ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 09.08.2019, 10:00
فراز و فرود جنبش اصلاحات

جواد کاشی

منبع: ایران فردا

برای من سخت است با جنبش بودن یا جنبش نبودن اصلاحات تعیین تکلیف کنم. همه چیز را باید در یک موازنه ناپایدار و حادثی تحلیل کرد و هم گذشته و هم آینده را در پرتو نقش آفرینی رویدادها و حوادث تحلیل کرد.

گروهی سعی کردند اصلاحات را جزئی از نظام تعریف کنند و با اظهار وفاداری خودی و درونی محسوب شوند. گاهی موفق بودند اما به طور کلی هیچ گاه پذیرفته نشدند گروهی هم که در بیرون خانه داشتند، راه خود را رفتند و مسیری دیگر پیش گرفتند. با این همه این دو جریان در ماجرای ۸۸ به شکل دیگری با هم دوباره پیوند خوردند و اتفاقات دیگری افتاد و به نظرم امروز هم همینطور است. چه بسا هر آن ممکن است هر حادثه‌ای یک بازی جدید را رقم بزند و ما ببینیم اصلاحات آنقدرها هم یک جریان درون نظام نیست و چهره بیرون نظام دارد و شدیداً بیرون نظام رفتار می‌کند.

ساختار گفتمانی جنبش اصلاحات یک ساختار دولایه است. شاید این اصطلاح خیلی مناسب نباشد اما گویی اصلاحات دچار نوعی دوچهره‌گی ساختاری است. یک جلوه روبروی نظام و یک جلوه روبروی بدنه اجتماعی و اقشار تحصیل‌کرده و جوان و نیروهای سیاسی که در حاشیه پالیتی تعریف شده‌اند.

من آن روزها از برخی آقایان می‌شنیدم که می‌گفتند معنای اصلاح‌طلبی فقط ناظر به خط مشی است و نه ناظر به غایات. ما همچنان غایات رادیکال داریم اما با روش‌های مسالمت‌آمیز و این غایات رادیکال هم یک رژیم سکولار جمهوری‌خواهانه تام بود.

هر نظام سیاسی برای این که احساس کند نماینده کل است و مشروعیت تام دارد نیاز دارد این پیام را از اعضای خودش بگیرد که نماینده عموم است. جنبش اصلاحات از این جهت مهم است که به رقیب خودش نشان داد نماینده کل است و اکثریت جای دیگری است. اینطور نیست که نظامی استوار که مشروعیت دارد و نماینده کل است استقرار دارد و عده‌ای ناصح به نام اصلاح طلبان می‌گویند بعضی مقررات را عوض کنید. نه! چیزی که جنبش اصلاحات را سهمگین می‌کرد خدشه‌دار کردن احساس نماینده کل بودن جمهوری اسلامی بود. این خدشه دار شدن روند حوادث را دگرگون کرد.

جوانان تازه به میدان آمده بعد از فضای دهه شصت، هسته سخت حامی اصلاحات بودند که هنوز هم حمایت می‌کنند. آنها حاملان اجتماعی اصلی اصلاحات بودند. اما اقشار حاشیه نمی‌توانستند حامی باشند و با ساختار نظام هم جایگاه گفت و گو نداشتند. بنابراین اگر این همه انرژی و مایه و محتوای لیبرال پشت ایده توسعه سیاسی نبود به نظرم با وضعیت بهتری مواجه بودیم.

می‌توانستیم توسعه سیاسی را از هسته لیبرال جدا کنیم و این طور بفهمیم که جامعه‌ای نزدیک ۲۰ سال از انقلاب فاصله گرفته است. ظرفیت‌های انقلاب هست و نیز ظرفیت‌های تازه متولد شده‌ای که در گفتار انقلابی دیده نشده، چگونه می‌توانیم این ظرفیت‌های متعدد و متکثر و چندگانه را در یک فضای تازه بازسازی کنیم؟ واقع قضیه این بود که جنس توسعه سیاسی ما از سنخی بود که فرصت می‌داد آنها هم جنبشی از سنخ دیگری را راه بیندازند و از درونش احمدی‌نژاد را دربیاورند.

جمهوری اسلامی ظرفیت خیلی قدرتمندی دارد که نام‌ها را بی‌معنا کند و نام و آرمان و مفاهیم را به تمسخر می‌گیرد. من احساس می‌کنم با جنبش اصلاحات این کار را کرد و در مورد جنبش سبز بخش‌هایی از جنبش با گشایش نسبی در انتخابات ۹۲ و ۹۶ پتانسیلش را تخلیه کرد و خواست رای من کو؟ در ۹۲ پاسخ گرفت که بیا این هم رای تو و بعد هم مردم با علائم سبز در خیابان آمدند که ما رایمان را به دست آوردیم. وقتی مصدق در سال ۳۲ سقوط می‌کند، استقلال طلبی و مسئله نفت تا آخر گریبان محمدرضاشاه را گرفته. تردید دارم چنین وضعیتی برای میرحسین و جنبش سبز وجود داشته باشد.