جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ -
Friday 29 March 2024
|
ايران امروز |
دوستی برام پستی ارسال کرد بدین مضمون: «وقتی برنامههای شعبدهبازی رو نگاه میکنم متوجه نکته خوبی میشم مردم برای کسی دست میزنن که گیجشون کنه، نه آگاهشون!»
درنگی کردم و پیش خود گفتم: همیشه همینطور بوده. عوام دوست دارن سرشون کلاه بِره، آنهم از مجرای عواطفشون. دوست دارن برای چیزی کف بزنن که ظاهری زیبا داره. دوست دارن دنبال پدیدهای راه بیفتن که خیلیهای دیگه هم پیشتر راه افتاده بودن.
راستش فکر کردن کار دشواریه، سیستم مغز بشر زیاد حال نمیکنه دنبال فکر کردن بره. اهل بیخیالی هم هَس. مغز راسش دوست داره بیشتر بهخودش استراحت بده تا خستگی بار خودش بکنه. آخه ۷۰ درصد انرژی بدن را مغز استفاده میکنه و بقیهی اونو گذاشته برای فعالیتهای دیگهی بدن: قلب، کلیه، شش، چشم، دستگاه گوارش...
مغز خورۀ انرژیه،چون برای سامان دادن به تمرکز حواس و کندوکاو، کُنتورِ برقش شتاب ورمیداره و هرچه روی یک مسأله بیشتر تأمل کنه، کنتُور برقش شتابندهتر حرکت میکنه و کیلووات روی کیلو وات خرج رو دست آدم میاندازه.
بنابراین، طبیعت دستگاه مغز را اینجور به سامان کرده که یک بار فکر کنه، بقیهی بارها بر حسب عادت، تکرار کنه.
توجه کردین خیلیها یک شعر را بدون اینکه فهمیده باشن بیخودی تعریفش میکنن یا لایک بهش میزنن؟ این جور آدما قهرمانپرورن. اگر بپرسی خب این شعر چی گفته، منظورش چی بوده، پیامی اصلاً داشته، نداشته یا اگر پیامی داشته، این پیام چی بوده، تازه میره تو فکر که... فکر کنم منظورش این بوده یا اون بوده.
کافیه یه مطلبی قابل فهم برای کسی نباشه، فکر میکنه پس باید یه چیز ارزشمندی باشه. اگر بپرسی چرا این شعری را که نفهمیدی لایکش کردی، میگه خُب نوشتۀ شاملوه دیگه.... تازه میفهمی که آدمها هم گاهی در رفتارهای نهانی شون مثل ماهیها و پرندهها می مونن. جلوییها هر کار کردن، پشتسریها هم دنبالش میرن یا تکرارش میکنن. حقیقتش اینه که اگه حیوانات کاراشون غریزیه، آدمها هم، بهژرفا، کاراشون عموماً ناخودآگاهانه س. منظورم اینه که خیلی گاهی وقتا به پرندهها و ماهیها شباهت پیدا میکنیم. یادتون نره، صحبت من روی قاعدههاس نه اسنثناها!
خیال نکنین این حالتها فقط تو تماشاخونههای شعبده بازی روی میده یا فقط عَوامَن که اینطوری هستن. نه! زندگی تماشاخونۀ بزرگیه. تو این تماشاخونۀ بزرگه که خیلی چیزا روی میده و ما بیاعتنا از بغلش رد میشیم. پس فقط عوام نیسَن که عادتواره زندگی می کنن. آدمای تحصیل کرده و نخبه و خیلی باهوش و با حافظه هم اینطورین. راسش، آدما، غالبشون اینجورین! کافیه به یکی اعتماد داشته باشن یا به کسی اعتماد نداشته باشن. حرفای سطحی کسی را که بش اعتماد دارن را زودتر باور میکنن تا کسی که بش اعتماد ندارن یا باش سر لج افتادن. حالا هر قدر هم دومی حق داشته باشه.
سمت و سو گرفتن در میدانگاه اجتماعی با اعتمادهای بیجا رقم میخوره و همون اتفاقی روی میده که، سر دستۀ پرندههای آسمون یا ماهیهای اقیانوسها یکهویی و غافلگیرکننده چرخ میزنن و بر میگردن و بقیه هم دنبالشون همینکار را میکنن. چنین اتفاقی خیلی حَرفِه ها... تو جامعه فرقهگراییها و بد و بدگوییها تا حالا اینطوری انجام شده... امیر کبیر اینجوری کشته شد، بابیان در ایران و ارمنیان در ترکیه اینجوری قتلعام شدن و خمینی و هیتلر اینجوری به قدرت رسیدن....
میخوام بگم حُب و بُغضها در دنیای ناخودآگاه ما هم یه کارهایی با مغز آدما میکنن، همون کاری که سردسۀ ماهیها و پرندهها می کنن... بهخصوص اگر آمیزاد در یک جماعت سنتی و بومیگرا بُر خورده یا توشون بار اومده باشه.
ولی من آدمایی را تو زندگیم دیدم که سیستمشون جور دیگهایی بوده. خوی و رفتارشون یه جور دیگهای شکل گرفته. هر چی فکر میکنم چرا یکی باید اینجوری بشه و عدهای هم عادتواره زندگی کنن، هنوز نتونسم تموم جوانبش را بفهمم؛ ولی به یه چیزایی این مُدَتِه خُب رسیدم. بعضی آدما برا خودشون خیلی شخصیت مستقل و واقعی قائلن. یعنی درک کاذب از خودشون و پیرامونشون ندارن. رستهگارن اما نه آسمانی، زمینی رستگارن. کسی که نخواد بهخودش دروغ بگه، خوب آدم خیلی مستقلی باید باشه. ولی این جور آدما چه جوری به این شخصیت مستقل میرسن؟
کورهای که اینجور افراد توش سرسخت و پایدار میشن را من تو یک جمله خلاصهش می کنم. آدم پر نیرو و انرژی که بر سر هر چیزی ارزشمند تحقیق میکنه، از نگاه من، آدم حقیقتجوئیه و آدم حقیقتجو هم اهل کینه و انتقامجویی نباید باشه. کسانی را که من به آنها برخورد کرده بودم نسبتاً اینطور بودن. نمیتونی انرژی و توان اینجور آدما را یکهویی علیه یکنفر دیگه که غایبه بشورونی و به کسی بدبینش کنی. اینجور آدما اهل شَکان نه بدبینی و خوشخیالی حتا بهخودشون شک میکنن. آدم حقیقتجوی کسیه که خودشو از سلطۀ ترس و وهم و رومانتیزم خیالانگیز و احساسات رها و لیبرالیزه کرده باشه.
فک کنم، اندیشه از همینجا از قفس خوابآلود خیال آزاد میشه و به پرواز در میآد. آرامشِ رستگاری از همینجا زمینی میشه.
■ خوش آمدید به این صفحه با این مقالۀ بجا. این روزها همه جا حرف پوپولیسم است، صحبت ایدئولوژیهای فکسنی دستساز که اگر یک دقیقه فکر و اندیشه معطوف آنها کنی میبینی اوراق شدند. و چه های و هوی و شعبده بازی در مدحشان! برای همین نوشته شما بسیار به موقع بود. امیدوارم در این باب ادامه دهید.
طاهره
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|