سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - Tuesday 16 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 19.07.2016, 21:37

روایت سایه‌ ی سنگین سنت بر «سیاسر‌ها»، زنان

«روشنای خاکستر»

محسن نکومنش فرد

«روشنای خاکستر» نام کتابی است از زهرا یگانه که در سال گذشته توسط نشر واژه در کابل به چاپ رسید و در عرض مدتی کوتاه مورد توجه خوانندگان قرار گرفت. موضوع این کتاب که به صورت روایتی خطی و به زبانی ساده نوشته شده باز هم شرایط طاقت‌فرسای زنان در خانواده‌های افغانستانی است.

تردیدی نیست که زنان در بسیاری از جوامع اسلامی تا رسیدن به شرایط برابربا مردان راه زیادی در پیش دارند اما موقعیت زنان و دختران افغانستانی موضوعی است که در سال‌های اخیر بسیار مورد بحث قرار گرفته و هنوز هم جای گفتگوی بسیار دارد. نباید این نکته را از نظر دور داشت که در برخی از کشورهای اسلامی موقعیت زنان بد‌تر از افغانستان است. شاید علت طرح مکرر این موضوع در رسانه‌‌ها و ادبیات افغانستان فاصله گرفتن شدید و سریع بخش نسبتا بزرگی از جامعه از سنت و تمایل شدید جامعه‌ی مدنی رو به رشد این کشور به تجدیدنظر در افکار گذشته باشد. فراموش نکنیم که جامعه‌ی افغانستان در دهه‌ی شصت میلادی هم برخی از سنت‌های نهادینه در جامعه سنتی را، دست کم در شهرهای بزرگ، مورد پرسش و چالش قرار داده بود.

زهرا یگانه سرگذشت زنی افغانستانی به نام زهرا را از زمانی آغاز می‌کند که او دختری دوازده ساله است و در ایران زندگی می‌‌کند. بلوغ دختر و اولین خونریزی او خود دغدغه‌ای برای والدین و به ویژه مادر است. دختری که هنوز مفهوم جنس مخالف و کشش به جنس مخالف را به درستی درک نکرده مجبور به ازدواج با مردی می‌ شود که دو برابر او سن دارد اما او هم، گرفتار در چنگال سنت‌‌ها و تابوهاست و ابتدایی‌ترین مبانی رویارویی با همسر آینده‌اش را نیاموخته است.

زهرا در خردسالی به دنبال اوج جنگ‌های داخلی در افغانستان همراه با خانواده‌اش به ایران رفته است اما به نظر می‌‌آید خانواده در آنجا هم چندان ارتباطی با جامعه ‌ی میزبان ندارد و قواعد و قوانین قومی و قبیله‌ای سرنوشت زهرا و بسیاری کودکان دیگر را رقم می‌‌زند. برای بسیاری از خانواده‌های افغانستانی تحصیل دختران ابدا در اولویت نیست بلکه سنت‌‌گرایان تحصیل دختران در سطوح بالا را جایز نمی‌دانند.

ازدواج زهرا مانند بسیاری ازدواج‌های از این دست ناموفق است اما او مانند بسیاری دختران دیگر ناچار است با همین ازدواج ناموفق کنار بیاید. سلطه‌ی سنت بر خانواده چنان پرزور است که زن جوان حتا تصور ابراز ناخرسندی از ازدواج و همسر لاابالی و تنبل خود را هم نمی‌ کند و خود را محکوم می‌داند‌‌‌ همان طور که با لباس سفید عروسی به خانه‌ی شوهر رفته است با کفن از خانه‌ی شوهر خارج شود.

ستم‌های معمول بر زنان در خانواده‌ی شوهر تنها بخش کوچکی از مشکل زهرا در زندگی زناشویی اوست. اعتیاد شوهر به تریاک و خشم و خشونت او علیه زن در مواقع خماری و زمانی که تریاکش نرسیده باشد زندگی زن را به جهنمی واقعی تبدیل کرده است. حاملگی زودرس زن فرصتی برای هضم غافلگیری ناشی از ازدواج زودهنگام باقی نمی‌ گذارد. دختر چهارده ساله باید توان عظیمی از خود نشان دهد تا بتواند بار مسوولیت‌های بسیار کلان را با خود حمل کند.

انتظاری از خانواده‌ ی شوهر نیست تا موقعیت یک عروس چهارده ساله را درک کنند وقتی که خانواده‌ی خود دختر از درک ابتدایی‌‌ترین نیاز‌ها و خواسته‌های او در این سنین عاجزند. این تنها دختر نیست که تیشه‌ی بیرحم سنت ریشه‌اش را نشانه گرفته است، همه‌ی کسانی که پیرامون او هستند و نقشی در تعیین سرنوشت و آینده‌ی او به عهده گرفته‌اند در تب و هذیان سنت دست و پا می‌ زنند. مترسک سنت جسارت هر گونه مورد سوال قرار دادن آن را از همه‌ی قربانیانش گرفته است.

زهرا از بحران‌های سختی عبور داده می‌شود، بحران‌هایی که هیچیک متناسب با سن و سال و توان او نیستند. شاید اجبار و تحمیل توان آدمی در برخورد با دشواری‌های زندگی را کمی بالا‌تر ببرد اما این حجم از سرسختی در مقابل مصایب و دشواری ‌ها‌گاه اغراق‌آمیز جلوه می‌‌کنند.

خواننده حق دارد به کرات در درستی حوادث این داستان تردید کند اما از سوی دیگر شناخت از قدرت معجزه‌ آسای جزمیت عقیدتی در بسیاری موارد این تردید‌ها را مرتفع می‌کند. باور دینی که از کودکی به موازات رشد جسمی و عقلانی فرد دیندار در او نهادینه شده است می‌تواند هر امر به ظاهر غیرممکنی را ممکن و هر عمل زشتی را مباح کند.

بازگشت از ایران به افغانستان قرار است مرهم موقتی بر برخی از زخم‌های زندگی زهرا باشد اما این بازگشت خود منشا مشکلات جدیدی می‌شود که زن جوان ابدا آمادگی و انتظار رویارویی با آن‌ها را نداشته است.

خانم یگانه در کتاب خود به جنبه‌های متفاوتی از ستم به زنان و همچنین محدودیت‌هایی که جوامع سنتی در برابر زنان قرار می‌‌دهند پرداخته و در بسیاری موارد هم در طرح این موارد موفق عمل کرده است. در یک جامعه‌ی مردسالار و غیرعادلانه مراجع حقوقی و قضایی هم قادر نیستند عادلانه عمل کنند و از ضایع شدن حقوق شهروندان جلوگیری کنند. اولین مشکل این است که اصولا اگر عبارت شهروند مفهوم و محتوایی هم داشته باشد در اساس مرد را تداعی می‌ کند. قانون را رجال نوشته‌اند و به زبان و دل رجال هم نوشته‌‌اند. دادگاه هم محلی است که در وهله‌ی اول پاسدار سنت است و نه پاسدار حقوق انسان‌ها. در جامعه‌ای که زن همواره‌ خطر آلودگی مردان به گناه را تداعی می‌ کند این زن است که باید خود را با تمایلات و شهوات مردان و ابزار بروز این شهوت منطبق کند. حق طلاق در ‌‌‌نهایت کار با مرد است حتا اگر مرد معتاد باشد.

استمرار استقبال جامعه‌ی افغانستان از آثاری از این دست بیانگر این واقعیت است که هنوز حرف‌های گفته نشده در باره‌ مشکلات اجتماعی و سیاسی در برابر زنان وجود دارد و هنوز جامعه تکرار و گوشزد دوباره ستم به زنان و جنبه‌های ویرانگر آن را ضروری می‌‌داند. خانم یگانه مخاطب خود را بیشتر مردان می‌داند زیرا به نظر او اکثریت زنان افغانستان دست کم بخشی از تجربیات زهرا را از سر گذرانده‌اند.

این یک واقعیت است که برای مردان درک موقعیت زنان تحت ستم دشوار‌تر است و مردان نیاز دارند تا به درک جدیدی از موقعیت زنان در جامعه‌ ی سنتی دست پیدا کنند. اما وجه دیگر این ضرورت این است که بدون احقاق حقوق زنان و بدون مشارکت مردان در مبارزه برای احقاق حقوق زنان آزادی و رهایی برای مردان هم قابل نصور نیست. هم زمان باید به این واقعیت هم توجه داشت که بسیاری از زنان هنوز هم به ابتدایی‌ترین حقوق خود در جامعه آگاهی ندارند و هنجارهای جاری در جامعه را، خواسته یا ناخواسته، پذیرفته‌اند.

مطالعه‌ی کتاب «روشنای خاکستر» می‌تواند افق جدیدی برای بسیاری از خوانندگان افغانستانی باز کند و از این جنبه کتابی درخور توجه است. من شخصا این کتاب را از نظر ادبی یک کار متوسط می‌ بینم. در این کتاب فرازهای ادبی وجود ندارد و متاسفانه در ویراستاری کتاب هم کم‌ دقتی زیاد دیده می‌شود. زبان کتاب می‌توانست قوی ‌تر از این باشد. اما‌‌‌ همان طور که گفته شد موضوع کتاب مهم است و از جنبه‌ی داستانی هم گیرایی و کشش دارد. فارغ از برخی اشتباهات دستوری زبان کتاب در مجموع قابل فهم و تقریبا روان است.

نکته‌ی مهمی که نظر من را به عنوان یک ایرانی در مطالعه‌‌ی این اثر جلب کرد تجربیات مثبت خانم یگانه از مردم ایران است. طبعا رد تبعیض و ستم به افغانستانی‌‌ها و محدودیت‌های موجود در جامعه‌ی ایران نسبت به مهاجرین و پناهندگان در جای جای نوشته دیده می‌شود. اما دست کم سه شخصیت در داستان هستند که با تلاش و پیگیری و با درک درست از استعداد‌ها و هم‌ زمان مشکلات زهرا در صدد کمک به اوهستند.

کمک‌های مستمر خانم خراسانی، استاد پازوکی و دکتر ستایش پیوسته و در مراحل مختلف انجام می‌شود تا حدی که او تا حدودی دلبسته و وابسته به ابن خوبان و محبت‌‌هایشان شده است و هنگام ترک ایران به آن‌ها و کمبودشان در زندگی آینده‌اش می‌اندیشد. این در حالی است که حتا خانواده‌ی زن جوان او را با انبوه مشکلاتش‌‌‌ رها کرده‌اند.

در سال‌های اخیر بار‌ها شاهد بوده‌ام که برخی از دوستان افغانستانی احکامی عمومی علیه کلیه‌‌ی ایرانیان صادر کرده‌اند. دوستانی هستند که معتقدند ایرانی نمی‌تواند مهربان باشد و دوستانی بوده‌اند که «از هرات تا تهران» را تنها به دلیل حضور ایرانیان مهربان در این رمان مصداق داستان «فیلم هندی» دانسته‌‌اند. گرچه اکثریت افغانستانی‌‌ها با این قضاوت عمومی مخالفند و آن را غیرمنصفانه می‌‌دانند.

زندگی و تجربه‌ی زهرا بیانگر این واقعیت است که بسیاری از مردم و به ویژه افراد تحصیل کرده و دنیا دیده در ایران نگاهی درست و انسان‌ گرایانه نسبت به مهاجرین و پناهندگان افغانستانی دارند. بدون شک برای آن بخش از این اقلیت افغانستانی که انتخاب نکرده‌اند چشم و گوش خود را بر دیدن و شنیدن تجربیات دیگران ببندند هم مطالعه‌ی این اثر می‌تواند به تعدیل نظراتشان کمک کند.




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024