iran-emrooz.net | Thu, 07.06.2007, 10:34
تبعیض ساختاری نهادینه در سوئد
شهرام فرزانهفر
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
مسعود كمالی پروفسور در جامعه شناسی انسان شناسی دانشگاه اپسالا در سوئد که تحقیقاتش در زمینه نژادپرستی، با واکنشهای موافق و مخالف گستردهای در این کشور روبرو شده میگوید: "همپیوستگی در این کشور چندان جدی گرفته نشده است. حتا وجود خارجیتبارها در مجلس نیز به خودی خود دلیلی برای بهتر شدن وضعیت بهمپیوستگی نیست. بلکه تنها نشان دهنده این است که خارجیها وارد سیاست سوئد شدهاند".
نتایج تحقیقات پروفسور مسعود كمالی در رابطه با سیاست بههمپیوستگی در کشور سوئد که طی دوسال و نیم و در چهارده مرحله منتشر شده است، بطور کامل در کتابی تحت عنوان كتاب سياه همپيوستگی منتشر شده است.
در رابطه با سیاست همپیوستگی در سوئد و نیروهای مختلفی که تحت این عنوان با هم درگیر هستند با ایشان گفتگویی انجام دادهایم که در زیر ملاحظه میکنید.
• جناب پروفسور کمالی با سپاس از اینکه دعوت ما را پذیرفتید، بنابه اظهارات شما دولت و نظام سوئد بطور فاجعهباری در سياست همپيوستگی خود ناتوان بوده است و این از جمله برمیگردد به تبعيض ساختاری در جامعه سوئد. اساساً تبعيض ساختاری به چه معناست و در جامعه سوئد چگونه عمل میکند؟
مفهوم تبعیض ساختاری کمی منحرفکننده است، به همین دلیل برای اجتناب از بحثهای اضافه پیرامون تفاوت تبعیض نژادی ساختاری (Structural discrimination) و تبعیض نژادی نهادی (Institutional discrimination) من ترجیح میدهم از کلمهی "تبعیض ساختاری نهادی" بصورت یک کلمهی بهمپیوسته استفاده کنم.
با این وجود این مفاهیم مهم هستند. از آنجایی که اروپا و اروپای مرکزی وسعت یافته ”Europe and extended Europe” که در جهان انگلوساکسون به آن اروپای گسترش یافته یا "غرب"، از طریق یک تاریخ نسبتاً طولانی استعمار، بردهداری، جنگ، کشتار جمعی و نظامیگری، غنایم و فتوحات علمی، یک جهان دوگانه به وجود آورده است.
تمدن اروپایی یک تصور را که ما میتوانیم جهان را به دو گروه تقسیم کنیم، "غرب و بقیه" (West and the Rest) که در آنجا "غرب" مرکز و الگوی جهان میشود و "بقیه" (the Rest) باید دنبالهرو الگوی او باشند را پیش برده است.
چنین طرزتفکری به "اثبات علمی" هم رسانده شده و از دوران روشنگری و بعنوان یکی از مخربترین ایدههای روشنگری درآمده است که همچنین استعمار و بردهداری را جایز و محق دانسته است.
تصور این بود که اروپا پیغمبر (منجی) جهانی است یا به تعبیر هگل "عقل مطلق" که میخواست دنیا را نجات دهد.
یک تصور در رابطه با تفاوتهای بین "ما"ی غالب و "آنها"ی مغلوب بوجود آمد. اگر "آنها" میخواهند بهتر شوند و "رشد" کنند، باید "آنها" شبیه "ما" بشوند و بدلیل اینکه "این-ما"ی اروپائی مستثنی است، "آنها" هرگز مثل ما نمیشوند و به همین دلیل هرگز توسعه نمییابند و هرجائی که باشند به عنوان یک شهروند همطراز محسوب نمیشوند.
این "آنها"ی بقیه فقط در مستعمرات اروپا و بقیه کشورها وجود نداشتند، بلکه بین اروپائیها و دقیقاً در قلب اروپا نیز وجود داشتند.
یک بخش اقلیت قومی و مذهبی بعنوان مثال سامها در سوئد و یهودیها بعنوان "آنها"ی دیگر محسوب میشوند و مورد تبعیض قرار میگیرند. به عبارت دیگر تصورات تبعیضآمیز در رابطه با "آنها"ی دیگر فقط تصور نبود، بلکه همچنین به مرحلهی اجرا نیز درآورده شده بود و در زندگی روزمره این کشورها سازماندهی شده بود.
بطور مثال در کتابهای درسی تصوراینکه سوئدیها از اقلیتهای خودی مانند یهودیها و سامها و بقیهی مردم جهان، یعنی "آنها"یی که در اروپا نبودند هم بهتر بودند.
در سازماندهی جامعه، این روش پیشبرده شده و در هیچکجا قدرتمندان توجهی به قوانین، مقررات، موازین و ارزشهایی که برای اکثریت جامعه معمولی آفریده شده ولی برای دیگران میتواند تبعیضآمیز باشد، نداشتهاند.
این مشکل در کلیه ساختارها و هنجارهای اجتماعی و سازماندهی جامعه قابل روئیت هست ولی به آن توجهی نشده، بعلت اینکه جامعهی اکثریت از آن ضربه نمیخورد، بلکه برعکس از وضع موجود بهره هم میبرد.
سازماندهی جامعه به همین ترتیب ادامه یافت و در هیچجا قدرتمندان به این نکته توجه نکردند که قوانین، مقررات، موازین و ارزشهایی که برای اکثریت جامعه میتواند طبیعی قلمداد شود، ممکن است برای سایرین تبعیضآمیز باشد. بطور مثال اینکه روزهای تعطیلات مذهبی فقط تعطیلات مسیحیت هستند و دیگر مذاهب را دربر نمیگیرد و میتواند برای سایر مذاهب غیرمنصفانه باشد و یا اینکه کارفرمایان در درجه نخست یک نفر که "سوئدی" است را در برابر یک نفر که "غیر سوئدی" تلقی میشود، استخدام نمایند. اینها شاید بطور شفاف اعمالی که با انگیزه راسیستی انجام شود، نباشند، بلکه بهدلیل تفکر تلقین شده که آمیختهی رفتار روزمره شده، این تصور وجود دارد که "سوئدیها" بهتر کار میکنند، احساس مسئولیت بیشتر دارند، در جهت خلاف (خواست کارفرما) حرکت نمیکنند و "سوئدیها" "بهتر" از دیگرانند و از این دست.
در مقابل در تحقیقات محققین اینگونه نتیجهگیری میشود که تبعیض ساختاری نهادی ضرورتاً عمدی نیست و بلکه میتواند "طبیعی"، عادی و پیشپا افتاده باشد. قدرتمندان و متنفذین آنگونه که همیشه کردهاند، انجام خواهند داد. تبعیض ساختاری نهادی کار عادی، طبیعی، روزمره است و مستقل از سازمان، نهاد و تلقی و تفکر افراد عمل میکند.
همه میتوانند تلقی خوب داشته باشند و یا حتا "برنامهها و طرحهای چند ملیتی کردن محیطکار" داشته باشند و همزمان تبعیض هم انجام بدهند. این نتیجه کار است که اهمیت دارد.
با جابجائی و مهاجرت مردم، بخصوص مهاجرتهای پس جنگ از کشورهای غیر اروپائی به اروپای غربی، تبعیض ساختاری نهادی گسترش یافته و پیامدهای وسیعتری یافت. انسانهایی که از آن سوی جهان به سوئد مهاجرت کردهاند، بطور روزانه در اینجا مورد تبعیض قرار میگیرند. بسیاری از افراد با تحصیلات بالا، مثلاً در سطح پزشکی، مهندسی، معلمان و غیره مجبور به انجام کارهایی که نیازی به تحصیلات آکادمیک ندارد، مانند رانندگی تاکسی، کار در انبار شرکتهای بزرگ، فروختن سوسیس، کار در رستوران، نظافت و بهیاری و از این دست میشوند.
اینها واقعیتهایی است که در نتیجه تحقیقات و گزارشهای متعدد بدست آمده است. همه، اعم از سیاستمداران، کارفرمایان، آنهایی که مسئولیتهای فردی در استخدام افراد تازه دارند، ادعا میکنند که نیت خیرخواهانه دارند و مایلنه که همه را با یک شکل همطراز و برابر مورد قضاوت قرار دهند و به این ترتیب یک جامعه بهتر و متحد برای همه بوجود بیاورند، اما تبعیض بطوری بیرحمانه ادامه پیدا میکند. دلیل این موضوع خود سیستم سوئد، سیستم سیاسی، آموزشی، حقوقی، بازار کار و غیره میباشد. مادامی که سیستم تغییر پیدا نکند، تبعیض ساختاری نهادی ادامه خواهد یافت و در نتیجه آن مشکلات اجتماعی مانند شورش اخیر در شهر مالمو در منطقه روزنگورد Rosengård Malmö اجتنابناپزیرند.
• شما دلايل تبعيض ساختاری در جامعه سوئد در رابطه با خارجیتباران را شناسايی كرده و راه حلهايی را نيز ارائه نمودهاید. اگر ممکن است در این مورد توضیح بدهید.
من بیست و چهار پیشنهاد مشخص ارائه کردهام که در سایت اینترنتی دولتی سوئد قابل دسترسی است.
http://www.sou.gov.se/maktintdiskrim
از مهمترين اين پيشنهادها عبارتند از:
۱- ارائه يک فرمولبندی سياست جديد برای بهمپيوستگی (اتحاد) اجتماعی (همپيوندی که تنها شامل مهاجرين نمیشود، بلکه همهی احاد جامعه را در برمیگيرد، به عبارت ديگر يک سياست اجتماعی نوين. اين سياست اجتماعی نوين بايد در جهت کاهش الف- اختلاف اجتماعی-اقتصادی در جامعه، بديد دليل که با وجود اختلاف طبقاتی بسيار زياد فعلی، هيچ سياست همپيوندی ممکن نخواهد شد. ب- مقابله با تبعيض ساختاری سازمانيافته ج- يک برداشت و درک جهانی از مفاهيم بدست بيايد، چرا که امروزه مفاهيم مربوط به همپيوندی از ابعاد جغرافيائی داخلی خارج شده است. آنچه که امروز در عراق، فلسطين، آفريقا و آمريکای لاتين اتفاق میافتد، امروز بر همهی ما در سوئد تأثير میگذارد).
۲- ادارهی جديدی برای مقابله با تبعيض ساختاری سازمانيافته، "ادارهای برای ایجاد امکانات برابر و شرايط برابر برای همه" بوجود بيايد. ادارات مشابهی امروزه در انگليس و کانادا وجود دارند، بطور مثال ”Commission of equal opportunities”
۳- امکان اشتغال خارج از نوبت برای ساکنان مناطق فقيرنشين به حاشيه رانده شده و مناطق بدنام و داغزده شده.
• شما به "موج راستگرایی که تمام اروپا را فراگرفته و شامل سوئد نیز میشود، تأثیری که حاکمیت احزاب دست راستی برای خارجیها دارد و همینطور وخیمتر شدن تبعیض نژادی در کل جامعه و بخصوص بازارکار و در مراجع قضایی" اشاره داشتهاید. به نظر شما دلایل این خیزش یا گردش جامعه به سمت راست چیست؟
در دهههای اخير سياست در اروپا به طور کلی رويکردی راستروانه داشته است و ديدگاه ليبرال افراطی در باره جهان پذيرفته شده است که به موجب آن سلطه بازار به عنوان عامل رستگاری بشر اصلی تغییرناپذیر شده است. همچنين اين تصور پذيرفته شده است که بازار میتواند گروههای اجتماعی را به هم پيوند دهد، رفاه را در جامعه ايجاد و توسعه دهد، صلح را برقرار و نهادينه سازد و... اين تصور دروغينی است که البته با انتقادات زيادی هم مواجه شده است. بسياری از پژوهشگران و سياستمداران از اوائل قرن بيستم به چنين تصوری واکنش نشان دادهاند و با علم به ناتوانی بازار در تامين اهدافی که به آن اشاره کردم خود اقدام به معماری الگوهای رفاهی کردند و حتا دست مخرب عوامل بازار را در حوزههايی که به رفاه عمومی مربوط میشود محدود نگاه داشتند. متأسفانه طی دهه ۱۹۸۰ ميلادی ريگانيسم در آمريکا و تاچريسم در انگلستان موفق شدند در ضديت با انديشه ها و نيروهای چپ اجتماعی که طی دهه هفتاد ميلادی در جهان مسلط بودند بار ديگر ديدگاهی را نهادينه کنند که بازار را عامل "رستگاری" جامعه بشری قلمداد میکرد. ليبراليسم افراطی با فروپاشی سوسياليسم همزمان شد که اين موجب شد تا به عنوان تنها آلترناتيو درست جلوهگر شود. طی دهه ۱۹۹۰ تا به امروز اين سياست جای پای خود را در بسياری از کشورهای جهان باز کرده و نهادينه شده است. اين روند موجب شده است تا موقعيت و جايگاه انديشه دولت رفاه و نهاد سياست در حوزه عمومی ضعيف تر شده و قدری به عقب نشينی وادار شود و بدينسان شکاف طبقاتی حتا در کشورهای اروپايی بار ديگر افزايش يابد. افزابش شکاف طبقاتی، گسترش فقر، جنگ، اختلافات قومی، فاجعههای طبيعی موجب شده است تا بسياری از مردم خانه و کاشانه خود را ترک و به اروپا مهاجرت کنند. اين امر موجب افزايش تنش در اروپا شده است که همواره خود را "تاج سر جهان" و برگزيده خدا/طبيعت دانسته است. کاهش رفاه عمومی و افزايش اختلاف طبقاتی در تشديد اين روند تاثيرگذار بوده است زيرا اروپائيان مهاجرين تازه وارد را عامل پيدايش نابسامانیها دانستهاند. برخی گروههای نژآدپرست و بيگانهستيز در اروپا وضعيت پديدآمده را زمينه مناسبی برای آن ديدند تا در بستر آن به سازماندهی مخالفت عمومی عليه "ديگران" و یا مهاجرین که مسبب اين وضعيت قلمداد شدهاند بپردازند و در اين رهگذر برای خود امتيازات سياسی کسب کنند.
• عواقب این گسترش و توانمند شدن راسیسم و جریانات راست را چه میدانید؟
این روند به افزایش شکاف و اختلاف منتهی میشود که به هم پیوندی و فراهم آیی اجتماعی در اروپا را با مخاطره مواجه ساخته است که البته تا همین حالا در فرانسه، انگلستان و سوئد به وقوع درگیریهای خیابانی انجامیده است. این روند همچنین منجر به آن میشود تا اختلافات جهانی افزایش یابد و خطر وقوع درگیری بیشتر میان "غرب و سایر جهان" افزایش یابد. گروههای ضد اسلام و ضد مهاجر مانند جبهه ملی در فرانسه، فورسا ایتالیا در ایتالیا، هایدر در اطریش، "چپ" در دانمارک و حزب لیبرال مردم در سوئد که همه اینها مهاجرین و مسلمانها را تهدید و مشکل این جوامع میدانند، رابطه اروپا را با کشورهای غیراروپایی با مخاطره مواجه ساختهاند که این روند در آینده میتواند خطر درگیری و حتا جنگ را افزایش دهد.
• امروزه به وضوح تبعیض قومی و اشاعهی نژادپرستی از طریق رسانههای عمومی بخصوص تبلیغات و فیلمهای تلویزیونی و سینمایی باب شده است. آیا این تشویق و کمکی به بیشتر شدن شکاف در بین گروههای اجتماعی نیست؟ به نظر شما چه پدیدهای در پس این سیاست نهفته است؟
عملکرد مطبوعات بخش مهمی از تبعیض ساختاری و نهادینه شده را تشکیل میدهد. مطبوعات به عنوان یک عامل مهم قدرت در خدمت حفظ و تداوم نظم موجود ایفای وظیفه میکنند که در جهت حفظ منافع اکثریت جامعه و ساختار موجود قدرت عمل میکنند. مطبوعات بازتاب دهنده دیدگاههایی هستند که اکثریت جامعه به آن باور دارند زیرا این دیدگاه ها در جامعه خریدار دارند. علاوه بر این، مطبوعات خود بخشی از دستگاه قدرت در هر جامعه محسوب میشوند. مالکیت مطبوعات در سوئد عمدتاً در اختیار نهادهای بزرگ مالی اقتصادی که دارای جهت گیریهای مشخص سیاسیاند. برخی دیگر در مالکیت احزاب سیاسی هستند. این امر موجب میشود تا مطبوعات از امکان کمتری برای نقد نهادهای قدرت برخوردار باشند. در نتیجه مطبوعات از امکان کمتری برای ایجاد جامعهای دموکراتیکتر و بازتر برخوردارند. نباید از تأثیر متقابل و دوجانبهای که مطبوعات از یکسو و نهادهای اقتصادی و سیاسی از سوی دیگر بر هم میگذارند غافل بود و یا آن را دست کم گرفت.
• چه راهکارهایی را برای برونرفت از وضعیت موجود در سوئد بطور خاص و در اروپا بطور عام ارائه و پیشنهاد میکنید؟
همانطور که قبلاً اشاره کردم ما یک سلسله پبیشنهاداتی را برای بهبود وضعیت موجود در سوئد و در جهت از بین بردن تبعیض ساختاری ارائه کردیم. به اعتقاد ما در گام نخست سیاستمداران سوئدی باید بطور آشکار و صریح اعتراف کنند که در این کشور تبعیض ساختاری و نهادینه شده وجود دارد که باید علیه آن با تمامی امکانات مبارزه شود. در مورد اروپا باید اشاره کنم که در حال حاضر من مسئولیت پژوهشی را برعهده دارم که نام آن "تناقض نهادی اروپا" است. من در آینده نزدیک یک سلسله پیشنهاداتی را به پارلمان اروپا ارائه خواهم کرد و امیدوارم که سیاستمداران اروپایی به این پیشنهادان روی خوش نشان بدهند و در جهت تحقق آنها گام بردارند. من معتقدم اروپایی ها نسبت به سوئدی ها نسبت به این پیشنهادات با روی گشادهتری برخورد خواهند کرد، دست کم به این علت که در برخی از کشورها مانند انگلستان پیشاپیش این واقعیت پذیرفته شده است که تبعیض ساختاری و نهادینه شده در آن کشورها وجود دارد و باید با آن مبارزه شود. .
• خارجیتباران چه نقش و وظیفهای در این عرصه بر عهده دارند؟
مهاجرین و فرزندان آنها مسئولیت بزرگی در راستای ایجاد جامعهای بهتر، هم برای خودشان و هم برای دیگران، برعهده دارند. متأسفانه افراد مهاجری وجود دارند که تنها به منافع خودشان فکر میکنند تا منافع کل جامعه و یا به همبستگی اجتماعی، امری که هم خود ما و هم فرزندان ما به آن وابسته هستیم و از نبود آن متضرر خواهیم شد. مهاجرین باید مسئولیت خود را در عرصه اجتماعی بپذیرند، کار کنند، مالیات بپردازند و در زندگی اجتماعی فعال باشند. در آن صورت است که میتوانند صدای خود را علیه تبعیض بلند کنند. اما واقعیت این است که آنان که قدرت بیشتری دارند مسئولیت بیشتری هم بر دوش دارند. به همین علت جامعه اکثریت که از قدرت بیشتری برخوردار است، در زمینه سیاست به هم پیوندی مسئولیت سنگینتری بر دوش دارد و در قبال سیاست غلطی که تا کنون به پیش برده شده است باید پاسخگو باشد و باید در جهت بهیود این سیاست گام بردارد که این در وهله اول از طریق مبارزه علیه تبعیض تحقق خواهد پذیرفت.
• چه تفاوتی بین کشورهای اروپائی در رابطه با سیاست همپيوستگی وجود دارد؟
در زمینه سیاست به هم پیوندی قومی بین کشورهای اروپایی تفاوتهای زیادی وجود دارد. در حالیکه در انگلستان قوانین روشن و محکمی علیه تبعیض وجود دارد در کشورهای دیگر مانند ایتالیا، یونان، لهستان و قبرس قوانین علیه تبعیض ضعیف و ناچیز هستنند. در برخی از کشور، مانند کشورهایی که اخیراً نام بردم تبعیض به گونهای آشکار مشاهده میشود اما در برخی دیگر مانند سوئد، انگلستان و فرانسه تبعیض به گونهای پنهان اعمال میشود.
با سپاس از وقتی که در اختیار ما قرار دادید