سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Tuesday 23 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 20.10.2020, 9:11

انسداد در بالا، ناامیدی در پایین

مصطفی تاج‌زاده

آخرین سال دولت دوم روحانی را در شرایطی می‌گذرانیم که اصلاح‌طلبان به‌عنوان نیروی اصلی موثر در شکل‌گیری این دولت با پرسش‌ها و چالش‌های جدی و اساسی مواجه هستند. در یک تصویر کلان و کلی، باید گفت که در مجموع هشت سال دولت روحانی، ما با تجربه شکست خورده‌ای مواجه شدیم. اگرچه دولت اول آقای روحانی در مجموع موفق بود، اما دولت دوم شکست خورد و نتوانست مطالبات مردم در عرصه‌های مختلف را پاسخگو باشد و در نتیجه (عملکرد روحانی) پرسش‌های زیادی را در سطح عمومی و در میان خود اصلاح‌طلبان برانگیخته است. پرسش‌هایی از این قبیل که اساساً در جمهوری اسلامی فعالیت‌های اصلاحی ممکن است یا نه؟ و اینکه آیا باید از سیستم عبور کنیم؟ یا حداقل باید قانون اساسی را عوض بکنیم تا اینکه بتوانیم منشاء خدماتی در جامعه باشیم. البته، ما در کنار تجربه ناکام دولت دوم آقای روحانی هم تجربه دوره دولت اول ایشان را داریم که در مجموع مثبت بود و هم، مهم‌تر از آن، یک تجربه موفق دوره اصلاحات (از سال‌های ۷۶ تا ۸۴) را داریم که می‌توان گفت بهترین دوره جمهوری اسلامی بعد از جنگ بود. بنابراین، هم‌ترین مسئله اصلاح‌طلبان در مرحله اول این است که به ارزیابی آن پیروزی‌ها و این شکست بپردازیم و ببینیم چرا ما در دوم خرداد موفق بودیم و در دوره اخیر ناموفق؟ به نظر می‌رسد در عرصه ملی و سیاسی و همینطور در عرصه بین‌المللی با چند تفاوت در این دو دوره، مواجه بوده‌ایم:

۱- حاشیه‌نشین شدن چهره‌های موثر: روند امور به‌خصوص بعد از سال ۸۸ به سمتی بوده که در آن، افراد قوی‌تر روزبه‌روز بیشتر در فشار قرار می‌گیرند و با محدودیت‌های فراوان‌تری مواجه می‌شوند و امکان حضور و مشارکتشان در قدرت به کمترین حد ممکن می‌رسد و طبیعتا، جایگزین آن‌ها افراد ضعیف‌تری می‌شوند.

۲- تحریم‌های بی‌سابقه: ما در این دوره با تحریم‌های بسیار جدی مواجه بودیم که در دوره اصلاحات نبود. شاید گروهی بگویند که ما از سال ۱۳۵۸ و بعد از ماجرای سفارت توسط آمریکا تحریم شده بودیم؛ اما واقعیت این است که این تحریم‌ها تا سال ۱۳۸۵ خیلی در مناسبات اقتصادی و اجتماعی کشور تأثیرگذار نبود.  علت این بود که آمریکا تا سال ۱۳۸۵، به‌تنهایی ایران را تحریم کرده بود و دنیا عملا با آمریکا همراهی نمی‌کرد. اما از زمانی که به دلیل اشتباه استراتژیک دولت آقای احمدی‌نژاد و حامیانش پرونده ایران به شورای امنیت رفت، تحریم‌ها جنبه بین‌المللی پیدا کرد.

۳- دخالت‌ها و مخالفت‌ها: از سال ۱۳۹۴ به‌تدریج روندی شروع شد که با رای مردم برای تغییرات در حوزه‌های مختلف به‌ویژه سیاست‌خارجی مخالفت و در برابر آن، مقاومت شود که این روند، بعد از انتخاب مجدد آقای روحانی به ریاست‌جمهوری در سال ۱۳۹۶ سرعت گرفت.

۴- نظامی‌گری: ابعاد گسترده دخالت‌های سپاه در تمام زمینه‌ها به‌ویژه سیاست خارجی و مسایل منطقه‌ای که در سال‌های اخیر وجود دارد، در دوره اصلاحات سابقه نداشت. به همین جهت هم بود که اصولا اصلاحات توجیه داشت و ادامه پیدا می‌کرد. چون اگر قرار بود به خاطر کارشکنی‌ها کاری نتوان انجام داد، طبیعتا هیچ دلیلی هم برای حضور اصلاح‌طلبان در قدرت نخواهد بود. ما در قدرت حاضر می‌شویم تا بتوانیم تفاوت‌ها و تغییرات معناداری را به نفع مردم صورت بدهیم. اگر نتوانیم کار جدی بکنیم یا به هر دلیلی راه بسته شود، دلیلی برای حضور ما در قدرت وجود ندارد.

۵- ضعف دولت در برابر ترامپ: در کنار چهار مشکل ساختاری و محیطی که به آن اشاره شد؛ انفعال و عقب‌نشینی دولت روحانی بعد از روی کار آمدن دولت ترامپ در آمریکا مشهود است. دولت روحانی به جای اینکه تمام تلاش خود را بر این متمرکز کند که قبل از اینکه آمریکا از برجام خارج شود، اقدامات و ابتکارهای دیپلماتیک را صورت دهد و مانع بازگشت تحریم‌ها شود، عملا در همان مسیری گام برداشت که مخالفین برجام در سال‌های قبل برای جامعه ترسیم کرده بودند. این درحالی بود که دولت روحانی و وزارت امورخارجه در این زمینه خیلی بهتر می‌توانست عمل بکند.

۶- شهروند عاصی: در کنار عوامل فوق، ما با پدیده جدیدی هم مواجه هستیم و آن اعتراضات مردمی است که در دو سال ۹۸ و ۹۶ شاهد آن بودیم و نشان می‌دهد مردم در مجموع، از دولت ناراضی‌تر و بی‌اعتمادتر هستند که این امر، کار را برای هر دولتی مشکل می‌کند. شاید به‌تعبیر آقای محسن گودرزی «شهروند عاصی» و نیز «جامعه عاصی» صفت مناسبی برای وضعیت جامعه امروز ما باشد.

مجموع این عوامل باعث شده تا عملا مسیر اصلاحات از سال ۱۳۹۶ به بعد، بن‌بست باشد و جواب ندهد. نه خود ما به‌عنوان نیروهای اصلاح‌طلب از این شرایط رضایت داریم و نه مردم و به نظر می‌رسد تداوم آن، منتفی است. مردم هم هیچ دلیلی نمی‌بینند که مثلا بیایند و در انتخابات رأی بدهند، چون چشم‌اندازی از تغییر پیش روی خود نمی‌بینند. مجموعه این عوامل منجر به آن شده که جریان اصلاحات در شرایط کنونی با چالش‌های مختلفی مواجه باشند و پرسش‌های جدی درباره راهبرد آینده شکل بگیرد.

چالش‌های نظام سیاسی

اصلاحات زمانی می‌تواند تغییرات مثبت در جامعه ایجاد بکند و منشأ اثر باشد که هم مردم بخواهند و از او استقبال و حمایت کنند و به او رأی بدهند و هم سطوح عالی قدرت راه را باز بگذارد. فرق اصلاحات با انقلاب هم همین است. در دور اول در دوره آقای روحانی به نظر من رهبری چنین امکانی را در مجموع بازکرده بود؛ به‌خصوص تا سال۹۴ یعنی، تا وقتی‌که برجام تصویب شد. اما بعد از برجام متأسفانه کم‌کم فاصله‌ها ایجاد شد. ضرری که کل کشور از این وضعیت کرد، این است که مردم فقط از آقای روحانی برنگشتند. بسیاری از کسانی که به روحانی رأی دادند و امروز منتقد آقای روحانی هستند؛ در حال حاضر منتقد کل سیستم هم شده‌اند و معتقدند که مطالبه و تعامل در چارچوب این سیستم فایده‌ای ندارد. شاید بتوان گفت که هیچ زمانی در ۴۲ سال گذشته جمهوری اسلامی به‌اندازه امروز با بحران مشروعیت مواجه نبوده است. آقایان توجه نداشتند که این بار اگر این دولت شکست بخورد، به این شکل نیست که جایگزینش یک دولت اصولگرا خواهد بود و روز از نو و روزی از نو. بلکه، جایگزین این دولت می‌تواند ناامیدی اکثریت جامعه و تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت اقلیت باشد.

در حال حاضر، ما با یک وضعیت استثنایی در موقعیت کل سیستم و به‌خصوص رهبری نظام مواجه هستیم. ما در ایران نمی‌توانیم اوضاع‌واحوال و شرایط را ازنظر سیاسی تحلیل کنیم؛ مگر اینکه به موقعیت رهبری نظام و دیدگاه‌ها و مواضع ایشان توجه داشته باشیم. در غیراین‌صورت، تحلیل‌ ناقص خواهد شد. از این منظر، مقام‌رهبری طی دوره مسئولیت خود، قدرت بی‌نظیری پیدا کرده‌ است که حتی در برخی از مقاطع در مقایسه با بنیان‌گذار جمهوری اسلامی بیشتر است؛ اما درعین‌حال، این موقعیت با مشکلاتی هم مواجه شده است. اولین مشکل، بحران دستاورد و ناکارآمدی سیستم است. خروجی این بحران دستاورد در حوزه اقتصادی است؛  از بدو پیروزی انقلاب تا الآن به‌طور متوسط تورم در کشور سالانه 20درصد بوده است و رشد اقتصادی هم در این چهاردهه به‌طور متوسط کمتر از سه درصد بوده است که تنها همین دو پارامتر برای زمین زدن هر کشوری کافی است. این درحالی است که اتفاقا بزرگ‌ترین جهش‌های اقتصادی در بسیاری از کشورها در ۴۰ سال گذشته اتفاق افتاده است. یعنی همزمان با رکورد چندده ساله در اقتصاد ایران، کشورهای مختلف دنیا و از جمله همسایگان ما توانسته‌اند جهش‌های بزرگی داشته باشند و به همین دلیل، ما با یک بحران دستاورد و با یک چشم‌انداز منفی حداقل در برخی از مهم‌ترین شاخص‌های اقتصادی کشور مواجه هستیم.

چالش دوم؛ شکست گفتمانی و تزلزل در ارکان اعتقادی است که اصولگرایان در جامعه به لحاظ سیاسی از آن دفاع و عرضه می‌کنند. ۴۲ سال زمان خیلی خوبی است برای اینکه معلوم شود آیا سیاست‌هایی که ما در طول این مدت داشتیم درست بوده یا نه؟ بخشی از سیاست‌هایی که در این مدت در کشور پیاده شده، پایه‌های اعتقادی داشته است و اصولگرایان می‌خواستند جامعه را براساس آن اداره بکنند؛ اما امروز، بسیاری در میان خود اصولگرایان هم با تردیدها و پرسش‌های بسیار جدی مواجه شده‌اند. یک نمونه آن مسئله حجاب اجباری و سبک زندگی است که این بار، نه اصلاح‌طلبان بلکه کسانی از متن اصولگراها در واقع اعتراض جدی به وضعیت حجاب اجباری دارند و معتقدند این سیاست به شکست انجامیده و در حال دوقطبی کردن جامعه است و این موضوع خطرناکی است و می‌تواند علاوه بر حجاب، ارزش‌های دیگر جامعه ما را زیر سؤال ببرد.

این مساله را ما در سیاست‌خارجی هم شاهد هستیم. یعنی، امروز به‌جز اقلیت کوچکی در تندروها، بقیه جریان‌های سیاسی شامل اصلاح‌طلبان، اصولگرایان، حلقه احمدی‌نژاد و حتی بخش قابل‌توجهی از کسانی که از جمهوری اسلامی عبور کرده‌اند، دارند به این نتیجه می‌رسند که ما یک سیاست خارجی پرهزینه و کم‌حاصلی به نام آمریکاستیزی داشتیم که این وضعیت هم عمدتاً تحت تأثیر ادبیات چپ و مدل شوروی بوده و نهایتش هم این است که، یا ما باید ساقط بشویم یا آمریکا، تا بتوانیم از این بحران خارج بشویم. ما در مسیر همان مدل‌های قدیم کمونیستی داریم حرکت می‌کنیم که، قدرت نظامی داریم اما، نمی‌توانیم مشکلات اقتصادی جامعه را حل بکنیم. صنایع پیشرفته دفاعی داریم، اما صنایع پیشرفته مصرفی پا به پای آن نداریم. البته با این تفاوت که در شوروی انصافاً عدالت اجتماعی وجود داشت و فساد اقتصادی در آنجا قابل قیاس با شرایط امروز ما نبود و از همه این‌ها مهم‌تر، مردم در زمینه مسکن، آموزش، بهداشت، اشتغال و تغذیه حداقل زندگی شرافتمندانه را داشتند. ما در این موارد هم به‌تدریج دچار مشکل شده‌ایم.  در چارچوب همین سیاست‌خارجی، ما در چندسال اخیر به‌نوعی منطق آمریکایی‌ها را پذیرفتیم و با مداخله در بحران سوریه، وارد جنگ پیشگیرانه شدیم تا به‌زعم خود از یک جنگ احتمالی بعدی پیشگیری کنیم؛ این‌ همان استراتژی آمریکایی‌ها بود که ما قبلاً آنها را نقد می‌کردیم.

چالش سومی که کشور با آن مواجه است، مساله بحران جانشینی است. برخلاف اواخر عمر بنیان‌گذار نظام که هرچقدر می‌گذشت، ایشان امور را واگذار می‌کرد و زمینه و شرایطی را فراهم می‌کرد برای اینکه در فقدان ایشان جامعه دچار گسست و بحران نشود؛ در حال حاضر، این وضعیت را شاهد نیستیم. در مقابل، همین نگرانی از آینده یکی از دلایلی است که به نظر می‌رسد موجب شد که سیاست همیشگی نظام در دفاع از مشارکت حداکثری در انتخابات کنار گذاشته شود و اولویت به «انتخاب مطمئن» داده شود.

چالش چهارم کنونی برای سیستم، فضای مجازی و اینترنت است که عملا کنترل ناشدنی است. ما در دوره اصلاحات به‌محض اینکه مطبوعات را زدند واقعاً ارتباط‌مان با جامعه دچار مشکل شد؛ ولی امروز نمی‌توانند این کار را با فضای مجازی انجام بدهند. علت هم این است که نمی‌توانند به طور مطلق اینترنت را قطع کنند؛ برای اینکه بخش عظیمی از اقتصاد کشور به آن وابسته است و طبعا، فضای مجازی تک‌صدایی را در جامعه به طور جدی با چالش مواجه می‌کند.

پنجمین چالش، تحریم‌ است. معلوم نیست حتی اگر دموکرات‌ها در انتخابات آمریکا سر کار بیایند؛ به‌راحتی تحریم‌ها را بردارند و امتیاز جدی در مقابل طلب نکنند.

آخرین مورد هم، فساد، تبعیض و رانت‌خواری است که در بخش‌های مختلف سیستم اعم از انتخابی و انتصابی دیده می‌شود که پرونده اکبر طبری از نمونه‌های اخیر و متاخر آن است.

اصلاح‌پذیری نظام سیاسی

همانطور که اشاره شد، در شرایط کنونی با پدیده جدیدی مواجه هستیم که پیش از این، سابقه نداشت و آن، اینکه بخش قابل‌توجهی از طرفداران اصلاحات و کسانی که قبلا به اصلاح‌طلبان رای می‌دادند، امروز مسئله‌شان این است که آیا اساساً نظام اصلاح پذیر هست یا نه؟ و چون پاسخ منطقی برای این سوال خود دریافت نمی‌کنند، هیچ دلیلی نمی‌بینند که بخواهند از اصلاحات و اصلاح‌طلبان دفاع کنند. از طرفی، جریان اصلاحات هم درون خود دچار مشکلات است و هم در درون حکومت با این کادرها نمی‌تواند کار جدی انجام بدهد و به همین دلیل است که من خودم شخصا در انتخابات مجلس شرکت نکردم. در شرایط کنونی هم معتقدم ما اگر به عرصه انتخابات بیاییم یا مردم به ما رای نمی‌دهند یا اگر هم رای بدهند، کاری نمی‌توانیم انجام بدهیم؛ مثل همین مجلس که الان مانده‌اند که چه کار باید انجام بدهند چون تمام تصمیم‌های کلان جاهای دیگر گرفته می‌شود.

بنابراین، الان ما با این پرسش مواجهیم در شرایطی که از بالا راه را بسته‌اند، پایین ناامید است و خود سازمان و راهبرد اصلاح‌طلبان هم دچار مشکل است؛ آیا همچنان، اصلاحات ممکن است؟ در پاسخ به این پرسش، من همچنان معتقدم تا زمانی که دو عامل و دو پارامتر در جامعه ما وجود داشته باشد، اصلاحات ممکن است. هروقت آن دو  به هردلیلی ناممکن باشد، اصلاحات هم ناممکن می‌شود:

الف/ گفت‌وگو، شرط اول امکان اصلاحات: اولین عامل به‌رغم همه بن‌بست‌ها این است که آیا ما می‌توانیم آزادانه از اصلاحات مدنظر خودمان دفاع بکنیم یا نه؟ مادامی که امکان نقد سیستم برای ما وجود دارد و بتوانیم حرف خود را بزنیم. این، مهم‌ترین عنصری است که تا وقتی که وجود دارد، اصلاحات ممکن است و هروقت ناممکن شود، اصلاحات هم منتفی می‌شود. ما یکی از دلایلی که زمان شاه با مشکل مواجه بودیم، همین بود که امکان بیان آزادانه را نداشتیم؛ اما امروز این امکان را داریم. البته، این به‌خاطر درایت حکومت نیست؛ بلکه عامل اصلی گسترش وسایل ارتباط‌جمعی جدید است و نیز، یک انقلاب و ملتی که به‌هرحال، ۴۰ سال در صحنه حضور داشته است. ما همچنان یک جامعه سیاسی داریم که هنوز منفعل نشده و به خانه بازنگشته که فقط برود بگوید هوا بس ناجوانمردانه سرد است و اوضاع را رها بکند تا وقتی که اتفاقی بیافتد. نه، ما جامعه‌مان به آن مرحله نرسیده و بنابراین، اولین معیار برای انجام اصلاحات برای ما وجود دارد و به نظر می‌رسد مادام که فضای مجازی هست، این شرط همچنان ادامه خواهد داشت.

ب/ انتخابات، شرط دوم امکان اصلاحات: دومین معیار برای اصلاحات این است که آیا در جامعه ما انتخابات رقابتی است یا فرمایشی شده است؟ با وجود همه انتقاداتی که به روند انتخابات داریم، اعتقاد دارم انتخابات در کشور ما هنوز کاملاَ فرمایشی نشده و سطحی از رقابت در آن وجود دارد و همین رقابت، امکان اصلاحات و دوگانگی قدرت را زیاد می‌کند. کما اینکه من معتقدم همین مجلس دیر یا زود خیلی از اختلافات درونی جریان راست را علنی خواهد کرد و طیف‌های مختلف این جریان در مقابل هم خواهند ایستاد. دلیل آن هم این است که عنصر رقابت هنوز وجود دارد و هنوز سیستم ما به‌طور کامل بسته نشده است.

برمبنای این دو مولفه است که من تاکید دارم اصلاحات همچنان ممکن است. اگر ما تحلیل غلط و یا نگاه نادرستی از شرایط داشته باشیم، این تحلیل غلط می‌تواند فرصت‌هایی را از ما بگیرد که بعدا برای از دست دادن آنها غبطه خواهیم خورد. ما تا وقتی می‌توانیم، باید فعالیت اصلاحی بکنیم؛ چراکه متاسفانه آلترناتیو اصلاحات، نه بهبود که ویرانی ایران است. به قول مهندس عزت‌الله سحابی: سرنوشت ایران با سرنوشت جمهوری اسلامی فعلا به هم گره و پیوند خورده است و بنابراین، سقوط یکی از آن‌ها می‌تواند به سقوط دومی منجر شود و ما باید این مرحله را بگذرانیم تا سرنوشت این دو از هم جدا بشود، بعد بنشینیم و بحث کنیم که باید چه استراتژی‌ای را دنبال کنیم که به نفع جامعه و به نفع اکثریت قاطع باشد. ولی در شرایط کنونی می‌بینیم که چه اتفاقاتی ممکن است برایمان بیافتد؛ بخصوص که تجربه بهار عربی دست ما را خیلی پر کرده است. تنها یک کشور تا الان توانسته است از بهار عربی نجات پیدا کند و آن هم تونس است؛ تنها کشوری که اصل را بر تفاهم و گفت‌وگو گذاشت. نه اینکه اصل را بر حذف یک جریان و اتکاء و تمسک ورزیدن به دموکراسی اکثریتی (پنجاه درصد بعلاوه یک) بگذارد.

بنابراین، ما همچنان از اصلاحات دفاع می‌کنیم. برای اینکه انقلاب را الان در ایران منتفی می‌دانیم. نتیجه شورش هم یا هرج‌ومرج است یا یک حکومت سرکوبگر نظامی که قدرت را به‌صورت عریان اعمال می‌کند با این توجیه که اگر نباشد، امنیت از دست می‌رود. از سوی دیگر، مسیر فعلی را بن‌بست می‌دانیم و معتقدیم که در این ۴۰ سال به اندازه کافی ما هم به لحاظ عینی و هم به لحاظ ذهنی با مشکلات بسیار جدی مواجه شدیم و اکثریت جامعه ناراضی است و بنابراین، باید یک تغییرات جدی ایجاد شود تا جامعه بتواند مسیر خودش را دنبال کند.

نیاز به ارائه راهبرد اصلاح‌طلبانه

برمبنای آنچه گفته شد، در شرایط کنونی ما برای اصلاح‌طلبان چند راهکار بیشتر نداریم:

الف/ شرکت به هر قیمت در انتخابات: طرفداران این راهبرد می‌گویند ما با همین فرمانی که در سال‌های ۹۲، ۹۴ و ۹۶ عمل کردیم، باید پیش برویم. یعنی، می‌رویم همه ثبت‌نام می‌کنیم و هرکسی را شورای نگهبان تایید کرد، از میان آنها گزینه‌ای را انتخاب می‌کنیم. اگر مردم هم رای ندهند، ما وظیفه‌مان را انجام داده‌ایم. بزرگ‌ترین مشکل این راهبرد، این است که قدرت را متصلب‌تر می‌کند و اصلاحات را بیشتر از چشم مردم می‌اندازد و تاثیری در سیاستگذاری‌های کشور نمی‌گذارد. درحالیکه بزرگ‌ترین پشتوانه اصلاحات ملت است. جریان اصلاحات اگر مردم را از دست بدهد، اهرمی ندارد که بخواهد براساس آن وارد مذاکره با قدرت شود و آن را به انجام برخی اصلاحات مجبور کند.

ب/ سیاست صبر و انتظار: این راهبرد، در سنت سیاسی جامعه ما رواج داشته است. یعنی، وقتی قدرت پرزور می‌شد همه چندسالی کنار می‌کشیدند به این امید که قدرت حاکم سرش به سنگ بخورد و برگردد و راه را برای اصلاحات باز کند. مشکل این سیاست این است که معلوم نیست در این فاصله که قرار است سرش به سنگ بخورد، چه اتفاقی برای جامعه خواهد افتاد؛ آیا بعید است که دچار بحران‌های جدی شود و کار بیش از پیش از دست شود یا خیر؟ به عبارت دیگر، اگر واقعا همه‌چیز سرجای خودش بود، اتخاذ این سیاست اشکالی نداشت. اصلاح‌طلبان به‌عنوان یک جریان سیاسی می‌توانستند ۵ یا ۱۰ سال هم در انتخابات شرکت نکنند و بگویند صبر می‌کنیم تا وقتی که حکومت دچار مشکل شود و خودش به این نتیجه برسد که بقیه را دعوت بکند. ولی ما در کشور یک دوره این مساله را تجربه کردیم. نتیجه یکدستی حکومت در زمان آقای احمدی‌نژاد این بود که پرونده ما به شورای امنیت رفت. هنوز که هنوز است بخشی از مشکلات کشور، ناشی از همان سیاست غلط است و این، دستاورد حکومت یکدست بود. یعنی، حکومت یکدست نه‌تنها سراغ حل مسایل با آمریکا نرفت، بلکه بدترین روابط را ما با دنیا و با آمریکا در همان دوره حاکمیت یکدست داشتیم. از سوی دیگر، هر جریانی که در ایران سیاست‌ورزی را رها کند و بنشیند به امید روزی که باران بیاید؛ در وهله اول خودش را منزوی و از فضای سیاست دور می‌کند و بعد از مدتی هم بخشی زیادی از نیروهایش را از دست می‌دهد. نتیجه این سیاست می‌شود همان چیزی که ما در جبهه ملی دیدیم؛ یعنی اینکه بعد از سال ۱۳۴۲ سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفت به هوای اینکه شاه سرش به سنگ می‌خورد. غافل از اینکه در مدتی که آنها کنار رفتند، نیروهای جدیدی رشد کردند و وقتی شاه سرش به سنگ خورد، دیگران بودند که فرمان را در دست گرفته بودند که دیگر، اصلاح‌طلب هم نبودند.

ج/ سیاست خیابانی: راهبرد سوم این است که ما بگوییم که با نظارت استصوابی انتخابات به بن‌بست رسیده و باید برویم به سمت اینکه با تظاهرات و اعتراضات خیابانی سیاست‌ورزی کنیم. تجربه نشان داده که این روش هم، در جامعه ما جواب نمی‌دهد. معنای این حرف، اصلا این نیست که سیاست خیابانی غیردموکراتیک است یا قانونی نیست یا در خیلی از کشورها تاثیر مثبت نداشته است؛ بلکه در ایران جواب نمی‌دهد. به دلیل اینکه یا با آن برخئورد سریع و خشن می‌شود و یا اینکه دچار هرج‌ومرج خیلی گسترده‌ای خواهیم شد و همین آزادی‌ها و فرصت‌هایی را هم که امروز داریم، از بین می‌رود.

د/ راهبرد نجات ملی: آخرین راه حلی که به نظر من وجود دارد، این است که ما برنامه «نجات ملی» را تدوین کنیم و آن را به استحضار افکارعمومی و جناح‌های دیگر هم برسانیم که، راه نجات کشور این است که همه پاسخگو باشند، صداوسیما ملی باشد، یک‌صدا نباشد، نظامیان به پادگان‌ها برگردند، دستگاه قضا باید استقلال داشته باشد و از همه مهم‌تر آزادی اطلاعات و اطلاع‌رسانی و مطبوعات و همینطور آزادی انتخابات باید تضمین بشود، نظارت استصوابی باید لغو بشود تا حاکمیت ملت معنا پیدا کند. البته، بعضی از دوستان از من می پرسند که ما در اوج قدرت اصلاحات نتوانستیم این موارد را محقق کنیم، امروز که پایگاه اجتماعی‌مان هم خیلی ریزش داشته است و از آن طرف هم سیستم احساس می‌کند خیلی سوار کار است، چطور می‌توانیم انتظار داشته باشیم که این اتفاقات رخ بدهد؟ پاسخ من به آنها این است که همه نکاتی که شما گفتید درست است، فقط یک نکته را نادیده گرفتید! مهم‌ترین تاثیر را در شرایط فعلی جامعه، مردم می‌توانند داشته باشند و این مردم امروز آمادگی این را دارند که از چنین مطالباتی دفاع کنند. مثلاً شما تمام این نظرسنجی‌هایی که در مورد حجاب اجباری می‌شود، نگاه کنید! سال به سال از طرفدارانش کاسته و بر مخالفانش افزوده شده است. به‌گونه‌ای که امروز آقای مهدی نصیری (مدیرمسئول سابق روزنامه کیهان) می‌آید، محور کار می‌شود و بعضی‌ها تحلیل می‌کنند که نکند مثلاَ این طراحی سیستم بوده برای اینکه پرچم را از دست اصلاح‌طلبان بگیرند!

پاسخ من به آنها این است که اگر طراحی نباشد که باید حمایت کنیم و اگر طراحی هم باشد، من به آنها دست مریزاد می‌گویم. شما بقیه مطالبات و شعارهای اصلاحات را هم بیاورید و مثل همین پیش ببرید. من شخصا از آنها دفاع می‌کنم؛ چراکه برای من اصلاحات مهم‌تر از اصلاح‌طلبان است. این موارد کشور را نجات می‌دهد. همانطور که امروز آقای دکتر سعید زیباکلام پرچمدار مطالبه و پرسشگری شده و حتی مواضع رادیکال‌تری از برادرش، دکتر صادق زیباکلام، دارد. یا در بحث مسایل صداوسیما، امروز برخی از افراد رادیکال که سابقاً در تلویزیون برنامه اجرا می‌کردند، پرچمدار انتقاد شده‌اند. امروز، یک روحانی مثل آقای زائری که سابقه اصولگرایی دارد، مباحث جدی اصلاح‌طلبانه در حوزه دین و روحانیت را مطرح می‌کند. امروز دفاع از انتخابات آزاد و مخالفت با نظارت استصوابی و مخالفت با دخالت سپاه در سیاست را علی مطهری از بسیاری از اصلاح‌طلب‌ها پررنگ‌تر و شفاف‌تر مطرح می‌کند. می‌خواهم بگویم فضا کاملاً برای طرح مطالبات و شعارهای اصلاحات مساعد است. مبادا بعضی از مشکلاتی که ما در طول سال‌های گذشته، به‌خصوص بعد از ۸۸ داشتیم، باعث شود که ایمان خود را به قدرت ملت و آگاهی مردم و به نقشی که آنها که حداقل در این ۴۰سال خلق کرده‌اند، از دست بدهیم.

ما نباید نقشی که مردم چه در پیروزی انقلاب، چه در دفاع مقدس، چه در دوم خرداد، چه در ۸۸  ایفا کردند و چه نقشی را که امروز می‌توانند ایفا کنند، نادیده بگیریم و تسلیم فضاهایی بشویم که بگوییم دیگر همه‌چیز از دست رفته یا هیچ فایده‌ای ندارد و به انفعال مطلق برسیم یا اینکه بخواهیم کاری کنیم که ما را بپذیرند و یک گوشه‌ای ما را بازی بدهند. نه، این جامعه عقیم نیست، این جامعه زنده است، پویاست. اگر اصلاح‌طلبان بتوانند مثل گذشته تابوشکنی بکنند و با برنامه نجات ملی بیایند و با نامزدهایی که بتوانند این برنامه را اجرا کنند و جامعه احساس کند که اینها مرد این کار هستند و پای کار خواهند بود، حمایت خواهد کرد. البته اگر نامزدهای جدی و موثر را رد کردند، ما هم در انتخابات شرکت نمی‌کنیم و نامزدی معرفی نخواهیم کرد یا سراغ آلترناتیوهایی می‌رویم که باید در چندماه آینده به آنها برسیم. ولی مساله اصلی این است که از امروز با برنامه مشخص بیاییم و به جامعه امید بدهیم که راه‌حل برنامه نجات ملی است و در حوزه‌های مختلف، اصلاحات ساختاری مدنظر خود را صریح و شفاف اعلام کنیم.


* این گفتار به صورت شفاهی از سوی سیدمصطفی تاج‌زاده ارائه و توسط نشریه «صدا» تدوین و تلخیص شده است.




Iran Emrooz
(iranian political online magazine)
iran emrooz©1998-2021
e-mail:
ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌گردند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.