ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 06.01.2017, 16:18
انتخابات ۹۶ و نقد به اصلاح‌طلبان و پاسخ من

حمیدرضا جلائی‌پور

طرح بحث
همه از قرار اصلاح‌طلبان برای دفاع یکپارچه و یک صدا از روحانی به عنوان کاندیدای خود در انتخابات ۹۶ اطلاع داریم. این موضع از سوی بعضی از تحلیل‌گران مورد انتقاد قرار گرفته است. در این نوشتار ابتدا به عنوان نمونه نقد و مطالبات از اصلاح‌طلبان را (که سوی آرمان ذاکری بیان شده) ذکر می‌کنم. سپس دفاع خود را از موضع گیری اصلاح‌طلبان در حمایت بدون قید و شرط از روحانی مطرح خواهم کرد.

نقد اصلاح‌طلبان:
ذاکری می‌گوید: هر جریان سیاسی در عرصه سیاست خود را با «مجموعه‌ای از ارزش‌ها» تعریف می‌کند و با میزان پایبندی به‌‌ همان ارزش‌ها هم ارزیابی می‌شود. با پایین آمدن آستانه تحمل حاکمیت و دشوار‌تر شدن حضور نیروهای شاخص اصلاح‌طلب در قدرت سیاسی، نقش اصلاح‌طلبان در عرصه سیاست، به صورت طیفی از «کنشگر» به «حامی» تغییر کرده است. اصلاح‌طلبان هرچه بیشتر مجبورند در بازی انتخاب بین «بد» و «بد‌تر» از «ارزشهای» خود دست بکشند و به اشخاصی ضعیف‌تر و دور‌تر از شاخص‌های اصلاح‌طلبی راضی شوند. چرا که حاکمیت چهره‌های خوب و استوار اصلاح‌طلبان را حذف کرده و ضعیف‌تر‌ها مانده‌اند! به همین منوال جریان اصلاح‌طلبی هم مجبور شده عیار‌هایش را پایین بیاورد و خود را هم سطح کسانی کند که حامی آنهاست. همان‌ها که در این سال‌ها خیلی هم حاضر به سرشاخ شدن با بخشهای اقتدارگرا نبوده‌اند و به همین دلیل هم کمتر در خطر تحدید از طرف حاکمیت بوده‌اند. این افراد الگوی رفتار محافظه کارانه را به خوبی آموخته‌اند. می‌دانند که اصلاح‌طلبان مجبور به حمایت از آن‌ها هستند، این حمایت را دریافت می‌کنند و در عوض، رفتار محافظه کارانه پیشه می‌کنند تا در ساختار قدرت بمانند و متعاقبا با این رویکرد به تدریج اصلاح‌طلبی را از مضمون تهی می‌کنند!

به عنوان نمونه برای عرایض بالا در عرصه انتخابات مجلس گذشته چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب مجبور شدند به جای اینکه از «حق انتخاب شدن آزادانه همه شهروندان دفاع کنند» و شورای نگهبان را نقد کنند، عقب نشینی کرده و به این بیان برسند که «به تجدید نظر شورای نگهبان خوش بینند» و خلاصه اینکه «نباید آقای جنتی را عصبانی کنیم». مثال دیگر ماجرای حذف آقای احمدی‌نژاد است. به جای دفاع از حق یک شهروند - ولو شهروند مخالف عقاید ما- یعنی حق کاندیداتوری آقای احمدی‌نژاد، یا سکوت کنند یا از حذف رقیب خطرناک استقبال نمایند یا اینکه، در برابر نقطه ضعفهای جدی نمایندگانی که با حمایت آن‌ها به مجلس رفته‌اند سکوت کنند. آن‌ها هیچ توضیحی درباره منطق راهیابی برخی از اعضا به لیست انتخاباتی خود در شهر تهران جز روابط خانوادگی ندارند، اما اشتباهات و سیاسی کاریشان را نمی‌پذیرند. به دلیل اتحاد سیاسی با آقای هاشمی فجایع آموزشی در دانشگاه آزاد را مطرح نمی‌کنند. در برابر مواضع طیفی از نیرو‌هایشان در قضیه انتشار نوار آقای منتظری سکوت می‌کنند و خلاصه در همه این موارد که برای بخشهای مهمی از جامعه نقاط عطف مهمی بوده «سیاسی کاری» می‌کنند، نه کنش اخلاق گرایانه و پایبند به ارزشهای اصلاح‌طلبی در حوزه سیاست. و با این شیوه بخش زیادی از جوانان را از دست می‌دهند.

به تعبیر دکتر شریعتی هر چه بیشتر «حقیقت» را فدای «مصلحت» می‌کنند. در نتیجه این سیاست، آن‌ها «عملگرا» می‌شوند. در چنین شرایطی به میزانی که اصلاح طلبان، سرنوشت خود را «بی‌قید و شرط» به عرصه انتخابات و «جریانی که حامی آن هستند» و بازی سیاسی قدرت و نه بازی «اصولی و هویتی» آن گره بزنند، ارزیابی جامعه نسبت به آن‌ها به مرور منفی‌تر خواهد شد و پایگاه‌های خود را به تدریج از دست خواهند داد. دراین میان بازنمایی ضعیف از ارزشهای اصلاح‌طلبی توسط چهره‌هایی که اصلاح‌طلبان از آن‌ها حمایت کرده‌اند، از دست رفتن پایگاه‌ها را تسریع خواهد کرد. اینگونه اصلاح‌طلبان به جایی خواهند رسید که دیگر انتخاب آن‌ها بین «بد» و «بد‌تر» برای جامعه بی‌معنا خواهد شد. دیگر «مصالحی» که آن‌ها تشخیص می‌دهند، به جهت تعارض با حقایقی که جامعه با آن درگیر می‌شود، درک نخواهد شد و آن‌ها پایه‌های اجتماعی خود را از دست می‌دهند. و این به معنای، بی‌معنا شدن سیاست خواهد بود و راه را برای پوپولیسم به معنای منفی آن هموار خواهد کرد.

راه حل‌های منتقدین:
آن‌ها بر این نظرند که حیات و ممات «اجتماعی» خود را به «انتخابات» گره نزنند و حتی در این فاصله زمانی کوتاه مانده تا انتخابات، در حالی که هیچ رقیب جدی‌ای هم مقابل آقای روحانی نیست، از وی «بی‌قید و شرط» حمایت نکنند و روی مواضع اصولی خود بایستند. برای مثال اگر دولت، بعد از فرجی دانا، در «حوزه دانشگاه» عقب نشینی کرده و از ظرفیت مجلس همسو‌تر جدید هم استفاده نکرده است، این رویکرد را نقد کنند و از دولت بخواهند برنامه خود را برای تحقق مطالبات تحقق نیافته دانشجویان مانند فضای امنیتی موجود، پولی شدن دانشگاه و خدمات آموزشی، جذب اساتید بی‌صلاح
یت برای عضویت درهیئت علمی دانشگاه‌ها، بی‌کیفیت شدن آموزش و... مشخص کند. دانشگاه آزاد را نقد کنند و در کمترین مطالبه از آقای هاشمی بخواهند فاجعه آموزشی پیش آمده در تحصیلات تکمیلی دانشگاه آزاد را متوقف کند.

اگر دولت در این چهار سال، در حوزه مسائل کارگران، معلمان و روزنامه نگاران، به شکل گیری اتحادیه‌های مستقل کارگری، معلمی و روزنامه نگاری کمکی نکرده، این عملکرد دولت را نقد کرده و اتحاد خود را با جامعه مدنی پر رنگ‌تر کنند. اگر دولت به جوانان میدان نداده اعتراض کنند. مسائلی که در گفتمان آن‌ها مغفول است حرف بزنند. کمی از عرش «گفت‌و‌گوی تمدن‌ها» به فرش «گفت‌و‌گو بر سر حداقل دستمزد» هم بیایند. به قول دکتر کاشی مسئولیت کاستی‌های خود در این سال‌ها را بپذیرند و به نقش خود در پیدایش نقاط منفی وضعیت فعلی یا کم کاری‌‌هایشان در واکنش به این وضع اعتراف کنند تا «خود از دست رفته بازیابی شود». و البته سیاست بی‌معنا نشده و راه برای فاشیسم هموار نشود!

تا به طور خلاصه اشتباهی را که حاکمیت در سی سال گذشته مرتکب شده آن‌ها تکرار نکنند. حاکمیت در سی سال گذشته مدام سعی کرد با برجسته سازی دشمن بیرونی (غرب)، به ایجاد اتحاد درونی و پشتوانه مردمی دست پیدا کند. به همین بهانه نقد درون را به تعویق انداخته و‌گاه به سکوت کشانده است. حاکمیت همواره از مردم خواسته «شرایط حساس کنونی» را مدنظر قرار دهند تا «مبادا همه چیز از دست برود»! توجه داشته باشند «الآن وقت خیلی از کار‌ها نیست»، «نباید سیاه نمایی کرد» و باید با «همین که هست» بسازیم. نتیجه اما این شد که کل دوگانه سازی حاکمیت، برای بخش مهمی از جامعه معنای خود را از دست داده است. بخشهای مهمی از جامعه به این مسئله فکر می‌کنند که طرح این دست دوگانه‌ها بیشتر «بهانه»‌هایی است برای عدم تن دادن به اصلاح و بازاندیشی عملکرد درون حاکمیت. همه ما وظیفه داریم که اقتدارگرایی اقتدارگرایان را با شدت و حدت نقد کنیم. اما این وظیفه نباید ما را از بازاندیشی نسبت به گذشته جریان اصلاح‌طلبی تاکنون بازدارد.

‏‎پاسخ من به نقد فوق:
نقد فوق از این مزیت برخوردار است که پس از ذکر نقد، بر «راه حل» تاکید کرده است. اگر «راه حل» مطرح نمی‌شد امکان گفت‌و‌گوی روشنگر وجود نداشت. در نقد فوق به مطالبات درستی اشاره شده، اما در جایگاه راه حل اتفاقا معتقدم اصلاح‌طلبان برای پیگیری بهتر این مطالبات باید محکم و بدون شرمندگی و با سربلندی از روحانی دفاع کنند.

‏‎همه می‌دانیم که انتخابات برای جریان اصلی اصلاح‌طلبان پدیده مهمی است. با اینکه انتخابات عادلانه و منصفانه برگزار نمی‌شود (بخاطر نظارت استصوابی) اما فرصتی را فراهم می‌آورد تا بحث‌های مرتبط با امور عمومی به صورت جدی میان مردم مطرح شوند؛ مردم راجع به نخبگان سیاسی قضاوت کنند و در ‌‌نهایت تک تک مردم می‌توانند به صحنه بیایند و تصمیم بگیرند. در ضمن از نظر اصلاح‌طلبان انتخابات تنها یک «بازی صوری مشروعیت» نیست، بلکه نتایج انتخابات می‌تواند در سرنوشت مردم تعیین کننده باشد (مثل انتخابات ۷۶، ۸۴، ۸۸، ۹۲و۹۴) و به نظر نمی‌رسد انتخابات ۹۶ از این قاعده مستثنی باشد.

اگر رسانه‌های اصلاح‌طلبان را دنبال کنید، همانند دوره‌های پیش انتخابات ۹۶ را جدی گرفته و دو هدف را دنبال می‌کنند. هدف اول اینکه «روحانی در ۹۶ با آرای بالا انتخاب شود». در دوره پیشروی راست افراطی در جهان و منطقه، پیروزی و رأی بالای روحانی به نفع «مصالح ملی کشور» است. اگرچه نارسایی در ایران زیاد است ولی با توجه به شرایط جامعه سیاسی ایران (که یکی از آن‌ها در گروگان بودن جامعه سیاسی ایران به دست دولت پنهان است) روحانی عملکرد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خوبی داشته است. لذا اصلاح‌طلبان از روی ناچاری از روحانی دفاع نمی‌کنند بلکه او را شایسته این سمت می‌دانند و اگر انتخابات آزاد‌تر هم برگزار می‌شد باز اصلاح‌طلبان از روحانی دفاع می‌کردند.

هدف دوم اصلاح‌طلبان استفاده از فرصت انتخابات برای «تقویت پایگاه مردمی» اصلاحات است. تقویت این حمایت اجتماعی از امور حیاتی و متوازن کننده در سال‌های حساس پیش رو است. هرچه اصلاح‌طلبان بتوانند مردم را بیشتر توجیه کنند و به رغم مشکلات مردم، آن‌ها را به حضور بیشتر برای رأی دادن تشویق کنند، «حمایت اجتماعی» از اصلاح‌طلبی را تقویت کرده‌اند. البته کار پرزحمتی است و تنها با منزه طلبی و شیک صحبت کردن به دست نمی‌آید. در ضمن نه تنها اصلاح‌طلبان معروف به حکومتی، اتفاقا «اصلاح‌طلبان هزینه داده» و پیشرو نیز، به رسیدن به اهداف فوق فکر می‌کنند.

در نقد ذاکری به این دو نکته اشاره می‌شود: «اصلاح‌طلبان دائم عقب می‌نشینند» و «اصلاح‌طلبی از درون تهی شده است». به نظر من این حرف در پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان ریشه ندارد (البته من این نظر را نه بر اساس پیمایش، بلکه بر اساس سفرهایی که به نقاط مختلف کشور کرده‌ام، به ویژه بر اساس برداشتی که از نظرات اصلاح طلبان

در گروهای تلگرامی در سطح ملی دارم مطرح می‌کنم). مردم می‌دانند اصلاح‌طلبان و خاتمی حتی یک قدم هم عقب ننشسته‌اند. به این علت که حداقلی شدن مطالبات اصلاح‌طلبان مربوط به شرایط ناشی از اقدامات دولت پنهان است و نه بی‌غیرتی اصلاح طلبان. حتی مردمی که حامی اصلاحات هستند، استحکام روحانی را در رویارویی با «برجام ستیزان» می‌ستایند. توجه داشته باشیم که رکورد شفاف سازی امور در دولت روحانی از زمان اصلاحات بیشتر شده است.

با توجه به بحث فوق، راجع به راه حل منتقدین (ذاکری) و راه حل من قضاوت کنیم. منتقدین می‌گویند انتخابات را مرگ و حیات نکنیم. خب تصور کنید اصلاح‌طلبان در انتخابات چنین کردند! بعدش چه می‌شود؟ یعنی مردم را‌‌ رها کنیم و دولت روحانی را در برابر کاندیدای تندرو‌ها بدون حامی بگذاریم؟ بعد چه می‌شود؟ روحانی با «رأی کم» رئیس جمهور می‌شود! آنوقت قرار است طبق نظر منتقدین اصلاح‌طلبان فتیله مطالبات را بالا ببرند! سوالی که باید از منتقدان بالا پرسید این است که: در آن شرایط چرا دولت روحانی و دولت پنهان باید ارزشی برای مطالبات اصلاح‌طلبان قائل شوند؟!

به پیشنهاد من که حمایت بی‌دریغ از روحانی است توجه کنید که سراسر «برکت» است. اصلاح‌طلبان با دفاع از روحانی در جریان انتخابات پایگاه اجتماعی خود را تقویت می‌کنند، او را وسط صحنه انتخابات و در برابر شگردهای دولت پنهان تنها نمی‌گذارند. وقتی هم پیروز شد، اصلاح‌طلبان می‌توانند در تعامل نیروهای جامعه مدنی با دولت و حکومت، به صورت موثرتری عمل کنند. لذا من معتقدم اگر اصلاح طلبان، محکم و بدون شرمندگی و شرط گذاری از روحانی دفاع کنند، مطالبات درستی که در نقد ذاکری طرح شد که‌‌ همان مطالبات اصلاح‌طلبان نیز هست بهتر پیگیری می‌شود.

‏‎توجه داشته باشید که پویایی اصلاحات در جامعه مدنی ایران در شرایط اقتدار دولت پنهان،‌‌ همان خصیصه‌ای است که در ماههای پیش رو دوباره عرصه عمومی ایران را جذاب و تماشایی می‌کند. اوج سادگی است که اصلاح‌طلبان منزه طلبی کرده از کنار این انتخابات بی‌تفاوت بگذرند، اینجا بازی قدرت به معنای منفی کلمه نیست، و مصلحت قرار دادن زندگی هشتاد میلیون ایرانی در میان است.