ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 08.07.2019, 11:55
دو درس از چپ‌های یونان!

احمد زیدآبادی

حزب سیریزای یونان به رهبری آلکسیس سیپراس از رقیب راست‌گرای خود در انتخابات پارلمانی آن کشور شکست خورد.

سیریزا که مخفف «ائتلاف چپ رادیکال» است، در سال ۲۰۱۵ با وعدۀ مخالفت با برنامۀ ریاضت اقتصادی اتحادیۀ اروپا برای یونان به قدرت رسید.

اتحادیۀ اروپا پس از بروز بحران اقتصادی سال ۲۰۰۹ در برخی کشورهای عضو اتحادیه بخصوص یونان، آنان را ملزم به اجرای برنامۀ ریاضت اقتصادی و ادامۀ کمک‌های خود به آنها را به اجرای آن برنامه مشروط کرد.

در واقع یونان  و برخی دیگر از اعضای اتحادیه در بخش جنوبی اروپا دچار کسری بودجۀ بی‌سابقه‌ای شده بودند که این نیز ریشه در خدمات اجتماعی گستردۀ این کشورها داشت. طبق برنامۀ ریاضتی اتحادیه، اعضای دارای کسری بودجۀ هنگفت، موظف به کاهش دامنۀ تأمین اجتماعی و انضباط مالی شدید دولت در این زمینه شدند. سیاست ریاضتی، اعتراض مردم این کشورها را به دنبال داشت و موجی از تظاهرات خیابان‌های پایتخت‌های آنها بخصوص آتن را فراگرفت.
در آن میان، آلکسیس سیپراس رهبر حزب سیریزا در مقام نمایندگی مردم معترض، با اجرای برنامه‌های ریاضت اقتصادی به مخالفت برخاست و با وعدۀ مقابله با آنها در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۵ شرکت کرد و پیروز میدان شد و به مقام نخست وزیری رسید.

در مقام نخست وزیری اما سیپراس چپگرا به خلاف وعده‌های انتخاباتی خود توصیه‌های ریاضتی اتحادیۀ اروپا را به مو به مو به اجرا گذاشت و در این زمینه کاری کمتر یا بیشتر از علایق احزاب میانه یا راست نکرد! در این بین، برخی از دوستانش او را به «خیانت» متهم کردند و از او جدا شدند.

سیپراس اما آیا به همفکران خود خیانت کرد؟ روشن است که پای خیانت در میان نیست و این اتهامی نارواست! به نظرم سیپراس در حوزۀ اقتصاد کاری کرد که چاره‌ای جز آن نداشت چرا که اقتصاد عرصۀ وعده‌های موهوم و پا در هوا و عوام‌فریبانه نیست. زمینی سنگلاخی است که منطق گذر از آن را به رهروان تحمیل می‌کند.

از این رو به نظرم می‌توان از سرنوشت سیپراس دو درس بزرگ گرفت. درس نخست به دوستان چپگرای ایرانی و نوع مواضع اقتصادی‌شان مربوط می‌شود.

درس دوم اما برای همۀ نیروهای سیاسی است. چرا اجرای برنامۀ ریاضت اقتصادی در یونان، از احزاب راست و میانه که موافق آن بودند، بر نیامد، اما همان برنامه از سوی یک حزب چپ که مخالف سرسخت آن بود و حتی وعدۀ مقابله با آن را می‌داد، به راحتی امکانپذیر شد؟

آیا این بدان معنا نیست که در بزنگاه‌های بحرانی، هنگامی که اجرای برخی از برنامه‌های سیاسی و اقتصادی ضرورت عملی پیدا می‌کند، از موافقان آن برنامه‌ها عملاً کاری ساخته نیست و از قضا مخالفان آن برنامه‌ها در صورت به دست گرفتن قدرت، ناخواسته و به رغم میل خود، کار را از پیش می‌برند؟

به نظرم دیالکتیک در اینگونه موارد خودنمایی می‌کند نه بدان صورتی که مارکس و بخصوص انگلس آن را تبیین کرده‌اند! ما ایرانیان اما با این شیوه عملکرد هستی بیگانه‌ایم!