iran-emrooz.net | Sun, 01.05.2005, 17:45
از «آيا بايد انجامش دهيم» تا «چه كسی بايد آن را انجام دهد»
مشاركت در مرگ (بيمار)
گئورگ بوسهارد / برگردان: علی محمد طباطبايی
يكشنبه ١١ ارديبهشت ١٣٨٤
در گذشته سرعت بخشيدن عامدانه به مرگ يك انسان پيوسته به عنوان يك جنايت تلقی میشد، آن هم بدون توجه به شرايط بيمار و وسعت بيماری او. اما اكنون برخورد عموم به اين موضوع تغيير يافته است. همكاری با انسانی كه به وضوح تمايل خود را برای مردن اعلام داشته، آن هم به ويژه در شرايط وجود يك بيماری لاعلاج، امروزه به نحو فزايندهای به عنوان عملی قابل توجيه نگريسته میشود. در واقع چنين برداشتی حاصل يكپارچهی نظر سنجیهايی است كه در كشورهای « غربی » به عمل آمده است.
با اين وجود هنوز هم هيئتهای قانون گذاری هنگامی كه موضوع بر سر تغيير قوانين مربوطه است بسيار محتاطانه عمل میكنند. تا اينجا فقط هلند، بلژيك و ايالت اورگون در ايالات متحده هستند كه قوانين صريحی در اين خصوص به اجرا گذاردهاند. ليكن مياحثههای جدی سياسی در بارهی تغييرات قانونی مشابه در حال حاضر در بسياری از كشورهای ديگر و از جمله در بريتانيا، آفريقای جنوبی و استراليا در جريان است.
از آنجايی كه مخالفت سرسختانه با تعديل قانون مردن با همكاری ديگران كاهش میيابد، بنابراين موضوع امكان استفادهی عملی از آن از اهميت بسيار بيشتری برخوردار شده است. آيا چنين شيوهی مردنی بايد فقط و فقط به بيماران لاعلاج محدود باشد؟ آيا برای مثال شرايط اوليهی بيماری آلزايمر واجد شرايط لازم است؟ يا حتا هرگونه بيماری جدی و غير قابل درمان يا مثلاً انواع معلوليتها را هم میتواند در بر گيرد؟ و در بارهی كسانی كه دليلشان برای درخواست مرگ رابطهی كمی با شرايط سلامتی و پزشكی دارد چه بايد گفت؟
پرسش مهم ديگری نيز وجود دارد كه هنوز هم توجهی را كه شايسته است موجب نشده است: چه كسی بايد در واقع مسئوليت مشاركت برای مردن را به عهده گيرد؟ در مباحثههای عمومی اغلب اين احتمال داده میشود كه اين بايد وظيفهی حرفهی پزشكی باشد. گاهی به شيوهی طبابت هلندیها اشارهی ويژهای میشود كه مطابق با آن چنانچه بيمار به وضوح تقاضای مرگ داشته و در مورد او طبابت صحيح اعمال شده باشد پزشك اجازه میيابد كه به زندگی بيمار خود خاتمه دهند. شركت در مرگ بيمار كه در آن فردی غير پزشك دخالت داشته باشد همواره كاری غير قانونی تلقی شده است. در يك چنين چهارجوب مبتنی بر پزشكی به لحاظ اخلاقی و حقوقی ديگر اهميتی ندارد كه چه كسی در نهايت داروی كشنده را به مريض میدهد: اگر پزشكها در يك چنين جريانی به نحو نزديكی دخالت دارند ديگر دليلی وجود ندارد كه چرا خود آنها نبايد داروی مهلك را به مريض بدهند.
با وجود آن كه بلژيك شيوهی هلند را در كنترل و نظارت بر مشاركت در مرگ بيمار در قالبی كه شديداً زير كنترل نظام پزشكی است پی گرفته، اما دقيقاً همين نوع از كنترل و تنظيم است كه به نحو فزايندهای به چالش گرفته شده است. پزشكها خاطر نشان ساختهاند كه حتا آن هنگام كه يك اكثريت در حال افزايش از مردم مايل هستند كه چنين خدماتی در اختيار آنها نيز قرار گيرد، سرعت بخشيدن عامدانه به مرگ هنوز هم فی نفسه با اهداف اصلی علم پزشكی سازگار نيست.
قانونی كه از اين جهت بسيار جالب توجه است مصوبهی « مرگ با شرافت » (Death with Dignity) در ايالت اورگون است. البته هرگونه نظم و كنترلی در اين زمينه مستلزم حد اقل برخی دخالتها توسط يك پزشك است، اما مصوبهی اروگون تنگنای بنيادينی را مورد تاييد قرار میدهد كه پزشكانی با آن مواجه میشوند كه با فرد بيماری روبرو هستند كه خواهان خاتمه دادن به زندگی خود است. اين مصوبه در تلاش است كه اين دخالت را به حد اقل ممكن برساند.
پزشكان اورگون چنانچه فردی كه دچار بيماری غير قابل علاج است به طور روشن و شفاف در خواست مرگ خود را داشته باشد، مجازند هستند كه نسخهای برای داروی مرگ آور او تجويز كنند، البته مشروط بر آن كه تشخيص لاعلاج بودن آن بيماری را مورد تاييد قرار داده و توان تصميم گيری آن بيمار برای چنين درخواستی را نيز تصديق كنند و بيمار را در بارهی هرگونه جايگزين ديگر و محتمل برای بيماری اش در جريان قرار دهند، از قبيل نگهداری در آسايشگاه و امكاناتی برای كنترل درد بيمار. پزشكان نيازی نيست كه در هر حال به هنگام عمل خودكشی بيمار حاضر باشند و به آنها نيز اجازه داده نمیشود كه خودشان داروی مرگ آور را در مورد بيمار به كار بندند.
در اورگون بيمار به طور مستقل از پزشك تصميم میگيرد كه چه وقت و در كجا مايل به پايان دادن به زندگی خود است، و اين كه آيا اصلاً مايل به چنين كاری هست يا خير نيز به عهدهی خود اوست. انجمن « غمخواری برای مرگ » كه سازمانی غير دولتی و غير پزشكی است و فعاليتش ايجاد حق قانونی برای انتخاب مردن است در اكثر چنين مواردی به صورت فعال خدمات مشاورهای میدهد.
آن چه در اين خصوص جالب توجه است آن كه تحقيقات در بارهی دلايل كسانی كه تحت قانون « مرگ با شرافت » مايل به سرعت بخشيدن به مرگ خود بودهاند نشان داده است كه هراس از درد و ساير علائم ناراحت كنندهی بيماری از جملهی موارد مهم برای تصميم گيری در اكثر موارد نبوده و در عوض موضوعاتی چون استقلال شخصی بيمار، كنترل خود را در اختيار داشتن و اين كه آنها باری بر دوش خانواده، دوستان يا پرستاران نباشند دلايل اصلی برای تصميم جهت خودكشی هستند.
تحولات جديد در هلند همچنين نشان داده است كه بحث مشاركت در مرگ بيمار بيشتر در موارد استقلال بيمار، كنترل فردی و تصميم گيری عقلانی مطرح بوده است و نه در رابطه با علائم بيماری غير قابل كنترل. تصميم گيری در چنين مواردی بيشتر بر ملاحظات شخصی و اجتماعی مبتنی است تا بر تاملات پزشكی.
با توجه به اين واقعيت كه يك چنين ملاك و قالبی از هر گونه مهارت پزشكی بسيار فراتر میرود، تعجب آور نخواهد بود كه چرا هيچ انجمن پزشكی در جهان تا به امروز از الگوی هلندیها استقبال چندانی نكرده است. در حالی كه انجمن هلندی پزشكی (Dutch Medical Association) مخالفتی با نقش پزشكها در انجام مشاركت در مرگ ندارد، شواهد كنونی از يك بی علاقگی مستمر در مورد نقش پزشكهای هلندی برای گزارش مواردی از همكاری برای مرگ بيمار به مراجع قانونی حكايت دارد و به بازگشت به شيوههايی كه به حرفهی پزشكی نزديك تر است، از قبيل تزريق مسكن نهايی (مسكن مرگ).
بنابراين در همه جا تنش بزرگی در اين خصوص وجود دارد كه چگونه از يك طرف مردم و از طرف ديگر پزشكها يك تعهدنامه احتمالی در زمينهی مرگ مشاركتی را مورد توجه قرار میدهند. آنچه در حال حاضر در جريان است میتواند به عنوان يك نبرد قدرت در اين مورد توصيف شود كه چه كسی بايد برای فراهم آوردن خدماتی كه انسانهای بيشتر و بيشتری مايل به دستيابی به آنها هستند مسئول شناخته شود، ليكن برای آن مسئوليت، بالاترين شايستگیهای حرفهای صحت تصميمهای اتخاذ شده را نمیتواند به عهده بگيرد ـ آن هم در حالی كه هم زمان هر تصميم غلطی پيامدهای بسيار گسترده و غير قابل بازگشتی خواهد داشت.
گفته میشود كه مرگ مشاركتی نقش بسيار مهمی در مباحثه پيرامون اين موضوع كه چه چيزی تعيين كنندهی يك مرگ خوب است دارد. مرگ مشاركت شده همچنين موضوع اصلی در رابطه ميان حرفه پزشكی و جامعه به عنوان يك كل است.
-----------
دكتر گئورگ بوسهارد يك پزشك است و محقق در موسسهی تحقيقاتی پزشكی قانونی در دانشگاه زوريخ.
1: Assisted dying – from < Should we do it ? > to < Who should do it ? > By Georg Bosshard.
Project Syndicate 2005.