ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 20.07.2005, 7:44
به‌ كبری اجازه‌ زندگی بدهيد

روزنامه اعتماد
چهارشنبه ٢٩ تير ١٣٨٤

كابوس‌های شبانه‌، قصه‌ هر شب‌ عروس‌ ٢٢ ساله‌ است‌. هر سپيده‌دم‌ به‌ ميله‌های سرد زندان‌ چشم‌ می‌دوزد و منتظر مامور اجرای حكم‌ است‌ تا او را با خود ببرد و به‌ چوبه‌دار بسپارد.
كبرا عروس‌ سياه‌ بختی كه‌ از پنج‌ سال‌ پيش‌ در آستانه‌ مرگ‌ و زندگی قرار گرفته‌ بود، ديروز در آخرين‌ جلسه‌ صلح‌ وسازش‌، آخرين‌ دريچه‌ اميد به‌ زندگی به‌ رويش‌ بسته‌ شد و فرزندان‌ پيرزن‌ مقتوله‌ خواستار مجازات‌ اعدام‌ او شدند.
انتشار اين‌ خبر در صفحه‌ حوادث‌ «اعتماد» با واكنش‌ عاطفی خانواده‌ها روبرو شد. خوانندگان‌ روزنامه‌ پياپی با گروه‌ حوادث‌ تماس‌ می‌گرفتند و جملگی از بازماندگان‌ مقتوله‌ يك‌ تقاضا داشتندأ با گذشت‌ خود، احساسات‌ انسانی خود را به‌ افكار عمومی نشان‌ بدهيد و بگذاريد اين‌ دختر ستم‌ كشيده‌ از چوبه‌ دار نجات‌ پيدا كند.
مادرانی تماس‌ می‌گرفتند و خطاب‌ به‌ بی‌بی، مينا و برادرشان‌ عليرضا )شوهر كبرا( می‌گفتند: «درست‌ است‌ كه‌ كبرا در يك‌ حالت‌ جنون‌ آميز آنی ناخواسته‌ مرتكب‌ قتل‌ مادرتان‌ شده‌ ولی بدانيد كه‌ او يك‌ قاتل‌ حرفه‌يی نيست‌ كه‌ با تصميم‌ قبلی دست‌ به‌ قتل‌ زده‌ باشد. گذشت‌ شما می‌تواند، عواطف‌ انسانی تان‌ را در ميان‌ افكار عمومی تجلی بخشد، در صورتی كه‌ با اعدام‌ كبرا شما فقط‌ می‌توانيد خشم‌ و نفرت‌ خود را فروبنشانيد و در جامعه‌ به‌ عنوان‌ افرادی بی‌گذشت‌ معرفی شويد.
در ميان‌ پيام‌های رسيده‌ به‌ گروه‌ حوادث‌، مديران‌ چند شركت‌ بزرگ‌ نيز اعلام‌ آمادگی كردند كه‌ در صورت‌ گذشت‌ شاكيان‌ از اعدام‌ كبرا، حاضرند بيش‌ از يكصد ميليون‌ تومان‌ جمع‌ آوری كنند و به‌ عنوان‌ خون‌ بها به‌ اين‌ خانواده‌ تقديم‌ نمايند.
گروه‌هايی از دانشجويان‌ و دانش‌ آموزان‌ در تهران‌ و شهرستان‌های مختلف‌ داوطلب‌ شدند در يك‌ حركت‌ اجتماعی، برای جمع‌ آوری پول‌هايی اقدام‌ كنند تا در مقابل‌ بخشش‌ خانواده‌ شاكی به‌ آنان‌ پرداخت‌ نمايند.
در شماره‌ آينده‌ نظرگاه‌های گروه‌ها و اقشار مختلف‌ را منتشر خواهيم‌ كرد.



گزارش روزنامه‌ی "اعتماد" از آخرين جلسه‌ی شورای حل‌ اختلاف‌
درباره پرونده كبری رحمانپور


اعتماد / الهه‌ فراهانی‌: ساعت‌ ٤ بعدازظهر ديروز كبرا رحمانپور معروف‌ به‌ عروس‌ سياه‌بخت‌ را از زندان‌ اوين‌ به‌ شورای حل‌ اختلاف‌ فرستادند تا در يك‌ جلسه‌ مصالحه‌آميز سرنوشت‌ نهايی‌اش‌ مشخا شود. مسوولان‌ قضايی در سومين‌ و آخرين‌ فرصت‌ از خانواده‌ شاكی دعوت‌ كرده‌ بودند تا اعلام‌ كنند كبرا رحمانپور را می‌بخشند يا خواستار قصاص‌ او هستند.
كبرا كه‌ چادر مشكلی بر سر داشت‌ به‌ همراه‌ يك‌ مامور زندان‌ وارد حوزه‌ ١٥١ شورای حل‌ اختلاف‌ شد. در همين‌ هنگام‌ پدر و مادر كبرا گريه‌كنان‌ دخترشان‌ را در آغوش‌ گرفتند و كبرا آرام‌ در گوش‌ آنها زمزمه‌كنان‌ گفت‌: توكلتان‌ به‌ خدا باشد، دعا كنيد خواهر شوهر سابقم‌ رضايت‌ بدهد و من‌ از اين‌ بدبختی و بلاتكليفی نجات‌ پيدا كنم‌. بعد از چند دقيقه‌ عبدالصمد خرمشاهی، وكيل‌ كبرا وارد شد و در كنار موكلش‌ نشست‌. ساعت‌ ١٠:١٦ بود كه‌ مادر كبرا فرياد زد: مينا خانم‌ آمد، اين‌ بار هم‌ به‌ پايش‌ می‌افتم‌ و طلب‌ بخشش‌ می‌كنم‌.
مينا دختر بزرگ‌ پيرزن‌ مقتوله‌ است‌ كه‌ اگر او از خون‌ كبرا بگذرد، اين‌ عروس‌ سياه‌بخت‌ پس‌ از ٥ سال‌ زندان‌ از اعدام‌ نجات‌ می‌يابد.
مينا به‌ همراه‌ خواهرش‌ بی‌بی و دو برادرش‌ عليرضا (شوهر كبرا) و محمدرضا وارد حوزه‌ شدند. مادر كبرا به‌ پای بی‌بی و مينا افتاد و گريه‌كنان‌ گفت‌: التماستان‌ می‌كنم‌ كبرا را به‌ من‌ ببخشيد. او به‌ اندازه‌ كافی عذاب‌ كشيده‌، خواهش‌ می‌كنم‌ اين‌ بزرگواری را در حق‌ ما بكنيد. ما روزی هزار بار می‌ميريم‌ و زنده‌ می‌شويم‌.
بی‌بی و مينا با بی‌تفاوتی و خشم‌، مادر كبرا را هل‌ دادند و به‌ او گفتند: برو كنار حوصله‌ات‌ را نداريم‌، ما هم‌ از وقتی مادرمان‌ را از دست‌ داديم‌ هر روز می‌ميريم‌ و زنده‌ می‌شويم‌.
بعد مادر كبرا دوباره‌ به‌ طرف‌ مينا رفت‌ تا او را ببوسد و با گريه‌ گفت‌: به‌ خدا ما هيچ‌كس‌ را نداريم‌، بخاطر خداوند به‌ كبرا رحم‌ كنيد ولی مينا در حالی كه‌ او را از خود دور می‌كرد، گفت‌: شما كسی را نداريد! حرف‌های خنده‌دار می‌زنيد. شما كه‌ وكليل‌ داريد، خبرنگاران‌، قضات‌ دستگاه‌ قضايی و سازمان‌های خارجی از شما حمايت‌ می‌كنند، در واقع‌ ما تنها هستيم‌ و كسی را نداريم‌.
ده‌ دقيقه‌ بعد جلسه‌ شروع‌ شد. در حالی كه‌ كبرا آرام‌آرام‌ گريه‌ می‌كرد، مشاوران‌ قضايی پرونده‌ را باز كردند و گفتند: اميدواريم‌ كه‌ اين‌ بار خانواده‌ محترم‌ اوليای دم‌ رضايت‌ بدهند و يك‌ دختر تنها از مرگ‌ نجات‌ پيدا كند.
اما مينا، بی‌بی، عليرضا (شوهر سابق‌ كبرا) و محمدرضا هر چهار نفر باز هم‌ خواستار قصاص‌ شدند و گفتند: قاتل‌ مادرمان‌ را بايد بالای چوبه‌ دار ببينيم‌.
خرمشاهی، وكيل‌ كبرا به‌ مشاوران‌ گفت‌: پس‌ نظر دو فرزند ديگر پيرزن‌ كه‌ در امريكا هستند، چه‌ می‌شود آنها نظر خود را اعلام‌ نكرده‌اند، شايد ديه‌ بخواهند! مينا با حالت‌ عصبانی پرخاش‌كنان‌ گفت‌: من‌ با آنها تلفنی صحبت‌ كردم‌. هر دوی آنها قصاص‌ می‌خواهند. در جلسه‌ دادگاه‌ هم‌ نظرشان‌ را كتبا نشان‌ داده‌ام‌.
سپس‌ خرمشاهی گفت‌: اين‌ دختر بيچاره‌ (اشاره‌ به‌ كبرا) بزهكار نيست‌ و با مرگ‌ او هم‌ هيچ‌ اتفاقی نمی‌افتد و فقط‌ يك‌ خانواده‌ بی‌پناه‌ داغدار می‌شوند شما بخاطر خدا رضايت‌ بدهيد.
در همين‌ هنگام‌ بی‌بی (دختر ٤٥ ساله‌ پيرزن‌ مقتوله‌) با گريه‌ گفت‌: ٥ سال‌ از مرگ‌ مادرم‌ می‌گذرد. در مدت‌ اين‌ پنج‌ سال‌ سكوت‌ كردم‌ و چيزی نگفتم‌. من‌ مادرم‌ را از دست‌ دادم‌. عزيزترين‌ كسم‌ بوده‌. كبرا بايد اعدام‌ شود. من‌ روز اعدام‌ كبرا، عروسی می‌گيرم‌ و شادی می‌كنم‌. هر روز با گريه‌ با عكس‌ مادر پيرم‌ صحبت‌ می‌كنم‌. در بهشت‌زهرا وقتی جسد مادرم‌ را در تابوت‌ ديدم‌ نشناختمش‌. اين‌ دختر سنگدل‌ مادرم‌ را تكه‌تكه‌ كرده‌.
به‌ چه‌ جرمی‌ از كبرا می‌پرسم‌، كبرا به‌ چه‌ جرمی حق‌ زندگی را از مادرم‌ گرفتی‌
آيا تو ما را بخشيدی كه‌ ما تو را ببخشيم‌ حالا هم‌ بايد عذاب‌ بكشی‌. بايد بالای چوبه‌ دار جان‌ بدهی‌. در روزنامه‌ها عكست‌ را مثل‌ يك‌ ستاره‌ مشهور چاپ‌ می‌كنند. محبوب‌ عالم‌ شده‌يی‌. همه‌ می‌گن‌: «ببخش‌، كبرا را ببخش‌.» مگر تو مادرم‌ را بخشيدی من‌ بعد از ٥ سال‌ قفل‌ سكوت‌ را شكستم‌. مادر من‌ بی‌گناه‌ بوده‌. من‌ رضايت‌ نمی‌دهم‌ كه‌ تو فردا از زندان‌ آزاد بشوی‌...
چند ثانيه‌يی سكوت‌ حكمفرما بود. سپس‌ مادر كبرا ملتمسانه‌ گفت‌: بی‌بی جان‌ بخاطر خدای يكتا، دخترم‌ كبرا را ببخش‌.
اين‌ بار بی‌بی فرياد زد و گفت‌: من‌ نمی‌بخشم‌. بايد كبرا اعدام‌ شود. اگر قانون‌ كبرا را اعدام‌ نمی‌كند. مرا اعدام‌ كنيد تا از دست‌ اين‌ زندگی راحت‌ شوم‌. سپس‌ عليرضا (شوهر كبرا) به‌ مشاوران‌ گفت‌: ٥ سال‌ است‌ كه‌ همه‌ مرا ترك‌ كرده‌اند، فقط‌ بخاطر اين‌ زن‌. اگر برای كبرا در زندان‌ بودن‌ هم‌ عذاب‌آور است‌، خب‌ اعدام‌ بشود، هم‌ خودش‌ از اين‌ زندگی راحت‌ شود، هم‌ من‌. باور كنيد مثل‌ يك‌ آدم‌ جذامی شده‌ام‌. هيچ‌كس‌ در فاميل‌ با من‌ رفت‌ و آمد ندارد. برادر و خواهرهايم‌ می‌گويند زن‌ تو مادر ما را كشت‌. روز خواستگاری من‌ به‌ كبرا گفتم‌ كه‌ من‌ پيرم‌، كچلم‌ ، عصبانی‌ام‌، چرا قبول‌ كرد و وارد زندگی من‌ شد. كاش‌ هيچ‌ وقت‌ با او آشنا نمی‌شدم‌ كه‌ چنين‌ آينده‌يی داشته‌ باشم‌. خواهرهايم‌ می‌گويند تا به‌ حال‌ رنگ‌ دادگاه‌ و كلانتری را نديده‌ بوديم‌ اما بخاطر تو و زنت‌، آبروی ما در جهان‌ رفته‌ است‌.
خب‌ تا حدودی حق‌ دارند. ما يك‌ خانواده‌ آبروداری بوديم‌ اما حالا همه‌ ما را به‌ چشم‌ انسان‌های سنگدل‌ می‌بينند.
مينا كه‌ اين‌ بار آرام‌تر از قبل‌ بود، گفت‌: اگر جوسازی نمی‌شد، شايد رضايت‌ می‌داديم‌، اما حالا با اين‌ وضعيت‌ كبرا اگر اعدام‌ شود، خودش‌ هم‌ راحت‌ می‌شود.
ما اگر رضايت‌ بدهيم‌ ، كبرا همين‌ فردا از زندان‌ آزاد می‌شود. او بايد تا ابد عذاب‌ بكشد. ما سازش‌ نمی‌كنيم‌...
در اين‌ هنگام‌ مشاوران‌ شورا از آنها خواهش‌ كردند، كه‌ رضايت‌ بدهند و پرونده‌ تمام‌ شود، اما محمدرضا (برادر شوهر كبرا) گفت‌: ما سازش‌ نمی‌كنيم‌ و اين‌ حق‌ ما است‌ ، تقاضای قصاص‌ داريم‌. كبرا مادر ما را با ٣٠ ضربه‌ كشته‌ و بايد مجازات‌ شود...
همه‌ حاضران‌ در شورا احساس‌ كردند تلاش‌ برای جلب‌ بخشش‌ از اين‌ خانواده‌ بی‌فايده‌ است‌ و با گذشت‌ ٥ سال‌ از قتل‌ مادرشان‌ هنوز هم‌ اصرار به‌ اعدام‌ كبرا دارند.
در ساعت‌ ٣٠:١٧ بی‌بی، مينا، محمدرضا و عليرضا از حوزه‌ خارج‌ شدند و در همين‌ هنگام‌ برادر معلول‌ كبرا با صدای بلند شروع‌ به‌ گريه‌ كرد. مادر كبرا جلو دويد، به‌ پای عليرضا و محمدرضا افتاد و با التماس‌ فرياد می‌زد: «شما را به‌ خدا كبرا را ببخشيد، رحم‌ كنيد، از شما خواهش‌ می‌كنم‌.» اما عليرضا بی‌تفاوت‌ از در بيرون‌ رفت‌ و محمدرضا (برادر شوهر كبرا) هم‌ مادر كبرا را با خشونت‌ هل‌ داد و گفت‌: «ولمان‌ كنيد، شما ما را خسته‌ كرديد.»
اين‌ بار مادر نااميد به‌ سراغ‌ بی‌بی‌رفت‌. بی‌بی هم‌ سعی می‌كرد مادر كبرا را از خود دور كند.
بعد از اينكه‌ خانواده‌ شاكی هم‌ رفتند، كبرا برادر معلول‌ خود را در آغوش‌ گرفت‌. برادر معلولش‌ می‌گفت‌: كبرا می‌خواهند تو را اعدام‌ كنند من‌ نمی‌گذارم‌! كبرا گريه‌ می‌كرد و می‌گفت‌: زندگی و حيات‌ ما دست‌ خدا است‌. من‌ يك‌ بار تا پای چوبه‌دار رفتم‌ اما خداوند نخواست‌ كه‌ بميرم‌ و دوباره‌ به‌ زندگی برگشتم‌. سپس‌ به‌ مشاوران‌ گفت‌: من‌ در تمام‌ دادگاه‌ها سكوت‌ كردم‌ و چيزی نگفتم‌. هميشه‌ آنها به‌ من‌ توهين‌ كردند. خودشان‌ همه‌ چيز را می‌دانند. من‌ نمی‌توانم‌ صحبت‌ كنم‌ فقط‌ بخاطر اينكه‌ متهم‌ اين‌ پرونده‌ هستم‌.
آنها فكر می‌كنند كه‌ من‌ بخاطر ثروت‌ با عليرضا ازدواج‌ كردم‌. اما اين‌گونه‌ نبوده‌، سال‌ ٧٩ من‌ ١٨ سالم‌ بود كه‌ اين‌ خانواده‌ به‌ خواستگاری من‌ آمدند. در آن‌ زمان‌ عليرضا ٦٤ سالش‌ بود. خانواده‌اش‌ آنقدر خوشحال‌ بودند كه‌ سريع‌ مرا به‌ عقد او در آوردند، اما نمی‌دانيد كه‌ من‌ در ميان‌ اين‌ خانواده‌ چه‌ سختی‌هايی را تحمل‌ كردم‌ و چيزی نگفتم‌.
كبرا دستانش‌ را نشان‌ داد و گفت‌: هنوز آثار بريدگی در مدت‌ اين‌ ٥ سال‌ روی دستم‌ مانده‌ است‌. اين‌ اثر چاقوی مادر شوهر پير من‌ است‌.
همه‌ می‌گويند كه‌ من‌ چاقو آوردم‌ و به‌ سمتش‌ حمله‌ كردم‌. در حالی كه‌ مادر شوهرم‌ خودش‌ به‌ سراغ‌ كمد رفت‌ و چاقويی در آورد. حتی در كشمكش‌ با او انگشتم‌ بريده‌ شد كه‌ آثارش‌ هنوز در دست‌هايم‌ مانده‌ است‌.
هيچ‌كس‌ حرفهای مرا نمی‌فهمد. اميدوارم‌ خدا حق‌ مرا بگيرد. سپس‌ مامور زندان‌ كبرا را با خود به‌ داخل‌ ماشين‌ زندان‌ برد. كبرا هم‌ به‌ راه‌ افتاد تا به‌ زندان‌ اوين‌ برگردد. آيا در پايان‌ اين‌ سومين‌ و آخرين‌ جلسه‌ «صلح‌ و سازش» به‌ انجام‌ نرسيده‌، كبرا از سومين‌ و آخرين‌ پله‌ دهليز مرگ‌ پايين‌ می‌رفت.