پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - Thursday 28 March 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 19.08.2016, 16:19

قشقایی‌ها: ایل یا قوم؟

اشکبوس طالبی

چندی است که بین تحصیل‌کردگان و سالخوردگان قشقایی بحثی در گرفته است که: ما کی هستیم؟ ایل هستیم یا قوم؟ و آقای یونسی (مشاور رئیس جمهور در مورد اقوام و ملیت‌ها) در دولت تدبیر و امید، گویا هنوز نمی‌داند که با قشقایی‌ها چه سیاستی باید در پیش بگیرند! که «اگر قشقایی‌ها را ایل بدانیم می‌بایست به آنها به صورت بخشی از عشایر نگاه کنیم و خدمات عشایری بدهیم و اگر قشقایی‌ها را قوم بدانیم، سیاست دیگری باید اتخاذ کنیم»!

آقای یونسی سیاستمداری کار کشته است که از دهلیزهای امنیتی سیاست ۳۵ ساله ایران به سلامت گذشته است و در کابینه آقای محمد خاتمی هم خوشنام بیرون آمده است. ایشان نسبت به خواست‌های اقوام ایرانی آشناست. ترک‌ها را کورد‌ها را بلوچ‌ها را ترکمن‌ها را و بختیاری‌ها را خوب می‌شناسد و در مورد تاریخ قشقایی‌ها و خدمات فرهنگی و مقاومت آنها در برابر دست‌اندازی انگلیسی‌ها به جنوب ایران آگاه است. و نیز از سیاست‌های تبعیض‌آلود و امنیتی همه‌جانبه‌ای که نسبت به این اقوام اعمال شده، با خبر است.

ایشان خوب می‌دانند که در ۳۵ سال گذشته قشقایی‌ها، اگاهانه از صحنه سیاسی ایران حذف شده بودند. نه نماینده مستقیمی در مجلس داشتند و نه وزیری ونه وکیلی. نه در مجلس خبرگان و نه در شورای قضایی و نه در سیستم‌های عریض و طویل دانشگاهی و آموزش و پرورش هیچ فردی از قشقایی‌ها حضور نداشته است. هر صدایی هم که به فریاد رسیده، یا به زندان رفته یا فراری شده و یا به دار آویخته شده.

در سپهر فرهنگی و زبان مادری و موسیقی هم حتی یک قدم ابتدایی هم برداشته نشد. برای مثال نه رادیویی نه روزنامه‌ای و نه یک خانه فرهنگی. گویی میلیون‌ها قشقایی ایرانی به همان مختصر کوچ‌نشینانی خلاصه می‌شدند که هنوز از فرط ناچاری به زندگی پر مشقت شبانی روزگار می‌گذرانند. گاهگاهی تانکر آبی – چند تایی کیسه آرد و کمک‌های تعاونی عشایری و چند مدرسه عشایری و هر از چندی سرکشی‌های بهداشتی و دیگر هیچ. اما تا بخواهی سپاه عشایر و بسیج عشایری، چاق و چله‌تر شده‌اند و قدرت‌شان فزونی یافته و تا پستوهای خانه‌های عشایری سرک کشیده‌اند.

در ۳۵ سال گذشته ساخت جامعه و معیشتی ایلی قشقایی‌ها در هم پیچیده شده و ملیونها دامدار و کشاورز تولید کننده قشقایی به شهر‌ها و شهرک‌ها روی آورده‌اند و در حاشیه شهر‌ها و شهرک‌ها ساکن شده‌اند و به مصرف کننده بنجول‌های چینی تبدیل شده‌اند. برای وارد شدن به جامعه شهری و استفاده از مختصر امکانات موجود، و تنازع بقا تلاش مضاعف کردند تا گوشه‌ای دنج سکنی گزینند تا لااقل بچه‌هایشان را به تحصیل بفرستند. سال‌های اولیه تحصیل در مدارس روستا و شهر برای فرزندان ترک‌زبان آنها با فشارهای روحی و گاهی با افت تحصیلی و عدم توانایی لازم در رقابت با همسالان شهری خود همراه بود. همکلاسی‌های آنها فقط به لحاظ دانستن زبان فارسی و آشنایی به رموز فرهنگ مسلط، بسیار راحت‌تر از امکانات ویژه زبان برتر و زبان حاکم برخوردار بودند. اما برای فرزندان قشقایی، گذراندن مدارج تحصیلی و به دانشگاه رفتن و جذب بازار کار شدن بسیار پیچیده‌تر و گاهی امکان ناپذیرتر بود. یا باید به طور استثنایی باهوش بود و یا این که دست و دلی در رانت‌های موجود داشت.

در حال حاضر حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد جمعیت چند ملیونی قشقایی‌ها ساکن شده‌اند و دیگر زندگی شبانی و کوچروی را کنار گذاشته‌اند. ساختمان ایلی و اداره سنتی ایلی هم به تاریخ پیوسته و قدرت سیاسی و نظامی آنها هم متلاشی شده. زمین‌ها – قشلاق‌ها و ییلاقها و محیط طبیعی و زیستی آنها هم در اثر تحولات ۳۵ ساله اخیر نیز ازهم پاشیده شده است. نه از کنفداراسیون قشقایی‌ها خبری هست و نه از نظام طایفه‌ای و روابط منسجم ایلی قشقایی‌ها. از نطام سنتی ایلی و شیوه تولید و امرار معاش از طریق دامداری گذشته‌اند و در دوره گذار از زندگی ایلی به زندگی شهروندی‌اند گرچه هنوز به مقصد نرسیده‌اند. بنابراین دیگر ایلاتی نیستند گرچه کاملا شهری هم نشده‌اند. و به قول معروف «سر با سکندر و دل به دارا دارند» از نظر احساسی و هویتی قشقایی‌اند ولی از نظر زندگی واقعی روزانه، روستایی و یا شهری‌اند.

آنچه که هنوز قشقایی‌ها را به هم پیوند می‌دهد و برای آنها تبار و هویت متفاوت می‌سازد همان ویژگی‌هایی هستند که از یک توده مردم مشابه یک قوم (Ethnic) می‌سازند: زبان مشترک - تاریخ مشترک - تبار قومی مشترک - تجربه زندگی مشترک - موسیقی مشترک و لباس و مراسم و آداب وسنن مشترک و زیستگاه مشترک است که به بخشی از مردم هویت قومی می‌دهد. مثل قوم کورد، ترک، بلوچ، ترکمن و بختیاری و غیره. سوال این است که آیا قشقایی‌ها نیز به این هویت قومی رسیده‌اند و تعریف مشخصی هم برای قومیت خود دارند و یا این که هنوز در ایلاتی بودن و قوم بودن خود در نوسان هستند؟ گرچه این توده عظیم انسانی پراکنده‌اند و در استان‌های مختلفی ساکنند ولی چنان مشترکات فرهنگی تاریخی ریشه‌داری را در ذهن و زندگی روزانه خود حمل می‌کنند که حل شدن آنها در فرهنگ‌های دیگر مشکل و گاهی بنظر ناممکن می‌شوند.

هنوز هیچ آمار دقیقی از قشقایی‌های ساکن شده در فارس و اصفهان و خوزستان و کرمان در دست نداریم و هیچ تحقیق میدانی مبتنی بر شیوه‌های علمی هم در دست نیست تا با اتکا بر آنها در مورد ساخت ایلی و یا قومی این توده عظیم انسانی قضاوت کنیم. به قول زنده یاد بهمن بیگی (در گفتگوی خود با خانم تامپسون رییس انجمن ایران و آمریکا در سال ۱۳۵۴) «اگر دولت بخواهد چیزی به قشقایی‌ها بدهد، جمعیت آنها ۴ میلیون است و اما اگر بخواهد چیزی بگیرد، جمعیت قشقایی‌ها فقط یک میلیون می‌شود».

اما تعداد وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌های قشقایی‌ها که عمدتا اعضاء قشقایی دارند و تنوع گروه‌های متعدد و خودجوش جوانان و دانشجویان- معلمان و نویسندگان و هنرمندان قشقایی گواه این است که این توده چند میلیونی پراکنده ازهم، به دنبال یافتن ریشه‌های خود و احیاه زبان و فرهنگ مشترک خود هستند و برای یافتن هویت خود و معنا دادن به خود، گاهی به قبیله‌گرایی و طایفه‌گرایی افراطی چنگ می‌اندازند و و گاهی هم با بزرگ کردن غیر واقعی شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی خود دلخوش می‌شوند...

هنوز به درستی نمی‌توان نظر داد که آیا قشقایی‌ها به این باور عمومی رسیده‌اند که در حکومت جمهوری اسلامی با آنها چون شهروندان فارس برخورد شده است یا خیر؟ و آیا در عمل، دارای حقوق مساوی شهروندی با شیرازی‌ها و اصفهانی و یا جهرمی‌ها هستند یا خیر؟ و آیا میزان بی‌سوادی و کم‌سوادی بین قشقایی‌ها، در مقام مقایسه با سایر شهروندان تفاوت چشمگیری وجود دارد یا خیر؟ همین پرسش در مورد زنان قشقایی نیز مطرح است. چه درصدی از دختران قشقایی با سوادند و جه درصدی به دانشگاه‌ها و مراکز علمی راه یافته‌اند و چه درصدی از فارغ‌التحصیلان قشقایی توانسته‌اند بدون تبعیض جذب بازار کار شوند و یا از هزاران هزار بورسیه‌های تحصیلی مملکتی سهمی داشته باشند؟ یا از شهر‌های قشقایی‌نشین چند نماینده قشقایی به مجلس رفته‌اند؟ قشقایی‌های وابسته به جناح‌های حکومتی را نمی‌گویم.. چند تا از مسئولان درجه یک استان از قشقایی‌ها هستند؟ در ۳۵ سال گذشته، چند تا مدیرکل آموزش و پرورش و چند تا رئیس دانشگاه و چند تا استاندار و حتی فرماندار از قشقایی‌ها انتخاب شده‌اند؟ و آیا قشقایی‌ها توانسته‌اند در اداره امور روزانه و جمعی خود نقش موثری داشته باشند یا خیر؟

اگر بگویند که آدم‌هایی در این درجه از صلاحیت نداشته‌اند، که قابل‌قبول نیست. چرا نداشته‌اند و چرا در ۳۵ سال گذشته تربیت نشده‌اند؟ پس تبعیض تلخی در فرصت‌های موجود جامعه بوده است که حدود ۳ میلیون قشقایی ایرانی نتوانسته‌اند حتی یک نماینده واقعی از خودشان در مجلس جمهوری اسلامی داشته باشند. چرا در زمان قاجار‌ها و پهلوی‌ها داشته‌اند و حالا ندارند؟ در صورتی که قانون اساسی جمهوری اسلامی تصریح می‌کند که «۱۵۰ هزار نفر ساکن یک منطقه حق انتخاب یک نماینده در مجلس را دارند».

در پاسخ به چنین تبعیض آشکار، ممکن است دلیل بیاورند که خیر. دشمنان و معاندین این حرف‌ها را می‌زنند. همه امکانات فراهم بوده و قشقایی‌ها نخواسته‌اند و یا نتوانسته‌اند به این صلاحیت‌ها برسند تا مصدر امور مملکتی و حتی مسئول اجرایی مناطق خودشان باشند. در جواب چنین استدلال غیرواقعی از یک تجربه استفاده می‌کنم و تبیعیض‌های ساختاری را در حکومت جمهوری اسلامی نشان می‌دهم. یک استاد جوان دانشگاه در کلاس خود دست به یک آزمایش ساده ولی بسیار تکان دهنده زد. این استاد جوان به تمام دانشجویان خود (دختر و پسر- ترک و تاجیک) یک برگ کاغذ مشابه داد و از آنها خواست که کاغذ را به هر شکلی که می‌خواهند مچاله کنند. آنگاه سطل خالی را در جلو کلاس نزذیک میز خودش قرار داد و تک تک از دانشجویان ردیف اول تا ردیف هفتم خواست تا کاغذ مچاله شده خودشان را به درون سطل اشغال بیندازند. و هرکس که موفق بشود کاغذ خود را به سطل اشغال بیندازد جایزه بگیرد. خب معلوم است که دانشجویان ردیف اول و دوم و حتی سوم شانس موفقیت بیشتری خواهند داشت و بهتر می‌توانند کاغذ مچاله شده را به درون اشغال بیندازند چرا که به هدف نزدیکترند. و ردیف‌های آخر موفق نشوند. استاد با کمال خونسردی جایزه‌ها را بین دانشچویان ردیف اول و دوم و تعدادی از ردیف سوم تقسیم کرد. باقی دانشجویان که در ردیف‌های آخر نشسته بودند، به اعتراض برخاستند که ردیف‌های اول و دوم به سطل اشغال نزدیک تر بودند و طبیعتا بیشتر امتیاز می‌گیرند و این آزمایش عادلانه نیست. استاد جوان با لحنی مطمئن پاسخ داد که اعتراض شما بجاست. ببینید جامعه‌ای که شما در آن زندگی می‌کنید امکانات را به همین شکل غیر عادلانه در اختیار گروه‌ها می‌گذارد. گروهی دارای حق ویژه هستند که در صف اول نشسته‌اند و گروهی از این حق فرسنگها فاصله دارند و هرچه تلاش می‌کنند نمی‌رسند. این حقوق ویژه برای گروه‌های خاص و تبعیض برای گروه‌های دیگر ساختاری است و حتی صاحبان حق ویژه خود به درستی نمی‌دانند که از چنین حقوق ویژه‌ای استفاده می‌کنند. و به غلط فکر می‌کنند که با هوش ترند!!!

حالا در مورد ما قشقایی‌ها و بلوچ‌ها و کورد‌ها هم همین طور است. البته که فارس‌های شیعه در ردیف جلو نشسته‌اند و از مواهب زبان رسمی، مذهب رسمی، مدارس رسمی و دانشگاه‌های رسمی به شکلی ساختاری بهره مندند و حتی خودشان هم متوجه نیستند که ار حقوق نا عادلانه‌ای برخوردارند و تمام موفقیت‌ها و مدارج به دست آمده را به حساب سخت کوشی و تحصیلکرده بودن خود می‌گذارند و تازه بیشتر و بیشتر برای خودشان حقوق ویژه دست و پا می‌کنند و این حقوق را در خانواده‌های خود هم موروثی می‌کنند یک نگاه ساده به ترکیب بورسیه‌های دولت ایران در زمان احمدی‌نژاد بیندازید تا ببینید از این موهبت بادآورده چند تا بلوچ چند تا کورد چندتا ترکمن و چندتا قشقایی نصیب برده‌اند؟ با کمی انصاف و با کمی اندیشیدن می‌توان، تبعیض آموزشی - تبعیض زبانی- تبعیض جنسیتی - تبعیض قومی و حتی تبعیض استانی را با گوشت و پوست خودتان لمس کنید و اگر منصف باشید، این تبعیض‌های ساختاری را غیر عادلانه بدانید.

چند پیشنهاد
یک ضرب المثل قشقایی می‌گوید (بالوغی هر زامان سودان توتانگ تازادور)
یعنی ماهی را هر وقت که از آب بگیرید تازه است.
اکنون که خوشبختانه حجت‌الاسلام یونسی و همکاران ایشان در سازمان امور عشایر و سازمان اقوام و ملیت‌ها علاقمند هستند که در مورد قشقایی‌ها بیشتر بدانند تا بهتر به در خواست‌های آنها جواب بدهند، چند پیشنهاد عملی مطرح می‌شود که شاید راهگشا باشند.

۱. از تعدادی از فرهیختگان قشقایی و غیر قشقایی که به تاریخ و جامعه شناسی و امار آشنایی دارند دعوت کنند و با یک مطالعه میدانی حساب شده و آماری از قشقایی‌های استان‌های مختلف نمونه گیری آماری کرده و آز آنها(مرد، زن، جوان، سالخورده، بی‌سواد، باسواد، کوچرو، ساکن شده و حتی خارج رفته...) بخواهند تا ( خودشان را تعریف کنند) که آیا احساس می‌کنند هنوز ایلاتی‌اند و یا دارای ویژگی‌های قومی اند؟ و سوال دیگر این باشد که آیا جمهوری اسلامی در ۳۵ سال گذشته فرهنگ، زبان و شیوه زندگی و تعلقات قومی آنها را به رسمیت شناخته و از حقوق یک ایرانی به طور مساوی برخوردار بوده‌اند یا خیر؟

۲. بخشی از پرسشنامه شامل پرسشهایی باشد تا افراد مورد مطالعه به راحتی بتوانند در خواست‌های خود را از دولت تدبیر و امید، به ترتیب اولویت(۱ و۲ و۳ و۴ و۵) بیان کنند. برای مثال سوالات می‌توانند در رابطه به در خواست‌ها و نیاز‌های زیر باشند.

الف- نیاز به ایستگاه تلویریونی برای قشقایی‌ها
ب- حق امتیاز یک هفته نامه با دو زبان (فارسی و ترکی قشقایی) برای اخبار و مسایل فرهنگی و عمومی قشقایی‌ها
پ- ایجاد یک خانه فرهنگ و موسیقی در جهت آموزش و حفظ میراث فر هنگی قشقایی‌ها با بودجه معین از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
ج- سرو سامان دادن به ایل راهها ی مناطق عشایری و مشخص کردن محدوده چراگاههاو مراتع برای کوچندگان قشقایی
د- باز پس دادن مدارس – آزمایشگاهها، کتابخانه‌ها و تاسیسات آموزش عشایر به خانه فرهنگ قشقایی‌ها جهت استفاده فرزندان قشقایی‌ها
د- به رسمیت شناختن حق انتخاب شدن و حق انتخاب کردن نمایندگان قشقایی در شهرهای قشقایی نشین بر اساس هر ۱۵۰ هزار نفر یک نماینده.
و شاید در خواست‌های دیگر.

این در خواست‌ها هم عملی هستند و هم عدالتمندانه و شاید هم امیدوار کننده و. مدبرانه.
سیز ساغ منده سالامت. اشکبوس طالبی- مدرس روان شناسی و تعلیم وتربیت- مریلند آذرماه ۱۳۹۳


⦁ این یا د داشت کوتاه را ۳ سال پیش، به در خواست یکی از جوانان قشقایی تهیه کردم که قرار بود در تهران با آقای یونسی جلسه‌ای داشته باشند. هنوز هم بخش‌هایی از این نوشته، برای امروز هم اعتبار دارد.




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024