iran-emrooz.net | Mon, 13.11.2006, 14:17
درباره سد سيوند
دکتر پرويز ورجاوند
دکتر پرويز ورجاوند باستانشناس و پژوهشگر برجسته ی ايرانی درباره سد سيوند
به شهادت فيلمهای ويديوئی گرفته شده و نوارهای ضبط شده و بازتاب آن در نشريههای مختلف، آقايان متعهد شدند که تا زمانی که ما از نظر کارشناسی مشکلی را برای آبگيری اعلام نکنيم دست به آبگيری سد نخواهند زد حال اگر بار ديگر زمزمه آبگيری سد سيوند مطرح شده است مسئلهای است که مثل همه مسائل ديگر حاکی از آن است که حاکميت با تمام نيرو و به شدت از ديد کارشناسی فاصله میگيرد و به هيچ نظر، نقد، توصيه و هيچ تکليف علمی تن در نمیدهد.
مشکل ما در ايران عبارت از اين است که دستگاههای اطلاعاتی و امنيتی بعنوان يک نيروی بازدارنده از هر گونه گردهمايی و برقراری جلسات در زمينههای فرهنگی در خارج از چارچوب دستگاههای وابسته به حاکميت بشدت جلوگيری میکنند. بنابراين تنها چاره اين است که در خارج از ايران اين چهرههای ايرانی صاحب قدرت از نقطه نظر مالی و موقعيت فرهنگی همتی کنند و غيرتی بخرج بدهند و بتوانند کانونهای پاسداری از ميراث فرهنگی ايران و پژوهش در زمينه تاريخ و فرهنگ ايران را بوجود بياورند
ميرصيافی: از آنجايی که شما اولين شخصيت سرشناس در داخل ايران بوديد که به طور علنی و رسمی به آبگيری سد سيوند اعتراض کرديد، ممکن است بفرماييد که چرا مسئولان و متوليان امر، عليرغم اشراف بر اين موضوع که در صورت آبگيری سد سيوند آثار باستانی دشت پاسارگاد آسيب خواهد ديد، بر انجام آبگيری سد اصرار دارند؟
دکتر ورجاوند: من بارها در مصاحبههای مختلف با رسانههای درونی از جمله سايتهای خبری و همچنين رسانهها و تقريبا عمده راديوهای شناخته شده به زبان فارسی در خارج از کشور به اين مسئله پرداختم و به اين موضوع اشاره کردهام که در ايران و در شرايطی که بعد از انقلاب بسر میبريم، ذهنيت پاسداری از ميراث فرهنگی به معنی واقعی کلمه که در خور ارزش اين پديدهای که در دنيا امروز ذهن همه کشورها را به دو جهت به خودش معطوف ساخته است، يکی از جهت نشان دادن پيشينه هويتی ايشان و ديگری از نقطه نظر اهميتی که در کار صنعت توريسم بر عهده دارد، در ايران در هيچ يک از اين دو بعد اين مسئله به معنای واقعی کلمه مورد قبول و پذيرش صاحبان قدرت نيست و بنابراين با وجود تمام تلاشهايی که شده و چندين کنفرانس که من در محيطهای دانشگاهی دادهام و مصاحبههايی که با ميراث خبر، ايسنا (خبرگزاری دانشجويان ايران) و ايلنا (خبرگزاری کار ايران) و ديگر سايتهای داخلی انجام دادهام و بخصوص بازتابهايی که گفتگوهای من با خارج از کشور داشته است شايد برای اولين بار بود که مقامهای مسئول سازمانهايی که درگير اين پروژه هستند را مجبور کرد که در يک نشست گسترده در دانشگاه تهران حضور پيدا کنند و در کنار من بنشينند و توضيحاتی را که من میدهم و دلايل مخالفت خودم را که ابراز میکنم در واقع بتوانند پاسخ بدهند البته نه در جهت رد آن بلکه در جهت تصديق آن و بگويند که ما تا زمانی که شما معتقد هستيد که در اينجا کار بررسی و کاوش به سامان نرسيده است در هيچ شرايطی دست به آبگيری نمیزنيم و زمانی اين کار را انجام میدهيم که از نقطه نظر علمی، صاحب نظرانی که تابحال اين مسئله را پی جسته اند به اين نتيجه برسند که اين آبگيری نمیتواند لطمههای اساسی به آثار آن منطق وارد بکند. اين اولين بار بود که معاون وزارت نيرو، مدير منطقهای آب استان فارس، معاونت سازمان ميراث فرهنگی، رئيس پژوهشگاه باستان شناسی سازمان ميراث فرهنگی، همه به آنجا آمدند و من اين بحث گسترده را مطرح کردم و چهره شناخته شدهای چون دکتر دادخواه، وکيل سرشناس ايرانی از طرف کانون وکلای مدافع حقوق بشر نيز از بعد حقوقی به مسئله حفظ ميراث فرهنگی در چارچوب حقوق بشر پرداختند و در آن جلسه به شهادت فيلمهای ويديوئی گرفته شده و نوارهای ضبط شده و بازتاب آن در نشريههای مختلف، آقايان متعهد شدند که تا زمانی که ما از نظر کارشناسی مشکلی را برای آبگيری اعلام نکنيم دست به آبگيری سد نخواهند زد حال اگر بار ديگر زمزمه آبگيری سد سيوند مطرح شده است مسئلهای است که مثل همه مسائل ديگر حاکی از آن است که حاکميت با تمام نيرو و به شدت از ديد کارشناسی فاصله میگيرد و به هيچ نظر، نقد، توصيه و هيچ تکليف علمی تن در نمیدهد.
ميرصيافی: از زمان آشکار شدن اين قضيه تا بحال اقدامات گستردهای از سوی نهادهای غير دولتی و شخصيتهای گوناگون برای جلوگيری از تخريب آثار باستانی دشت پاسارگاد صورت گرفته است و "کميته بين المللی نجات دشت پاسارگاد" پيشاهنگ اين جريانهای اعتراضی بوده است. آيا شما اقدامات انجام گرفته در اين زمينه را قابل قبول میدانيد؟ چه راهکارهايی را بــرای تقويت ایــن جريان پيشنهاد میکنيد؟
دکتر ورجاوند: ببينيد، متاسفانه ما در ايران و در شرايط کنونی از در اختيار داشتن امکانات خيلی طبيعی و عادی برای برپايی نشستها و فراخوان دادن برای حضور علاقمندان در جهت بحث و تحليل اين مسائل در تگنای شديدی هستيم به همين دليل است که در مورد مسئله ساختمان جهان نما و لطمه بنيادينی که اين بنا بر ميدان نقش جهان وارد کرده، من اين مسئله را برای اولين بار در يک مصاحبه مفصل با بی بی سی اعلام کردم و در پی آن گفتگو سبب شد که در درون و بيرون از کشور يک مجموعه موضع گيریهايی صورت بگيرد. در خارج از ايران به دليل امکانات گسترده رسانهای اين کار میتوانست در يک اندازه گسترده مطرح بشود ولی جز در يک يا دو مورد و همين تشکلی که نام برديد بويژه آقای دکتر نوری علا و خانم شکوه ميرزادگی که قضيه را پی جستند با کمال تاسف بايد گفت اين رسانههای به شدت پر شمار فارسی زبانی که در آنجا فعال هستند و میتوانستند مسئله را به رسانههای بين المللی هم بکشانند، چنين همتی از کسی ديده نشد. بنابراين بازتاب مسئله به گونهای که در خور آن مسئله بود و بعد در پی آن همين مسئله سد سيوند از نظر بازتاب جهانی آنطور که میبايست از سوی جريانها و رسانههايی که میتوانستند به راحتی در اين زمينه در خارج اقدام بکنند صورت نگرفت حتی جالب است که بدانيد با آگاهی بر اينکه در درون ايران با وجود همه مشکلات من اين مسئله را تعقيب میکنم به غير از دو سه مورد راديوهای مختلف، اين رسانههای ديداری که میتوانستند از طريق توضيحاتی همراه با سندهای تصويری موضوع را بازتاب دهند، هيچ گونه آمادگی از خودشان نشان ندادند. بنابراين ما در درون ايران همچنان در محدوديت هستيم يعنی در درون ايران متاسفانه به دليل اينکه در ارگانهای دانشگاهی حتی در ارگانهای دانشگاهی که در آنها رشتههايی مانند باستان شناسی، معماری و هنر وجود دارد از نقطه نظر کسانی که گرداننده و مديران اين ارگانها هستند؛ نه تنها شناختی از اين مسئله ندارند بلکه به هيچ عنوان آنرا به عنوان مسئله پر اهميت مورد توجه قرار نمیدهند و به دانشجويان امکان داده نمیشود تا کنفرانسهايی با شرکت صاحب نظران تشکيل دهند. هم اکنون برای کتيبههای گل نوشته تخت جمشيد که در اين چند ماه اخير مطالبی در مورد آنها مطرح شده، دو تا سه تشکل غير دولتی دانشجويی در تلاش هستند تا در يکی از تالارهای دانشگاهی و فرهنگسراها که همگی خالی هستند جلسهای تشکيل دهند تا در آنجا من بتوانم اهميت اين کتيبهها و ارزش معنوی آنها را از نقطه نظر پيشينه بسيار بسيار افتخار آفرينی که در جامعه ايران در زمينه نحوه برخورد با جامعه کارگری، متخصصان و هنر آفرينها داشته، مورد بحث قرار بدهم ولی هنوز اين جوانها با تمام علاقهای که به خرج میدهند و تلاشی که میکنند موفق نشده اند که يک تالاری را برای دو تا سه ساعت در اختيار بگيرند. يعنی دانشگاهها، شهرداری و تمام دستگاههايی که امکاناتی در اختيار دارند برای آنکه بشود از آن امکانات در زمينه آکاهی دادن به مردم، نشان دادن فيلم، اسلايد، تصوير و نمايشگاه و سخنرانی در جهت تشويق جامعه به حفظ و نگهداری از ميراث فرهنگی و در جهت بازداشتن مسئولين از اقداماتی که میتواند لطمه به اين آثار بزند، هيچ يک آمادگی در اختيار گذاردن آن امکانات را ندارند. بنابراين من نه تنها آنچه را که تا کنون صورت گرفته است کافی نمیدانم بلکه به شدت ضعيف میبينم و معتقد هستم تا يک حرکت به شدت گسترده در درون و بيرون از ايران صورت نگيرد ما همه روزه شاهد اين خواهيم بود که به يک اثر لطمه بخورد. من جرات اين را دارم که بگويم تقريبا روزی در اين سرزمين نيست که يک اثر ارزشمند فرهنگی قبل از اسلام و بعد از اسلام ايران مورد تجاوز قرار نگيرد، در يک بافت قديمی آثاری را از هم ندرند، به يک مجموعه بنا لطمه وارد نکنند و يا بناهای بسيار شکوهمندی مانند مجموعه کم نظير کوه خواجه در نزديکی زابل را به امان خدا رها نکنند که بر اثر تابش آفتاب در تابستانها و يا بارشهای سيل آسای فصلی، امروز بيم آن میرود که اين بنا به نابودی کشانده شود. بنابراين برای نجات ميراث فرهنگی ايران نياز به يک همت بالايی است که ما در درون ايران افرادی که علاقه داشته باشند و همت اين کار را داشته باشند فراوان داريم ولی موانع بازدارنده از سوی حاکميت آنقدر گسترده است که امکان يک حرکت اثر بخش را در جامعه نمیدهد و آن انبوه هموطنانی که در فراسوی مرزها هستند و از امکانات گسترده مادی و آزادی کامل برای برپايی مراسم و طرح مسئله مهم حفظ ميراث فرهنگی در اختيار دارند و میتوانند گامهای بلندی را بردارند جز چند تنی بقيه را میتوان گفت که در يک خواب بلند مدت به سر میبرند و به تنها چيزی که توجه و عنايت ندارند اين است که در قبال حفظ ميراث فرهنگی مملکت بايد اقدامی کرد و ذهن جوامع مختلف در دنيا را به نحوه برخورد نامعقول حاکميت با اين آثار معطوف سازند.
ميرصيافی: ظواهر امر حکايت از آن دارد سازمان ميراث فرهنگی، متوليان پروژههای عمرانی را موظف کرده است که قبل از انجام هر پروژهای از اين سازمان استعلام گرفته شود تا از وقوع مسائل شبيه به پروژه سد سيوند جلوگيری شود. پرسش من اين است که اين طرح سازمان ميراث فرهنگی تا چه ميزانی ضمانت اجرايی دارد؟ چرا مسئولان و متوليان چرا تا کنون به اين قضيه فکر نکرده بودند؟
دکتر ورجاوند: میدانيد که در بعد از انقلاب مسئوليت وزارت فرهنگ و هنر در دولت موقت بر عهده من قرار گرفت ولی به دليل اينکه جماعتی میدانستند من با تمام نيرو در مسير حفاظت از اين آثار تلاش خواهم کرد و نه تنها درباره اين آثار، بلکه ديگر آثار هنری، موزهها و گسترش فعاليتهای و فضای باز فرهنگی گام بر خواهم داشت و خواهم کوشيد تا گشايش چشمگيری را برای فعاليتهای فرهنگی و هنری در ايران ساماندهی بکنم، با قدرتهايی که بصورت دولت سايه که میخواستند دولت موقت را در زير سلطه قرار بدهند در گير چالش شدند و سرانجام حتی قبل از اينکه عمر دولت موقت به پايان برسد ناگزير شدم برای توجه دادن به جامعه درباره تنگناهايی که میخواهند بر حرکتهای فرهنگی و هنری تحميل کنند از سمتی که داشتم استعفا بدهم و کنار بروم. مسئله اساسی اين بود که از اول، دستگاه حکومت پس از انقلاب تلاش فراوانی را انجام داد که عملا تلاش برای حفظ ميراث فرهنگی پديده مطبوعی نباشد يعنی به شمار زيادی از اين آقايان چه در کسوت روحانيت و چه غير روحانيت هر وقت سخن از آثار شکوهمندی مثل تخت جمشيد، پاسارگاد و مانند آن در ايران صورت میگرفت با بکار بردن کلمات من درآوردی طاغوتی و ياقوتی با آن برخورد میکردند و معتقد بودند که اينها نشانههای ساختارهايی است که ملت ايران بايد آن ساختارها را نفی بکند. مقاومت ملت ايران سبب شد که حاکميت در اين نگرش خود تغييراتی بدهد ولی در عمل هيچگاه برای دستگاهی که بنام وزارت فرهنگ و هنر بود و میتوانست بعنوان يک وزارت خانه نقش قدرتمندی را ايفا بکند و میتوانست عملکرد آن در مجلس مورد نقد قرار بگيرد، اهميتی قائل نبودند و ساختار آنرا تغيير دادند و از نظر ساختار اداری آنرا بصورت يک زير مجموعه در آوردند که در عمل کوچکترين قدرتی در جهت اعمال حاکميت درباره حفظ ميراث فرهنگی نداشته باشد. اين مسئله تداوم پيدا کرد تا زمانی که آمدند اين مسئله را بعنوان يک مجموعه پيوند يافته با جهانگردی از يکسو و سپس از با صنايع دستی پيوند دادند و تشکيلاتی را بوجود آوردند که اگر درست طراحی شده بود و يه يک وزارت خانه تبديل میشد، و مديرانی با تجربه، کارشناس و تحصيل کرده و با قدرت را در آن میگماردند قادر بر آن میگشت تا کارايی و توان مانور لازم را پيدا کنند ولی متاسفانه اين شرايط هيچ يک حاکم نشده است، بنابراين شهرداریها، اوقاف، وزارت مسکن، وزارت صنايع در قالب ساختن شهرکهای صنعتی و وزارت کشاورزی در قالب پروژههای گسترده کشاورزی، وزارت نيرو در قالب پروژههای سد سازی، وزارت را در قالب پروژههای راه سازی، يعنی عمده ارگانهای اين مملکت و وزارت خانهها با اقتدار هر چه تمام تر بدون اينکه کوچکترين نظر خواهی را از کادر کارشناسی ميراث فرهنگی داشته باشند دست به اقدام میزنند و پس از اينکه وارد فعاليت میشوند و پروژههای خود را به مرحله اجرا میرسانند، در حين عمل که با برخی از آثار برخورد میشود و آنرا هم مردم اطلاع میدهند، آنها ناگزير میشوند در برخی موارد و نه هميشه بگونهای اجازه دهند که سازمان ميراث فرهنگی در حوزه خود وارد عمل بشود. هم اکنون من دو جا را میتوانم نام ببرم. يکی نيروگاه برق کازرون که در آنجا آقايان وقتی با بلدوزور کار میکردند، جوانان منطقه که من را میشناسند از طريق تماس تلفنی، نامه و ارسال عکس خبر از تخريب آثار باستانی دادند. با ديدن عکسها متوجه شدم که اين آثار متعلق به ساسانيان است که در بين آنها يک کتيبه با بيش از يک متر طول وجود دارد. من به دليل اينکه هنوز شماری از شاگردان سابقم که کارشناسان بسيار صميمی هستند و در سازمان ميراث فرهنگی مشغول به کار میباشند، با آنها تماس گرفتم و توانستند يک نفر را به آن منطقه بفرستند تا لا اقل آن کتيبه دوران ساسانی را به شيراز ببرند. هم اکنون در منطقه رامهرمز سدی است با نام "جرّه" که يک سد قوسی شکل متعلق به دوران ساسانی است که ارزشهای بالايی را از لحاظ تکنيک سد سازی دوران باستانی ايران در بر دارد. در برابر آن سدی را دارند میسازند که اگر روزی اين سد را آبگيری کنند، اين سد ۱۷۰۰ ساله متلق به ساسانيان که در طول زمان هيچ چيزی نتوانسته در آن رخنه ايجاد کند بطور کامل در درياچه پشت سد غرق آب میشود. بنابراين موازين قانونی حکم میکند هر پروژه عمرانی که از اولين گام مطالعاتی، مسير يابی ومکان يابی همراه با کارشناسان باستان شناسی مورد بررسی قرار گيرد، ولی تا بحال يکبار هم نشده است که ارگانهای مختلف به اين مسئله تمکين کنند و بخواهند که چنين روندی انجام بگيرد و بنا براين هيچ قول و قراری پايدار نيست و به دليل اينکه از يک سو سازمان ميراث فرهنگی در عمل قدرت اعمال حاکميت در حوزه کاری خود را ندارد و از سوی ديگر با تغييراتی که در اين دولت بوجود آمده است و گروه پر شماری از کارشناسان با ارزش سازمان ميراث فرهنگی را برکنار، بازنشسته و يا پراکنده کرده اند و افراد نا آگاه با گستره علم باستان شناسی و حفظ ميراث فرهنگی بيشتر پستهای کليدی را در اختيار گرفته اند، انتظاری نمیرود که آنها حداکثر در حد يک اعتراض ساده، مانند ارسال يک نامه در قبال لطمه به ميراث فرهنگی موضع قاطع و بازدارندهای را اتخاذ کنند.
ميرصيافی: همانطور که میدانيد، پروژه احداث سد سيوند تنها طرح عمرانی نيست که در نهايت منجر به صدمه ديدن آثار باستانی خواهد شد. علاوه بر مواردی که شما نام برديد پروژه عبور مترو از منطقه چهار باغ اصفهان، ساخت پل روگذر در عرصه و حريم درجه يک شکارگاه خسرو پرويز در کرمانشاه، نمونههايی ديگری از اين دست هستند. آيا وقوع چنين جرياناتی تصادفی و بدون نيت خاص و تنها به دليل عدم آگاهی است يا سوء نيتی در کار است؟
دکتر ورجاوند: من فکر ميکنم در پاسخهای گذشته به اين مسئله به گونهای اشاره کردم. دستگاهی که مسئوليت پاسداری از ميراث فرهنگی ايران را بر عهده دارد، جز تعدادی از اعضای کادر اين سازمان که بايد به امور اداری و مالی بپردازند، تمامی افرادی که در اين سازمان کار میکنند بايد باستان شناسانی باشند که اگر میخواهند به عنوان مدير در آنجا کار کنند حداقل بايد دوره کارشناسی ارشد را گذرانده باشند و بهتر اينکه دوره دکتری خود را گذرانده باشند و افزون بر داشتن چنين مدرکی توانسته باشند در حدود سه تا پنج سال در کارهای اجرايی تجربه اندوخته باشند و يا مهندسان معماری که دارای مدرک تخصصی مرمت بافت و بناهای تاريخی باشند که ما برای اين کار در قبل از انقلاب آمديم دو دوره تکميلی برای باستان شناسان و مهندسان معمار تشکيل داديم که بانی آن من بودم و اين افراد يک دوره فشرده و سنگين يک ساله را گذراندند که میشود گفت معتبر ترين کارشناسان و معمارانی که طی ساليان دراز توانستند بار سازمان ميراث را به دوش بکشند و هنوز چند تنی از آنان به گونهای در اين سازمان باقی مانده اند، نشان دادند که به اعتبار توانمندی هايشان قادر هستند در حوزه مديريتی خودشان نسبت به اقدامات ديگر سازمانها پيشی بگيرند. سالها فرياد زديم که بايد برای تمام اين مناطق، که اکنون من و شما از آنها ياد ميکنيم، نقشههای باستان شناسی دورانهای مختلف بايد مشخص بشود تپههای پيش از تاريخ بايد روشن باشد، حريم آنها بايد معين باشد، موقعيت بافتهايی که بايد مورد محافظت قرار بگيرند در نقشه تثبيت شود و هيچ ارگان و قدرتی حق اين را نداشته باشد که در آنجا خشت روی خشت بگذارد مگر اينکه پروژه عمرانی در چارچوب يک کميته کارشناسی با نظر مثبت باستان شناسان و معماران متخصص مورد تائيد قرار بگيرد. بنابراين در شرايطی که سازمان ميراث فرهنگی از زمانی که شکل گرفته است بطور مداوم در شرايط افت و خير قرار گرفته است و هيچگاه تلاش نشده است که يک مديری در آنجا به کار گمارده شود که از يکشناخت و جامعيتی برخوردار باشد. در يک زمانی يک مديری را به سازمان ميراث فرهنگی آوزدند که دارای يک ذهنيت هنری بود که مهندس معمار هم بود و ابراز علاقهای هم به مسائل باستان شناسی و مرمت آثار میکرد، ولی امکانات محدودی را در اختيارش گذاشتند بعد هم اين شخص را به همراه مجموعهای از افراد خبره و سابقه دار سازمان ميراث فرهنگی در جريان تغييرات پوپولسيتی دولت اخير از کار برکنار کردند و مديرانی را از اينجا و آنجا به جای ايشان گماردند. بنابراين مسئله اين است که تا شما يک سازمان قدرتمند را برای اين مسئله بوجود نياوريد و اين سازمان نتواند دستگاههای مديريتی خودش را در استانهای مختلف به گونه مطلوب مستقر کند، تا نقشههای معين تهيه نشود و تا زمانی که اين مسئله با توجه به اين تجاوزهای پی در پی که صورت میگيرد در قالب يک قانون خيلی محکم، مجدد به تصويب مجلس نرسد و مجازاتهای سنگينی را برای کسانی که دست به اين ويران گریها میزنند، در نظر نگيرند، باز هم شاهد افتضاحات ديگری نيز خواهيم بود، نظير کاری که شهرداری اصفهان در مورد حمام خسرو آقا انجام داد و اين حمام را از بن برانداخت يا با روابط خاصی مقامات استان اجازه دادند که برج جهان نما ساخته شود و الان هم با قلدری تمام در مقابل تمام افراد و سازمانها از جمله يونسکو ايستاده اند تا تخريب لازم را در بخش ارتفاعی ساختمان انجام ندهند. در مورد همين متروی اصفهان و در همان زمانی که مسئله جهان نما مطرح بود، به دليل اينکه شهردار و استاندار اصفهان يک ذهنيت مثبتی در مورد اين مسئله داشتند از من دعوت بعمل آوردند و من به آنجا به عنوان حکم رفتم و در آنجا در مورد کاستن از ارتفاع برج جهان نما با توضيحات مفصلی که برای مجريان دادم، نظر من پذيرفته شد و هم در مورد مسير مترو به جای آنکه از زير چهارباغ بگذرد قرار شد از خيابان شمس آبادی بگذرد بدون اينکه از نقطه نظر فنی و مالی تفاوتی را بوجود بياورد و توضيح دادم که چرا مترو نبايد از زير خيابان چهار باغ عبور بکند و ما بايد در آينده نزديک اين شانس را داشته باشيم که در ضلع غربی چهار باغ دست به کاوشهايی بزنيم که آثار باستانی مربوط به دوران صفوی را بيرون بياوريم، بنابراين وقتی شما متروی اصفهان را از زير چهارباغ عبور میدهيد، تمام برنامههای جانبی قضيه را از بين میبريد و ديگر اينکه ما بايد در مسير چهار باغ در جهتی حرکت بکنيم که در آينده بتوانيم به احتمال چهار باغ را با تمهيداتی که در پيش خواهيم گرفت، از حالت سواره رو، دست کم بخش بين زاينده رود و دروازه دولت را خارج کرده و از ترافيک دور بکنيم و وسايل نقليه خاص مانند نوعی خاص از تراموا را در آنجا بکار بگيريم و آنجا را بعنوان يک منطقه توريستی که از نظر وسايل حمل و نقل دارای ويژگیهای خاصی مانند کالسکههای قديمی و غيره باشد معرفی کنيم. درست در همين موقع میبينيم که آقايان مرکز غنی سازی اورانيوم را در کنار شهر اصفهان برپا میکنند که اگر يک زمانی با اين زمزمههايی که وجود دارد قرار شود تهاجمی به اين مراکز اتمی ايران بشود آنوقت ما به دست خودمان شرايطی را بوجود میآوريم که شهری مانند اصفهان را که شما به زحمت میتوانيد مشابه آنرا در دنيا بيابيد در معرض سهمگين ترين خطر ويرانگری قرار میدهيم. بنابراين مجموعه اين مسائل حکايت از اين دارد که در اين تصميم گيریها نه خرد واقعی و نه شناخت علمی دخالت دارد و نه اصلا اعتقادی به حفظ ميراث فرهنگی در گروهی از صاحبان قدرت وجود دارد. بنابراين ميراث فرهنگی در ايران ستم رسيده ترين بخش از جامعه ايران است. اين همه در حالی است که حفظ ميراثهای فرهنگی در بازتاب دادن ارزش هويتهای ایــرانی در دورانهای مختلف، میتواند نسل جوان ايران را به دستاوردهای ارزشمند نياکان خويش آگاهی بدهد و آنها را در جهت پاسداری از کل اين ميراث تشويق بکند و فضايی را بوجود بياورد که ملت ايران بتواند از اين آثار باقی مانده از ميراثهای ارزشمند گذشته اش در بعد تعالی بخشيدن و پويا ساختن فرهنگ خود از يک سو و در بعد ايجاد همبستگی و وحدت ملی از سوی ديگر بهرههای کلان ببرد. و بالاخره از ياد نبريم که اگر قرار شود روزی کار جهانگردی در ايران رونق بگيرد و به آسانی بتوانيم درآمد اين صنعت را جايگزين فروش نفت خام کنيم، بيش از هر چيز عامل جذب جهانگردان همين ميراثهای فرهنگی و باقی مانده و باقی مانده بافتهای قديمی شهرها و روستاهای کهن اين سرزمين هستند.
ميرصيافی: يکی از دلايلی که ما تا کنون نتوانسته ايم به نتيجه مطلوب برسيم اين بوده است که اعتراضات و اقدامات فراوان ما فاقد يک سازماندهی مطلوب بوده است. بعنوان آخرين پرسش میخواهم بدانم که به نظر شما سازمانهای غير دولتی درگير اين جريان، کارشناسان خبره و در کل مردم ايران به چه صورتی میتوانند پيام روشن، صريح و جامعی را برای مسئولان و دولتمردان ارسال کنند که ديگر نه از اين اتفاقات رخ بدهد و نه حتی فکر آن به سر کسی بزند؟
دکتر ورجاوند: اين مطلب را بارها گفتهام. ما تا نتوانيم يک انجمن قدرتمند در کشور بوجود بياوريم که اين انجمن قدرتمند از موقعيتها و امکانات مناسب برخوردار باشد کار به جايی نخواهد رسيد. عمده مسئله عبارت از اين است که ساليان دراز من در صدد ايجاد انجمن گستردهای با نام انجمن پژوهش و پاسداری از ميراث فرهنگی ايران و کوشش برای بازشناسی ارزشهای تمدن و فرهنگ و تاريخ ايران بودهام ولی با ضوابطی که در دستگاههای اطلاعاتی و امنيتی اين مملکت وجود دارد امکان ايجاد چنين مجموعهای که بتواند مکان داشته باشد، سالن داشته باشد و دارای نشريه باشد و بتواند با برگزاری کنفرانسهای تخصصی، نيمه تخصصی و عمومی بتواند نظر مردم را جلب کند و بتواند روی اين مسائل به گونهای معقول مانور بکند و اهميت اين مسئله را برای جامعه بازتاب بدهد، را از ما گرفته اند و نتوانسته ايم راه به جايی ببريم. حتی در وضع موجود که چند سازمان غير دولتی فرهنگی در تهران و ديگر شهرستانها وجود دارد آنقدر اينها در زير تنگنا قرار دارند که حتی از سخنرانی کردن افرادی مانند من که به هر حال مورد توجه نسل جوان هستيم و شناخت و آگاهی ما را نسبت به اين مسائل میدانند به شدت ممانعت میشود. بنابراين من در وضع موجود شرايط مناسبی را برای ايجاد يک کانون قدرتمندی که بتواند با نيرومندی به ميدان بيايد نمیبينم. همين سه ماه پيش قرار بر اين بود که در اصفهان برای مسئله مترو و عمارت جهان نما، يک نشست چند صد نفره در يک تالاری سامان داده بشود و از من هم دعوت شده بود که برای ايراد سخنرانی در آنجا حضور پيدا کنم ولی تنها دو روز مانده به اجرای اين برنامه، همه چيز را بر هم زدند. حتی در حال حاضر در يکی از شهرهای اقماری کوچک اصفهان بنام گز، يکی از شخصيتهای شناخته شده فرهنگی ايران به نام آقای اديب برومند میخواستند بزرگداشت دو شاعر قرن هفتم و هشتم را برپا کنند که اجازه اين کار را به ايشان ندادند. بنابراين مشکل ما در ايران عبارت از اين است که دستگاههای اطلاعاتی و امنيتی بعنوان يک نيروی بازدارنده از هر گونه گردهمايی و برقراری جلسات در زمينههای فرهنگی در خارج از چارچوب دستگاههای وابسته به حاکميت بشدت جلوگيری میکنند. بنابراين تنها چاره اين است که در خارج از ايران اين چهرههای ايرانی صاحب قدرت از نقطه نظر مالی و موقعيت فرهنگی همتی کنند و غيرتی بخرج بدهند و بتوانند کانونهای پاسداری از ميراث فرهنگی ايران و پژوهش در زمينه تاريخ و فرهنگ ايران را بوجود بياورند و به اين ترتيب با توجه به رسانههايی که امروزه ديگر دسترسی به آنها در سراسر ايران به نسبت کار آسانی است، بتوانند برنامههای سنگينی را ساماندهی بکنند و آنرا منعکس بکنند و بگونهای مستمر در طول هفته هر ويرانی را که در هر بخشی از ميراث فرهنگی ايران صورت ميگيرد بتوانند سريع بازتاب بدهند و بدين ترتيب بپذيرند که در کنار برخی اقدامات سياسی، يک ملتی با ويژگیهای ملت ايران اگر نتواند در بعد مسائل فرهنگی و تاريخی به يک خودشناسی آگاهانه دسترسی پيدا کند و هويت درخشان گذشته اش را چنان که بايد نشناسد و از نمودهای اين هويت نتواند پاسداری کند بدون تــردیــد در زمينه ايجاد تحولات سياسی در جامعه ایــران توفيق چندانی نصيب کسی نخواهد شد.
ميرصيافی: سپاسگزارم