iran-emrooz.net | Sat, 05.05.2012, 23:52
خط فقر یک خانواده ۵ نفره: یک میلیون و پانصد هزار تومان
کلمه
برخی از صاحب نظران اقتصادی خط فقر مطلق را ۴۰۰ و ۵۰۰ هزار تومان میدانند، اما عده یی هم معتقدند خط فقر برای یک خانواده پنج نفره دارای سه فرزند محصل رقم یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان است.
حسین راغفر با تشریح وضعیت اقتصادی کشور و تعیین خط فقر به تاثیر گرانیها بر رفتارهای اجتماعی میپردازند.
این کارشناس اقتصادی در گفتوگو با اعتماد میگوید: اینکه چرا به این وضعیت اقتصادی رسیدیم، به دلیل سیاستهای غلط و لیبرالی حاکم بر اقتصاد کشور است: به طوری که در ۲۴ سال گذشته هیچ نوع سیاست کنترل تورم نداشتیم. عمدهترین عامل تورم، مخارج و کسری بودجه دولت هاست و یکی از بخشهایی که برای کنترل تورم باید مورد توجه قرار گیرد، کاهش هزینه دولت هاست. این در حالی که چنین رویکردی در هیچ یک از سیاستهای دولت دیده نمیشود. حتی آنچه از مطالعه لایحه بودجه سال ۹۱ میبینم و سیاستهای غلط دیگر همچون پرداخت یارانههای نقدی، آثار بسیاری بر تورم، رفاه اجتماعی و ظرفیتهای تولیدی میگذارد.
بهتر است ابتدا به تورم ماههای اخیر اشاره کنیم که حتی کنترل افزایش قیمتها را از مسوولان گرفته و آنها نیز اعتراف به گرانی در بازار کردهاند. رشد نرخ تورم در اقتصاد ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
من از آمارهای رسمی درباره نرخ تورم به شدت ناامید هستم و این آمارها قابل قبول نیست. به نظر من در سال ۹۰ تورم بالای ۵۵ درصد بوده و تجربه سال گذشته با تورم نزدیک به ۵۰ درصدی سال ۷۴ قابل مقایسه نیست. این آماری که دولت و بانک مرکزی اعلام میکند، به بیاعتبار شدن نهادهای رسمی کشور میانجامد. مردم این آمارها را نمیپذیرند و آمارهای مربوط به تورم و بیکاری را در سفرهها و جوانان خود جستوجو میکنند. حضور خیل عظیم جوانان در سر کوچهها و خیابانها یا مشاغل کاذبی مانند توزیع موادغذایی و پیک موتوری که بازار کاذبی برای اشتغال کشور است، حاکی از افزایش نرخ بیکاری است. از سوی دیگر، خانوادهها به جوانان خود نگاه میکنند که چه تعداد از آنها سر کار رفتهاند و آن زمان میتوانند بپذیرند که آیا آمارهای رسمی دولت نسبتی با واقعیتها دارد یا خیر. در رابطه با تورم هم این گونه است.
مردم به سفره خود توجه کرده و خریدهای هفته جاری را با هفته گذشته مقایسه میکنند، نه با سال گذشته و سالهای گذشته. بنابراین هر هفته که برای خرید نیازهای اساسی به بازار میروند، با افزایش قیمتهای قابل توجه هفتگی مواجه میشوند. گرانیها در بازار مساله یی بسیار جدی است که به نظر در شرایط کنونی، تورم سالانه را سه رقمی خواهد کرد، چراکه وقتی تورم هفتگی به این صورت است، تجمیع تورم در سال بالاتر از دو رقم خواهد بود.
در رابطه با تورم مردم به سفره خود توجه کرده و خریدهای هفته جاری را با هفته گذشته مقایسه میکنند، نه با سال گذشته و سالهای گذشته بنابراین هر هفته که برای خرید نیازهای اساسی به بازار میروند، با افزایش قیمتهای قابل توجه هفتگی مواجه میشوند گرانیها در بازار مساله یی بسیار جدی است که به نظر در شرایط کنونی، تورم سالانه را سه رقمی خواهد کرد
دلیل چنین اتفاقاتی را در اقتصاد ایران چه میدانید و چرا به این نقطه رسیدهایم که حتی کنترل تورم از دست ما خارج شده است؟
اینکه چرا به این وضعیت اقتصادی رسیدیم، به دلیل سیاستهای غلط و لیبرالی حاکم بر اقتصاد کشور است: به طوری که در ۲۴ سال گذشته هیچ نوع سیاست کنترل تورم نداشتیم. عمدهترین عامل تورم، مخارج و کسری بودجه دولت هاست و یکی از بخشهایی که برای کنترل تورم باید مورد توجه قرار گیرد، کاهش هزینه دولت هاست. این در حالی که چنین رویکردی در هیچ یک از سیاستهای دولت دیده نمیشود. حتی آنچه از مطالعه لایحه بودجه سال ۹۱ میبینم و سیاستهای غلط دیگر همچون پرداخت یارانههای نقدی، آثار بسیاری بر تورم، رفاه اجتماعی و ظرفیتهای تولیدی میگذارد.
در حال حاضر بنیادهای تولید در کشور به شدت آسیب دیده است و اقدامهایی همچون واردات ۲۴ میلیارد دلاری را باید تیر خلاصی به مغز تولید در کشور تلقی کرد که عوارض بلندمدت آن، بحرانهای عمیق و جدی در اقتصاد است.
ظرفیتها و منابعی که میتواند صرف ایجاد اشتغال، سرمایه گذاری و درآمد برای جامعه شود، به سمت مصرف گرایی و واردات میرود و جیب گروههای خاصی که منتفعان اصلی این سیاستها هستند را پرپول میکند. به نظر من با وجود این سیاستها آینده تورم برای سال ۹۱ بسیار نگران کننده است.
شما تورم سال ۹۰ را حداقل ۵۵ درصد اعلام کردید. با احتساب گرانیها در فروردین و اردیبهشت سال ۹۱، تورم در چه سطحی قرار دارد؟
تورم را باید در بحران سکه و ارز جستوجو کرد و نیز تبعات مختلف آن از سیاستهای اقتصادی همچون پرداخت یارانههای نقدی قابل بررسی است. اقتصاد همچون بدنی است که دچار بیماری دیابت میشود. دیابت به بخشهای مختلف بدن انسان آسیب میرساند و فرد به خاطر اثرات جانبی بیماری، ممکن است دچار سکته قلبی شود و جان خود را از دست بدهد و در نهایت بالای سر بیمار مینویسند مرگ به دلیل ایست قلبی بوده است. اما باید بگویم مرگ به دلیل دیابت بوده، ایست قلبی محصول آن بیماری است.
مساله یی که امروز در اقتصاد مشاهده میکنیم، به سیاستهای غلط اقتصادی همچون پرداخت یارانههای نقدی برمی گردد که آثار و تبعات آن بخشهای مختلف را تخریب میکند.
دو ماه دی و بهمن ۸۹ که شاهد افزایش عجیب و غریب قیمت سکه و ارز بودیم، بخشی از التهابات بدن بیماری است که خود را در این حوزهها نشان داده است: زیرا منابع عظیمی که میتواند صرف توسعه شود، به تخریب اقتصاد کشور منتهی شد. بر این اساس، مشکلات فعلی اقتصاد ایران به دو ماه فروردین و اردیبهشت برنمی گردد: مساله را باید عمیقتر ببینیم.
به نظر من با ادامه این وضعیت، تورم سال جاری را حداقل باید روی ۶۵ و ۷۰ درصد بدانیم. یعنی اعلام میکنم اجرای فاز دوم هدفمند کردن یارانهها و تصویب لایحه بودجه دولت، تورم را در کشور بالای ۶۵ درصد میبرد: صرف نظر از اینکه ارقام بانک مرکزی و نهادهای رسمی چه میخواهد باشد، این ارقام را برای نرخ تورم شاهد خواهیم بود.
چه ایرادی در لایحه بودجه ۹۰ میبینید که معتقدید تورم را به بالای ۶۵ درصد میرساند؟
لایحه بودجه منابع عظیمی را به جامعه تزریق میکند و بسیار انبساطی است. این لایحه هیچ نسبتی با تولید ندارد و هزینههای جاری دولت و نقدینگی در جامعه را به شدت افزایش مییابد. همه اینها باعث افزایش نرخ تورم میشود و در نهایت مارپیچ تورم شدت پیدا میکند.
عمده تبعاتی که بودجه ۹۱ از خود بر جای میگذارد، مربوط به هزینههای جاری دولت است، زیرا هیچ رویکرد مشخصی ندارد و با نگاه به موقعیت اقتصادی کشور با توجه به تحریمهای بین المللی تدوین نشده است. حتی در شرایط عادی اقتصادی این بودجه تورم زاست: حالابماند که در شرایط ویژه به سر میبریم.
یکی از ابهامات بودجه مشخص نبودن و ابهام در ارقام یارانه هاست. شما تاثیر این مساله را در اقتصاد چگونه میبینید؟
درست است: دولت ارقام یارانهها را در بودجه نیاورده و سه سناریو پیش بینی کرده که پایینترین آن ۶۳ هزار میلیارد تومان، دومین سناریو ۷۳ هزار میلیارد تومان و سومین سناریو ۸۳ هزار میلیارد تومان تزریق نقدینگی به بازار است. این سناریوها کسری بودجه دولت را به شدت افزایش میدهد و از سوی دیگر، تورم بسیار لجام گسیخته یی را به جامعه تحمیل میکند.
از سوی دیگر، دولت ظ اهرا از ۴۳ هزار میلیارد تومانی که بابت فاز نخست یارانهها پرداخته است، فقط توانسته ۲۷ هزار میلیارد تومان با افزایش قیمت حاملهای انرژی جمع آوری کند. ضمن اینکه بودجه سال ۹۱ به طور رسمی رقم ۳۰ هزار میلیارد تومان کسری بودجه را رقم زده است که البته انتظار میرود به بالای ۸۰ هزار میلیارد تومان برسد.
همچنین دولت در مقابل ۲۷ هزار میلیارد تومانی که در سال ۹۰ جمع آوری کرده، افزایش قیمت حاملهای انرژی برای سال جاری را ۱۳۷ هزار میلیارد تومان پیش بینی کرده است. در واقع ۲۷ هزار میلیارد تومانی که موجب این تورم بزرگ در جامعه شده است را تبدیل به ۱۳۷ هزار میلیارد تومان کرده است.
شما به تورم سه رقمی اشاره کردید. فکر میکنید چه زمانی به این نرخ برسیم؟
اگر امسال فاز دوم هدفمند کردن یارانهها اجرا و لایحه بودجه دولت تصویب شود، تورم به بالای صد درصد میرسد.
با توجه به مباحثی که در رابطه با نرخ تورم اعلام کردید و مشکلاتی که تولید با آنها برخورد خواهد کرد، نرخ بیکاری را چه رقمی میدانید؟
به نظر من یکی از نکات غم انگیز، آماری است که در چند سال اخیر دستکاری شده است. بیکاری در کشور ما حداقل دو برابر رقمی است که دولت اعلام میکند. بنابراین این ارقام نسبتی با واقعیتهای رسمی ندارد.
میزان اشتغالزایی که برای سال ۸۹ و۹۰ اعلام میکنند، باعث کاهش نرخ بیکاری نشده است؟
من نمیتوانم آمار اشتغالزایی را بپذیرم و قابل اعتماد نیست. زیرا شواهد متعددی برای بطلان آمارهای رسمی وجود دارد: از جمله تعداد کسانی که بیمه شدهاند. کسانی که در سالهای گذشته بیمه شدهاند، یک پنجم رقمی است که برای نرخ بیکاری اعلام میشود.
شواهد بازار کار بیانگر رونق اشتغال نیست و در مقابل مشاغلی که ایجاد شده است، تعداد زیادی بازنشسته وجود دارد. باید بگویم در اقتصاد ایران نه تنها شغلی ایجاد نشده است، بلکه رکود بیشتر در برخی مشاغل به چشم میخورد.
شما در حال حاضر خط فقر را چه رقمی برآورد میکنید؟
واقعیت این است که وقتی از نظر دولت اعلام خط فقر سرکارگذاری است، چه فرقی میکند خط فقر چه رقمی باشد! در کشور با توجه به تفاوتهای فاحشی که در سطوح توسعه یافتگی مناطق مختلف وجود دارد، خط فقر هم متفاوت و تفاوتهای آن چشمگیر است. در شهرهای بزرگ و کلانشهرها خط فقر بالاتر است، اما به نظر میرسد خط فقر مطلق در شهر تهران برای یک خانواده پنج نفره که سه جوان در سطوح مختلف تحصیلی داشته باشند، حداقل یک ونیم میلیون تومان است.
این رقم ۴۰۰ و ۵۰۰ هزار تومانی که برخی کارشناسان برای خط فقر مطلق اعلام میکنند، بر چه اساسی است؟
من این ارقام را قبول ندارم. آیا میتوان با ۴۰۰ هزار تومان به تنهایی در تهران زندگی کرد؟ یکسری از افرادی که دانشگاهیاند، بخشی از مساله فعلی اقتصاد هستند و مشکلات کشور را این گونه و اشتباه تعریف میکنند. شما اگر بخواهید خانه یی در اسلامشهر تهران اجاره کنید، باید ماهانه ۴۰۰ هزار تومان با ۱۲ تا ۱۵ میلیون تومان رهن پرداخت کنید. حالابگویید این ۴۰۰ هزار تومان بر چه اساسی اعلام میشود؟
با وجود این شرایط، سیاست پرداخت یارانههای نقدی به تامین نیازهای مردم کمک کرده است؟
خیر، من به شدت مخالف این سیاست هستم. یارانهها حتی اگر قرار است پرداخت شود، باید به گروههای محدودی از جامعه اختصاص یابد. این منابع عظیم باید صرف سرمایه گذاری شود، فرصتهای شغلی ایجاد کند و مردم با کار کردن نیازهای خود را تامین کنند. در نهایت تولید در کشور افزایش پیدا میکند و باعث افزایش درآمد میشود و فاصله بین عرضه و تقاضا و تورم کاهش مییابد و توسعه اقتصادی ایجاد میشود.
اما به دلیل اینکه این نگاه وجود نداشته، پرداخت یارانههای نقدی تنها موجب از بین رفتن فرصتهای سرمایه گذاری شده و به اخلاق کار در روستاها و شهرهای کوچک آسیب زده است. خیلیها در خانه نشسته و منتظر هستند دولت سر ماه مبلغی را به حساب آنها واریز کند.
این اتفاق فقط در روستاها افتاده، زیرا هزینه و مخارج آنها پایین است. اما در شهرهای بزرگ یارانههای نقدی هیچ کمکی به خانوار نکرده است.
این مساله زیان اقتصاد ملی را به دنبال داشته است. این فرصتها میتوانست صرف سرمایه گذاری شود و آن سرمایه گذاری موجب ایجاد اشتغال و درآمدزایی شود. اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد.
شما معتقدید واردات ۲۴ میلیارد دلاری تولید را ورشکسته میکند، ولی وزیر اقتصاد تاکید دارد تولید مشکل دار نمیشود و در گذشته چنین وارداتی وجود داشته است. آیا واقعا چنین است؟
برای همین کشور به این نقطه رسیده است. واردات باعث شده تمام بنیادهای تولید نابود شود. آن وقت در همین چند ساله شاهد هستیم که بسیاری از تولیدکنندگان در اثر سیاستهای نادرست نابود شدند. ۲۴ میلیارد دلار بالغ بر ۴۰ هزار میلیارد تومان میشود که اگر این رقم را وام ارزان قیمت به تولید دهند، میتواند توسعه تولید را در سال آینده تضمین کند.
واردات از برزیل و پاکستان تنها تولیدکنندگان این کشورها را تقویت میکند و در سالهای آینده همچنان شکاف تقاضا وجود خواهد داشت. ما در اقتصادهزینه فرصت را از دست میدهیم و واردات فرصت سرمایه گذاری و ایجاد شغل و تولید را میگیرد.
تاثیر گرانیها در رفتار اجتماعی و زندگی مردم چگونه خواهد بود؟
به نظر من تورم تاثیرات مختلفی روی گروههای مختلف دارد. یک گروه به قشر پایین درآمدی مربوط میشود که اینها بازندههای اصلی تورم هستند، چراکه دارای درآمدهای ثابت نیستند و با افزایش قیمتها با حداقلهای نیازهای اساسی فاصله پیدا میکنند.
گروه دیگر، قشر بالای درآمدی هستند که داراییهای بسیاری دارند و ارزش داراییهای آنها با افزایش نرخ تورم بیشتر میشود. بر این اساس، فاصله بین گروههای پایین طبقاتی و بالاتر در اثر تورم افزایش پیدا میکند.
آیا در حال حاضر وارد مرحله یی شدهایم که طبقات متوسط درآمدی جامعه حذف شوند؟
بخشی از گروههای متوسط درآمدی به طور طبیعی در اثر جابه جایی درآمدی و فرصتهای ناسالمی که در اقتصاد به وجود آمده است، توانستند وارد طبقات بالاتر درآمدی شوند و البته گروه عظیمی به گروههای پایینتر انتقال پیدا کردند. به نظر من طبقه متوسط به طبقه پایین فشرده شده است. حتی آمارهای مرکز آمار این مساله را نشان میدهد.
در این شرایط چه اتفاقی میافتد؟
در این وضعیت گروههای پایین درآمدی احساس بیپناهی بیشتری میکنند و اینکه نظام اقتصادی آنها را فراموش کرده است. آنها احساس میکنند در جامعه یی به سر میبرند که کسی به فکر آنها نیست و خود باید برای بقا تلاش کنند. از این رو شاهد رفتارها و کج رویهایی در طبقات پایین جامعه هستیم.
جوانان این گروه از خانوادهها آرزوها و تقاضاهایی دارند که خانوادههای دیگر دارند و از همین رو به دنبال داشتن یک زندگی و چشم انداز مناسب از آینده هستند که شغل، مسکن و حداقل دستمزد است تا بتوانند زندگی خود را تامین کنند. اما وقتی میبینند کسی به نیازهایشان توجهی ندارد، به سمت جرم و جرائم میروند. بنابراین دست به فعالیتهای جرم خیز و مجرمانه و خرید و فروش مواد مخدر و سرقت میزنند و اقدامهایی همچون کیف قاپی و خرید و فروش اسلحه که در سالهای گذشته در کشور رواج پیدا کرده است. این رفتارها در گروههای مختلف اقتصادی و اجتماعی متفاوت است.
یکی از مسائلی که در سطوح دانشجویان شاهد هستیم که روند رو به رشدی دارد، خروج از کشور است. آیا این مساله را میتوان از جمله آثار و پیامدهای تورم در جامعه دانست؟
درست است. یکی از دلایل فرار مغزها از کشور را باید در تورم جستوجو کرد. آثار تورم باعث میشود فارغ التحصیلان دانشگاهی که امروز بالاترین نرخ بیکاری را در کشور تجربه میکنند، به دلیل عدم امکان دستیابی به حداقلهای زندگی همچون مسکن و ازدواج و آسیبهای شدیدی که تورم روی بخشهای تولیدی گذاشته، از کشور خارج شوند. از سوی دیگر سیاستهای غلط واردات گسترده طی سالهای گذشته به نابودی بنیادهای تولید و ورشکستگی واحدهای تولیدی در کشور منتهی شده است و علاوه بر تورم، شاهد رکود در کشور هستیم.
در واقع مجموعه یی از عوامل برای سوق دادن سرمایههای انسانی به خارج از کشور و یافتن راههای دیگری که امکان زندگی منطقی را برای آنها مهیا کند، پیش آورده است. به همین دلیل امروز شاهد بزرگترین موج خروج سرمایههای انسانی از کشور هستیم که قطعا نقش تورم در تخریب فرصتهای اشتغال و افزایش قیمت نیازهای اساسی خانوارها بسیار تعیین کننده است.
به عنوان مثال میتوانیم از قیمت مسکن نام ببریم که در اثر تورم در ظرف هفت ساله دولتهای نهم و دهم، به سطح بسیار نگران کننده یی رسیده و خود یکی از عوامل اصلی فرار مغزها در کشور است. امروز یک زوج جوان که از دانشگاه فارغ التحصیل شده باشند، در خطر کسب یک شغل شرافتمندانه متناسب با ظرفیتهایشان هستند و از سوی دیگر شاهد افزایش قیمتها هستیم. حتی اجاره مسکن در شهرهای بزرگ برای این زوج جوان امکان پذیر نیست و امکان اجاره مسکن با سطح فعلی دستمزدها وجود ندارد. بنابراین گزینه دیگری که در مقابل این گروه قرار میگیرد، خروج از کشور است.
این طور نیست که همه کسانی که از کشور خارج میشوند، فرصت بهتری را تجربه میکنند. ممکن است با وضعیتها و ناهنجاریهای بیشتری در خارج از کشور مواجه شوند و دچار گرفتاریها و مصیبتهای گوناگون دیگری باشند. بنابراین اینها بخشی از مسائلی است که تورم لجام گسیخته در کشور ما در گروههای مختلف اجتماعی نازل کرده است. از سوی دیگر بخش عمده طبقه متوسط در این فرآیند تورم آسیب دیدند و به طبقات پایینتر سوق پیدا کردند. همچنین تورم یکی از عوامل اضطرابهای اجتماعی شده است و به همین دلیل گروههای مختلفی را شاهد هستیم که به وضوح نگرانیهای خود را از بدتر شدن نرخ تورم و افزایش قیمتها در جامعه ابراز میکنند.
به مسکن اشاره کردید، اما دولت معتقد است با طرح مسکن مهر توانسته تقاضا را پوشش دهد. نظرتان در این باره چیست؟
مردم را نمیتوان به اجبار ۱۰۰ کیلومتر دورتر از شهرها وجاهایی که کار وجود ندارد، برد. از سوی دیگر، امکان رفت و برگشت در این شهرها وجود ندارد و اگر زیرساختهای ارتباطی در کشور فراهم شده بود، مردم میتوانستند در این شهرها زندگی کنند. ولی وقتی اینها وجود ندارد، تنها عده یی خانهها را میخرند که وقتی قیمتها افزایش یافت، خانهها را بفروشند که البته طبقات متوسط به بالای جامعه هستند. مسکن را نمیتوان فقط سرپناه دانست و هیچ نسبتی با محل کار و حمل ونقل دیده نشود.
در حال حاضر آماری از میزان فرار مغزها از کشور دارید؟
نه، آمار به این معنا وجود ندارد. آمارهای متفاوتی ارائه میشود، اما همان طور که در دانشگاهها هستیم، میبینیم هرچه دانشجو تولید میکنیم، از کشور خارج میشود. در حال حاضر با پدیده بیسابقه یی روبه رو هستیم که ظرف ۳۰ژ سال گذشته وجود نداشته است.