روزگار / الناز انصاری گزارشی از حركت خودجوش جوانان در حمایت از كودكان كار و خیابان
طولانیترین خیابان خاورمیانه اگرچه به دیدن شلوغی هرروزهاش، چنارهای رو به موت و جوی آبش، به بوقها و فریادها و به دیدن بچههای كار عادت كرده است، عصر پنجشنبه با حركت عدهای جوان ناشناس غافلگیر شد. خیابان ولیعصر، زیر پل پاركوی در عصر پنجشنبه تجربه نادری از سر گذراند. نظم موجود تغییر كرد. ۱۰۰ تا ۱۵۰ جوان با میانگین سنی ۲۰ سال با شیشهشور و دستمالهای یزدی، با لباسهایی مرتب به استقبال شیشه كثیف ماشینها رفتند تا با مردمی از جنس خودشان درباره كودكان كار و خیابان حرف بزنند. پسران و دختران جوان دو ساعت در خیابان شیشه شستند، آدامس و فال فروختند و نتیجه دو ساعت تلاششان را به كودكانی بخشیدند كه پاركوی برای آنها حكم محل كارشان را دارد.
جوانان شركتكننده در این حركت بین ۱۸ تا ۲۵ سال داشتند. آنها با مردمی كه شیشه ماشینها را بالا میدادند یا بیاعتنا به روبهرو خیره میشدند توضیح میدادند چرا در خیابان هستند. هدف آنها اصلاح نگاه مردم نسبت به كودكان كار بود.
حركت خودجوش این جوانان بدون هماهنگی با هیچ نهاد دولتی و غیردولتی یا فعالان حقوق كودك، شاید نشانه ثمربخشی بیش از یك دهه فعالیت و آگاهیبخشی NGOهای مدافع حقوق كودكان باشد و شاید نشانهای از تكاپوی اجتماعی برای خلق جهانی بهتر برای كودكانی كه كودكی حق آنان است.
مرخصی استحقاقی كودكان
بچههایی كه هر روز از چهارراههای پربركت خیابان ولیعصر كسب درآمد میكردند، در ساعات پایانی كار هرروزهشان با رقبایی مواجه شدند كه نه قیافه و لباسهایشان به كار كردن در چهارراه میخورد و نه برخوردشان با آنها، برخورد رقیبانهای بود. آنها با صورتهای خسته از ۱۲ ساعت كار در زیر تیغ آفتاب، گیج و گنگ به این رقیبهای جوان نگاه میكردند و به كاسبیای كه به حد كافی در گرما راكد است لعنت میفرستادند. زهرای هفت ساله با خودش میگفت: آفتاب و كولر ماشینها كه شیشهها را بالا نگه میدارد كم بود كه باید سر و كله این مزاحمها هم پیدا میشد.
از ساعت ۲۰ تا ۲۰:۳۰ به جمعیت عجیب شیشهشور بهدست اضافه میشد. اما خبر خوب هنوز به بچهها نرسیده بود. بچهها كمكم در یك شور و مشورت صنفی كه با هم كردند متحد شدند تا بگویند: ما امروز كاسبی نكردهایم. هوا گرم است و مردم حوصله ما را ندارند. تا دو ساعت دیگر هم باید برویم خانه. شما كار ما را كساد میكنید. معلوم هم هست كه این كاره نیستید.
جواب رقبا حكم مرخصی غیرمنتظرهای داشت: شما بروید دو ساعت استراحت كنید. ما هم هر چقدر پول بگیریم همه را بین شما تقسیم میكنیم.
بچهها در شورای كوچكشان شاد از استراحت بعد از یك روز كار در كسادی خواهش كودكانه و تجاریشان را برای ادامه مذاكرات در كف خیابان گذاشتند: نمیشه هر هفته یه روز بیاین اینجا. یا اصلا پخش شید تو خیابونای دیگه. ما آدرس جاهایی رو كه بچهها توش كار میكنن بهتون میدیم.
آسفالت خیابان داشت هرم داغ جذب كرده از روز را میفرستاد هوا. مردم آخرین تلاششان را میكردند تا خود را به سفره افطار برسانند. جوانان توانستند حدود ۴۰۰ هزار تومان پول جمع كنند. آنها این پول را بین بچههایی كه حالا به تعدادشان اضافه شده بود پخش كردند.
شاید مردمی كه پنجشنبه از چهارراه پاركوی گذر كردند امروز دیگر كودكان كار را اعضای كوچك باندهای مخوف، لكههای زشت متحرك در خیابان، بچههای ربودهشده و اجیرشده و شخصیت اول هزار داستان جنایی و پلیسی نبینند. شاید شك كرده باشند كه این بچهها واقعاً كودكاند و حقشان از كودكی روی آسفالت همه خیابانهای این شهر زیر پاهای همه ما له میشود. همین شك كوچك، برای آن جوانان یك عصر كار و این كودكان همیشه كار یك روزنه امید باز میكند.
نور امید در دل مدافعان حقوق كودك
عدم سازماندهی، شكل فراخوان و ناشناس بودن چهرهها و عدم اطلاع از یا مداخله فعالان حقوق كودك در این برنامه، بر خودجوش بودن این حركت صحه میگذارد. از میان فعالان باسابقه حقوق كودك، اعضای خانه كودك شوش به طور اتفاقی از این حركت مطلع شدند و در آن شركت كردند. آنها خوشحال بودند كه فعالیت خود و همكارانشان طی سالها به آگاهی عمومی منتج شده است كه از سوی مردم عادی بروز و نمود اجتماعی پیدا میكند.
مجید بیخیله سالها مدیر پروژه خانه كودك شوش، از جمله خانه كودكهای انجمن حمایت از حقوق كودكان بود و امروز از اعضای داوطلب این مجموعه است. این انجمن تا ابد افتخار اولین انجمن حامی حقوق كودك را با خود خواهد داشت. از دل این انجمن و با انتقال تجربیات اعضای آن و ادبیاتی كه تولید شد، دهها سازمان غیردولتی دیگر در حمایت از كودكان شكل گرفت. این سازمانها عموماً بر اساس الگوی انجمن، پروژههایی را در مناطق جنوبی و حاشیه شهر تعریف كردند. سوادآموزی و ارائه خدمات رایگان آموزشی و بهداشتی به طور مستمر در این سازمانها پیگیری میشود. كودكان كار و محروم از تحصیل یا كودكان مهاجری كه امكان تحصیل رسمی در مدارس ندارند سالهاست از طریق فعالیت این نهادها به حداقلی از حقوق خود دست مییابند. «آقا مجیدی» برای بچههای خانه كودك شوش حكم یك دوست چندساله را دارد. بسیاری از آنها تنها تصاویر و خاطرات كودكانهشان از خانههای كودك را در ذهن ثبت كردند و شاید تا سالها بعد نام این داوطلبان را در ذهن داشته باشند.
پاركوی، پل بیپارك و پرپیام
بیخیله اعتقاد دارد سالها فعالیت و اطلاعرسانی درباره وضعیت كودكان و حقوق آنها جامعه را به سمت قبول مسوولیتهای اجتماعی سوق داده است و حركت خودجوش چند جوان بیادعا یك حركت نمادین و پر از پیام برای جامعه است: اولین پیام چنین حركتی برای بچههایی است كه در خیابان كار میكنند. این بچهها بعد از تحمل هرروزه انگها، بیتفاوتیها و اهانتها با حركتی مواجه میشوند كه به آنها میگوید ما شما را درك میكنیم و به شما احترام میگذاریم. كاری از دست ما برنمیآید اما اقلا دو ساعت كار شما را انجام میدهیم و با مشتریان شما حرف میزنیم تا شاید نگاهشان را نسبت به شما تغییر دهیم. ما رو در رو به مشتریان شما میگوییم شما هم انسان هستید و حق زندگی و كودكی دارید و این انتخاب شما نبوده كه در خیابانها كار كنید. این اتفاق به همه ما برمیگردد و ما در قبال شما بچهها مسوولیم.
به نظر مجید پیام دوم برای مردمی است كه عادت كردهاند این بچهها را مثل تابلوها یا سطل زبالههای شهرداری در خیابان و جزیی از خیابان ببینند. مردمی كه یادشان رفته اینها كودك هستند و همه در قبال آنان مسوولند. یادشان رفته آنها هم شخصیت و غرور دارند و هر ناسزا و دستی كه برای «كیش دادن» آنها حركت میكند، زخم تازهای است بر پیكر كودكی آنها.
و اما پیام سوم، انگشت اشارهای است كه به سمت مسوولان گرفته میشود و همین طور در آسمان منتظر میماند تا ببیند چه تغییری جز طرحهای جمعآوری و سازماندهی و... در زندگی این كودكان رخ خواهد داد. وجود كودكان كار در خیابانها و كارگاهها حكایت از ایراداتی در سیاستهای كلان اقتصادی دارد. با برخورد و پاك كردن صورت مساله مشكلی حل نمیشود. این پیام بارها و بارها به اشكال مختلف باید تكرار شود و شاید سالها باید منتظر تغییرات اساسی در این حوزه ماند.
پاركوی یك فرصت طلایی
در شرایط اقتصادی كه رو به دشواری میگذارد، بیتفاوتیهای اجتماعی بیشتر میشود. مردم درگیر دغدغههای شخصی خود میشوند و كمتر شاهد شكلگیری «دغدغه دیگری» هستیم. اما این اتفاق نشان از یك مسوولیت اجتماعی دارد كه به رغم همه گرفتاریها در خیابان خودنمایی میكند.
این بخشی از حرفهای «جاوید سبحانی» جامعهشناس و فعال حقوق كودك است كه در تحلیل این حركت میگوید و خطاب به مسوولان ادامه میدهد: «این همبستگی اجتماعی مسوولانه باید برای مقامات یك فرصت طلایی تلقی شود تا به مردم اجازه خلاقیت برای فعالیتهای اجتماعی دهند. این پتانسیلها در جامعهای كه نگران بروز و گسترش خشونت است یك فرصت است و امیدواریم ادامه یابد و از سوی مسوولان به عنوان یك تهدید با برخورد مواجه نشود.»
این حركت در روز پنجشنبه بدون دخالت پلیس و در آرامش ادامه یافت. حركتی كه از ابتدا یاد شادی و آببازی جوانان را تكرار میكرد، امیدوار است كه بعد از انعكاس خبری گرفتار نگاههای امنیتی نشود. سخنان سبحانی كم و بیش ردی از این نگرانی را با خود دارد.
این فعال حقوق كودك حركتهای اینچنینی را نوعی نیروی حمایتی از سوی گروههای بینیاز به حمایتهای مالی در قبال گروههای ضعیف اقتصادی میداند و محل این رخداد را هم نمادی از این حركت حمایتگرانه میداند: «پاركوی در شمال شهر است و هیچیك از بچههایی كه در آن كار میكنند، ساكن آن منطقه نیستند. خانه این بچهها كیلومترها پایینتر از این محل است. این فاصله محلهای به همان اندازه میتواند مقیاسی برای فاصله طبقاتی این بچهها با مشتریان بالقوهشان باشد. نگاه این طبقه به این بچهها یا نگاه مجرمانه است یا ترحمآمیز. نگاه ترحمآمیز محرومیتها و خشونتهای پیچیدهتری علیه این كودكان اعمال میكند. چون این كودكان در نگاه كلیشهای ترحم، قربانی و فاقد توانمندی و حقوق هستند. اما این حركتهای همذاتپندارانه این دو نگاه كلیشهشده را همراه خود ندارد.»
به نظر سبحانی این حركت واكنش اعتراضی جامعه نسبت به انواع خشونت و محرومیتهایی است كه علیه كودكان وجود دارد. او این اتفاق را كلیشهشكنی همهجانبه میداند كه جز نگاه كلیشهای به این كودكان رابطه خصمانه «بالایشهر- پایینشهر» را هم تلطیف میكند. بچههای بالای شهر برای چند ساعت همان كاری را كردند كه بچههای پایینشهر میكنند. هر قدر هم این حركت نمادین و با تاثیرات كوتاهمدت باشد، باز این اتفاق افتاده و قابل چشمپوشی نیست.
۱۰ میلیون خانواده مستعد كار كودك
طبق آمارهای رسمی سه میلیون و ۵۰۰ كودك ایرانی خارج از چرخه تحصیل قرار دارند. اگرچه فعالان حقوق كودك و ناظران اجتماعی این آمار را تا هفت میلیون نفر میدانند و دلایلی برای این ادعا دارند كه توجیهكننده این رقم است، اما ۳/۵ میلیون كودك هم عدد كمی نیست. دلیل اختلاف آمارها یكی در قلمداد متفاوت از سن كودكی است و دیگری آمارگیری از جامعه ایرانی و نه مهاجران غیرقانونی كه حق تحصیل ندارند. سن كودكی طبق تعریف سازمان ملل و پیماننامه حقوق كودك (كه ایران از جمله امضاكنندگان آن است) ۱۸ سال تمام است. قوانین داخلی این عدد را به ۱۵ سال كاهش دادهاند. كار كودك ۱۵ ساله از نظر قانون (به صورت مشروط) قانونی است. این كودك در عین حال سن مسوولیت كیفری متفاوت و سن شركت و رای دادن در انتخابات متفاوتی دارد. از ۱۵ سالگی دختر و پسر ایرانی در نقشهای مختلف با اعداد زیادی مواجه میشوند كه گاه آنها را محق و گاه خارج از حقوق كودك قرار میدهد.
طبق روال گزارشهای آماری، هیچ آمار روشن و تاییدشدهای از تعداد كودكان كار وجود ندارد. اما آمار كودكان خارج از چرخه تحصیل میتواند تخمینی از تعداد كودكان كارگر بدهد. كودكانی كه مدرسه نمیروند، بیشك نه برای ادامه تحصیل از كشور خارج شدهاند و نه در خانه و با معلم خصوصی درس میخوانند. این كودكان به مدرسه نمیروند تا وقت بیشتری برای كار كردن داشته باشند. پس همین تعداد (چه آمار رسمی و چه غیررسمی) تخمینی از كودكان كار نیز به دست میدهد.
پژوهش و ارائه آمار از سوی نهادهای معتبری نظیر مركز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی یكی از مطالبات جامعه فعالان حقوق كودك است. این آمار میتواند مبنایی برای تحلیلهای دقیق و سیاستگذاریهای اصولی از سوی دولت باشد. كار كودك ارتباط مستقیمی با فقر دارد. به گفته مركز آمار، بیش از ۱۰ میلیون فقیر مطلق در ایران وجود دارد. سه برابر این عدد یعنی ۳۰ میلیون نفر نیز زیر خط فقر نسبی زندگی میكنند یعنی در مجموع ۴۰ میلیون نفر مستعد این هستند كه شاهد كار ارزان كوچكترین عضو خانوادهشان باشند؛ كاری كه درآمد آن در روز هزینه میشود و در عوض كودكی و آینده یك كودك را بر باد میدهد.
مشاغل بزرگ، كارگران كوچك
شغل كودكان بر اساس جغرافیا، بازار كار و محیط كار میتواند متفاوت باشد، اما كار كودك را میتوان بر حسب محیط كار به سه گروه اصلی تقسیم كرد.
كار خانگی تعداد زیادی از كودكان را برای كار و تولید پول به استخدام - بخوانید استثمار- خود درآورده است. به دلایل فرهنگی كه ترجیح میدهد دختران در خانه بمانند، دختربچهها بیش از پسرهای همسن خود پتانسیل كار در خانه را دارند. بستهبندی، قالیبافی، خرد كردن قند و كار بیمزد بچهداری و كارهای خانه از جمله این كارهاست. برخی كار كشاورزی و كار بیمزد در مزارع همراه با والدین را نیز در زمره كارهای خانگی قرار میدهند.
كارگاههای زیادی در كشور وجود دارند كه به طور قانونی یا غیرقانونی به استخدام كودكان رو میآورند. وزارت كار تا كنون آماری از افراد زیر ۱۵ سال شاغل در كارگاههای تولیدی به عنوان نیروی كار غیرقانونی و نیز كودكان بالای ۱۵ سال به عنوان نیروی كار قانونی ارائه نداده است. طبق قانون كارگاههای زیر ۱۰ نفر مشمول قانون كار نمیشوند. در نتیجه نظارت این وزارتخانه و سازمان تامین اجتماعی روی این كارگاهها ناچیز است. كارگاههای تولیدی، تعمیرگاهها، جوشكاری و... كودكان زیادی را به عنوان شاگرد یا پادو در اختیار دارند. این محیطها بیش از خانه و خیابان برای كودكان خطرناك است. كار با دستگاههای صنعتی، محیط بسته و خارج از كنترل نهادهای دولتی و خانواده زمینه آسیبهای زیاد بهداشتی و اجتماعی برای كودكان فراهم میكند.
خیابان آخرین محیطی است كه كودكان را برای كسب درآمد در خود میپذیرد. دستفروشی و خدماتی مثل شیشهپاككنی و واكس زدن از جمله این كارهاست. كودكانی كه در خیابان كار میكنند، این محیط را به دلیل آزادیهای نسبیای كه دارند و عدم حضور كارفرما ترجیح میدهند. ماندن در خیابان و دور از خانواده در میان دود و آلودگیهای محیطی، كار در سرما و گرمای خیابان و نیز درگیر شدن با دنیای بزرگسال و آسیبهایی كه پیامدهای طبیعی این ادغام و الگوگیری است اثرات زیادی در درازمدت روی كودكان میگذارد.
خاطرهای در ذهن خیابان
همه میدانند عدم اشتغال كودكان در گرو اشتغال بزرگسالان است. خانوادهای كه زن یا مرد بزرگ آن به دلایل جسمی یا اجتماعی بیكار است چشم امید خود را به كودكان خانه میدوزد؛ خانههایی كه اگرچه ارزان و كوچك هستند اما نیازهای زیادی دارند. خانواده پرجمعیتی كه احتمالاً درگیر آسیبهایی نظیر اعتیاد و بیماری است و نانآور آن كودك ۱۰ سالهای است كه گریزی از كار كردن ندارد، خانوادهای نیست كه در قبال آن با بیخیالی شانه بالا بیندازیم و ندیدهاش بگیریم.
۴۰ میلیون انسان، در همین كشور زیر خط فقر زندگی میكنند. جمعیت آنها ۱۰ میلیون بیشتر از بالای خط فقریهاست. همه بالای خطیها هر كدام به نوعی و به اندازهای از مسوولیت در قبال این مردم سهم دارند. حتی اگر سهم آنها دو ساعت كار در خیابان باشد، باید این سهم را ادا كرد. همان دو ساعت مرخصی برای كودكی كه تمام طول سال را كار كرده است، ادای دینی است در قبال سالهای بیاعتنایی و تحقیر و شانهای كه بالا میرود كه یعنی: به من چه؟ كار میكرد، درس میخواند، به این روز نمیافتاد. تجربه دو روز پیش خیابان ولیعصر تا این خیابان و این چنارهای پیر هستند از یاد تقاطعی در شمالیترین نقطه این خیابان فراموش نخواهد شد.