ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 20.03.2007, 11:17
نوروز

دکتر پرویز ناتل خانلری
سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۵

نوروز، اگرچه روز نو سال است، روز کهنه قرن­هاست. پیری فرتوت است که سالی یکبار جامه­ی جوانی می­پوشاند، تا بشکرانه­ی آنکه روزگاری چنین دراز بسر برده و با این همه دمسردی ِزمانه تاب آورده است، چند روزی شادی کند. از این­جاست که شکوه پیران و نشاطِ جوانان در اوست. پیر نوروز یادها در سر دارد. از آن کرانه زمان می­آید، از آن­جا که نشانش پیدا نیست. دراین راه دراز رنج­ها دیده و تلخی­ها چشیده است، اما هنوز شاد و امیدوار است. جامه­های رنگارنگ پوشیده است، اما از آن همه یک رنگ بیشتر آشکار نیست، و آن رنگِ ایران است.

درباره­ی خُلق و خوی ایرانی بسیار سخن گفته­اند. هر ملتی عیب­هایی دارد. در حق ایرانیان می­گویند که قومی خو پذیرند و هر روز به مقتضای زمانه به رنگی در می­آیند. با زمانه نمی­ستیزند، بلکه می­سازند. رسم و آیین ِهر بیگانه­ای را می­پذیرند و شیوه­ی دیرین ِخود را زود فراموش میکنند. بعضی از نویسندگان این صفت را هنری دانسته و راز بقای ایران را در آن جسته­اند. من نمی­دانم که این صفت عیب است یا هنر است، اما در قبول ِ این نسبت تردید و تأملی دارم.

از روزی که پدران ِما به این سرزمین آمده­اند و نام خانواده و نژاد خود را به آن داده­اند، گویی سرنوشتی تلخ و دشوار برای ایشان مقرر شده بود. تقدیر چنان بود که این قوم نگهبان ِفروغ ِایزدی یعنی دانش و فرهنگ باشند. میان ِ جهان ِ روشنی که فرهنگ و تمدن در آن پرورش می­یافت و عالم تیرگی، که در آن کین و ستیز می­رویید، سدی شود و نیروی ِیزدان را از گزندِ اهریمن نگهدارد. پدران ِما، از همان آغاز کار، وظیفه­ی سترگِ خود را دریافتند.
زرتشت از میان ِگروه برخاست و ماموریتِ قوم ایرانی را درست و روشن معین کرد. فرمود که باید بیاری یزدان با اهریمن بجنگد تا آنگاه که آن دشمن بد کنش از پا درآید. ایرانی بار گران ِاین امانت را بدوش کشید. پیکاری بزرگ بود. فرِ کیان، فرِ مزداآفرید، آن فر نیرومندِ ناگرفتنی را به او سپرده بودند. فری که اهریمن می­کوشید تا بر آن دست یابد. گاهی فرستاده­ی اهریمن دلیری می­کرد و پیش می­تاخت تا فر را برباید. اما خود را با پهلوان روبرو می­یافت و غریو دلیرانه­ی او به گوشش می­رسید. اهریمن گامی واپس می­نهاد. پهلوان دلیر و سهمگین بود. گاهی پیش میخرامید و می­اندیشید که دیگر فر از آن ِاوست. آنگاه اهریمن شبیخون می­آورد و نعره­ی او در دشت می­پیچید. پهلوان درنگ می­کرد و اهریمن سهمگین بود.

در این پیکار روزگارها گذشت و داستان ِ این زد و خورد افسانه شد و بر زبان ها روان گشت. اما هنوز نبرد دوام داشت. پهلوان سالخورده شد، فرتوت شد، نیروی تنش سستی گرفت، اما دل و جانش جوان ماند. هنوز اهریمن از نهیب ِ او بیمناک است، هنوز پهلوان دلیر و سهمگین است. این همان پهلوان است، که هر سال جامه­ی رنگ رنگِ نوروز می­پوشد و به یادِ روزگار جوانی، شادی می­کند.

اگر بر ما ایرانیان ِاین روزگار عیبی باید گرفت این است که تاریخ ِخود را درست نمی­شناسیم. درباره­ی آن­چه بر ماگذشته است، هر چه را که دیگران را گفته­اند و می­گویند، طوطی وار تکرار می­کنیم . کمتر ملتی را در جهان می­توان یافت، که عمری چنین دراز را بسر آورده و با حوادثی چنین بزرگ روبرو شده و تغییراتی چنین عظیم در زندگی­اش روی داده باشد و پیوسته، در همه حال، خود را به یاد داشته باشد، و دمی از گذشته و حال و آینده­ی خویش غافل نشود.

این جشن ِنوروز، که دو سه هزار سال است با همه­ی آداب و رسوم در این سرزمین باقی و برقرار است، مگر نشانی از ثبات و پایداری ِایرانیان در نگهداشتن ِآیین ِملی خود نیست ؟
نوروز یکی از نشانه­های ملیتِ ماست. نوروز یکی از روزهای تجلی ِ روح ِ ایرانی است.
نوروز برهان ِ این دعوی است که ایران با همه­ی سالخوردگی هنوز جوان و نیرومند است.

در این روز باید دعا کنیم. همان دعا که سه هزار سال پیش از این زرتشت کرد:
« منش ِ بد شکست بیابد.
منش ِ نیکو پیروز شود.
دروغ شکست بیابد.
راستی بر آن پیروز شود.
اهریمن ِ بد کنش ناتوان شود و رو به گریز نهد.
و نوروز بر همه ایرانیان فرخنده و خرم باشد.»

انجمن دوستداران يادمان های باستانی آريابوم