پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Thursday 25 April 2024
|
ايران امروز |
بايدها و نبايدهای بهبود جامعهشناسی در دولت اعتدال
مقاله دکترتقی آزاد ارمکی درباره مشکلات جامعه شناسی در ايران
متاسفانه بسياری از روی جهل يا غرض سعی کردهاند ضمن اشاعه دوگانههايی نظير دين و علم يا حوزه و دانشگاه، سهم بیدينی يا کم دينی جامعه را بر گرده علوم انسانی انداخته و مابقی اگر چيزی باقی مانده را بر گرده دين و روحانيت وحوزه قرار دهند. اين دوگانهسازی جامعه به تبع دوگانهسازی معرفتی و سازمانی يکی از اشتباههای بزرگی بوده است که در طول ساليان گذشته دنبال شده است
جامعهشناسی برخلاف تصوری که درباره آن وجود دارد علمی اعتدالی است. اين علم بر خلاف تصوری که مارکس و اثباتگرايان اجتماعی و مدعيان ايدئولوژیهای متعدد ارائه دادهاند قصد مداخلهگری در حيات اجتماعی را ندارد. جامعهشناسی در بدو امر و در اساس علمی برای شناخت پديدهها و فرآيندهای اجتماعی به اشکال گوناگون است. علمی که در جهت شناخت است تا مداخلهگری که نمیتواند راديکال باشد. اين علم که قصد شناخت وضعيتهای جاری در حيات اجتماعی را دارد که نمیتواند راستگرايانه يا چپگرايانه باشد. فقدان سوگيری سياسی در اين علم البته به منزله ساحت ابزاری و در خدمت صاحبان قدرت هم نيست. جامعهشناسی بدون جهتگيری است که مورد توجه وبر و دورکيم است. همه تلاش اين دو جامعه شناس موسس اجتناب از اختلاط با اغراض و جهتگيریهای سياسی و ايدئولوژيک بوده است و آنها ما را به طور روشمند دعوت به جدايی ارزشگذاری از شناخت واقعيتهای اجتماعی و فرهنگی میکنند. با اين توضيح است که جامعهشناسی شايد در دولت اصلاحات و اصولگرايانه بتواند ابزاری برای ارائه برنامههای جهتگيرانه باشد در حالی که در شرايط اعتدالی (البته اگر اعتدالی بماند و شرايط اعتدالگرايانه فراهم شود) جامعهشناسی خواهد توانست به فهم بهتر شرايط جامعه ايرانی اقدام کند. از اينرو است که میطلبد تا به نکاتی در نحوه سر و سامان دادن جامعهشناسی در اين دوره اشاره کنيم. ارائه راه و روش سروسامان دادن جامعهشناسی ريشه در شناخت وضعيت مسالهيی آن در دورههای گذشته دارد. به اين لحاظ در ادامه به بعضی از اصلیترين مشکلاتی که جامعهشناسی ايران در دوره معاصر دچار شده است، اشاره میشود تا در پايان زمينهها و شرايط موثر شدن آن در شناخت و ساماندهی جامعه فراهم شود.
الف) مشکلات جامعهشناسی در ايران
جامعهشناسی قبل و بعد از انقلاب به مشکلات و مسائل عمدهيی دچار شده است که بیتوجهی به آنها هر نوع تصميم و مداخلهگری درباره آن را ناصواب خواهد کرد. در ادامه به بعضی از مشکلات اشاره میشود و با توجه به آنها راهحلهای مناسب طرح میشود.
۱- جايگاه مفهومی و معنايی جامعهشناسی در علوم انسانی
بسياری از بدو شکلگيری جامعهشناسی درباره جايگاه مفهومی علم جامعهشناسی در ميان مجموعه علوم انسانی و اجتماعی و به طور خاص نوع رابطهاش با روانشناسی، تاريخ، اقتصاد و فلسفه و الهيات و معارف دينی بحث و نظر داشتهاند. بعضی از مدافعان جامعهشناسی با انتخاب رويکرد اثباتی يا بهتر است بگوييم با انتخاب اثباتگرايی اجتماعی کانونی خاص برای اين علم ساخته و صورت مساله و مشکل اشاره شده را پاک کردند تا راهحلی برای مشکل اشاره شده ارائه دهند. اثباتگرايان اجتماعی جامعهشناسی را معرفت کل حيات بشری دانسته که هم جامعهشناسی است هم سياست اجتماعی و هم فلسفه و اخلاق و دين اجتماعی است. اين نگاه را مارکسيسم هم انتخاب کرده است. هر چند که مارکسيسم با اثباتگرايی در بعضی از اصول و جهتگيریها متفاوت هستند، ولی به دليل اينکه هر دو در حذف صورت مساله بنيادی «نوع رابطه جامعهشناسی با ديگر معارف نزديک يا رقيب» تلاش کردهاند شبيه به هم هستند. هر دو هم دين شدند و هم فلسفه، هم روانشناسی، هم تاريخ و هم معرفت تخصصی اجتماع. اما مشکل رابطه بين جامعهشناسی با ديگر علوم اشاره شده برای کسانی که مارکسيست يا اثباتگرا نيستند همچنان باقی است. اين مشکل برای ايرانيانی که قصد داشتند تا از جامعهشناسی هم فضای انتقادی برای درک تنگناهای مهم حيات اجتماعی و سياسی جامعه معاصر بهره بگيرند و هم آن را به عنوان امکانی در شناخت تحولات و آسيبهای اجتماعی جامعه معاصر مورد استفاده قرار دهند و هم از ديگر معارف انسانی چون فلسفه و روانشناسی و تاريخ و الهيات و دين استفاده مستقل کنند، کار بسيار سخت شده و همچنان سختتر شده است. اگر در گذشته دور در زمانی که جامعهشناسی وارد ايران شد، شناخت رابطه بين اين علم با سياست، الهيات و فلسفه و ... مشکل بود در دوره جديد به صورت يک چالش و بعضا بحران جدی در هر موقعيت و شرايط خودنمايی کرده است. هنوز برای مدافعان جامعهشناسی و معتقدان به دين نوع رابطه بين ايندو (جامعهشناسی و اسلام) به صورت يک چالش اساسی است و تا زمانی که راهی برای برونرفت از اين بحران به طور تجربی و معطوف به بقای هر دو به دست نيايد، چالش اشاره شده به صورت بحران خودنمايی کرده و زمينه حوادث بسياری خواهد شد.
۲- جايگاه سازمانی
يکی از مشکلات عمده ديگر جامعهشناسی در ايران عدم تعيين جايگاه سازمانی آن در نظام اجتماعی و نظام علمی ايران است. وقتی که آگوست کنت جامعهشناسی را آخرين و مهمترين علم در سلسله مراتب علوم قلمداد کرد تاکنون بيش ازدو قرن میگذرد. او با اين نگاه، جامعهشناسی را علم فهم و مداخله در حيات اجتماعی مدرن معرفی کرده است. به عبارت ديگر از نظر او جامعهشناسی علمی با جايگاه بالای سازمانی است. اين علم توان مطالعه ساختارهای پيچيده مدرن را دارد و به همين دليل است که از نخستين علوم جهان مدرن است. بعد از آگوست کنت است که مناقشه درباره جايگاه اين علم در ميان علوم و سپس نظام اجتماعی ادامه يافته است. اين مناقشه فقط اختصاص به غرب ندارد. جهان ايرانی نيز در به رسميت شناختن جايگاه سازمانی علم جامعهشناسی دچار مشکلات بسياری است. در جامعه قبل از انقلاب اسلامی، جامعهشناسی علمی تزيينی تلقی میشد و به اين لحاظ برنامهريزی اجتماعی و سياست اجتماعی و فرهنگی نيز بيش از اينکه به واسطه جامعه شناسان صورت گيرد به واسطه اصحاب توسعه و سياست صورت میگرفت. کمتر جايی به لحاظ سازمانی برای فارغالتحصيل جامعهشناسی در امور اجتماعی در نظر گرفته شده بود و اين سنت متاسفانه بعد از انقلاب اسلامی ادامه يافت. در دوره سلطه گفتمان انقلاب اسلامی، بازسازی، اصلاحات و اصولگرايی هم نسبت به جايگاه سازمانی جامعهشناسی بیاعتنايی صورت گرفته است. به عبارت ديگر، همان بیاعتنايی سازمانی جامعهشناسی قبل از انقلاب به شرايط بعد از انقلاب نيز منتقل شد و حساسيتهای دينی و اسلامی نيز در اين زمينه تشديدکننده شرايط شد. جالب است که بسياری از برنامهنويسان اجتماعی در ايران دارای تخصصی به غير از جامعهشناسی هستند. بسياری از کسانی که در حوزه مسائل و مشکلات اجتماعی در رسانهها و سازمانهای اجتماعی به بحث و داوری و ارزيابی میپردازند دارای تخصصی متفاوت از جامعهشناسی هستند. اين نوع ورود و حضور افراد غير متخصص در مسووليتهای اجتماعی و برنامهريزی ريشه در کم اهميت دادن به تخصص جامعه و مسائل اجتماعی است. برای شناخت ميزان اثرات مخرب حضور افراد غيرآشنا به مسائل اجتماعی به عنوان متخصص و صاحب نظر بايد به نحوه حضور مسائل اجتماعی طی زمان اشاره کرد. به طور مثال وقتی که برای شناخت و درمان يک بيماری از فردی که دارای تخصص نيست استفاده شود اگر بيمار به مرگ نزديک نشود حتما دچار شوک و ناراحتیهای جديدی خواهد شد. بر اين سياق هم است که حضور فرد غيرمتخصص در جايگاه تخصصی اگر منشا سقوط جامعه نشود حداقل زمينه بروز مشکلات جديدی خواهد شد. به طور مثال وقتی که نابسامانیهای خانوادگی مورد بحث و گفتوگو است، اگر افراد غير متخصص در اين حوزه دعوت به بحث و گفتوگو و ارائه طريق شوند، اگر خانواده در مرحله آغازين دچار اختلال و از هم پاشيدگی نشود، در مراحل بعدی حتما دچار اختلال در ساختار و نظام سلسله مراتبی خواهد شد. به اين لحاظ است برای سرو سامان دادن به حيات اجتماعی ايران معاصر پر حادثه و پر چالش ضرورت به رسميت شناختن جايگاه سازمانی جامعهشناسی هستيم تا از اين طريق جامعهشناسان بتوانند نقش بهتری در جامعه به عهده گيرند.
۳- انتظارات سياسی از جامعهشناسی و جامعهشناسان
جامعهشناسی در ايران از بدو ورود به دليل همراهی دولتها با آن دچار نوع خاصی از سياست زدگی شده است. در سادهترين و بهترين شرايط، اين علم بايد به رابطه نابرابر سياسی يا سلطه و نابرابری اجتماعی ناشی از نظام سياسی و اجتماعی کاری نداشته باشد. اين درخواست ازجامعهشناسی ناخواسته آن را سياسی کرده و موجب میشود تا جامعه شناسان به جای مطالعه ريشههای فقر و نابرابری به شمارش آسيبهای اجتماعی اقدام کنند. جامعهشناسی از نقش اصلیاش که شناخت روندهای اصلی شکلگيری وقايع و حوادث اجتماعی است دور نگه داشته شده و نقش اصلیاش شناخت آسيبهای خرد اجتماعی قلمداد میشود. اين نخستين و سادهترين وجه غيرعلمی شدن (سياسی شدن) جامعهشناسی در ايران بوده است. وجه ديگر سياسی شدن آن دعوت در مداخلهگری برای تحقق اهداف و برنامههای خاص مديران و سياستمداران است. به طور خاص در دورهيی که شعار دستيابی به دموکراسی سياسی است، جامعهشناسی وسيلهيی میشود برای توضيح نظامهای مفهومی مرتبط با اين خواسته و در زمانی که مساله اصلی عدالت اجتماعی میشود جامعهشناسی و نظريههای نابرابری و عدالت طلبانه مطرح شده و ادبيات خاصی توليد میشود. در اين وضعيت است که بهرهگيری از جامعهشناسی در حد بهرهگيری از مکاتب سياسی و اجتماعی تقليل داده شده و جامعه شناسان در کنار متالهان و فيلسوفان اجتماعی به داوری میپردازند. در حالی که جامعهشناسی علم شناخت جامعه است. اين نوع تعهد و مسووليت در جايی میتواند معارض با اهداف و اغراض سياسی باشد و در جايی ديگر میتواند به همراهی با گروههای سياسی و حکام بينجامد.
۴- وضعيت محصولات و توليدات
يکی از ديگر مشکلاتی که جامعهشناسی در طول دهههای اخير با آن روبهرو بوده است محصولات و توليدات آن است. جامعه شناسان در جامعه ايرانی با وجود اينکه مشکل انجام تحقيق و توليد کتاب ومقاله داشتهاند ولی مشکلات آنها در مقايسه با مشکلات توليد شده بعد از توليد کالاها آنقدر زياد نبوده است. درست است که جامعهشناسان به طور فردی و جمعی در قالب موسسه و مراکز تحقيقاتی بايد از روشهايی نامتعارف در تهيه بودجه تحقيق و تاليف بهره بگيرند ولی مشکل اززمانی شروع میشود که کارهای مطالعات و طرحهای تحقيقاتی در قالب گزارش، مقاله و کتاب فراهم میشود. در اين موقعيت است که جامعهشناسان دچار مشکل شده و شرايط مناسب در دفاع از يافتههايشان را ندارند. اگر به طور خاص تحقيق انجام شده درباره افت گرايش دينی در جامعه دينی باشد يا اينکه درباره شکلگيری مشروعيت سياسی باشد يا اينکه درباره نتايج نامناسب و تخريبی برنامههای دولت باشد و سفارشدهنده تحقيق نيز دستگاههای دولتی باشند، ارائه نتايج تحقيقاتی مطلوب دستگاه سفارشدهنده نخواهد بود. دراين موقعيت است که محققان اجتماعی و جامعهشناسان دچار مشکل میشوند. بعضی از محققان حرفهيی نتايج تحقيقات را در لابهلای صفحات آمار و ارقام و جداول قرار داده تا از شدت اثر آن کاسته شود. عدهيی هم در نهايت مدعی نتايج محرمانه تحقيق شده يا با اعلام محرمانه ماندن نتايج اعتراضی نمیکنند.
۵- رشد کمی جامعه شناسی
يکی از ديگر مشکلاتی که جامعهشناسی به طور خاص در دهه اخير دچار شده است، ريشه در رشد انبوه کمی جامعهشناسی دارد. اين مشکل در قالب «پراکندگی مفهومی» از يک طرف و «عدم مرکزيت مفهومی و نظری» از طرف ديگر ظهور کرده است. اين وضعيت در روندی که در دوره حاکميت اصولگرايان دنبال شد افزون شده و نابسامانتر شده است. اگر در دوره اصلاحات میتوانستيم به ابعاد اين پديده اشاره کنيم در دوره جديد مشکل دچار بدشکلی جديدی شده است. آنها برای سر و سامان دادن جامعهشناسی به دليل توسعه زياد کمی آن به ايدئولوژيک کردن فضای علم پرداختند. ورود اين عنصر جديد پوششی بر مشکلات دوگانه اشاره شده در فوق شد که میتواند منشا اختلافات و دردسرهای جديدی شود.
ب)راهکارهايی برای بهبود جامعهشناسی در دولت اعتدال
جامعهشناسی در ايران اگر فرصتی برای بازشناسی و همگرايی را نمیيافت، در آينده نزديک با مرگ ديگر خواسته جامعهشناسی روبهرو میشديم. اما تحولات اجتماعی و سياسی ايران در فضای انتخاباتی و شکلگيری دولت اعتدال فرصتی مجدد برای اين علم و اصحابش فراهم ساخت. فرصت ايجاد شده ارائه راهکارهای مناسب در گذر از دوره بحرانی دولت ساخته، به شرايط بهتر جامعه شناس ساخته را ضروری میسازد. به اين لحاظ است که در حد يادداشت موجود به مجموعهيی از اقدامات و راهها تحت عنوان گامهای اساسی در زير اشاره میشود.
۱- نخستين گام در اين دولت تاکيد بر شعار اعتدال درون سازمان و نظام مفهومی جامعهشناسی است. اگر علاقهمندان به کشور و جامعهشناسی مفهوم اعتدال را مفهومپردازی کنند، جامعهشناسی را از افراط و تفريط نجات دادهاند. تاکيد بر اين مفهوم راهی در اجتناب از در دام افتادن جامعهشناسی برای راديکاليسم چپ و راست خواهد بود. اگر جامعهشناسی از راديکال شدن دور شود علم شناخت و اثرگذاری خواهد شد. اين علم خواهد توانست به ما نحوه حرکت جامعه را از گذشته تاريخی به امروز و آينده راهنمايی کند. اين معنی نياز به بحث و گفتوگوی تفصيلی بيشتری دارد. اگر فرصت فراهم شود در اين زمينه بحث دقيقتری خواهم داشت.
۲- دومين گام در اين زمينه خروج نيروهای راديکال از سازمان و نظام آموزشی جامعهشناسی است. زيرا مفهوم اعتدال در اين حوزه با حضور نيروهای راديکال وارد نخواهد شد. راديکالهای جامعهشناسی در طول ساليان گذشته موجب خستگی مفرط جامعه شناسان ايرانی شدهاند. راديکالهايی که نظريهپردازی در علم جامعهشناسی را يک روزه ممکن دانسته و برای ممکن جلوه دادن اين امر منتقدان را به حاشيه بردهاند نمیتوانند مشروعيت تعديل شرايط را داشته باشند. اين افراد بهتر خواهد بود تا به کارهايی که توان انجام آنها را دارند بازگردند و شرايط را برای حضور افراد با تجربه و توانمند فراهم سازند.
۳- سومين گام، آسيبشناسی سازمانی و مفهومی نظام جامعهشناسی و علوم انسانی است. آسيبشناسی علوم انسانی نمیتواند معطوف به نتايج معلوم باشد. زيرا بسياری از کسانی که در حوزه آسيبهای اجتماعی کار میکنند با فرض اينکه فلان امر ساحت آسيبی دارد به شمارش وقايع اقدام میکنند. در حالی که اين آسيبشناسی اجتماعی نيست بلکه آمارشناسی اجتماعی است. همين نگاه بعضا در شناخت آسيبهای موجود در علوم انسانی و جامعهشناسی نيز ديده میشود. جامعهشناسی دچار مشکلات عمدهيی شده است. مشکلات آن تا حدودی معين است اما اينکه اين مشکلات تا چه حد زمينه اختلالی شدن فضای سازمانی و مفهومی جامعهشناسی شده است نياز به کار و بررسی دارد. به طور مثال وارد شدن مباحث فمينيستی و سکولار و سنت گرايانه راديکال و فوکويی و هابرماسی به لحاظ مفهومی در جامعهشناسی در ظاهر بدون مشکل است يا اينکه به طور بنيانی اختلالآفرين بوده است. اما هنوز معلوم نشده است که مثلا چه رابطهيی بين طرح سکولاری بودن علم جامعهشناسی با ايده فوکويی بعضی از مدعيان جامعهشناسی وجود دارد يا اينکه معلوم نشده است چه رابطهيی بين باور بنيادگرايی علمی و فهم نادرست از سنتگرايی در علوم اجتماعی وجود دارد. در مقابل بسياری فرض را بر اين گرفتهاند که مدافعان ايدههای جديد در جامعهشناسی سکولار و بیدين و غربیاند و مخالفان آنها سنتیاند. اين فرضی است که بايد با توجه به اسناد و مدارک و موضعگيریهای صورت گرفته به واسطه جامعهشناسان ايرانی که در موضع و موقعيت تصميمگيری و تصميمسازی بودهاند صورت گيرد. در نتيجه سومين گام مهم کسانی که در حوزه علوم انسانی دولت جديد وارد خواهند شد آسيبشناسی بنيادی در حوزه علوم انسانی است.
۴- چهارمين گام بازشناسی مجدد رابطه بين علم و دين، بين علوم انسانی و حوزه، بين جامعهشناسی و اخلاق و سنت و بومی گرايی است. متاسفانه بسياری از روی جهل يا غرض سعی کردهاند ضمن اشاعه دوگانههايی از اين نوع، سهم بیدينی يا کم دينی جامعه را بر گرده علوم انسانی انداخته و مابقی اگر چيزی باقی ماند را بر گرده دين و روحانيت وحوزه قرار دهند. اين دوگانهسازی جامعه به تبع دوگانهسازی معرفتی و سازمانی يکی از اشتباههای بزرگی بوده است که در طول ساليان گذشته دنبال شده است و در طول دهه گذشته بهشدت دنبال شده است. به نظر میآيد مدعيان علوم انسانی در دولت جديد بايد در بازشناسی جديدی به اين دوگانهگرايیها اقدام کرده و اساس و فرآيند شکلگيری و توسعه آنها را نشان دهند. چرا بعد از تقريبا چهار دهه از ظهور جريان انقلاب اسلامی در ايران هنوز سخن از ضديت علم و دين میشود يا اينکه چرا بعد از گذشت زمانی بسيار طولانی هنوز سخن از دوگانه روحانيت و دانشگاه، دوگانه روشنفکری دينی و علمای دينی و دوگانه علوم انسانی و علوم حوزوی میشود؟ آيا زمان آن نرسيده است تا يکبار به طور دقيق و شجاعانه با رويکردی علمی بنيانهای طرح دوگانگیهای اشاره شده مورد بازشناسی قرار گيرد و جامعه را در معرکه سکولار شدن يا دينی شدن ضد علم نجات دهيم. نحوه پرداخت به اين دوگانهها به گونهيی شده است که اين تصور برای بسياری شايع میشود: موسسان انقلاب اسلامی ضدعلم ولی ديندار بودهاند. در حالی که موسسان انقلاب اسلامی از مدعيان اصلی علوم انسانی بوده و تعارضی بين علم دينی و علم دانشگاهی نمیشناختهاند. به طور خاص میتوان به نقش دوگانه مطهری در حوزه و دانشگاه اشاره کرد. مطهری اگر اين دوگانه را باور داشت چرا بايد به دانشگاه میآمد و به تحقيق و تدريس در اين حوزه اقدام میکرد. به نظر میآيد در اين دوره طرح غلطی از شرايط جامعه ايرانی، وضعيت علوم انسانی در ايران، وضعيت جامعهشناسی در جهان و ايران و فوايدی که اين دو با هم برای جامعه ايرانی دارند صورت گرفته است.
۵- پنجمن گام تصميمگيری درباره فضای آموزشی است. در اين دوره يکی از اصلیترين تلاشها برای سرو سامان دادن جامعهشناسی اهميت بخشيدن به امر آموزش است. زيرا آموزش جامعهشناسی به دليل فضای سياسی و طرفدارانه ساختار غيرحرفهيی يافته است. يکی از وجوه ساختار آموزشی موجود کمی مشارکت دانشجويان و رسمی شدن حضور اساتيد است. کمی يا عدم حضور مشارکت طلبی دانشجويان موجب شده است تا آموزش جامعهشناسی ساحت مدرسهيی يابد. يکی ديگر از ابعاد وضعيت آموزشی جامعهشناسی تاکيد بر داعيههای سياسی تا علمی و ارائه مطالب علمی بر اساس آموزههای سياسی است. در نتيجه حاصل نظام آموزشی جامعهشناسی تربيت کنشگر سياسی تا کنشگر علمی و متخصص است. کم اهميت شدن منابع اصلی و مولفان و محققان اصلی و اثرگذار در حوزه آموزش منشا حضور افراد و منابع حاشيهيی در حوزه آموزش جامعهشناسی شده است. در نتيجه برای موثر شدن جامعهشناسی ضرورت عمده در بازشناسی ساحت آموزشی جامعهشناسی وجود دارد. در اين ساحت بايد پيوندی مجدد بين استاد، دانشجو، متن و فضا ايجاد شود تا آموزش ممکن شود.
۶- ششمين گام تصميمگيری درباره رشتهها و گرايشهای جامعهشناسی است. جامعهشناسی مانند ديگر رشتههای علمی از دهه ۱۳۶۰ تا ۱۳۹۰ به لحاظ کمی رشد زيادی کرد. علت اصلی اين رشد به توسعه آموزش در ايران در تمام مقاطع برمیگردد. اين روند موجب شده است تا ضمن اينکه همه دانشگاههای کشور دارای گروه و رشته جامعهشناسی شوند و در بيشتر مقاطع تحصيلی دانشجو داشته باشند، بيشتر از گرايشها و حوزههای جامعهشناسی نيز مورد توجه قرار گيرد. با توجه به کسب تجربه آموزشی و پژوهشی بيش از يک دهه در جامعهشناسی ايران، لازم است تا به بازشناسی همهجانبه بپردازيم. در مسير بازبينی گرايشها و حوزهها لازم است معلوم شود کدام گرايش و حوزه و تخصص و رشته برای پاسخ دادن به نيازهای آموزشی در ايران ضروری است. آيا ما در شرايطی هستيم که به مطالعات جوانان در مقايسه با مطالعات منطقهيی نياز داشته باشيم؟ آيا ضرورتی در توسعه تخصصی حوزه مطالعات توسعه در مقايسه با مطالعات تطبيقی هست؟ چرا تاکنون حوزه مطالعات اجتماعی و مطالعات تاريخی تطبيقی در ايران شکل نگرفته است؟ چرا مطالعات بين رشتهيی اقتصاد و جامعهشناسی در ايران شکل نگرفته است؟ کدام تخصصهای موجود توانسته است نيازهای علمی و تجربی در ايران را پاسخ دهد؟ کدام رشته و تخصص بايد بيشتر تقويت شود و کدام بايد حذف شود؟ ...
۷- گام هفتم بحث و تصميمگيری درباره نتايج تحقيقات و نحوه وارد کردن آنها در ساختار مديريتی کشور است. زيرا انباشت غيرمتمرکز و بیقاعده تحقيقات اجتماعی در ايران به صورت مشکل جلوه کرده است. بسياری از تحقيقات انجام شده که به واسطه افراد صاحبنظر با هزينه زياد سر و سامان يافته است، بدون اينکه مورد استفاده مديران و سياستگذاران قرار گيرد به صورت اسناد محرمانه باقی مانده است. به اين لحاظ لازم است در اين زمينه سياستگذاری تحقيقاتی انجام شود و از انجام تحقيقاتی که مورد استفاده واقع نخواهد شد جلوگيری شود و الزامهايی در بهرهگيری از تحقيقات انجام شده ايجاد شود. همه جامعهشناسان ايرانی میتوانند به تجربههای پژوهشی اشاره کنند که با ارائه نتايج آنها به افراد و مديران و صاحب منصبان مورد اعتراض قرار گرفته و به آنها گفته شده است شما هم حرف بيگانه را میزنيد. در مقابل بيان نتايج تحقيقات مرتبط با کاهش اعتماد اجتماعی بارها گفته شده است جامعه ايرانی دارای سطح اعتماد اجتماعی بالايی است و شما به دليل گرايش سکولارتان است که اينطور نتايجی در تحقيقات يافتهايد يا اينکه وقتی از افزايش نرخ نابسامانیهای اجتماعی ياد شده است، مديران حوزه اجتماعی شهری محققان را مورد اعتراض قرار داده که آمارسازی میکنند. برای گذر از دوگانه فهم و درک مديران و محققان، ضرورت سياستگذاری تحقيقاتی و عملياتی کردن و مورد بهرهبرداری کردن نتايج تحقيقات هستيم.
۸- گام هشتم که بسيار مهم و اساسی است تقويت عرصههای متعدد شکل گرفته در جامعهشناسی ايران از قبيل جامعهشناسی علمی، جامعهشناسی تجربی، جامعهشناسی توسعه، جامعهشناسی اسلامی، جامعهشناسی بومی و ... است. با وجود اينکه بايد جامعهشناسی علمی تقويت يابد ديگر گرايشها و عرصهها و به طور خاص جامعهشناسی اسلامی تقويت شود. بقا و تقويت جامعهشناسی اسلامی ضمن اينکه موجب پيوند دوره حيات علمی با گذشته را ممکن میسازد شرايط نقد و بررسی تطبيقی درون جامعهشناسی را فراهم خواهد شد. درکنار تقويت جامعهشناسی اسلامی است که جامعهشناسی بومی و ايرانی ظهور خواهد کرد. در اين زمينه نيازمند به طراحی دقيق و همهجانبه با همکاری جامعه شناسان میباشيم.
۹- همه گامهای اشاره شده در فوق و گامها و اقدامهای ديگری که همکاران ما در حوزه جامعهشناسی ايران در نظر دارند و به آنها اشاره کرده يا در صورت نياز به آنها خواهند پرداخت در سايه حضور مردان با تجربه در اين عرصه است. کسانی که در گذر حوادث با تحصيل و تدريس و تحقيق و تامل و کارشناسی در امور اجتماعی به تجربه و فهم و تاملات اجتماعی درباره ايران رسيدهاند خواهند توانست در اين راه گام برداشته و موجب شوند تا ديگرانی که به آنها اقتدا میکنند با تدبير و حوصله و همياری وارد معرکه رفع مشکلات جامعهشناسی شده و اين علم را از ساحت حاشيهيی شدن به کانونی بودن و از حالت تعهدات آسيبشناسنانه به فهم روندها و ساختارها بکشانند. حاصل حضور اين افراد است که جامعهشناسی ايرانی از سياستزدگی خارج شده و به متن و فضايی برای درک و شناخت جامعه تبديل شده که حاصل آن شکلگيری جامعهشناسی ايرانی خواهد بود.
نکته پايانی
همانطور که اشاره شد با وجود اينکه جامعهشناسی در حد هفتاد سال سابقه در ايران دارد و افت و خيزهای بسياری داشته است ولی همچنان برای اثرگذاری بيشتر در معرض بسياری از مشکلات و نابسامانیها قرار دارد. در فوق به بعضی از مشکلات اين علم اشاره شد. مشکلات اشاره شده ما را با توجه به شرايط مناسب بعد از انتخابات به ارائه راهحلهايی برای برونرفت از بحران ساخته شده برای جامعهشناسی در ايران کشانيده است. در فوق به بعضی از اصلیترين اين راهحلها اشاره کرديم و در يادداشت ديگری به بعضی از ديگر راههای دستيابی به شرايط بهتر برای حيات جامعهشناسی اشاره خواهم کرد.
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|