ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 19.06.2007, 10:58
تشديد بحران در پرسپوليس و استقلال

دکتر فرهاد بهکوش
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
تضعيف جنبش‌های ورزشی در ايران همچنان ادامه دارد و روند بلاتکليفی دو باشگاه‌های پرطرفدار فوتبال، پرسپوليس و استقلال، در دوران احمدی نژاد شدت بيشتری يافته است. تشديد بحران مديريتی و انتصاب مديرعامل‌های سرسپرده برای اين دو باشگاه از بارزترين اقدامات کودتاگرانه دولت عليه اين دو باشگاه بوده است. وقت آن رسيده است تا علاقمندان پرسپوليس و استقلال برای نجات اين دو باشگاه از چنگال دولتمردان چاره‌ای بينديشند.

تضعيف جنبش‌های ورزشی و باشگاه‌های پرطرفدار در ايران همچنان ادامه دارد و روند به هم ريختگی و بلاتکليفی اين باشگاه‌ها در دوران احمدی نژاد شدت بيشتری يافته است. آخرين نمونه اين روند تخريبی تشديد بحران مديريتی در دو باشگاه پرطرفدار فوتبال ايران (پرسپوليس و استقلال) بوده است که طی ماه‌های اخير شاهد اقدامات کودتاگرانه عوامل دولت در مديريت خود بودند. عوامل سازمان تربيت بدنی، نهاد مسلط بر ورزش کشور، که زير نظر رئيس جمهور اداره می‌شود بدون درنظر گرفتن خواست اعضا و هواداران ميليونی اين دو باشگاه عوامل خود را در مقام‌های مديريتی بر اين دو باشگاه تحميل کردند. بر طبق آخرين خبرها، در باشگاه پرسپوليس يکی از افراد نزديک به احمدی نژاد به نام حبيب کاشانی به جای محمد حسن انصاری فرد در سمت مدير عامل منصوب شد و برپايه برخی گزارش‌ها احتمال می‌رود که به زودی مسعود زريبافان از بستگان نزديک رئيس جمهور هم به سمت مديرعاملی باشگاه استقلال تهران گمارده شود.

پيامد اين عزل و نصب‌های کودتاگرانه و سلطه عوامل افراطی حکومتی و مداخله مستقيم آنها بر جنبش‌های ورزشی، بويژه در دو باشگاه پرسپوليس و استقلال، که با برخورداری از حمايت ميليون‌ها ورزشدوست ايرانی اصلی‌ترين و ريشه دارترين جنبش‌های ورزشی ايران محسوب می‌شوند، اين شده است که اين دو باشگاه در آستانه ورشکستگی قرار گيرند و آينده آنها بيش از هر زمان ديگر در پرده ابهام قرار گيرد. برطبق گزارش‌های رسمی بدهی‌های اين دو باشگاه از مرز ۱۲ ميليارد تومان گذشته و ماه به ماه نيز در حال افزايش است. همچنين حقوق و مطالبات بازيکنان و مربيان اين دو نهاد ورزشی در مواردی بيش از يک سال است که پرداخت نشده است. در چنين شرايط بحرانی که اين دو نهاد پرطرفدار ورزشی بيش از هر زمان ديگربه مديرانی کارآمد، توانمند و مردمی نياز مندند تا با اتکاء به حمايت‌های اجتماعی اين دو نهاد بزرگ اجتماعی از بحران خارج سازند، عوامل دولت احمدی نژاد در سازمان تربيت بدنی، پرسپوليس و استقلال را همچون غنيمت جنگی بين خود تقسيم کرده اند و بر سر تصاحب مقام‌های مديريتی در اين دو باشگاه با هم به رقابت می‌پردازند. بسياری از طرفداران اين دو باشگاه، که از جهت ريشه داری و برخورداری از حمايت مردمی با باشگاه‌های پرطرفدار فوتبال جهان مانند منچستر يونايتد انگليس، بارسلون اسپانيا، بايرمونيخ آلمان هماوردی می‌کنند، در بهت، استيصال و سرخوردگی بسر می‌برند و بدون کمترين امکانی برای تاثيرگذاری بر روند جاری و نجات باشگاه ورزشی محبوب خود از چنگال مديران منتصب، نالايق و قدرت طلب که بر آنها تحميل شده است نظاره گر اوضاع هستند تا شايد در گذر روزگار گشايشی حاصل شود و اوضاع تغيير يابد.
عوامل دولت احمدی نژاد در سازمان تربيت بدنی، پرسپوليس و استقلال را همچون غنيمت جنگی بين خود تقسيم کرده اند و بر سر تصاحب مقام‌های مديريتی در اين دو باشگاه با هم به رقابت می‌پردازند.

نالايقی عوامل دولت در اداره امور ورزشی و مهمتر از آن پيامدهای منفی ترکتازی عناصر نالايق و جاه طلبی که از زمان به قدرت رسيدن احمدی نژاد با شتاب و عطش زيادی در جهت تقسيم موقعيت‌های قدرت و توزيع امکانات موجود در عرصه ورزش کشور نيز وارد کارزار شده اند تا به آنجا رسيده است که در آستانه فصل نقل و انتقالات که ديگر باشگاه‌ها خود را برای فصل آينده آماده می‌کنند پرسپوليس و استقلال در سردرگمی مطلق بسر ببرند. براستی علت اين سردرگمی و بيماری مزمنی که وبال گردن جنبش‌های ورزشی ايران به طور عام و دو باشگاه پرسپوليس و استقلال بطور خاص شده است چيست؟ چرا حکومت اين دو نهاد بزرگ ورزشی را در انحصار خود گرفته است و چرا اهالی فوتبال تا کنون، و به رغم هشدارهای مکرر فدراسيون جهانی فوتبال که مداخله سياسيون در عرصه فوتبال را ممنوع اعلام کرده است، نتوانسته اند جنبش‌های ورزشی ايران را از حضور مديران نالايق سياسی مصون نگاه دارند؟

از سال‌های نخست روی کار آمدن جمهوری اسلامی عرصه ورزش و بويژه باشگاه‌های پرطرفدار در کنترل دولت درآمدند. استدلال نانوشته حکومتگران اين بود که اين نهادها به علت مقبوليت و جذابيت گسترده‌ای که در ميان مردم دارند از پتانسيل بالايی در به حرکت درآوردن جامعه برخوردار هستند و چون هر تجمع مردمی به خودی خود می‌تواند امنيت و اقتدار حکومتگران را مورد تهديد قرار دهند می‌بايست تحت کنترل حکومت باشد. به همين علت جنبش‌های معروف ورزشی مانند پرسپوليس و استقلال تحت کنترل سازمان تربيت بدنی درآمدند، سازمانی که کاملا تحت نظارت دولت است. هرچند در دوران اصلاحات، بويژه زمانی که محسن صفائی فراهانی مديريت فوتبال ايران را برعهده داشت روند کاهش کنترل حکومت بر جنبش‌های ورزشی آغاز شد و شماری از باشگاه به سمت خصوصی شدن گام برداشتند اما پرسپوليس و استقلال از اين قاعده مستثنا دانسته شدند و اين دو جنبش محبوب ورزشی همچنان در چنگال سازمان تربيت بدنی اسير ماندند. البته در دوران مديريت صفائی فراهانی گام هايی در جهت خصوصی سازی اين دو باشگاه برداشته شد. نظر اصلاح طلبان بر اين بود که اين دو باشگاه هم به رسم باشگاه‌های معتبر جهانی به شرکت سهامی تبديل و مالکيت آنها به مردم محول شود. در آن صورت مديريت اين دو باشگاه هم بدون مداخله دولت، شهرداری، نهادهای دولتی و بنيادهای اقتصادی وابسته به حکومت تعيين می‌گرديد. اما اين روند هيچگاه آغاز نشد.
در دوران احمدی نژاد که انحصار مطلق نهادهای نظامی و بسيجی بر کليه دستگاه‌ها در دستور کار قرار گرفت، تشنگان جديد قدرت به «بازتوزيع» امکانات حکومتی در ميان خود مبادرت ورزيدند و در اين راستا، جنبش‌های ورزشی از اين قاعده مستثنا نماندند.
در دوران احمدی نژاد که انحصار مطلق نهادهای نظامی و بسيجی بر کليه دستگاه‌ها در دستور کار قرار گرفت، تشنگان جديد قدرت به «بازتوزيع» امکانات حکومتی در ميان خود مبادرت ورزيدند و در اين راستا، جنبش‌های ورزشی از اين قاعده مستثنا نماندند. حدود دو ماه پيش در يک افتضاح بی سابقه مدير عامل وقت پرسپوليس محمد حسن انصاری فرد (که از پيشکسوتان اين باشگاه محسوب می‌شود و در مجموع دارای کارنامه نسبتا موفقی است) بدون هيچ دليلی يک شبه از کار برکنار شد و فرد ديگری که از طرفدران احمدی نژاد در شورای شهر تهران محسوب می‌شود بدون کمترين سابقه ورزسی به جای وی منصوب شد. علت اين جابجايی آن بود که جريان احمدی نژاد در يک بده بستان سياسی در برابر واگذاری سمت مدير عاملی باشگاه پرسپوليس از او خواسته بودند تا در انتخاب شهردار تهران عليه ابقای قاليباف در اين سمت رای بدهد. آن اقدام کودتايی با اعتراض اعضا و طرفداران پرسپوليس به شکست انجاميد زيرا با بالا گرفتن دامنه اعتراضات، سازمان تربيت بدنی ناگزير شد تا انصاری فرد را دوباره به سمت قبلی خود باز گرداند. عليرغم اين عقب نشينی، بار ديگر در يکشنبه گذشته، ۲۷ خرداد ماه، در اقدام کودتايی ديگر، طرفداران دولت احمدی نژاد در غياب نيمی از اعضای هيئت مديره حبيب کاشانی را که از ايادی رئيس جمهور محسوب می‌شود به مدير عاملی باشگاه منصوب کردند.

افتضاحات مديران منتصب دولت احمدی نژاد تنها دامنگير باشگاه پرسپوليس نشده بلکه در افتضاحی تاريخی مديران باشگاه استقلال نیز به دليل سهل انگاری و ديرکرد در ارسال فهرست بازيکنان اين باشگاه برای شرکت در جام قهرمانی باشگاه‌های آسيا موجب حذف استقلال از گردونه اين مسابقات شدند. اشتباهی که موجب شد تا آه از دل ميليون‌ها هوادار استقلال درآيد که پس از سال‌ها شاهد حضور باشگاه محبوبشان در اين رقابت‌ها شده بودند. چنين اشتباهی تنها و تنها از مديران نالايقی سر می‌زند که به دليل ارتباطات و باندبازی‌های جناحی به مقام و منصب می‌رسند و نه توانايی هايی که در يک روند طولانی کسب شده باشد.
طی سال‌های اخير دو باشگاه پرسپوليس و استقلال شاهد جابجايی يک دوجين مهره حکومتی در ترکيب هيئت مديره خود بوده اند که اغلب آنها از نهادهای سياسی- نظامی و بنيادهای اقتصادی حکومت به مديريت در عرصه ورزشی روانه شده بودند

اگر چه جابجايی‌های اخير در پرسپوليس اوج سلطه طلبی نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی بر جنبش‌های ورزشی را به نمايش گذاشت اما چنانچه گفتيم اين روند در سه دهه اخير نيز کم و بيش وجود داشته است. طی سال‌های اخير دو باشگاه پرسپوليس و استقلال شاهد جابجايی يک دوجين مهره حکومتی در ترکيب هيئت مديره خود بوده اند که اغلب آنها از نهادهای سياسی- نظامی و بنيادهای اقتصادی حکومت به مديريت در عرصه ورزشی روانه شده بودند و از اين طريق اين دو جنبش بزرگ ورزشی ايران را در گروگان خود داشته اند.

سئوالی که در اين ميان مطرح می‌شود اينکه چرا ميليون‌ها هوادار پرسپوليس و استقلال که بشدت به اين دو نهاد ورزشی علاقمند هستند اجازه داده اند تا چنين رفتار مستبدانه، انحصارطلبانه و غيرانسانی توسط نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی نسبت به باشگاه‌های محبوب آنها اعمال شود؟
برای بسياری از هواداران باشگاه‌های ورزشی اين تصور که باشگاه به عنوان يک نهاد و جنبش مردمی متعلق به خود آنهاست تفکری غريب است. به بيان ديگر، بسياری از طرفداران اين باشگاه ها، بخصوص آنهايی که از سطح تحصيلات پايين تری بخوردارند اصولا حق خودشان نمی دانند که در روند تصميم گيری مربوط به باشگاه نقش داشته باشند.

يک عامل مهم بدون شک فقدان فرهنگ و مناسبات دموکراتيک در جامعه ايران است که موجب شده است تا در افکار عمومی بسياری برای خود در روند تصميم گيری‌های اجتماعی حقی قائل نباشند. برای بسياری از هواداران باشگاه‌های ورزشی اين تصور که باشگاه به عنوان يک نهاد و جنبش مردمی متعلق به خود آنهاست تفکری غريب است. به بيان ديگر، بسياری از طرفداران اين باشگاه ها، بخصوص آنهايی که از سطح تحصيلات پايين تری بخوردارند اصولا حق خودشان نمی دانند که در روند تصميم گيری مربوط به باشگاه نقش داشته باشند. عامل ديگر اينکه بسياری از فوتبال دوستان اصولا نسبت به مکانيسم پيچيده‌ای که نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی برای تحت کنترل نگاه داشتن جنبش‌های ورزشی در ايران بکار گرفته اند اطلاعات و آگاهی کافی ندارند.
در غياب نهادهای فعال مردمی که وظيفه آگاهی دادن به طيف وسيع ورزش دوستان بر عهده داشته باشد، هواداران خشمگين اين دو باشگاه مخالفت‌ها و اعتراضات خود را نسبت به روند افول تدريجی باشگاه‌های محبوب خود از طريق تخريب اموال عمومی در ورزشگاه‌ها و اتوبوس‌های شرکت واحد بروز می‌دهند.
در ميان علاقمندان فوتبال نارسايی هايی که در عرصه ورزش و بويژه سازمان به هم ريخته دو باشگاه پرسپوليس و استقلال وجود دارد عمدتا به اين يا آن مقام و يا مدير نسبت داده می‌شود. به نظر می‌رسد هنوز بسياری دارای درک روشنی در باره نقش سازمان تربيت بدنی و رويه ضد دموکراتيکی که اين سازمان عليه جنبش‌های ورزشی ايران اعمال می‌کند نداشته باشند. آن گروه اقليتی هم که درک نسبتا روشنی از مکانيسم مخرب سلطه نهادهای حکومتی دارند ابزار و راهکار مناسب برای بروز مخالفت در اختيار ندارند. در غياب نهادهای فعال مردمی که وظيفه آگاهی دادن به طيف وسيع ورزش دوستان بر عهده داشته باشد، هواداران خشمگين اين دو باشگاه مخالفت‌ها و اعتراضات خود را نسبت به روند افول تدريجی باشگاه‌های محبوب خود از طريق تخريب اموال عمومی در ورزشگاه‌ها و اتوبوس‌های شرکت واحد بروز می‌دهند. رهبران سياسی، بويژه در طيف اصلاح طلب، هم که نسبت به جنبش‌های ورزشی و ماهيت مردمی و اصيل اين حرکت‌ها همواره کم توجه بوده اند و اصلاح طلبی را تنها در حوزه اقتدار و تسلط بر نهادهای شاخص قدرت سياسی مانند مجلس و رياست جمهوری ديده اند هيچگاه نتوانسته اند خلاء اطلاع رسانی و سازماندهی اين جنبش‌های اجتماعی را پر کنند. اين در حالی است که در کشورهای دموکراتيک جنبش‌های ورزشی همواره از بزرگترين نهادهای دموکراتيک محسوب شده اند و در جامعه ايران اين جنبش‌ها پتانسيل عظيمی را در خود نهفته دارند.

در ميان چهره‌های شاخص ورزشی بسياری به زبان‌های مختلف اين نابسامانی‌ها را به حضور مديران نالايق در عرصه ورزش کشور نسبت داده اند و انگشت اتهام را با احتياط به سوی نهادهای سياسی نظامی و يا بنيادهای اقتصادی که نبض مديريتی جامعه را در دست دارند نشانه گرفته اند. اما دامنه اعتراضات و انتقادها به همين حد محدود مانده و اين اين دست اندرکاران ورزشی تا کنون هيچ اقدام متشکلی را برای پس زدن اين افراد از نهادهای ورزشی صورت نداده اند. عده بسيار محدودی هم که صراحتا خواهان تغييرات پايه‌ای در عرصه مديريتی شده اند مورد خشم و غضب صاحبان قدرت مواجه شده و عمدتا خانه نشين شده اند. در اين ميان سرنوشت ناصر حجازی از پيشکسوتان باشگاه استقلال که به علت طرح صريح و علنی معضلات و مشکلات مديريتی همواره مورد غضب واقع شده است گويای وضعيت نابهنجار و مناسبات مستبدانه‌ای است که بر ورزش کشور حکمروايی ميکند.
.
عناصر و محافل آگاه در عرصه ورزش کشور می‌بايست سهم خود را در روند تحول سازنده در کشور برعهده بگيرند و اعتراضات در عرصه ورزش کشور را به سمت مناسبات غيردموکراتيک حاکم بر باشگاه‌های ورزشی جهت دهند. هواداران باشگاه‌ها در برابر حمايتی که از باشگاه خود می‌کنند بايد حق خود بدانند که در روند پيشرفت و آينده باشگاه سهيم باشند.

باوجود اين دشواری‌ها آنچه بايد در پايان به آن اشاره کرد اينکه روند بحرانی در عرصه مديريتی نهادهای ورزشی پرطرفدار در کشور دير يا زود زمينه ساز وقوع اعتراضات گسترده تری خواهد شد. آنچه در اين ميان حائز اهميت است اين که عناصر و محافل آگاه در عرصه ورزش کشور می‌بايست سهم خود را در روند تحول سازنده در کشور برعهده بگيرند و اعتراضات در عرصه ورزش کشور را به سمت مناسبات غيردموکراتيک حاکم بر باشگاه‌های ورزشی جهت دهند. هواداران باشگاه‌ها در برابر حمايتی که از باشگاه خود می‌کنند بايد حق خود بدانند که در روند پيشرفت و آينده باشگاه سهيم باشند. آنها همچنين می‌بايست به طور فعال تری با خانواده فوتبال در عرصه بين المللی ارتباط برقرار کنند و از فدراسيون جهانی فوتبال بخواهند تا با شدت و قاطعيت بيشتری در جهت خلع يد نهادهای سياسی و حکومتی از عرصه فوتبال باشگاهی کوشا باشد. استاديوم‌های ورزشی محل تجمع هفتگی ده‌ها هزار عضو خانواده فوتبال بويژه طرفداران دو جنبش محبوب پرسپوليس و استقلال است. اگر اعضای اين خانواده‌ها به حقوق خود آشنا شوند می‌توانند از اين امکان بهره ببرند و هر هفته صدای اعتراض خود عليه پدرخوانده‌های نالايق و قدرت طلب را به گوش مردم برساند و با پس زدن اين مديران تحميلی سرنوشت جنبش‌های ورزشی را همچون روال جاری در کشورهای دموکراتيک در دست خود بگيرند و موجبات «سروری» واقعی تيم خود را از طريق تعيين مديريت و برنامه‌ريزی صحيح برای تيم خودفراهم آورند.