جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ -
Friday 19 April 2024
|
ايران امروز |
ضرورت آموزش به زبان مادری امریست که امروزه اکثریت قریب به اتفاق پداگوگها و متخصصین تعلیم و تربیت در بارهی آن اتفاق نظر دارند. اهمیت آموزش به زبان مادری در تکامل مغز و چارچوب تفکر و نگرش انسانها هر روز بیشتر توسط دانشمندان مورد مداقه قرار گرفته و جنبههای تازهای از آن کشف میشود. کودکانی که زبان مادری خود را بخوبی یاد نمیگیرند، در مسابقهی زندگی از همان اوان نوجوانی در بیشتر عرصهها عقب میمانند. امروزه دیگر راز پنهانی نیست که اجبار در یادگیری زبان فارسی به عنوان زبان اول باعث میشود که کودکان غیر فارس زبان نه تنها زبان مادری خود را یاد نگیرند، بلکه حتی از یادگیری درست زبان فارسی نیز عاجز بشوند. عقب ماندگی تحصیلی اینگونه کودکان امری بدیهی است. همچنین امری ثابت شده است کسانی که زبان مادری خود را بخوبی یاد بگیرند، قابلیت بیشتری برای آموزش زبانهای دیگر دارند.
با اینکه آموزش به زبان مادری در کشورهای همسایه همانند عراق، پاکستان، افغانستان - و اخیراً ترکیه- به امری بدیهی تبدیل شده است، در ایران - بعد از دهها سال تحمیل زبان فارسی به کودکان مظلوم ملتهای غیر فارس زبان - هنوز در بارهی ضرورت آن اتفاق نظر وجود ندارد. در این کشور برای جلوگیری از آموزش به زبان مادری، دلایل کودکانهای - آنهم از طرف کسانی که خود را نخبهگان جامعه میدانند- عنوان میشود. نمونهی اخیر اینگونه تفکرات، نظرات اکثریت اعضای فرهنگستان زبان فارسی میباشد؛ و اگر کسی هم همانند دکتر صادق زیبا کلام – که نظرات جنجالی اش هر از چند گاهی تیتر روزنامهها میشوند- ظاهراً و در حرف مخالفتی با آن نداشته باشد، با نگاه کسی که دستی از دور بر آتش دارد، چنین امر مهمی را به مسئلهای زینتی بدل کرده و میگوید: «اگر شما دو موسسه در یک خیابانی در تبریز تاسیس کنید که در یکی به زبان ترکی آذربایجانی باشد و در دومی به زبان فارسی، تصور میکنم خیلی از والدین اسم فرزندانشان را درمدرسهی فارسی زبان بنویسند.» (سایت آذرقلم)
در حالیکه آقای زیبا کلام با مدرک دکترای علوم سیاسی بخوبی میداند که آموزش کودکان و نوجوانان در هشت سال اول تحصیلی در ایران نه داوطلبانه بلکه اجباری میباشد. به زبان ساده تر اگر آموزش به زبان مادری امری لازم است، پس والدین فرزندان ترک، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن باید آنها را به مدارسی که آموزش در آنها به زبان مادری است، بفرستند. برای فهمیدن چنین امری بدیهی نباید حکماً دارای دکترای علوم سیاسی بود.
*****
موضوع مصاحبهی زیرین* زبان و روان آدمی است. فیزیکدان آمریکائی دوگلاس هوفشتادتر (Douglas Hofstadter) مولف چندین کتاب مهم از جمله کتاب «آنالوژی (قیاس) یعنی اندیشیدن»** میباشد. پروفسور هوفشتادتر در این کتاب مینویسد: خلاقیت روان انسانی خود را در زبان نشان میدهد. زبان همه چیز است.
*****
س- آقای پروفسور هوفشتادتر شما میتوانید پیش به پس یعنی بر عکس حرف بزنید؟
ج- با مزه است که شما اینرا میپرسید. بله در سالهای نوجوانی تصور میکردم که زبانی به نام هزیلقن وجود دارد که در این زبان همه چیز یعنی دستور زبان و طرز نوشتن بر عکس انگلیسی جریان دارد. البته این امر در بارهی حرف زدن نیز صدق میکرد. من آن موقع سعی میکردم پیش به پس حرف بزنم. حتی کاست را در دستگاه ضبط صوت از جلو به عقب به کار میانداختم. حرفها قابل فهم بود ولی مثل این بود که من لهجهی عجیبی داشتم.
س- چه لهجهای؟
ج- مثل لهجهی کسی که از کرهی مریخ آمده باشد. از همهی آنها تنها چیزی که به یادم مانده این جمله است: ” Oriesi wuhsch senyam uhsch” که معنای آن ” Two minus two is zero” است.
س- دو منهای دو مساویست با صفر. ظاهراً که پدیدهی زبان شما را مسحور میکند. چرا؟
ج- به احتمال زیاد بخاطر آنکه موجودیت چیزی به نام روان آدمی در رابطه با زبان است. آدمی بودن یعنی طرح تازهای ریختن، نامی برای آن انتخاب کردن و با دیگران وارد تماس و گفتگو شدن. همچنین الفبا نیز مرا مجذوب خود کرد. من الفبای هندی و سریلانکائی را کشف کردم. همینطور الفبای هندی دواناگاری را و البته الفبای چینی را که در Bay Area کالیفرنیا یعنی جائی که من در آنجا بزرگ شدم، همیشه در صحنه بودند. همهی این فورمها هر یک برای ایدهای ساخته شده بودند و من از آنها سیر نمیشدم.
س- و آهنگ زبانها؟
ج- بله البته. من آهنگ زبانها را دوست دارم. بعضی از آنها بی نهایت زیبا هستند. حتی زبان آلمانی. من همیشه فکر میکردم که زبان آلمانی خوش آهنگ نیست. تا اینکه یک روز آواز مارلین دیتریش (Marlene Dietrich)را شنیدم.
س- شما خواهری دارید که هیچوقت صحبت کردن را یاد نگرفته است. این حادثه چه تاثیری در مجذوبیت شما برای زبانها دارد؟
ج- ابتدا این مسئله مرا خیلی غمگین میکرد. این اواخر در خواب دیدم که مولی (Molly)حرف میزند. در آنجا او دختر بچهی کوچکی بود. من چیزی به او گفتم و بر خلاف انتظار من او لبخندی زده و جوابم را داد.
س- خواهر شما نمیتواند حرف بزند. آیا چیزی هم درک نمیکند؟
ج- نه بیشتر از سگ خانگی مان. او درک بسیار بسیار محدودی دارد از چیزی که زبان نامیده میشود.
س- درتحقیق ۸۰۰ صفحهای تان «آنالوژی (قیاس) یعنی اندیشیدن» ادعا میکنید که انسان از هر کامپیوتری با هوشتر و تواناتر است. دلیل آنهم زبان است. آیا اندیشیدن بدون زبان امکان دارد؟
ج- در اصل آری. حتی سگها نیز فکر میکنند. البته در مقایسه با آدمی توقع زیادی نباید از آنها داشت. اما بدون زبان آدمی به جائی نمیرسد. در چهارچوبی که ما میاندیشیم آنرا مدیون زبان هستیم.
س- متفکرین آبستراکتی مثل ریاضیدانان ادعا میکنند که آنها به شکل اشکال میاندیشند.
ج- اما این نیز به زبان بر میگردد. ریاضیات بشدت در ارتباط با زبان است. اجازه بدهید در این باره یک داستانی را نقل بکنم: من یک زمانی اسم یک ریاضیدان سویسی به نام اشتاینر) (Steinerرا شنیدم که درس هندسه را به شاگردانش در فضای کاملاً تاریک میداد. این کار بنظرم بقدری غیر عادی بود که خواستم آنرا انجام بدهم. لذا برای درس هندسه اطاق را کاملاً تاریک کرده و سعی کردم موضوع Morley-Satz مثلث را فقط به کمک کلمات ثابت کنم. باید بگویم که کاری شدنیست.
س- در کتاب تازهی شما «آنالوژی (قیاس) یعنی اندیشیدن» فقط در بارهی زبان صحبت نمیشود. شما از این موضوع به عنوان ابزاری استفاده میکنید تا رمز وجود تفکر و اندیشیدن را شرح بدهید.
ج- بلی. مثلاً نگاه کنیم به موضوع اشتباهاتی که موقع حرف زدن انجام میدهیم. این اشتباهات به ما امکان میدهند که نگاهی به ناخودآگاهمان داشته باشیم.
س- اشارهی شما به ***Freud,sche Versprecher است. که فروید آنرا افشاگر مکنونات قلبی میداند؟
ج- نه. مسئلهی من مسئله جنسی و یا عقدهی اودیپوس نیست.
س- پس چیست؟
ج- صحبت من در بارهی اشتباهات روزمره است. اشتباه در بکار بردن کلمات یا قاطی کردن آنها و پس و پیش کردن صداها. وقتی شما همهی اینها را با هم جمع کنید، خواهید دید که در روان ما کلمات به صورت خستگی ناپذیر در حال مسابقه با همدیگر هستند. هر موقعیت تازه در روان ما مجموعهای از کلمات را از خواب بیدار میکند. مثل اینکه در مغز ما تیمهائی وجود دارند که برای پیدا کردن کلمهی مناسب با همدیگر مسابقه میدهند. در بیشتر موارد یکی از تیمها به عنوان برندهی اصلی به خط پایان مسابقه میرسد.
س- اگر ما اشتباهی بکنیم، به آن معناست که چندین کلمه همزمان به خط پایان مسابقه میرسند؟
ج- همانگونه است. موقعی رقابت کاملا مشخص میشود که ما کلمات را به شکل غیر عادی با همدیگر قاطی بکنیم. هر قدر که ما این اشتباهات را بررسی بکنیم، به همان اندازه مشخص میشود که ادای هر کلمهای نتیجهی یک مسابقهی پنهانی کلمات است.
س- آیا این چیزی هم در بارهی خود کلمات بروز میدهد؟
ج- البته. اشتباهی جا افتاده وجود دارد و آن اینکه گویا هر کلمهی که ما ادا میکنیم، انتخابی مناسب است. ما فکر میکنیم که مثلاً لغت «میز» با این شئی ئی (اشاره به میز موجود در اطاق- م.) که در مقابل من قرار دارد، در رابطه است. و یا مثلا این شئی حلبی را در آنجا ببینید. میدانید که این شئی چه نام دارد؟
س- این شئی در جلو بخاری؟ نه نمیدانم.
ج- باید بگویم که من هم نمیدانم. ولی نه صبر کنید! ناگهان لغتی به یادم آمد. Feuerbock (شئی فلزیای پایه داری برای چیدن هیزمهای جلوی بخاری- م.). و جالب اینجاست که من نمیدانم آیا لغت درستی برای این شئی است. و اگر هم یک Feuerbock باشد، آنها اشکال مختلفی دارند. علیرغم این، روان من در این شئی چیز تیپیکالی پیدا کرده که در ناخودآگاه وجودم آنرا با این آلت در ارتیاط قرار داده است.
س- میخواهید بگوئید که با این نام چیزی در مغز شما ذخیره شده است که فقط باید به موقع خود بکار برود؟
ج- بلی. بهر حال ما فقط میتوانیم برای یک پدیدهی تازه چیزی را بکار ببریم، که قبلاً آنرا میشناختیم.
س- شما در کتابتان برای این پروسس لغت «آنالوژی- قیاس» را انتخاب کردهاید.
ج- دقیقاً و البته این نه فقط برای چیزی که من میبینم، مصداق دارد، بلکه برای هر چیز دیگری در روان ما صدق میکند. مثلاً هر گاه من قطعهای را با پیانو بنوازم؛ با اینکه قبلاً هرگز آنرا نشنیده ام؛ اما پیش میآید بگویم که همانند قطعهای از اسکریابین) (Skrjabin است. و اگر کسی بگوید نه این اسکریابین نیست، آن موقع بگویم: نه؟ پس شاید راخمانینوف (Rachmaninov). یعنی تجربهی تازهای بر اساس چیزهائی که میشناسم.
س- «آنالوژی- قیاس» تز مرکزی کتاب شما را تشکیل میدهد. بر اساس آن مبدا و مقصد اندیشهی آدمی را «آنالوژی- قیاس» تشکیل میدهد. کی به این نتیجه رسیدید؟
ج- از سالهای نوجوانی مجذوب «آنالوژی- قیاس» بودم. من آن موقعها به IQ-Test (تست هوش- م.) علاقه نشان میدادم و همان موقع متوجه شدم که خیلی از سئوالات مربوط به آن با ایجاد «آنالوژی- قیاس» در ارتباط است. اما هر قدر که بیشتر به این «آنالوژی- قیاس» توجه کردم، بیشتر متوجه شدم که همهی آنها کاملاً مشخص نیستند. در میان آنها خوب و بد وجود داشتند. از همه مهمتر تعداد زیادی از آنها با همدیگر متفاوت بودند.
س- آیا «آنالوژی- قیاس» و هوش و ذکا در رابطهی تنگاتنگی با همدیگر قرار دارند؟
ج- خیلی تنگاتنگ. هوش و ذکا یعنی قابلیت شناخت سریع و عمیق «آنالوژی- قیاس». یعنی گذاشتن انگشت بر روی نقطهی حساس یک موقعیت در کمترین زمان ممکن. بطوریکه بتوانیم بگوئیم:ها! من اینرا قبلاً دیده ام و میتوانم آنرا دوباره شناسائی بکنم.
س- این قابلیت، هستهی اصلی تفکر ما را تشکیل میدهد؟
ج- بله. اما خیلی طول کشید تا من به این نتیجه رسیدم.
س- پس چرا فیلسوفان به منطق بیشتر از «آنالوژی- قیاس» توجه داشتهاند؟
ج- سئوال خوبی است. شاید بخاطر آنکه میخواهیم تفکرمان را خطا ناپذیر و چیزی تزلزل ناپذیر بدانیم. به عنوان چیزی که ما را از حقیقتی به حقیقت دیگر رهنمون میکند. بخاطر همین، ریاضیات به عنوان عرصهی تفکر ناب قلمداد میشود. در حالیکه ریاضیدانان نیز قبل از اینکه به نتیجهای رسیده و شکافی را پر کنند، قبلا از چارچوبهای نظری دیگران استفاده کردهاند. در مقالهای که شما نشر میکنید، نوشتههائی را که شما را به این نتایج رساندهاند، کنار میگذارید.
س- به نظر شما «آنالوژی- قیاس» باید نقش بیشتری در تعلیم کودکانمان داشته باشد؟
ج- نه فقط در تعلیم آنها، بلکه در چگونگی ایجاد رابطه. مقالات علمی خیلی انتزاعی هستند. در حالیکه این اشتباه پداگوژیکی ترسناکی است. برای رساندن منظورمان احتیاج به مثالها و نمونهها داریم. ما فقط توسط نمونهها میتوانیم جهان را بشناسیم.
س- آیا «آنالوژی- قیاس»ها وابستگی تامی به ذخیرهی لغات زبانمان ندارد؟
ج- در یک نگاه سطحی شاید آنگونه باشد. اما بالاخره هر زبانی فرم تازهای برای این تفاوتها پیدا میکند. موقع ترجمه برای درک کنه مطلب ابتدا باید همهی جزئیات یک متن را در آورد. وقتی که این مهم بدست آمد، میتوان آنرا در زبان تازه با کنار هم نهادن جزئیات، دوباره خلق کرد.
من این را موقعی که رمان Eugen Onegin (Jewgeni Onegin) پوشکین را از روسی ترجمه میکردم، تجربه نمودم. رمانی که منظوم است. ابتدا باید ایده را پیدا میکردم. سپس میبایست آنرا در زبان انگلیسی دوباره بازسازی کرده و در نهایت ریتم اورجینال اثر به آن باز میگرداندم.
_____________________
* مصاحبه توسط آقای یوهان قروله (Johann Grolle)از مجلهی اشپیگل آلمانی انجام شده و در شمارهی 18-2014 آن به چاپ رسیده است.
** نویسندهی دیگر این کتاب، ریاضیدان و پسیکولوگ فرانسوی امانوئل ساندر) (Emmanuel Sander میباشد.
*** واضع این نظریه Sigmund Freud روانکاو و روانپزشک اطریشی است. بر اساس این نظریه مکنونات قلبی فرد در نتیجهی اشتباه زبانی بروز میکنند.
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|