-
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 11.07.2005, 23:09

گفت وگو با غلامعلی بسکی، چهره نام آشنای محيط زيست ايران

هيچ کس حق ندارد ما را بکشد


سه شنبه ۲۱ تير ۱۳۸۴
دکتر غلامعلی بسکی، عاشق و مدافع شوريده محيط زيست و چهره نام آشنای محافل زيست محيطی کشور دو هفته قبل با وقف منزل مسکونی خود در خيابان جمالزاده، نخستين خانه محيط زيست تهران را افتتاح کرد. دکتر بسکی، پزشک و جراح متخصص در رشته زنان و زايمان است که پيش از اين رياست بزرگ ترين بيمارستان شهرستان گنبد را برعهده داشت اما اکنون سال ها است که طبابت را کنار گذاشته و به عنوان يک مدافع محيط زيست به مبارزه عليه عوامل تخريب محيط زيست در کشور پرداخته است. بسکی يک چهره آشنا در مطبوعات و صدا و سيمای ايران است و بارها در گفت وگو با رسانه ها از آلودگی و تخريب محيط زيست و انقراض گونه های جانوری فرياد گلايه برآورده است. شايد مهمترين دغدغه خاطر او که بارها در مصاحبه های تلويزيونی نيز به آن اشاره کرده احداث آزادراه تهران - شمال باشد؛ آزادراهی که بی شباهت به جاده مرگ نيست و برای احداث آن کوه های سر به فلک کشيده البرز را با ديناميت خرد کردند و ميليون ها تن خاک و سنگ را در دل دره های طبيعی منطقه پر کردند، رودخانه چالوس را تغيير مسير دادند و ميليون ها متر مربع از زمين های اطراف آن را به سوداگران زمين و ويلاسازان واگذار کرده اند...
بسکی وقتی از تخريب جنگل سخن می گويد، فرياد می زند و اشک می ريزد و همه عوامل تخريب را به خدا واگذار می کند. علاقه وافر او به طبيعت باعث شد تا سرانجام زندگی شهرنشينی را وداع گويد و اکنون بيش از ۳۰ سال است که در جنگل های گلستان زندگی می کند. بسکی بر اين باور است که نسل حاضر بدون توجه به اهميت محيط زيست و ارزش حياتی منابع و ذخاير تجديدناپذير، آزمندانه به نابودی آنها کمر بسته است و اگر دير بجنبيم از زيبايی های طبيعت ايران ديگر چيزی باقی نخواهد ماند. او شخصيت کاملاً متفاوت و مجزايی در مقايسه با ديگران دارد. موشکافی و تحليل های او از بزرگ ترين معضل حال حاضر کشور يعنی تخريب و آلوده سازی محيط زيست کارشناسان علوم اجتماعی و اقتصادی را می طلبد تا با ريز کردن و بازبينی مجدد برنامه های کشور گام های موثری برای حل آن بردارند. بسکی صاحب ۵ باب منزل مسکونی در تهران، مشهد و يک مزرعه چند هکتاری با ۲۰۰ راس گاو شيری در شهرستان گنبد است که همه آنها را وقف امور خيريه کرده است. خانه او در تهران به ستاد شهر سالم وابسته به شهرداری واگذار شد تا به عنوان خانه ای سبز در مرکز تهران بتواند آموزش های لازم زيست محيطی را به شهروندان بدهد و از طرف ديگر مرکزی باشد برای گردهمايی و هم انديشی گروه های زيست محيطی در تهران.
•خانه ای برای محيط زيست تهران
راس ساعت ۹ صبح قرار بود خانه محيط زيست تهران با حضور رئيس سازمان فرهنگی- هنری شهرداری تهران، شهردار منطقه و جمعی از مسئولان و مديران شهرداری و NGOها افتتاح شود اما به دليل تاخير افراد زمان افتتاحيه به ساعت ۳۰/۱۰ موکول شد. بنابراين از سالن خارج می شوم و به حياط می روم. دکتر بسکی در حياط مشغول قدم زدن است. موهای سفيد او که از زير کلاه پارچه ای بيرون آمده در زير نور خورشيد برق می زند. ظاهری لاغراندام دارد. پيراهن آبی آستين کوتاه و شلوار سرمه ای به تن کرده است. پيرمرد ۷۴ سال سن دارد و بيشتر اوقات در جنگل های گلستان به سر می برد اما حياطی چون بهشت کوچک برای خود ساخته بود. از پلکان بالکن که پائين بروی همه حياط باغچه است. حياط منزل با گل و باغچه مزين شده و حتی يک بلوک موزاييک هم وجود ندارد. با بلوک های سنگی که با فواصل معينی روی خاک ها قرار گرفته فضايی برای قدم زدن در ميان اين باغچه بزرگ ايجاد شده است. يک درخت اکاليپتوس بزرگ در ابتدای ورودی حياط قرار دارد که تا طبقه سوم منزل بالا رفته است. تقريباً دو سوم فضای حياط را يک درخت انگور بزرگ که بر روی داربست کشيده شده احاطه کرده و سايه بان زيبايی را در حياط ايجاد کرده و بر بالای سرمان خوشه های بزرگ انگور نرسيده است که به چشم می خورد. تک و توک در هر گوشه درختی کاشته شده و در کنار آن بوته های کوچک گل جعفری و... با نظم هرچه تمامتر کاشته شده است. دکتر بسکی برای ما از سيستم فاضلاب منزلش می گويد. سيستمی که با فاضلاب منزل همه ما متفاوت است. او از آن سيستم به عنوان يک روش بيولوژيک ياد می کند و با دقت هرچه تمام تر آن را برای ما توضيح می دهد. می گويد: تا قبل از اينکه از اين روش برای دفع فاضلاب استفاده کنم خانه پر از سوسک بود، نيمه های شب که از خواب بيدار می شدم سوسک ها از اتاق گرفته تا حياط رژه می رفتند. اينقدر زياد بودند که حتی لشکريان چنگيز هم به گرد پای آنها نمی رسيدند.
گفتند: سم بريز. ريختم ولی سوسک ها کم نشدند. گفتند: بيشتر بريز، گفتم من با سم مخالفم. اما از وقتی اين روش را مورد استفاده قرار دادم خودبه خود جمعيت سوسک ها کم شد.
در انتهای حياط دو اتاق و يک آشپزخانه کوچک و يک حمام و دستشوی قرار دارد. ما را به داخل اتاق هدايت می کند. يک کاناپه و چند صندلی کهنه در گوشه اتاق قرار گرفته بود و وسايلی که روی آنها چيده شده بود. وسايل خانه بسيار محقرانه و قديمی بود و زير پای ما يک موکت حصيری بود و در کنار اتاق شيشه های پر از آب قرار گرفته بودند. داخل بعضی از شيشه ها گندم و جو و حبوبات و... بود. روی ميز و کنار تلفن يک جلد قرآن مجيد و ديوان اشعار مولانا و حافظ به چشم می خورد. آن طرف اتاق يک فرش قديمی لوله شده بود و چند کارتن پر از خرت و پرت و لباس. توی يک سبد چندتا نارگيل و انبه بود و در مقابل آن، پياز و سيب زمينی و هويج. دکتر بسکی، سال ها است رژيم گياهخواری اتخاذ کرده و مدعی است از وقتی از گياهان به صورت خام تغذيه می کند، تمام بيماری های گذشته را از دست داده است. می گويد: عزيزان من، فرزندان من، به آن اندازه که نياز داريد بخوريد امروز ثابت شده بين کم خوری و طول عمر رابطه مستقيم وجود دارد و من در طول زمان از اين مسئله بهره بردم و در بدنم آزمايش کردم. من بهترين واکنش سلامتی را با خام خواری گرفتم. گوشت می خوری بايد منتظر بيماری های بدخيم هم باشی. روغنی که می خوريد دو فرموله است. آبی که می خوريد سرشار از کلر است و هوايی که از آن تنفس می کنيد پر از دود و سرب است. من ۸-۷ مورد بيماری لاعلاج داشتم. برونشيت چرکين مسری که هرچند ماه يکبار تکرار می شد. سودا، بی خوابی، واريس پا، کليت روده بزرگ، پروستات، آب مرواريد چشم، ديسک کمر و بالا بودن اسيد اوريک ام را با رژيم گياهخواری و خام خواری و ورزش درمان کردم. او درباره غذای خود می گويد: غذای من سال ها است که فقط غلات، حبوبات، ميوه، سبزی و خشکبار خام است. صبح ها چای سبز می خورم و چند حبه سير و بعد هم برای اينکه دهانم بوی سير ندهد دارچين می خورم. وعده بعد يا ميوه و سبزی خام می خورم يا حبوبات. حبوبات را چند ساعت در آب خيس می کنم تا نرم شود بعد استفاده می کنم. ترکيب ۳ قاشق جو، ۳ قاشق گندم و ۳ قاشق شلتوک هم چيز خوبی است، آنها را داخل آسياب می ريزم تا پودر شوند بعد با عسل مصرف می کنم.
تصورش يک کم سخت است ولی در يخچال را که باز می کند فقط ميوه و سبزی است. او از سبزی های تهران که با فاضلاب آبياری می شود استفاده نمی کند. سبزی ها و ميوه ها را حتی الامکان از مزرعه خود می آورد و مصرف می کند. يک بشقاب خرمای تازه بوشهری در طبقه بالای يخچال است. بقيه خيار و گوجه فرنگی، کاهو، کلم، انواع سبزی به ويژه «خرفه» بادمجان، کدو... توی يخچال قرار داده شده. هر تکه از آن را به شکل خام می خورد و از خرما به ما تعارف می کند. از او درباره شيشه های آب می پرسم و پاسخ می دهد، شما بيچاره ها آب کلردار می خوريد. اما من آب چشمه می خورم. هر ۳-۲ روز يک بار اگر تهران باشم می روم دارآباد و از آنجا از يک چشمه با گالن آب می آورم و توی شيشه ها می ريزم. در گلستان هم آب چشمه به وفور يافت می شود!
دکتر بسکی به رغم اينکه سال ها است گوشت و تخم مرغ و چربی و حتی غذاهای آب پز نخورده ولی از سلامتی عجيب و بی نظيری برخوردار است. با تمام فريادها و غم ها و حرص وجوش هايی که برای تخريب محيط زيست دارد ولی باز هم در عين حال سلامت است. به گفته کارمندان ستاد شهر سالم که اکنون چند روزی است از صبح در خانه محيط زيست حضور دارند او هر روز صبح ۱۰۰ بار در حالت خوابيده روی زمين شنا می رود! و برای اينکه ما هم باور کنيم در حضور مسئولان شهرداری ۳۴ بار شنا رفت و بعد هم وقتی به اصرار مسئولان از جا برخاست نه تنها نفس نفس نمی زد بلکه رنگ و رويی عادی و طبيعی هم داشت.
بسکی ۳۰ سال است صابون مصرف نکرده (جز برای کف دست در وقت غذا آن هم در شرايطی که تهران و بيرون از خانه باشد). در تابستان و زمستان هر روز ۳ دقيقه زير دوش آب سرد می ايستد. موهايش را فقط با آب می شويد. می پرسم: لباس ها را چطور؟ می گويد: اين پودرهای شوينده خودش مخرب محيط زيست است در حالی که آب، خورشيد و خاک سه عنصر پاک کننده هستند. لباس ها را با آب می شويم و در زير نور خورشيد پهن می کنم تا ضدعفونی شوند! از او درباره ظرف غذا می پرسم که چطور بدون مواد شوينده آنها را می شويد؟ می گويد: غذا که چربی ندارد نياز به اين مواد ندارد. من ظرف هايم چرب نيست. ميوه و سبزی که چرب نيست، گردو، فندق و بادام ظرف غذا را کثيف نمی کند. پس با آب پاک می شود. دکتر بسکی با واژه زباله به طور کلی بيگانه است و می گويد: من زباله ندارم. من خام خوار هستم و همه اجزای ميوه و سبزی را اگر فاسد و خراب نباشد می خورم. پوست گردو و بادام زمينی و پياز و... هم که زباله نيست. دفن می کنم تا به خاک تبديل شود. پلاستيک هم استفاده نمی کنم. از کيسه پارچه ای استفاده می کنم و اگر هم پلاستيک باشد با آب می شويم و مجدداً استفاده می کنم.او از دروغ و نيرنگ، فريب و زر و زور به شدت انتقاد می کند و می گويد: با قناعت و فقر زندگی کنيد بهتر از اينکه خودتان را به مقام و زر و زور بفروشيد. به تمام تمناهای غيرمشروع بايد نه گفت. عاشقم من برفن ديوانگی، شيرم از فرهنگ و از فرزانگی ... من عاشق خدا و طبيعت او هستم و از اين همه حرص و ولع آدم ها برای جمع کردن مال و منال در حيرتم. مولانا می گويد: در بهاران کی شود سرسبز سنگ. خاک شو تا گل برويد رنگ رنگ.بسکی با ولع و عشق درباره حيوانات صحبت می کند و می افزايد: من به همه موجودات اعم از پرندگان، خزندگان، دوزيستان، گياهان، آبزيان و... عشق می ورزم. مار هم حق زندگی دارد. من مار کبری بر سينه يک پيرمرد ديدم که زير درخت خوابيده بود، به محض بيدار شدن مار را به آرامی از خود دور کرد و حيوان هم بی جهت آزار نرساند و رفت. هيچ کس حق کشتن حتی مار را هم ندارد چون اين حيوان هم مانند ديگر حيوانات در چرخه حيات بسيار مفيد و مثمرثمر است.
دکتر بسکی از فرزندانش می گويد: از دخترش که سال ششم رشته پزشکی بود ولی به دليل مسائل سياسی از دانشگاه تهران اخراج شد. او اکنون در لندن زندگی می کند و در رشته جراحی زنان در دانشکده پزشکی تدريس می کند. نوه او نيز در رشته پزشکی شاگرد ممتاز دانشگاه کمبريج انگلستان است. با اين وجود و با تمام علاقه ای که به دخترش دارد می گويد: بارها گفته پدر بيا چند وقتی پيش ما بمان ولی من فراموش نمی کنم که انگلستان چه بلاهايی بر سر ايران آورده است. با اينکه بسياری از کشورهای دنيا از جمله آمريکا رفته ام ولی ايران، جای ايرانی است.
غلامعلی بسکی يک مدافع و عاشق شوريده محيط زيست با شخصيتی عجيب و غريب است. شيوه زندگی او بسيار متفاوت از ماست و بدون شک برای بسياری از ما غيرقابل درک هم هست.



 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024