iran-emrooz.net | Tue, 11.09.2007, 8:37
مادران و مادر فروغ
عفت ماهباز
فروغ تاجبخش (مادر فروغ)، مادر انوشیروان لطفی، از رهبران فداییان خلق است که در 1367 توسط حکومت ایران اعدام شد.
شهريور امسال به رسم هر سال اين ۱۹ سال پر درد و غم، بعد از تابستان خونين ۶۷، مادران و پدران، همسران، دختران و پسران، خواهران و برادران کشته شدهگان، به همراه دوستان و يارانشان در خاوران، جمع شدند. از۲۴ سال پيش (۱۳۶۰) خاوران۱، را گوری کردند برای دگر انديشان لاييک و سکولار و چاله دانی برای دفن حقايق! آنجا از جمله يکی از مکانهايی است که مبارزان راه ازادی تابستان ۶۷، را در گورهای جمی بی نام و نشان دفن، و سپس آن خاک غريب غم گرفته را بارها بارها توسط بولدزرهای پاسداران (در سال ۱۳۶۷) زير رو نمودند.
از همان تابستان سال ۱۳۶۷ خاوران اين بيابان بی درخت و خاک و خشک، شد خانه مادران. گويی آنها در پيوند با فرزند، روح و جسم شان را در ان دشت خشک میکارند تا حقيقت بارور شود. آنها هنوز داغ را آتشين بر دل دارند آنها که فرزندانشان را اعدام نمودند، بی آنکه به آنها اجازه وداع دهند! بی آنکه نشانی از جای دفن عزيزانشان را بگويند، آنها که به اجبار ساليان بغض را در گلو خفه کردند و همچنان پيگير حفايق گور فرزندانند. پيگير اين حق انسانی که نام و نشان عزيزانشان، در لوحی روی ديوارهای خاوران جای دهند و آن مکان برای هميشه، باقی بماند و به گلزاری تبديل شود با نام و نشان اين عزيزان.
بعد از کشتار ۶۷، در پائيز، ساک فرزند را دادند دستشان - مادران و همسران، به جای فرزند و همسر برومند شان. گفتند:
سکولارند و بی دين. ملحدند، در خاک هم جايشان نيست. سپس مادران و زنان و کودکان محروم از پدر، تهديد شدند، که سکوت اختيار کنيد، وگرنه .....
حکايت، ترس بود و بالهای مرگ. اما در آن هنگامه هر مادر و همسری کوشيد، به فراخور، شمع روشن خانه و پرتو افکن بر تاريکی باشد. از همان فردای فاجعه که ساکها به عنوان سند مرگ عزيزان، رسيد دست مادران، خانه مادر فروغ، در خيابان پاستور، خانه مراسم عزيزان از دست رفته شد. آن روزها او شد مادر همه. مادر فروغ در اعماق ظلمات، شعلهای شد و به کمک همگان آمد تا حقايق فراموش نگردند.
پيش از تابستان شوم نيز در پشت در زندانها او به مادران روحيه و اميد میداد. کمک نمود تا بازماندگان بتوانند به روال عادی زندگی ادامه دهند. او داغدار همه شقايقها بود.
مادر فروغ، مادر انوشيروان لطفی، در ۶ خرداد ۶۷ يعنی قبل از شروع کشتار دست جمعی ۱۳۶۷، خبر اعدام پسرش را از بیبیسی شنيد: "راهی خاوران شدم، با دست خاکها را کنار زدم، خاک را شکافتم پيراهن چهارخانه تن پسرم بود ديگر نمیخواستم بيشتر از اين ببينم".
در چلهی انوش خاوران لخت و بیگل و گياه، خاوران ويرانتری بود. همه مادرانی که آنجا آمده بودند، به چشم خويش ديدند: تکههای لباس، دست و پاهای بيرون زده از خاک، کانالهای برآمده از اجساد، موی سياه پسری جوان و موی سپيد زنی در روی خاک. مادران هر روز جا به جايی خاک و شيارها و کانالها خاوران را میديدند. با دست خاکها را کنار میزدند و اجساد عزيزانشان را هفت و هشت تايی رويهم در اين کانال و آن کانال ديدند.
در آغاز سال ۱۳۵۰ فروغ تاجبخش هنوز زن بسيار جوانی است که در جستجوی انوش نوزده ساله اش پشت در زندانهای قزل قلعه، قزل الحصار، قصر، کمته مشرک اوين سرگردان میگردد تا اينکه انوش سرانجام پس از يک سال آزاد شد. دو باره ۳ سال بعد پسر را گرفتند. به اعدام محکوم اش کردند. اما بالاخره ابد میگيرد، زنده باز میگردد.
مادر بعد از انقلاب در خرداد ۱۳۶۲ دوباره پشت در زندانها، قزل حصار، قصر، کميته مشترک اوين، گوهردشت سرگردان دنبال پسر است. اين بار بعد از سه سال در حاليکه پسر ديگر از شکنجه له و لورده شده، ملاقات میکند...
با همه اين احوال امروز صدای شاد و اميدوار مادر است که میگويد: از آن زندانها، قزل قلعه را ميدان تره بار کردند کميته مشترک را موزه و مجسمه صفرخان را آنجا گذاشتند. و قصر را بستند. اما هنوز گوهردشت و اوين باز است و هنوز زندان میسازند. او در نکوهش از خشونت، زبان به شکايت میپردازد، خوب اينهمه اعدام برای چه بود؟ شکنجه و زندان چرا؟ اگر بچههای ما زنده بودند اينهمه آدمهای خوب، دکتر مهندسهای خوب برای ايران زنده بودند اما انگار...
او تنها مادر انوش نيست. دختران از زندان آمدهاش را با آغوش باز میپذيرد. آنهايی که پناهی نداشتند خانه مادر خانهشان شد. با مادر فروغ به ديدار مادر سهيلا میرويم. با مادر به ديدار مينا، افسر، اعظم و سکينه و ... میرويم. مادر ستون فقرات، نقطه اميد و اتکا همه میشود. نوروز هر سال به ياد همهی بازماندگان و فرزندان قربانيان است. پيامش برای اين سوی مرز که: "کودکان بازمانده گان، چشم براه نوازشند."
با جديت چارهجوی معيشت زنان جوانی بود که با دو سه بچه دنبال لقمه نان بودند. آيا مادر مسئوليتی در قبال آن رفتهگان و اين ماندگان به دوش داشت؟ مادر فروغ میتوانست بعد از شهادت پسرش، مادری سه فرزند ديگرش را کند. اما در اين بيست سال بی چشم داشتی، سايه مهرش بر سر همه بازماندگان جدا از مرزهای فکری و سياسی، گسترده بود. اونه فقط با مادران بلکه با همسران جوان قربنيان و فرزندانشان نيز رابطه ويژهای داشت. عليرغم تفاوت سن، مسايل و مشکلات زنان جوان را درک میکرد که بار زندگی خود و فرزند را به تنهايی بر دوش میکشيدند. او با آنها همدلی و همفکری بسيار داشت. بيش از هر حزب و سازمان و هر رهبر و رهبرانی در فکر اين بود: آنها که ماندهاند چگونه بايد گذران زندگی کنند.
بعد از اعدامها، مادر فروغ همه جا، با پيراهنی سفيد که نشان صلح و مبارزه اش برای آيندگان بود، میگفت ما بايد شاد باشيم غم ما، آنها را خوشحال میکند. نوروز هر سال مادر بزرگ همه بچههايی میشد که پدرشان را در فاجعه ۶۷ از دست داده بودند. برايشان هديه کوچکی تهيه میکرد و به آنها عيدی میداد. با کمک مادر محسنی، يار و ياورش از سالهای دور در پشت در زندانها، در اين سوی مرز، کمکرسان اين کودکان شد. اگر چه اين کمکها اندک و ناچيز بودند...
مادر فروغ از سالهای ۱۳۵۰ پشت در زندانها مادر فروغ شد. اسمش را "تهرانی" به هنگام محاکمه در بعد از انقلاب به زبان آورد و از او بخاطر شکنجههايی که به پسرش روا داشته بود طلب بخشش کرد. مادری که همين چندی پيش کنار ناصر زرافشان در خاوران، عکسش را اين سوی مرز ديديم... وقتی دختر و پسرش در دياری دور ازش میپرسند: مادر برای چه نمیآيی و به ما سر نمیزنی؟ میگويد: برخی مادران و دختران رفتهاند سفر، و برخی ديگر سفر دائمی. خاوران تنها میماند مادران که هرساله مراسم عزيزانشان را زنده میکنند غصه میخورند، خاوران تنها میماند.
از جمله مادران همراه او در اين سالها که امروز ديگر در بينشان نيست مادرحکمت جو بود، که پسرش را در دوره پهلوی از دست داده بود. او در هر مراسمی حضور داشت با شعر خوانی و طنز و تنبکی که داشت تلاش میکرد آن فضای غمبار مراسمها را شاد سازند.
در زندانها، داغ و درفش تازيانه، در بيرون گورهای دستجمعی. اين مادران بودند که از درون آن همه غم و درد، دوباره جوانه زندگی را بارور کردند. بی شک بی کمک و ياری مادران ديگر، اين راه دشوار طی نمیشد. اما مادر فروغ و خانهاش، خانه جرات و مهر خانه همه مادرانی شد که فرزندشان در خاوران دفن شده بودند: مادر شريفی، مادر صادقی، مادر آبکناریها، مادر بهکيشها، مادر رياحیها، مادر منوچهر سرحدیزاده، مادر زکیپور، خانم امام..... همه ياران مادر در اين سالها بودند.
مادران و همسران قربانيان فاجعه، تک نک شان در هر کجای دنيا که هستند عليرغم دشواريها، ياد عزيزانشان را با يادبودها و گفتن و نوشتنها زنده نگاه داشتند. آنها با زنده کردن نام انسانهای شريفی که برای آزادی و عدالت جان باختند، کمک نمودند که حقايق فراموش نشود. مادران و همسران قربانيان ۶۷، در اعماق ظلمات، شعلههايی شدند که تاريخ يک دههی تلخ و ننگين را روشن کردند. آنها سمبل مبارزه عليه اعدام، عليه خشونت، سمبل آزادی و رهايی و دمکراسی برای فردا هستند.
کتاب مادر ماکسيم گورکی را در کودکی خوانده و شيفته نقش پاول شده بودم. نقش مادر را در کتاب فراموش کردم. اما مادر ما، مادر فروغ، ياور و پناه همه، نقشاش در کتابی که نمیدانم نويسندهاش چه کسی خواهد شد در روح و ذهن همه باقی خواهد ماند.
------------
۱- خاوران، را حکومتيان "لعنت آباد" نام نهادند و مادران آنجا را "بهشت خاوران" خواندند.