جزو اموال پدر بودند و خانواده نسلهای مختلف را در خود جای میداد. ازدواج، طلاق، ارث و نگهداری فرزندان بر اساس مقررات خاصی استوار بود و روابط افراد خانواده بر سلسله مراتب مبتنی بود. انتخاب همسر معمولاً تحت سلطه کامل خانواده انجام میشد؛ چند زنی، داشتن صیغه و کنیزهای فراوان در خانوادههای اشراف مرسوم بود. ازدواجهای فامیلی(درون همسریendogamy) خصوصاً ازدواج دختر عمو- پسر عمو مرسوم بود. قابلیت فرزندآوری، ویژگی مطلوب یک زن تلقی میگردید ؛ فاصله سنی میان زن و مرد برای ازدواج زیاد بود و رابطه زن و شوهر نیز بر اساس تمکین زن نسبت به شوهر بود. عشق و علاقه در ازدواج و پس از آن کمتر وجود داشت؛ زنان پس از ازدواج نیز از منزلت پایینی در خانواده و اجتماع برخوردار بودند؛ دختران و پسران در سنین پایین ازدواج میکردند.
محققین جامعه شناسی معتقدند که روابطه، خانواده سنتی بخصوص در شهرهای بزرگ، و با روند مدرنیزاسیون جامعه دستخوش تحولات زیادی شده است. آنان این تحولات را بیشتر در زمینه ارزشها و رفتارهای خانواده میدانند برای مثال امروزه جایگاه قدرت مردان در خانواده تغیرات زیادی در مقایسه با خانوادههای گذشته یافته است و به تدریج اعتقاد به” برتری جنس مذکر، رو به کاستی نهاده است” (قندهاری، پردیس، 1382). اما همچنان حتی در کلان شهرها پدران و مردان قدرت اصلی خانواده را در دست دارند. . امروزه انتخاب همسر اصولآ و نه همیشه یک انتخاب شخصی توسط طرفین بشار میایند. (برون همسری exogamy) نسل جوان شهری بیشتر از گذشته همسران خود را از گروهی به جز گروه خویشاوندی خود انتخاب میکنند و فرزندان در خانواده از جایگاه بهتری نسبت به گذشته برخوردار شدهاند. امروزه كمتر زوج جوانی را میتوان یافت كه علاقمند به زندگی با والدین خود یا یا والدین همسرش باشد. اگر در گذشته مردان ترجیح میدادند كه همسرشان خانه دار و از نظر تحصیلات پایین تر از خودشان باشند. امروزه برعكس اغلب آنها به دنبال همسر شاغل و ترجیحاً با تحصیلات دانشگاه هستند. استیونز جامعه شناس و پژوهشگر مسایل اجتماعی معتقد است که “تغییرات اجتماعی در تارو پود زندگی مدرن تنیده شده است، تغییرات اجتماعی نمایانگر فعال بودن جامعه مدرن است. ما باید ذهنیت خویش را تغییر دهیم تا با جهان جدید تناسب پیدا کند”. تحولات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نه تنها ساختار خانواده را دگرگون کردند بلکه زمینهای رشد نوگرائی و هنجارهای جدید میان روابط بین زن و مرد و والدین و فرزندان را در خانواده نیز متحول کرد. زنان بیشتر به عنوان همدم و همطراز مردان در خانواده پذیرفته شدهاند. و همچنین “تحركات طبقاتی” موجب رشد طبقات متوسط در شهرهای ایران گردید.
پیدایش شهرهای بزرگ و زندگی در فضای كوچكتر و آپارتمانها، و تحرك بی سابقه جغرافیایی جوانان، آنان را از سالمندان و والدین دور ساخت. شهروندان جامع شهری ترجیح میدهند كه بیشتر در رابطه و در درون نسل خود زندگی كنند. خانم عالیه شکر بیگی پژوهشگر معتقد است که “پیامدهای فرهنگی ارزشی به دنبال فرآیند نوسازی و تجدد گرایی در جامعه ما به وقوع پیوسته است که نوعی فاصله بین نسلها را بوجود آورده است”. از طرف دیگر، همراه با تغییرات سریع جامعه، ارزشها، رسوم، عادات و دانستنیها هم تغییر کردند و نسلها از هم فاصله گرفتند. دانشمند كانادایی هربرت مارشال مک لوهان (1979ـ1911) معتقد است “زمانی که ما فناوری جدیدی را وارد جامعهای میکنیم آن جامعه را برای همیشه عوض کردهایم و جوانان به دلیل نوگرایی و آمادگی برای پذیرش تازگیها، بیشتر از افراد مسن که افکار و عقایدشان شکل گرفته، تحت تأثیر این تغییرات قرار میگیرند. یعنی جذب تغییراتی چون نحوه ارتباطات، مد، سیاست و الگوپذیری غیرفرهنگی خود میگردند. به طوری که این الگوپذیری که مغایر با ارزشها و هنجارها و به طور کلی فرهنگ جامعه خودشان است، در آنها موجب ایجاد دگرگونی هویت و در نهایت منجر به بروز شکاف بین نسلها میگردد”. البته چرخش ارزشی نسل جوان و پشت کردن انان به ارزشهای سنتی را نمیشود انکار کرد اما امروزه با کثرت نهادهای جامعهپذیرکننده در جامعه ایران بخصوص در کلان شهرها سروکار داریم که هر یک ارزشها، هنجارها و سبک زندگی خاصی را موجب میشوند. والدین، مدرسه و دانشگاه، نهادهایی هستند که هر یک جامعهپذیری را به صو رتهای مختلف انجام میدهند. به عقیده اسفندیار یعقوبی “امروزه با پیشرفت و توسعه جوامع در کنار نهاد خانواده بعنوان اولین نهاد جامعهپذیرکننده، نهادهای دیگری نیز ظهور کردند که همانند خانواده به تربیت و اجتماعیکردن نسل جدید میپردازند. در جوامع پیشین خانواده نقش آموزش را بر عهده داشت اما در جوامع امروزی به دلیل دگرگونیهای اجتماعی، ارزشها، هنجارها و انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر توسط نهاد آموزش و پرورش و رسانههای جمعی صورت میگیرد. اصل سازمانی در جهان نوین با اصل سازمانی جوامع پیشین تفاوت بنیادی کرده است. یک فرد، عضو بسیاری ازحلقههای به خوبی مشخص است. اما هیچ یک از این حلقهها تمام شخصیت او را در بر نمیگیرند و بر او نظارت تام ندارند. تعداد حلقههای متفاوتی که افراد در آن میپویند، یکی از نشانگان تحول فرهنگی است (یعقوبی، 1388: 182). با شکاف بین نسلها و پشت کردن نسلهای جوانتر به ارزشهای سنتی نه تنها باعث تغییرات اززشی در جامعه میشوند بلکه باعث دگرگونی و تحول در گفتمان موجود نیز میشوند.
بر اساس این رویکردها روند رشد تحولات در جامعه ایران نه تنها باعث تغییر در ارزشهای فرهنگی و شکاف نسل شده است بلکه بتدریج الگوی جامعه كشاورزی سنتی را به جامعه صنعتی شهری تغییر داد و بدنبال آن كاركردها و اقتدار خانواده نیز همراه با آن دگرگون شد. مهمترین پیامد و نتیجه تغییر را میشود در دگرگونی خانواده سنتی روستایی( خویشاوندی گسترده ) به خانواده (شهری ) هستهای دانست. پیوندهای خانوادگی به دلایل مختلف ضعیفتر شدند از جمله میتوان به جابجایی جغرافیایی افراد در جامعه شهری و استفاده از ارتباطات دیگر برای حل مسائل و مشكلات به جای گروههای خویشاوندی و سنتی، به دست آوردن پایگاه اكتسابی از طریق كار و تحصیلات اشاره كرد. به عقیده گئورگ زیمل|” زمانیکه عضویت در یک یا چند حلقه اجتماعی جای خود را به یک جایگاه اجتماعی در شبکهای از حلقههای گوناگون اجتماعی دهد، شخصیت فرد دگرگون میشود. در این حالت شخصیت فرد از طریق اشتراک در حلقههای گوناگون، به شدت انشعاب پیدا میکند. . وابستگی چندگانه به حلقههای اجتماعی به خودآگاهی بیشتر میانجامد. همین که فرد از چیرگی حلقه کوچکی که شخصیتش را در چهارچوب محدودههایش اسیر میسازد رهایی مییابد، از یک نوع ادراک رهای آگاه میشود. (به نقل از کوزر، 1373: 265) البته درک و میزان میل به رهایی میان نسلها متفاوت است. ” نسلهای قدیمی با پایبندی به ارزشهای سنتی جامعه در برابر تغییرات سریع مقاومت نشان میدهند و تحفیفات نشان دادهاند این مفاومتها صرفآ سرعت تغییرات را کاهش دادهاند ولی ان را متوقف نکرده اند”. ( ربانی و صحافی نژاد. 1384) به همین دلیل است که ارزشهاس خانواده ایرانی در روند شهرنشیی و مدرنیزایسون دچار تغییر شدهاند.
در سطوح پیشین رابطه وابسته و متقابل بین تغییرات ساختاری و تغییرات ارزشی و اینکه چگونه این تغییرات بر روی همدیگر اثر میگذارند یا به عبارتی دیگر، وجود تغییر در یکی از عناصر جامعه، لزوما به تغییر در دیگر عناصر را به دنبال خواهد داشت را مطالعه کرده ایم. ودر ادامه تآثیر تحولات اجتماعی در متحول شدن نهاد خانواده شهری که بعنوان اولین نهاد جامعهپذیرکننده، است را مورد برسی قرار بدهم. دراین مرحله قرار است چگونگی تاثیر ان فرایندها در ساختار خانواده شهری که به ظهور و رشد دگر همزیستی( ازدواج سفید) در کلان شهرها ایران شده است بپردازم.
ازدواج سفید در ایران سبکی از همزیستی است که یر اساس میل متفابل زن و مرد (دختر و پسر) خارج از چارچوبهای ازدواج سنتی صورت میگیرد. این سبک از همزیستی با نامهای متفاوت امروزه، یکی از شیوههای رایج زندگی در بسیاری از نقاط جهان است. در سوئد، این نوع زندگی به صورت یک هنجار اجتماعی درآمده و تقریباً سه چهارم زنان و مردان، بدون ازدواج با یکیدگیر زندگی مینمایند. و همچنین دوسوم زوجهای اروپایی پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر زیر یک سقف میگذرانند. در اواخر دهه ۱۹۹۰، در ایالات متحده حداقل ۵۰ درصد زوجها پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر زندگی میکردند. این در حالی است که تا پیش از ۱۹۷۰، زندگی بدون ازدواج در ان کشورغیرقانونی بود. طبق آماردر آمریکا، تعداد زوجهای ازدواجنکردهای که با یکدیگر زندگی میکردند از ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۰ ده برابر شد و اکنون، همزیستی خارج ازازدواج، به مرحلهای عادی در روند زندکی مشترک دو فرد تبدیل شدهاست.
روند رو به افزایش ازدواج سفید در شهر تهران و دگر کلان شهرها با در نظر گرفتن غیر قانونی و غیر عرفی بودن ان در جامعه توجه محققین و مسولین را به خود جلب کرده است. محققین معتقدند که الگوی روابط جنسی پیش از ازدواج در جوانان دچار تغییرات فراوان شده و اکنون با تحولات قابل توجهی در حوزه ارزشها و باورهای جوانان روبرو هستیم(مهدوی، 2008) و مسولین ازدواج سفید را یک معضل میدانند که انسجام خانواده را تهدید میکند. اما انچه مرا واداشته تا ازدواج سفید را بصورت سوبژه مورد مطالعه قرار دهم تآیید یا رد وجود این پدیدهها نیست بلکه عللهای اجتماعی و چگونگی پیدایش چنین پدیدهای در ایران است.
به غیر از شاخصهای که در سطوح بالا مورد مطالعه قرار گرفت، طبق نظر سنجیها مهمترین علل گرایش افراد به ازدواج سفید، رهائی از درد سرهای ازدواجهای سنتی و قوانین پیچیده سخت ان است. ازدواج سفید بیشتر در خفا انجام میگیرد اما این سبک از همزیستی با فرهنگ و ارزشهای اطرافیان افراد در حوزه خصوصی معمولادر تضاد نیستند. به عبارتی دیگر نزدیکان افراد یا ان شیوه از زندگی را پذیرفتهاند و یا سعی میکنند به ان تن بدهند. افراد در ازدواج سفید بیشتر بخاظر، محک زدن رابطه، آشنایی بیشتر و عدم اعتقاد به ازدواج، هزینه بالای اجاره یا خرید مسکن و عدم تناسب دخل و خرج که در دوران معاصر بسیار برجسته است دلیلهای عمده برای زندگی بدون ازدواج میدانستند. مبنای ازدواج سفید، داشتن فقط رابطه جنسی یا یک زندگی موقت نیست و فرقی اساسی و ارزشی بین این سبک از زندگی و ازدواج موقت (صیغه) وجود دارد.
در نظر سنجیها همچنین، قدرت و مداخله تصمیمگیری زن و مرد در انتخاب و بودن یا خارج شدن از رابطه را یکی از عمده ترین دلیل برای انتخاب این سبک از زندگی دانستند. بعکس صیغه که بر مبنای قدرت مالی و اقتدارمردان قرار دارد و زنان در ان شرایط کالایی دارند بر عکس در ازدواج سفید زنان نقش اکترaktör یا تعیین کننده دارند و از وضعییت مالی و اعتبار اچتماعی بهتری برخوردارند. موافقان این جور همزیستیها در ایران بیشتر جوانان هستند. یکی از مهمترین مشکل در ازدواج سفید، با توجه به اینکه زنان در ایران از حمایت قانونی زیادی بهره مند نیست، متزلزل بودن ان است. هر چند زنها در ازدواجهای قانونی و ثبت شده هم از امنیت کافی بر خوردار نیستند. اما انچه باید درمطالعه ازدواج سفید مورد توجه فرار بگیرد وجود وجه مشترک این شیوه از زندگی با همزیستی سنتی است. با وجود اینکه در این شیوه از زندگی که اساس ان بر مبنای میل و خواست دو طرف است، ساختار و نظم جنسیتی همچنان بر مبنای همان نابرابری جنسیتی استواراست. به عبارتی دیگر افراد نه تنها از نظام جنسیتی خارج نمیشوند بلکه ان را بازتولید میکنند. زیرا همانطوری که خانم عالیه شکربیگی و شیرین احمدزاده در مقاله خود تحت عنوان “بررسی نابرابری جنسیتی و عوامل مؤثر بر آن ” اشاره کردهاند نابرابری جنسیتی و تبعیض اجتماعی زنان در جامعه مردسالار تحت تاثیر عوامل فرهنگی، خانوادگی و اجتماعی آنان است زیرا فرد كاملاً محصول شرایط اجتماعی خود است. و چون ساختار اجتماعی در ایران بر مبنای نابرابری جنسیتی است بخودی خود اقتدار مردان آزادی عمل زنان را در حامعه محدود میکند و به مردان امکانات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بیشتری میدهد. بنابر این سرچشمههای اصلی نابرابری ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصاد ی و دیگر نهادهای عمومی است.
یکی دیگر از تفاوتهای این نوع زندگی با ازدواج رسمی در این است که طرفین هیچ نوع تعهدی را برای تداوم همزیستی تقبل نمیکنند. در حالی که در ازدواج، تعهد به زندگی دائم یک موضوع محوری است. گرچه بسیاری از ازدواجها نیز منجر به طلاق میشود. در ضمن کسانی که این شیوه از زندگی را انتخاب میکنند باید دارای سرمایه فکری، ارزشی خاصی و گرایشات ازادی خواهانه و لیبرالی در رابطه با همزیستی داشته باشند. گروهی از متخصصان علوم اجتماعی، همزیستی خارج از ازدواج رسمی، ازدواج سفید را از ویژگیهای جوامع مدرن یا در حال گذار به سوی مدرنیته تلقی میکنند، به این معنا که جوامع مدرن خواه ناخواه باید خود را برای مواجهه با این پدیده در سطح گسترده و در اشکال گوناگون آماده کنند.
بنا به نظر دکتر تقی آزاد ارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران ” در ایران زندگی فرهنگی بیش از سایر حوزههای زندگی اجتماعی، تغییراتی را از سر گذرانده است و بعضی تحولات اجتماعی راه را برای حضور گروههای اجتماعی با جهان بینی متفاوت و خواستهای متنوع باز کرده است. ” [7] دست کم چند فرآیند عمده مانند گسترش سواد آموزی، رشد رسانهها یعمومی و نفوذ آنها در زندگی فردی و جمعی، رشد شهر نشینی و تمرکز جمعیت در شهرهای بزرگ، افزایش سطح تحصیلات و موقییت زنان بستری شد برای تحولات اجتماعی و ظهورنسلی جدید با ارزشهای تازه. این گروههای اجتماعی با ارزشهای فکری و هویتهای تازه میتوان آنها را در “گروههای جدید خواند”. مسلمآ این گروهای جدید در جامعه با معیارهایی، ارزشهای و پایبندیهای متفاوت با پدیدهها ی اجتماعی برخورد میکنند. انها خواستها و آرزوهای دیگری دارند و در مجموع سبک دیگری از زندگی را ترجیح میدهند. وبالطبع این تحول و دگرگونی بدلیل فرهنگی بودنش بیش از همه جا اثر خود را در اشکال همزیستی میگذارد و آن را دستخوش دگرگونی و تحول میکند. اما انچه تحول این نسل را نسبت به نسل گذشته متما یز میکند، تحول در جهانبینی فکری و ذهنی و اعتقادی دراین گروههای جدید اجتماعی است. ونکته مهمتری که نباید فراموش گردد آن است که حتمآ باید در خود جامعه و در درون هنجارهای جامعه تغییراتی رخ داده باشد تا اجاره بدهد تا افراد و یا گروهها بتوانند هنجار شکنی کنند و به نحوی دیگر بیاندیشند و زندگی کنند.
بدنبال این تحولات خانواده، ازدواج و تمایل به همزیستی خارج از ازدواج نیز در حا ل متحول شدن است. دردگرگونیهای اجتماعی و تحول در الگوهای زندگی جوامع شهری و ورود زنان به اجتماع، موجب تغییر و تحول در نگرش افراد در توزیع نقشها و توزیع قدرت در خانواده شده است. تحقیقات تجربی بسیاری درباره ی توزیع قدرت و پی آمدهای آن در خانواده انجام شده است. توزیع قدرت در خانواده كه نمایانگر موقعیت افراد در سلسله مراتب خانواده است، موضوعی مهم در روابط خانوادگی به شمار میآید. بخشی از قدرت تصمیم گیری در خانواده به کارکرد نقشهای سنتی جنسیتی و یا رول (رل )جنسیتی برمی گردد. بر اساس نظریۀهای فیمنیستی زنان چه در جامعه و خانواده دارای موقعیت نابرابرتری نسبت به مردان واقع شدهاند. زنان به نسبت مردان دسترسی کمتری به منابع قدرت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی وتصمیم گیری برای تغییر شرایط خود دارا هستند و این نابرابری نتیجۀ سازمان دهی قدرت جنسیتی در جامعه است. این تقسیم بندی قدرت جنسیتی در جامعه بر دو پایه استوار است، جدا سازی، تفکیک جنسیتی و برتری و اقتدار مردان است نه این که منشأ آن بیولوژیکی یا تفاوتهای شخصیتی بین زنان و مردان باشد. در حوزه ی خانواده نیز، فیمنیستها معتقداند که اساسآ خانواده در هر شکلش به سوی برابری نرفته است و بر این باور هستند که خانواده مکان نابرابری جنسیتی است. خانواده جایی است که زنان بیشتر مطیعاند و نقشهایشان از پیش تعیین شده است. به اعتقاد این دیدگاه، انتخاب این که چه کسی باید در خانه کار کند یا برای مراقبت فرزندان و کارهای خانه در منزل بماند، بر اساس ایدئولوژی نقشهای جنسیتی مطلوب است. نقطه ی عزیمت این دیدگاه در این است که معتقداند چگونگی توزیع منابع مالی در خانواده بستگی به روابط قدرت بین زن و شوهر دارد. روابط قدرت در خانواده به این امر برمی گردد که چه کسی اعمال قدرت در تعیین امور اجتماعی، در خانواده و تربیت فرزندان چه کسی حرف آخر را میزند.
در جمع بندی مطالب مربوط به بررسی تاثیر توسعه شهرنشینی، مدرنیزاسیون وظهور و رشدهمزیستی خارج از ازدواج رسمی «ازدواج سفید«می توان به این نتیجه رسید كه هریك از این عوامل در فرآیند تغییر و دگرگونی اجتماعی به طور قطع تاثیراتی داشتند. اما هیچ كدام نمیتوانند به تنهائی از نقش تعیین کننده برخوردار باشند. پیامد جریان تحولات اجتماعی در جامعه سبب شده است تا ساختارارزشی خانواده ایرانی با فرایندهاو چالشهای جدیدی روبرو بشود. و در عین حال باید متوجه رابطه متقابل بین تغییرات ساختاری و تغییرات ارزشی باشیم که بدنبال تحولات خود لزومأ باعث تغییر در دیگر عناصرجامعه خواهد شد. این تغییرات، به غیر از نهاد خانواده همچنین در فرایندهای دیگر اجتماعی از قبیل : آموزش، اعم از آموزش ابتدایی یا هر گو نه دیگر آ مو ز شها، افزایش میزان طلاق، کاهش ازدواج، کاهش تولد، تغییرات موقعییت اقتصادی زنان در جامعه ودرون خانواده، کمرنگ شدن باورهای مذهبی که به مجموعهای از نقشهای دگری یا هنجار شکن انجامیده است شاهد باشیم.
در میان تغییر و تحولاتی که جامعه شهری و مدرنیزاسیون بهمراه داشت هیچکدام به اندازه اتفاقاتی نیست که در زندگی شخصی، در روابط جنسی – حیات عاطفی، ازدواج و خانواده – در حال وقوع است. افراد جامعه در شهرها بخصوص درکلان شهرها در خصوص این که انان چگونه با دیگران پیوند و رابطه برقرار میکنند تحولی بزرگی (انقلابی) در جریان است. و این دگرگونی یا انقلاب مسلمآ در مناطق وفرهنگهای مختلف با سرعتهای مختلف و با مقاومتهای بسیار در حال پیشرفت است به گفته د کتر رفیع پور، جامعه شنا س «به موازات موج وسیع صنعتی شدن و رشد مظاهر زندگی مدرن، جوامع سنتی دستخوش تغییرات و تحولات عمده در عرصه عناصر پایهای فرهنگ میگردند«. بنا بر دلابل گفته شده به علت وقوع تحولات اقتصادی اجتماعی و سیاسی سبب گسترش فرایند شهر نشینی و مدرنیته شدند که فرایند این پتانسیل در درون خود پیامدهای فرهنگی مهمی را به دنبال داشته است.
آزاد ارمکی معتقد است که «تغییرات نظام اجتماعی و دگرگونیهای ارزشی، مانند حرکت سایه و آفتاب، در صورت دقت و تمرکز در یک زمان محدود، اصلا ملموس نیستند. اما با گذشت زمانی نه چندان طولانی، مردم و مسئولین جامعه متوجه میشوند که کجا بودهاند و اکنون کجاهستند».
پایان
————————-
فهرست منابع و مآخذ
قندهاری، پردیس: 1382، زن و قدرت :بررسی مردم شناختی
اسپاک، بنجامین : (1364)، «پرورش فرزند در عصر دشوار ما»، ترجمه: هوشنگ ابرامی، تهران: نشر صفی علیشاه.
استونز، راب : 1379، «متفکران بزرگ جامعهشناسی»، ترجمه، مهرداد میردامادی، تهران: نشر مرکز.
آزا د ار مکی، تقی: جا معه شنا سی خانو اده ایر انی، انتشا رات سمت، چا پ اول، سال ۱۳۸۶.
ریتزر، جر ج : نظر یهها ی جا معه شنا سی در دو را ن معا صر، ترجمه منوچهر ثلا ثی
. بهنام، جمشید: ساختهای خانواده و خویشاوندی در ایران تهران: جیبی 1350.
ترابی، علی اكبر: جامعه شناسی ادبیات فارسی، تبریز: فروغ آزادی، 1376.
كوئن، بروس : درآمدی به جامعه شناسی ترجمه ی محسن ثلاثی تهران: نشر توتیا 1378.
گیدنز، آنتونی : جامعه شناسی ترجمه منوچهر صبوری تهران:نشر نی، 1383.
ملكی، حسن : آشنایی با قانون اساسی كد 3010دوره كاردانی تربیت معلم تهران:شركت چاپ و نشر ایران
وثوقی، منصور: مبانی جامعه شناسی (1) رشته علوم اجتماعی انتشارات دانشگاه پیام نور
مظاهری، علی اكبر: خانواده ایرانی در روزگار پیش از اسلام
دکترعالیه شکربیگی و شیرین احمدزاده : بررسی نابرابری جنسیتی و عوامل مؤثر بر آن در میان زنان”شهر بوکان و میاندوآب”
دگر منابع
روزنامه همشهری شماره 3016 مورخه 19/1/1382
نشریه ندای صادق شماره 19 دانشگاه امام صادق
رضا منصوری، معماری علم در ایران، نشر (پایه)، در دست چاپ ٭این مقاله از مجله اخبار پژوهشگاه دانشهای بنیادی، سال شانزدهم، شماره1، بهار88، شماره پیاپی 52 نقل شده است.
حمید عضدانلو، گفتمان و جامعه، نشر نی، تهران1380
سازمان ثبت احوال كشورآمار لحظه به لحظه ایران
http://www.sabteahval.ir/default.aspx?tabid=6835Cachad
Vista.ir/article/228361
محسنی، (1382: ص99 و ص101)
—————————————-
1] قندهاری، پردیس
[2] ٭این مقاله از مجله اخبار پژوهشگاه دانشهای بنیادی، سال شانزدهم، شماره1، بهار88، شماره پیاپی 52 نقل شده است.
[3] از همان منبع
[4] محمد رحیمی، شکاف نسلی در رویکردهای جامعه شناختی
[5] محسنی، (1382: ص99 و ص101
[6] (مهدوی، 1377: ص107)
[7] آزا د ار مکی، تقی، جا معه شنا سی خانو اده ایر انی، انتشا رات سمت، چا پ اول، سال ۱۳۸۶