جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ -
Friday 29 March 2024
|
ايران امروز |
۱. عجیبترین نکته در سال هشتم زندان این است که میبینید آرام آرام به پایان محکومیتی نزدیک میشوید که پیشتر حتی احتمال اجرای آن را امری غیرقابل باور میپنداشتید. اینکه اتفاقی را از سر میگذرانید که قبلها حتی اندیشیدن به آن لرزه بر اندامتان میانداخته است. جالب اینکه امروز در متن همان ماجرائید اما این بار بیهیچگونه رنج قابل توجهی یا احساس تراژیکی… همه چیز اینقدر طبیعی و معمولی میگذرد که وا میدارتان به طعنه از خود بپرسید: «آیا میدانم در چه وضعیتی هستم؟ آیا میفهمم که چه بر من میگذرد؟ آیا به زوال عقل گرفتار نیامدهام!؟»
۲. پرتکرارترین پرسشی که یک زندانی سیاسی با آن خطاب قرار میگیرد این است: «آیا ارزشش را داشت؟ آیا اگر به گذشته باز گردی انتخابهایت همانست که بود؟» در برابر یک چنین پرسشی، پاسخ آری یا خیر همواره نابسنده خواهد بود چرا که هر پاسخ قاطعی به معنای قربانی کردن چیزی است که عمیقا دوستش داریم و یا محترمش میشماریم. آنچه که در طرح چنین پرسشی مغفول میماند این نکته اساسی است که هزینههای مترتب بر فعالیتهای یک فعال سیاسی جزو ضروری انتخابهای او نمیباشد. اینکه آینده گشوده است و او همواره به گونهای از زیستن امید دارد که در آن هیچ چیز عزیزی را فدای چیز دیگری نکند. قبول که چنین جمع آوردنی نامحتمل مینماید اما کیست که در دست یازیدن به امور دشوار وسوسهای در خویش نیابد؟!
۳. برای آنها که در این سرزمین دلمشغول امر عمومی و سیاستاند فراوان پیش میآید که از خویشتن بپرسند؛ آیا میبایست از ره تمکین به عقل و خرد، کم کم به ناامیدی بگرایند و یا اینکه از سر وفای به امید اندکی خود را به نادانی و حماقت بسپارند! اینکه واقعبین اما ناامید خطاب شوند و یا امیدوار و خوشخیال در نظر آیند! پاسخها در این میان اگر چه متفاوت است اما گزینههای تلفیقی را نیز نمیبایست از نظر دور داشت. مثلا اینکه عقلانیت و بخردانگیمان را به گونهای تربیت نماییم که همواره در خدمت امیدواریمان باشد و امیدمان را بر اریکه قدرتی بنشانیم که جز به وساطت و خدمتگزاری خرد فرمان نخواهد راند.
۴. وقتی برای اولین مرتبه پای به درون دادگاه میگذارید، هیچ ذهنیت و تصوری از برگهها و پوشههای چیده شده در قفسهها ندارید. آنها کاغذهایی بیش نیستند، فاقد هر نشانه معناداری که متمایزشان کند. چند سال بعد آنگاه که پس از تحمل قدری زندان گذرتان به دادگاه میافتد هر پوشه قرار گرفته در قفسه را به مانند چهرهی انسانی میبینید که روی دیوار اتاق میخکوب شده است. پروندهها در هیأت چهرههای آشنایی میآیند که سالهاست درون زندان به آنها چشم دوختهاید. ناگهان عظمت و هولناکی تصمیمات قاضی مبهوتتان میسازد و باخود میگویید: «چه بسیار زندگیهایی که درون این پوشهها در حال زوال و پوسیدنند.»
۵. زندانی بودن موهبتی را به شما عرضه میدارد که قرار است تکنولوژی در نهایت خویش برای آدمی به ارمغان آرد: «خلاصی از زحمت کار کردن، بیکاری مدام، فراغت تمام..» این موهبت اما قیمتی دارد و آن محرومیت از همه امکانهایی است که تکنولوژی و تمدن این بار برای مصرف این فراغت و بیکاری در اختیار آدمی نهادهاند. تمهید نوعی پادشاهی بیآنکه ملکی برای سلطنت در کار باشد! از همین روست که وضعیت یک زندانی هم به اولین تیره انسانها و هم آخرین گونه آدمیان میماند!
۶. قرار گرفتن در یک موهبت رنجآور الزاما به احساس آزردگی و رنجوری راه نمیبرد. احساسات آدمی نتیجه ی بلافصل قرارگرفتن درون وضعیتها نیستند، بلکه واکنشهای ما به این شرایط محسوب میشوند. واکنشهایی که همواره میتواند در نوعی گسست از موقعیتها امتداد یابند و راهی کم و بیش مستقل در پیش گیرند. از همین روست که یک زندانی به عنوان کسی که در محدودیتی آزاردهنده جای گرفته است، ضرورتا احساس رنجش و آزردگی نمیکند. اوحتی میتواند در معنای تام و تمام کلمه انسانی شادمان باشد و وضعیت تراژیک خود را به سخره بگیرد. «آقای همساده» بودن غیرممکن نیست! آدمی بر این مهم قادر است البته به شرطی که شادمانی مهمترین انتخابش باشد.
۷. زندانیان سیاسی در نحوهی روایتشان از جلسات بازجویی معمولا به دو گونهاند؛ اقلیتی که مثبت و خوشبینانه به این رابطه مینگرند و از نقاط اشتراک و تفاهماتشان میگویند و اکثریتی که نگاهی انتقادی دارند و از چالشها و مجادلاتشان سخن میرانند. عجیب اینکه هیچ کدام از این دو روایت، این احساس را در ما نمیانگیزند که به گفتاری صادقانه گوش سپردهایم. آنها ما را به نوع نگاه سیاسی یا خلق و خوی شخصیتی راوی راهنمایی میکنند، امری که ممکن است بپسندیم و یا ناخوشایندمان افتد اما چندان ربطی به راستگویی ندارند. شاید مایه تأسف باشد اما ظاهرا تنها زمانی صداقت گوینده برای ما مسجل است که به ناتوانیها و نقاط ضعف خود در جلسات بازجویی اعتراف میکند!
۸. گرچه آثار سینمایی بسیاری در مورد زندانها ساخته شده است اما هیچ فیلمی هرگز توانایی بازنمایی دقیق تجربهی زندانی بودن را ندارد. البته نه از آنروست که در زندان مکان عجیبی است و یا روابط پیچیدهای در آن حاکم میباشد. اتفاقا بالعکس! نکته در سادگی و کسالتآور بودن آن است! مشکل اینجاست که در یک مدت کوتاه چند ساعته نمیتوان احساس ملال یک زندانی از مواجههی چند ساله با زمان را به تصویر کشید. حتی اگر بر فرض روزی کارگردانی موفق به ساختن چنین اثر وفادارانهای شود، هیچ مخاطبی نخواهد یافت و هیچ عقل سلیمی زجر تماشای چنین فیلم ملالآوری را به خود نخواهد داد!
۹. «میبخشم اما فراموش نمیکنم» جمله ی مشهوری از نلسون ماندلا که از خلال آن قدرت اخلاقی وجودش خودنمائی میکند. این وضعیت اما برای زندانیانی همچون ما امکانپذیر نیست. نه فقط به این دلیل که ما فاقد چنین روح بزرگی هستیم و گنجایش چنین بخشیدنی را نداریم. بلکه بیشتر از آن رو که به مانند او در جایگاه قدرت نایستادهایم و همچنان فرودستیم. دم زدن از بخشیدن برای ما ادعایی بیمعناست. قدرت اخلاقی ما بیشتر در نوعی فراموشی تجلی مییابد. آنگاه که به طرف دعوایمان نمیاندیشیم، اهمیتش نمیدهیم و یا جدیاش نمیگیریم.
۱۰. اگر یک کنشگر سیاسی و یا حتی زندانی سیاسی در نیات شخصی و درونی خویش مشتاق قهرمان شدن باشد، آیا میتوان از این نیتمندی به قضاوتی الزاما نامناسب در مورد عملکرد سیاسی وی راه برد؟ به گمانم خیر.. برای یک فعال عرصهی عمومی، معیار سنجش چیزی جزثمره و خروجی اعمال و رفتارهای او نیست و همینکه عملکرد او در راستای خیر عمومی باشد کفایت میکند، توقع زیاده از آدمیزاد است که علاوه بر مفید بودن رفتارش، خلوص نیت و باطن نیز از او بطلبیم. برای این موجود تکامل یافته از حیوانات همین سازگاری صوری با منافع عمومی به اندازه کافی سخت هست، انصاف نیست باری بیش از این بر دوشش بنهیم!
۱۱. بیعدالتی از معدود پدیدههایی است که جنبههای آزاردهندهی آن بیش از آنکه به نتایج و تبعاتش وابسته باشد، به ذات و اصلش بازمیگردد. به بیان دیگر آنکه شما میتوانید با رنجهای ناشی از بیعدالتی کنار بیائید مشروط برآنکه به فرآیندهای سببساز آن بیتوجه بمانید. از همین روست که بسیاری از زندانیان سیاسی تنها زمانی دچار احساس خشم و آزردگی میشوند که به بیعدالتی رواشده در حقشان میاندیشند. آنها همگی در یک نکته مشترکاند، اینکه هرگز نمیخواهند تجربهی بازجوئی، بازپرسی یا دادگاه را تکرار کنند. زمانهایی که با نهادهای متولی عدالت سروکار داشتند!
۱۲. گاهی اوقات وقتی با افراد متهور و بیباکی مواجه میشویم که به لوازم عقلانیت در عرصهی عمومی گردن نمینهند و با بیملاحظگی خود آتش رادیکالیسم و افراطی گری را فروزان نگاه میدارند، به این نتیجه میرسیم که در تحسین فضیلت شجاعت زیادهروی کردهایم. چندی بعد اما به شهامت اخلاقی یک انسان بیادعا برمیخوریم و محظوظ میگردیم. این بار در نتیجهگیری پیشینمان باز مینگریم و میگوئیم: «مشکل در تحسین شجاعت نیست بلکه در تشخیص آن است»
۱۳. بداخلاقی شاید تنها راه ممکن برای حفظ حریم خصوصی در زندان باشد. برای یک زندانی که داشتن خلوت و تنهایی از ضروریات زندگیاش بوده است، تقریبا هیچ چارهای نیست جز اینکه از برقراری ارتباط با دیگر زندانیان بگریزد و به زندانیان آشنا نیز کم محلی کند. درک ضرورت چنین تصمیمی تنها زمانی به تمامی میسر است که خودرا درون هواخوری شلوغ زندان تصور کنید در حالی که حریصانه مشتاق تنهایی و فکر کردنید اما از طرف جماعتی احاطه شدهایدکه ماهها و سالهاست که میشناسندتان. بهراستی آیا چارهای جز بینزاکتی و بیتوجهی برایتان باقی مانده است؟!
۱۴. دوستی میگفت: «در مورد رهبران جنبش سبز این نکته منطقی است که بر سر مواضع خویش ایستادگی کنند. آنها در برابر یک جریان اجتماعی مسئولند و از آنها انتظار موجهی است که هیچ انعطافی نشان ندهند. در مورد ما زندانیان عادی اما وضعیت فرق دارد. ما آدمهای مهمی نیستیم و میتوانیم ابراز پشیمانی نمائیم».
منطق این ادعا درست است اما شاید بهتر است گزینهها را تغییر دهیم و بگوئیم: «در مورد رهبران جنبش سبز بواسطهی مسئولیتی که در قبال مسائل عمومی دارند، شایسته آن است که انعطافپذیر و مصلحتسنج باشند اما ما زندانیان غیر مهم مسئولیتی نداریم و لذا میتوانیم بدون هیچ ملاحظهای تسلیم اشتیاقهای آرمانخواهانه و یا غرورآمیز خویش شویم!»
۱۵. این قاعدهای معمول در مورد انسانهای آزاد است؛ چیزهایی را به خاطر میآورند که قرار است به کارشان بیاید. عملکرد حافظه در آنها تابعی از موقعیت و ملاحظات عملیشان است. زندانیان اما معمولا کاری برای انجام دادن ندارند و در نتیجه حافظهشان نیزبه موقعیت و وضعیتشان بیاعتنائی میکند! قوه یادآوری علم طغیان برمیافرازد و سرکشانه چیزهایی را به خاطرشان میآورد که اسباب حیرت و غافلگیری است. خاطراتی بیفایده، مهجور، بیربط و ناهمساز، محصول بیبروبرگرد اتفاق!
۱۶. اینکه به لحاظ زمانی در چه هنگامی از میزان محکومیتتان به سر میبرید، در مقیاس با این نکته که به لحاظ جغرافیایی در چه مکانی دوران حبستان را میگذرانید، تقریبا هیچ اهمیتی ندارد. زندانهایی هست که میتوانید هفتهها و ماهها در آن سپری کنید بیآنکه به خاطرتان خطور کند که در زندانید و زندانهای دیگری که هر روز صبح در آنها با این آگاهی برمیخیزید که باید تمامی بیداریتان را صرف نبرد با عوامل زندان، محیط آن و زندانیانش نمائید. نوعی ستیز روحی مدام برای اینکه روانتان سالم و شفاف نگاه دارید و دست آخر امید بستن به آرامش شبانه در تختخوابی که ساسهایش انتظارتان را میکشند!!.. چقدر مایهی خوشوقتی است که دیگر زندانی به نام «کارون» در اهواز وجود ندارد!
۱۷. در ظاهر میان آنچه که فعل اخلاقیاش میپنداریم و چیزی که اثر هنریاش مینامیم هیچ نسبتی وجود ندارد. فعل اخلاقی، رفتاری است که اعتبار خود را از سودمندیاش به حال دیگران کسب میکند و اثر هنری پدیدهای که وامدار بیفایدهگی زیبایی است. چنین تفاوتی اما نمیبایست ما را از یک شباهت بنیادی غافل سازد و آن اینکه وقتی روشنبینانه مینگریم برای انجام هیچ کدام از این افعال، دلیل و اساسی در خویشتن نمییابیم! گوئی با امور بیبنیاد و بیاساسی مواجهیم که هر دو بر مبنای هیچ بنا شدهاند! اموری که تجلی عملیشان در عالم واقع مجذوبمان میسازد ولی مستدل کردن و ضرورت بخشیدن به آنها در دنیای کلام، تنها حس ملالمان را فرا میخواند. شاید از همین روست که وقتی زندانیان سیاسی برای توجیه و توضیح وضعیت خویش به استدلالهای اخلاقی و فضیلتمدارانه متوسل میشوند، اینقدر خسته کننده و ترحم انگیز به نظر میرسند. آنها جذابیت هنری امر اخلاقی را که با بیبنیادیاش پیوند خورده، مخدوش میسازد.
۱۸. آن دسته از انسانها که به عقوبت اخروی قائل نیستند، در برابر مسألهای مرگ دو راه حل اساسی بیشتر ندارند. یا باید به حدی از قدرت و توانمندی برسند که هر چه میخواهند بدست آورند و یا اینکه به نوعی از استغنا و آزادی درونی راه ببرند که هیچ نخواهند. گزینه اول همان راه حل مسلط در غرب مدرن است و گزینهی دوم آموزهی اساسی شرق کهن. یک زندانی البته بنا به محدودیتهایش چارههای جز گرایش به باورهای شرقی ندارد اما یک انسان آزاد چطور؟ آیا میتوان به یک گزینهی ترکیبی در مورد او امیدوار بود؟ آیا میتوان انسانی را در تصور آورد که زیستن را دوست دارد، شورمندانه و مشتاق در جهت خواستهها و ترجیحاتش میکوشد اما خواستههایش را حقیقتا نمیخواهد!!؟؟
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|