iran-emrooz.net | Sun, 15.01.2012, 11:02
به مناسبت گرامیداشت یاد و خاطره فریده قریشی در اولین سال روز در گذشت او!
«دلم آنجاست»
نقی حمیدیان
متن زیر در ۲۹ ژانویه سال ۲۰۱۱ در استکهلم در مراسم درگذشت فریده قریشی خوانده شد.
۸۶ روز پیش از فوت فریده، جمعی از خانمها در منزل او مهمان بودند. فریده مدتی سخت کسل بود. به نحوی غیر عادی خسته بود. با این حال برای ایجاد فضای مهر و شادی، دوستان را به منزل دعوت کرده بود. علت خستگی مفرط او مشخص نبود. نه خودش میدانست و نه دکتر درمانگاه که هر عدم تشخیصی را در وهله اول به مسائل فشار عصبی نسبت میدهند. اما به نظر پزشک نازنینی که تصادفاً در آن جمع دوستانه حضور داشت، فریده بیماری سختی داشت و باید هر چه زودتر به پزشک متخصص مراجعه میکرد. و خودش روز بعد او را به بیمارستان برد. در همان معاینات اولیه معلوم شد علت بیماری تومور مغز از نوع بد آن است. بهت و شوکی همه را فرا گرفت. باورکردنی نبود. از همان لحظه فریده کشمکشی ناخواسته با دیوی که در سرش جای گرفته بود به نبرد برخاست. اما متأسفانه بیماری پیشرفته بود. تا اینکه در روز ۲۵ ژانویه در حالت اغما در گذشت.
اینها را شما میدانید. و میدانید که کسی عمر نوح نمیکند که فریده نکرده باشد! جسم دیر یا زود رفتنی است. استثنائی در این قاعده وجود ندارد. اما فریده به ناگهان و نابهنگام از میان ما رفت. فوقالعاده ناگهانی رفت. اما از قلب دوستان و یاران و همه کسانی که او را میشناختند بیرون رفتنی نیست. او در ذهن و شعور و خاطرهها، در اعمال و رفتار ما حضور دارد. او در همه جا حاضر است. او در میان ماست. در وجود تک تک ما حضور دارد. مگر یاد و خاطره او زایل شدنی است. او مانند ما بود. ما هم مانند او بودیم. و هستیم. در همین جا و در همه جا، هزاران هزار فریده وجود دارد. اصلاً همه خانمها فریده هستند. فریده همانند همه خانمها است. او عجیب و غریب نبود. او تافته جدا بافته از گوهر انسانی انسانیت همه دوستان و آشنایانش نبود. در این ۸۵ روز جنگیدن با بیماری سهمناکش، با اینکه آن غده ملعون به ستاد فرماندهی وجودش رخنه کرده بود، با این حال مغز و زبانش خوب کار میکرد. در همین مدت کوتاه، شخصیت و صلابت و عمق وجود انسانی خود را در یگانگی کامل با خودش، به تمامی نشان داد.
دو روز بعد از عمل جراحی، هنگامی که امکان ملاقات فراهم شد. به اتفاق ناهید و فرح به دیدار او رفتیم. وقتی ما را دید در همان اولین احوالپرسیها گفت: «ما آرزوهای زیادی برای مردم ما داشتیم ولی نتوانستیم کاری بکنیم. امیدوارم مردم بدون ما به خواستههایشان برسند....، دلم آنجاست!». و گریست. ما هم.
حیرتزده نگاهش میکردیم چه عظمتی داشت این گفتهها! ما همه در شرایط عادی از این آرزوها داریم و رکن اصلی آرمانهای انسانی ماست. اما فریده! حالا که در بستر بیماری است، نباید به فکر سلامت خود باشد؟. ولی او به مهمترین احساس و آرزوی زندگیاش فکر میکرد. بیان چنین آرزوئی کنه هویت، شخصیت و وجود انسانی او را به نمایش گذاشته بود. اینها را گفتم تا این جوهره شخصیت فریده از یادمان نرود. سخنان او تا پایان عمر در خاطرم خواهد ماند.
فریده سخنور ماهری بود. خوب میگفت و چه قدر در توصیف مسائل مهارت داشت. اما مهارت او در توصیف همه خوبیها از جمله خوبیهائی بود که در دیگران میدید. نه فقط دوستانش بلکه به همه پدیدههای زندگی با نظر خوب و مثبت مینگریست چه رسد به گل و گیاه و همه جنبههای زیبای زندگی!. به آسانی در اطرافیانش وجوه مثبت و زیبا پیدا میکرد و آن را با ویژهگیهای سخنورانه خود به زبان میآورد. در وهله اول انسان گمان میکرد که خیلی تعارفی است. گرچه کمی چنین هم بود اما اصل قضیه در توجه و حرمتی بود که در معاشرت با دیگران داشت. هرگز تلخ نبود که هیچ زبانش نرم و دلنشین و خودش محترم بود و احترام برانگیز!.
فرح و ناهید کوشش میکردند او را به یاد مثبتترین فرازهای زندگیاش بیندازند تا کمی از درد و رنجش بکاهند. فرح گفت فریده از آشنائی با ارسلان بگو چگونه با هم عهد زندگی بستید؟. او گفت و چهقدر زیبا و شیرین و به کوتاهی روح و جان کلام را توضیح داد. در ادامه صحبتهایش گفت که ارسلان آدم سخت اما مهربانی بود و من هم آدم جنگی بودم!. که نبود!. کمتر زندگی زناشوئی است که در این تعریف فشرده نگنجد؟
پرسیدیم از سخنرانی بالای ماشین برای مردم بوکان بگو! چهقدر جالب همراه با طنز پنهانی توضیح میداد. میگفت محورهای سخنرانی را رفقا تعیین میکردند و من باید همانها را صحبت میکردم. اما من چند جمله را میگفتم ولی دیگر حرفهای خودم را میزدم. رفقا سر این قضیه همیشه با من مشکل داشتند!
ناهید شوریده سر، قطعه کوچکی از دریای احساس و عواطفش را به روی کاغذ آورده بود. تشویقش کردم که بنویسد و به ارسلان بدهد تا برای فریده بخواند. ارسلان به سختی خواند و ما هم به سختی شنیدیم. چنین بود:
۱۳ نوامبر ۲۰۱۰
عزیز مهربان!
آزاده غیور کرد!
فریده جان
... صلابت و استقامتات را
از کوهاهای بلند و سر سخت
سخاوتمندی و فروتنی و بردباریات را
از دشتهای فراخ و رنگارنگ طبیعت
عشق انسانها، یکرنگی و مهر و صمیمیت را
از آسمان آبی بیانتها و چشمههای زلال کردستان
با خود داری
انساندوستی، آزادمنشی و عدالتخواهیات
انرژی دهنده یارانت بوده و هست.
ما میخواهیم که تو عزیز همچنان پایدار،
تندرست و شاد در کنار ما به شادیهای زندگی لبخند زنی
با بهبودی و سلامت تو،
ما بازو به بازو و دوشادوش یکدیگر
با لباسهای الوان و زیبای کردیت،
دست میافشانیم و پای میکوبیم.
فریده قوی بود. او همه چیز را میدانست. قانون پزشکی سوئد حکم میکند که بیمار از بیماری خود مطلع باشد. گویا از همان تشخیصهای اولیه معلوم شده بود که فریده با یکی از سختترین نوع سرطان روبرو است و چند ماه نیز طول نخواهد کشید. او کاملاً به این حقیقت واقف بود اما هیچ بروز نمیداد. او راضی نمیشد دوستان و نزدیکان خود را در غمی به این بزرگی شریک کند. مناعت طبعش عظیم بود.
گفتم فریده چیزی داشت که در همه هست. همه ما همان چیزی را که او داشت، داریم. اما شاید خود چندان متوجه نباشیم. یا آگاه نباشیم! و یا کم به کار بگیریم. اما داریم. طی همین مدت برخوردهای به ظاهر کم اهمیتی از فریده دیدم که معناهای بزرگی دارند. که در دیگران هم هست:
عادت اخلاقی و شخصیتی او بود که دوستان و اطرافیانش را تنها در مهر و شادی خود شریک کند نه در غم و ناراحتی! در ملاقاتها ضمن بر شمردن همه چیزهای خوبی که از دوستان داشت، مدام خود را شرمنده محبت آنان میدانست. در همان چند دقیقه ملاقات نیز گله میکرد که باعث زحمت و ناراحتی شده! هر کس که فرصت ملاقات یافته بود، حتماً این عبارات را بارها شنید: مرا شرمنده کردید! به زحمت افتادید! زودتر بروید تا ماشین شما جریمه نشود! از سر کار برگشتید! حتماًخستهاید! بروید در خانه استراحت کنید! فلانی در خانه منتظر است بچهها در خانه هستند تنهایشان نگذارید! از یکایک بچهها میپرسید و برایشان سلام میرساند. مدام با عذرخواهی میگفت من شرمنده محبت و لطف شما هستم!. میگفت من از شما انرژی میگیرم. او به هیچ وجه راضی به زحمت کسی نبود. او دوست داشت تمام یاران و نزدیکان خود را ببیند. به آنها احترام میگذاشت! کمترین خوبی و زیبائی را در همه میدید. او از این بابت نمونه بود.
هیچ کس بیعیب و نقض نیست. اخلاقها مختلفاند و رفتارها متفاوت و اصطکاکها نادلخواه و یا به ناچار رخ میدهند. این بستگی به نگاه انسان دارد. با هر نگاهی به جهان بنگری! همان طور خواهی دید.
قدرت فریده در کجا بود؟ قدرت فریده در نگاه انسانیاش در دیدن همه چیز بود. نگاه فریده به زندگی! نگاه او به انسان! نگاه او به خوبی و بدی! به خیر و شر و به شیطان و خدا! به زندگی و راز پایداری بشر و در برابر این همه مشکلات روزگار! نگاهی بود زیبائیشناسانه!. نگاهی که میتوان آن را مو شکافی کرد و در همه نیز یافت.
او قادر بود در بدیها و زشتیها و پلیدیها، هر چند اندک، جنبههای مثبتی بیابد. این برجستهگی ویژهای به فریده میداد. او قادر بود در تلخیهای زندگی جنبههای خوب نیز پیدا کند. به آن اتکاء کند. تا بار سنگین سختیها را کم کند.
طی این مدت هر بار که برای من شانسی برای عیادت او پیش میآمد او با هوشیاری و حافظهای خوب تک تک محسنات حاضرین و غایبین را با کلام و سخنان سنجیده خاص خود تشریح میکرد. دلش در بند کودکان خیابانی بود. میگفت من حتماً شرکت میکنم. میگفت که خودش را آماده میکند تا در مهمانیای که قرار بود با همکاری خود او برای جمع آوری کمک مالی برای بچههای خیابانی در ایران، تشکیل شود صحبت کند. همکاران و دوستان به او اطمینان خاطر میدادند که برنامه را اجرا میکنند. اما دوستان فریده کیها بودند؟ آنها خود آئینه فریده بودند. عین فریده بودند. آنان خود نوعی فریده هستند. اما آنان دل و دماغی نداشتند که با غیبت فریده برنامه را اجرا کنند. آنان میتوانند در فرصتی دیگر مهمانی ویژهای به نام فریده برای جمع آوری کمک مالی به بچههای خیابانی در ایران، تشکیل دهند.
در پایان حیفم آمد که از دوستان فریده سخن نگویم. روح و جان این نوشته با زندهگان است. دوستان و آشنایان فریده خود یک دنیا ارزش و معنویت هستند. هرچه که در توان داشتند انجام دادند. هیچگاه فریده و ارسلان و آلا و آرش و آمیار را تنها نگذاشتند. آن عزیز پزشک ما با همه مشغله و فشار کاری در هر فرصتی با فریده بود و با بستگان و پزشکان روند مداوا را دنبال میکرد. به پاس گوشه کوچکی از آن همه محبت و انسانیت و دوستی و مساعدت، دستشان را میبوسم.
دوستان و خویشان فریده طی این مدت ارزشهای والائی از دوستی و همکاری و همدردی و انسانیت آفریدند. آنان نشان دادند که در این هوای سرد زمستانه، چه شعلههای بلندی از انساندوستی و قدرشناسی از دوست با ارزشی چون فریده قریشی در درونشان زبانه میکشد. هر کاری که در توانشان بود انجام دادند. فرشته، گلی، پروین، فخری، فرح، طاهره، ناهید، نسرین، افسانه و عده زیادی که به هر طریق و با هر اسلوبی محبت و همدردی خود را نشان دادند. اینها به بهترین وجهی شایسته فریده بودند. و فریده گلی در میان دریای محبت این گلستان انسانی بود. به یقین فریده در زندگی و رفتار و کردار و افکار خویشان و بازماندهگان و دوستان کثیرش امتداد مییابد. مرگ هر عزیزی به نهایت غمانگیز است. اما چارهای از آن نیست. مهم این است که بکوشیم هر چه بیشتر زندگی خود را با شادی و احترام و محبت و دوستی و یاری رساندن به یکدیگر و با آرزوی رفاه و خوشبختی مردم کشورمان طوری پر کنیم که ضعفها و کمبودهای ما کمتر و کمتر شوند. این درسی است که با ضایعه در گذشت فریده قریشی هرگز فراموش نخواهیم کرد.
۲۹ ژانویه ۲۰۱۱ نقی حمیدیان
نظر کاربران:
■ نقی جان، دلت رابه دست گرفتی و از فریده نوشتی، دلهای بیشماری را با یاد از فریده نیرومند کردی و فریده را در جانمان حیات بخشیدی. براستی او با ماست و در میان ما.