پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Thursday 25 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 14.04.2010, 17:01

سال جهانى تنوع زيستى

ببر مازندران؛ خاطره اى فراموش شده

حميدرضا ميرزاده


سبزپرس – حميدرضا ميرزاده: سال ۱۳۳۲ يادآور خاطرات تلخى براى جامعه ايران است. درست همان زمانى كه دولت مصدق با يك كودتا، سقوط كرد و باعث شد تا جامعه سياسى و آزادى خواهى ايران به غمى عميق فرو رود، جامعه علاقه مندان به طبيعت ايران نيز، با ناباورى دريافتند كه كار از كار گذشت...

در همان سال «سروان احمد هنرور» عزم شكار در مينودشت و كلاله را كرد و راهى روستاى «آق قميش» شد. محلى هايى كه همراه او بودند ناگهان چشمشان به حيوان عظيم و الجثه و راه راهى افتاد كه در بيشه هاى اطراف جنگل راه مى رفت. سروان را مطلع كردند و او هم بلادرنگ تفنگ برنو را نشانه رفت و حيوان را از پاى در آورد. به رسم قديمى، هنرور و همراهانش در كنار لاشه شكار، عكس يادگارى گرفتند اما اين عكس براى هميشه در تاريخ جاودانه شد. هنرور نمى دانست كه بعد از او ديگر هيچكس نمى تواند از ببر ايران عكس بگيرد.



نمى توان هنرور را به خاطر كشتن آخرين ببر مازندران ملامت كرد. چون حتى اگر او هم آن ببر را شكار نمى كرد، ببر مازندران منقرض مى شد. چون بزرگترين گربه سان ايران از سالها قبل از آن در سرازيرى انقراض افتاده بود و ديگر تعداد ببرها آنقدر كم شده بود كه دير يا زود منقرض مى شدند. حتى ممكن است در همان زمان به غير از ببر شكار شده، ببرهاى ديگرى در ايران مى زيسته اند. اما پس از آن ببر، ديگر گزارشى از مشاهده اين حيوان وجود ندارد.
تنها يك گزارش مربوط به سال ۱۳۳۷ وجود دارد كه فردى تركمن در جنگل گلستان ببرى را مشاهده كرده است كه البته او هم پس از مشاهده حيوان، به پاسگاه ژاندارمرى «شارلق» مراجعه كرده است و با گرفتن اسلحه برنو، حيوان را از پاى در مى آورد.
پس از آن ديگر هيچ اثرى از ببر مازندران چه در طبيعت ايران و چه در باغ وحش كشورهاى ديگر مشاهده نشد. حتى پس از تاسيس سازمان حفاظت محيط زيست، تلاش هايى براى يافتن ببر مازندران انجام شد اما هيچ يك از اين تلاش ها نتيجه نداد و ناچار پس از گذشت چند دهه از آخرين گزارش مشاهده ببر مازندران، اين گربه سان منحصر به فرد، «منقرض شده» اعلام شد.
هم اكنون پوست اين دو ببر شكار شده موجود است. يكى از اين پوست ها در موزه حيات وحش دارآباد و ديگرى در موزه تنوع زيستى سازمان حفاظت محيط زيست در پارك پرديسان نگهدارى مى شود.



شكار، عامل اصلى انقراض
جمعيت ببرهاى ايران در يك قرن پيش آنقدر زياد بود كه تعادل زيستى منطقه را كنترل كند. طعمه اصلى آنها در جنگل هاى شمال، مرال و گراز بود و ببرها با شكار اين حيوانات جمعيت آنها را كنترل مى كردند. اما به دليل آنكه هر دو طعمه اصلى اين گوشتخوار بنا به دلايلى چون شكار به ميزان قابل توجهى كم شد، رفته رفته از تعداد ببرها نيز كاسته شد تا جايى كه در كمتر از نيم قرن منقرض شدند.
گوزن ها به دليل گوشت و شاخشان شكار مى شدند و گرازها علاوه بر استفاده از گوشتشان، به خاطر آسيب هايى كه به مزارع وارد مى كردند از بين مى رفتند.



ظل السلطان، متهم اصلى
اما شكار بى رويه ببرها نيز تا حد زيادى باعث نابودى نسل اين گربه سان در ايران شدند. مسعود ميرزا ملقب به «ظل السلطان» پسر ارشد ناصرالدين شاه قاجار را يكى از مسئولان انقراض ببر مازندران مى دانند. او سه سال از برادر خود «مظفرالدين ميرزا» بزرگتر بود اما هيچ وقت به عنوان وليعهد انتخاب نشد.
عقده رسيدن به تاج و تخت پادشاهى تا پايان عمر با مسعود ميرزا همراه بود و او از طريق شكار حيوانات، عقده گشايى مى كرد.



ظل السلطان به تنهايى مسئول شكار ۳۷ قلاده ببر است. او در سفرى به بابل ۲ قلاده و در سفرى ديگر به شبه جزيره ميانكاله (جنوب شرقى درياى خزر و در استان گلستان فعلى) ۳۵ ببر ديگر را شكار كرد. شرح اين شكارها تماماً در «تاريخ مسعودى» آمده است. در اين كتاب درباره شكار ببرهاى ميانكاله يك نكته حائز اهميت است. او به هر ببرى كه ديد تير اندازى كرد و تعدادى از ببرهاى زخمى از مهلكه گريختند كه به احتمال قوى تعدادى از حيوانات زخمى نيز در گوشه اى از جنگل جان داده اند. كشته شدن اين تعداد ببر در آن زمان ممكن بود كه موجبات شادى برخى از مردمان محلى را فراهم كند اما ضربه اى سخت به اكوسيستم منطقه به حساب مى آيد.
اسكندر فيروز، بنيانگذار اولين تشكيلات حفاظت محيط زيست در ايران، در كتاب «حيات وحش ايران» مى نويسد: «شايد كل جمعيت ببر در آن زمان بيش از چيزى حدود چهار يا پنج برابر اين رقم نبوده و لذا همين يك شكار عظيم ضربه سهمناكى در كاهش تعداد ببر بوده است.» به بيان ديگر ظل السلطان حداقل ۲۰ درصد كل ببرهاى ايران را كشته است و به اين ترتيب جمعيت اين گونه را به اندازه چشمگيرى كاهش داده است.



دوران شكارگرى ظل السلطان آنقدر طولانى و با شكارهاى پرتعداد سپرى شد كه امروزه جانور شناسان و فعالان حفظ حيات وحش از آن، به عنوان سياهترين دوران براى حيات وحش كشور ياد مى كنند. شرح كليه اين شكارها در تاريخ مسعودى به قلم شخص ظل السلطان آمده است.
اما از سوى ديگر، مطالب تاريخ مسعودى و همچنين عكس هاى به جا مانده از شكارهاى آن زمان، تنها اطلاعات مستندى هستند كه امروزه از تاريخچه زيستگاه هاى مختلف در دست هستند.

ببر ايران، حريف گلادياتورها
ببر مازندران جثه اى بزرگ داشت و از اين لحاظ دومين ببر جهان پس از ببر سيبرى به حساب مى آمد. در ساليان دور كه نبرد گلادياتورها يكى از تفريحات شاهان روم باستان بود، از «ببر هيركانى» در اين نبردها استفاده مى شد. منظور از هيركانى منطقه جنوب درياى خزر و استان هاى گيلان و مازندران و گلستان فعلى است.



گفته مى شود كه تا قرن هفدهم تنها ببرهاى شناخته شده در اروپا، ببرهاى هيركانى بوده اند تا جايى كه شكسپير در مكبث از ببر هيركانى سخن مى گويد. شكل ظاهرى اين حيوان و دليرى و شجاعت و نيرومندى آن باعث شده بود تا اروپاييان علاقه زيادى به اين گربه نشان دهند و به دليل آنكه ببر گربه مختص به قاره آسيا است، از دوران باستان روميان و حتى مصريان براى به اسارت درآوردن ببرها راهى شمال ايران مى شدند. آن زمان ببرهاى هيركانى از قفقاز، سواحل خزر و خراسان تا شمال افغانستان، بخش هاى جنگلى رود جيحون و سواحل درياچه هاى آرال و بالخاش در آسياى مركزى پراكنده بودند كه رفته رفته از تعداد آنها كم شد و تا صد سال گذشته فقط تعداد نسبتا كمى از آنها در شرق مازندران باقى ماندند.



حذف ببر و برهم خوردن تعادل زيستگاه ها
با از بين رفتن ببرهاى مازندران تعداد گرازها هم افزايش يافت. براى مرال ها اين اتفاق نيفتاد چون آنها موجوداتى با عمر نسبتا طولانى هستند كه در هر بار جفت گيرى به ندرت دوقلو زايى دارند. به همين دليل جمعيت آنها به آهستگى افزايش مى يابد. مضاف بر اينكه هنوز شكار مرال رواج دارد و علاوه بر شكار، دشمنان طبيعى ديگرى نظير گرگ و پلنگ نيز از مرال ها تغذيه مى كنند. اما در گرازها اينطور نيست. آنها حيواناتى هستند كه به سرعت بر تعدادشان افزوده مى شود. در هر بار زايمان هر گراز ماده بين ۴ تا ۸ و گاهى ۱۲ بچه به دنيا مى آورد كه به دليل وجود غذاى فراوان و نبود شكارچى طبيعى، اكثر اين بچه ها باقى مى مانند و در يك سالگى به سن بلوغ مى رسند. به خاطر همين تعداد آنها امروزه آنقدر زياد شده كه تبديل به آفتى براى مزارع شده اند. آنها زمين هاى كشاورزى را براى جستجوى ريشه گياهان با پا و دندانهايشان زير و رو مى كنند و هر ساله ميليون ها تومان به زمين هاى كشاورزى شمال آسيب وارد مى كنند.



پژوهش هاى جديد و اميدهاى تازه
در سال ۱۳۷۸ برخى گزارش ها حاكى از وجود چند قلاده ببر مازندران در باغ وحش هاى چند كشور خارجى بود. كارشناسان و فعالان حيات وحش كشور كه اميدوار بودند اين بار موفق به يافتن ببر زنده شوند «ستاد جستجوى جهانى براى يافتن ببر مازندران» را در تهران تشكيل دادند. آنها از سفارتخانه هاى ايران در كشور هاى مختلف، باغ وحش هاى معتبر سراسر جهان، جانورشناسان بين المللى و ايرانيان مقيم خارج از كشور خواستند تا اگر اطلاعى از وجود ببر مازندران (چه به صورت زنده و چه به صورت قطعه اى از بدن مانند پوست) در جهان دارند اعلام كنند. تلاش ها نتيجه نداد و هيچ چيز يافت نشد.
اما دو سال قبل محققان به نتيجه جالب و با ارزشى دست يافتند. آن ها فهميدند ببرهاى سيبرى و ببرهاى مازندران از لحاظ ژنتيكى چندان تفاوتى با هم ندارند و اختلافات ظاهرى و جزئى آنها تنها به دليل تغيير زيستگاه است. به بيان ديگر ببر سيبرى (از نظر ژنتيك) همان ببر مازندران است كه در زيستگاهى ديگر زندگى مى كنند. در واقع جمعيت بالاى اين جانور در هزاره گذشته باعث شده بود تا اين حيوانات (كه علاقه زيادى به آب و هواى سرد هم دارند) به سمت شمال پيشروى كنند و به دليل قرار گرفتن در زيستگاهى با شرايط متفاوت رفته رفته تغييرهايى ظاهرى به نسبت شكل اوليه داشته باشند.
اين كشف از نظر علم زيست شناسى بسيار مهم است. چرا كه اميدهايى تازه را براى بازگرداندن اين گربه سان باشكوه به طبيعت كشور تازه مى كند. از اين رو در سال گذشته دولت هاى ايران و روسيه يادداشت تفاهمى مبنى بر تبادل دو قلاده پلنگ ايرانى با دو قلاده ببر سيبرى را به امضا رساندند.
با اين وجود به عقيده بسيارى از كارشناسان داخلى و بين المللى، بازگرداندن ببر به طبيعت ايران تقريبا غير ممكن است. چرا كه از طرفى نمى توان انتظار داشت كه با در اختيار داشتن دو قلاده ببر، جمعيت زيادى از اين جانور به دست آيد و از سوى ديگر به نظر مى رسد كه زيستگاهى مناسب براى زندگى ببرها در ايران باقى نمانده باشد.
گفته مى شود كه ببر، براى زادآورى نياز به بركه ها و نيزارهاى اطراف آن دارد و به طور كلى اين گربه آسيايى در كنار آبگيرها توليد مثل مى كند. اما آنچه از گزارش هاى متخصصان محيط زيست بر مى آيد، آن است كه چنين زيستگاهى به ندرت در شمال ايران وجود دارد.
همچنين اختلاف دماى زياد بين سيبرى و جلگه هاى شمالى ايران، يكى ديگر از مسايلى است كه احياى اين گوشتخوار را را مشكل روبرو خواهد كرد.

نظرات: مژگان جمشيدى خواهش مى كنم سريع قضاوت نكنيد كه ببر سيبرى همان ببر مازندران است . اين يك اظهار نظر كارشناسى مى خواهد . دكتر كيابى كه صاحب تخصص در اين زمينه است نمى گويد : ببر سيبرى همان مياندران است . بخشى از اظهارات ايشان در مصاحبه خودم با ايشان در ادامه آمده است:

دكتر كيابى: اخيرا مقاله‌اى در يكى از نشريات علمى منتشر شده كه محقق بر اساس مطالعات ژنتيكى اظهار داشته ببر مازندران و ببر سيبرى با هم تشابه ژنتيكى دارند ولى اين به معنى اين نيست كه ببر سيبرى همان ببر مازندران است
دكتر كيابى : اينكه مى‌گويند ببر سيبرى همان ببر مازندران است درست مثل اين است كه بگوييم Bulldog با سگ نژاد sanbernard يكى است و بعد هم بگوييم خب سگ، سگ است!
در حالى كه اين دو، تنها ارتباط خويشاوندى دارند. وقتى قرار است در كارمديريتى در زمينه حيات وحش انجام دهيم بايد به مبحث ژنتيك، ريخت‌شناسى و جغرافياى گونه را درنظر بگيريم، اين در حالى است كه در مورد ببر سيبرى قد و اندازه و زيستگاه اين گونه كاملا با ببر مازندران متفاوت است و تنها تشابه ژنتيكى دارد.

وابسته به كانون عالى گسترش فضاى سبز و حفظ محيط زيست ايران





 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024