ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 01.08.2006, 22:10
جنگ، بنیادگرایی و سركوب

دكتر حسين باقرزاده
سه شنبه ١٠ مرداد ١٣٨٥ – ١ اوت ٢٠٠٦
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

خبرها تلخ و نگران كننده است: در لبنان، بمب‌افكن‌های اسراییلی بی‌محابا بر سر مردم بمب می‌ریزند و زن و مرد و كودك و جوان و پیر را می‌كشند. از سوی‌ مقابل، موشك‌های حزب‌الله ده به یك از شهروندان اسراییلی انتقام می‌گیرد. در ایران، اكبر محمدی زندانی سیاسی كه گناهی جز ازادی‌خواهی نداشته و به خاطر آن ٧ سال زندان و همراه با شكنجه را تحمل كرده است در شرایط سختی پس از یك اعتصاب غذای چند روزه جان می‌دهد. دست كم پنج نفر در خوزستان به اعدام محكوم شده‌اند و احكام اعدام آنان از سوی دیوان عالی كشور تأیید شده است. در همین بحبوحه، تقابل رژیم ایران با جهان غرب وارد مرحله تازه‌ای می‌شود و شورای امنیت با اكثریت ١٤ به ١ قطعنامه‌ای علیه ایران صادر می‌كند. با صدور این قطعنامه، شبح تحریم اقتصادی و جنگ علیه ایران نزدیك‌تر شده است. جنگ و خونریزی در منطقه بیداد می‌كند. خشونت و اختناق در ایران رو به افزایش است. و دامنه جنگ ممكن است تا چند ماه دیگر به ایران نیز بكشد.

حملات مرگبار اسراییل علیه لبنان هم‌چنان ادامه دارد و تا كنون فاجعه‌های انسانی فراوانی آفریده است. فاجعه‌های سیاسی آن نیز اهمیت كمتری ندارد. نیروهای بنیادگرا و ضد دموكراتیك در منطقه جان تازه‌ای یافته‌اند، و نداهای صلح و آشتی و همزیستی مسالمت‌آمیز و حقوق بشر كمتر و كمتر به گوش می‌رسد. حمله نظامی آمریكا و انگلیس به عراق به ایجاد موج بزرگی از حركت‌های بنیادگرانه خشن در منطقه منجر شد. و حمله كنونی‌ اسراییل به لبنان این موج را تشدید كرده است. عوارض این موج گرچه در طی ‌چند سال گذشته طی بمب‌گذاری‌های متعدد به بسیاری از كشورهای غربی و مناطق تجمع غربیان در كشورهای دیگر صدمات جانی و مالی زده است، ولی ضربات اصلی و سنگین آن متوجه ساكنان خود منطقه خاورمیانه شده است. استراتژی‌ نظامی مشترك آمریكا و انگلیس و اسراییل در خاورمیانه علاوه بر وارد كردن خسارات عظیم مالی و انسانی به این منطقه، به رشد بی‌رویه و سرطانی بنیادگرایی خشن در آن‌جا منجر شده است. دموكراسی وارداتی با حمله نظامی تنها می‌توانست به پیروزی بنیادگرایان در انتخابات منجر شود، كه در عراق و افغانستان تقریبا چنین شده است. اكنون باید منتظر بود تا در لبنان و كشورهای دیگری كه در آن‌ها جنبش بنیادگرایی از مصیبت‌های مردم فلسطین و لبنان ارتزاق می‌كند این روند تجدید شود.

این مایه تأسف و عبرت است كه در زمان حمله آمریكا به عراق، جنبش ضد جنگ در بین ایرانیان طرفدار زیادی نداشت. برخی از نویسندگان سرشناس ایرانی حمله آمریكا را توجیه می‌كردند. برخی دیگر‌ رسما از حمله آمریكا حمایت می‌كردند و آن را جشن گرفته بودند. اینان ماهیت دیكتاتوری و خشن صدام حسین را برای توجیه این حمله كافی می‌دانستند، و توجه نداشتند كه عمل نظامی ماهیتا فاجعه‌بار و مخرب است و تنها در شرایط اضطرار (برای‌ دفاع) می‌تواند توجیه شود. در غیر این صورت، همان طور كه در عراق (و تا حدی در افغانستان) دیده شد، چنین جنگی‌ فجایع انسانی و سیاسی (رشد بنیادگرایی) بزرگی را به دنبال خود می‌آورد. اكنون این تجربه در لبنان در حال تكرار است. و متأسفانه هنوز ایرانیانی هستند كه از حمله نظامی اسراییل به لبنان به بهانه سركوب «تروریسم» حزب‌الله و حماس دفاع می‌كنند و عواقب سوء انسانی و سیاسی‌ آن را نادیده می‌گیرند.

قطعنامه شورای امنیت كه روز دوشنبه صادر شد یك ماه به ایران فرصت داده است تا غنی‌سازی اورانیوم را متوقف كند. در غیر این صورت، شورای‌ امنیت با استناد به فصل هفتم منشور سازمان ملل می‌تواند اقدامات تنبیهی‌ علیه ایران اعمال كند. این اقدامات به احتمال زیاد با تحریم‌های سیاسی‌ و اقتصادی‌ شروع می‌شود، ولی دلیلی ندارد كه به همان‌جا متوقف گردد. در چند هفته اخیر كه جنگ بین حزب‌الله و اسراییل شدت گرفته است، مقامات آمریكایی و انگلیسی لحن تهدیدآمیزی نسبت به ایران گرفته‌اند. آمریكا البته از چند سال پیش حمله به ایران و تغییر رژیم آن را در برنامه خود داشته است، ولی اكنون با توجه به رابطه نزدیك رژیم جمهوری اسلامی با حزب‌الله لبنان بهانه تازه‌ای برای این طرح خود پیدا كرده است. با درگیری آتش جنگ در لبنان، احتمال حمله نظامی آمریكا به ایران بیشتر شده است، و اگر جنگ در لبنان هر چه زودتر پایان نیابد زمان این حمله نزدیك و نزدیك‌تر خواهد شد.

اكنون باید برای همگان روشن شده باشد كه حمله نظامی آمریكا به ایران جز فاجعه ارمغانی‌ برای ایرانیان نخواهد داشت. احتمال حمله زمینی و اشغال سراسری ایران به وسیله آمریكا (و متحدانش)، به شیوه عراق و افغانستان، به دلایل مختلفی كه توضیح آن در این جا نمی‌گنجد، تقریبا صفر است. یعنی‌ كه این حمله به هر شكل كه باشد حتا دست‌آوردهای‌ حمله آمریكا به عراق و افغانستان (تغییر رژیم) را نخواهد داشت. از این رو، عمده‌ترین (و اولین) گزینه نظامی آمریكا و متحدانش علیه جمهوری اسلامی، بمباران هوایی است. این بمباران‌‌ها (كه علی القاعده هدف‌های‌ بسیاری را در بر می‌گیرد) جز خرابی و مرگ و تقویت بنیادگرایی در ایران چیزی به بار نخواهد آورد. كافی است به تصاویری كه از لبنان بیرون می‌آید نظری‌ بیندازیم - و سپس با توجه به هدف‌های گسترده‌تر و عمیق‌تر و خطرناك‌تر (پایگاه‌های اتمی) آن چه را كه از طریق این بمب‌اندازی‌ها نصیب مردم ما می‌شود تصور كنیم. علاوه بر این، در شرایطی كه نظام جمهوری اسلامی‌ هم‌چنان پابرجا بماند، این حملات از نظر سیاسی به بازاوج‌گیری بنیادگرایی منجر شده و موقعیت رژیم را از پیش مستحكم‌تر خواهد كرد و جنبش دموكراسی‌خواهی را به عقب خواهد راند.

هم‌اكنون نیز كه آتش جنگ در لبنان زبانه كشیده است رژیم ایران از ثمرات سیاسی آن بهره می‌گیرد و بر شدت خفقان و سركوب خود افزوده است. صدور احكام اعدام در مورد دست كم پنج تن از زندانیان سیاسی‌ در خوزستان كه به تأیید دیوان عالی كشور رسیده است، صدور چند حكم جدید سنگسار، كثرت تعداد احكام صادره/اجرا شده اعدام كه نسبت به سال‌های اخیر افزایش فوق‌العاده‌ای را نشان می‌دهد و موج سركوب جدید فعالان سیاسی‌ و حقوق بشری و به خصوص دستگیری‌‌ آقایان اكبر محمدی و احمد باطبی، و بالاخره شرایطی‌ كه به درگذشت اكبر محمدی در زندان منجر شد از نشانه‌های این شدت خفقان است. رژیم جمهوری اسلامی می‌داند كه در شرایطی كه افكار عمومی جهان درگیر فجایع لبنان و فلسطین و اسراییل و تا حدی‌ پرونده اتمی ایران است، او می‌تواند با خیال راحت‌تری به سركوب خود بپردازد و فارغ از واكنش‌های جامعه جهانی بگیرد و ببندد و دست و پا ببرد و احیانا سنگسار كند و شلاق بزند و اعدام كند و شكنجه كند و از این كه زندانی زیر شكنجه یا شرایط سخت زندان جان دهد باكی نداشته باشد. اگر حمله نظامی آمریكا به ایران اتفاق بیفتد بدون شك دست رژیم از این بابت بازتر خواهد بود و روند دموكراتیزاسیون ایران برای مدتی صدمه خواهد دید.

از این رو، مبارزه با جنگ و حمله نظامی‌ آمریكا به ایران یك مبارزه دموكراتیك، حقوق بشری و ضد بنیادگرایی نیز هست. این جا نیز باید اظهار تأسف كرد كه، علارغم تجربه تلخ و مرگبار عراق، در بین ایرانیان كسانی‌ هستند كه با حمله نظامی آمریكا مخالفتی ندارند و بلكه احیانا آن را تأیید نیز می‌كنند. (چندی‌ پیش نوشتم كه در جریان جمع‌آوری امضا پای‌ یك بیانیه در مورد برنامه اتمی ایران، چند ایرانی سرشناس از طیف جمهوری‌خواه خواهان آن بودند كه بند مربوط به مخالفت با حمله نظامی آمریكا از آن برداشته شود تا آنان امضا كنند - كه برداشته نشد و آنان نیز امضا نكردند.) این موضع قابل دفاع نیست. اگر به لحاظ اصولی با حمله نظامی آمریكا مخالفت نمی‌كنیم، دست كم به عواقب فاجعه‌بار انسانی و سیاسی‌ حملات نظامی به عراق و لبنان نظری‌ بیندازیم تا شدت خطر را درك كنیم. باید صریحا و قاطعا با ماجراجویی‌های نظامی در منطقه خاورمیانه مخالفت كرد و اجازه نداد كه نیروهای بنیادگرا و خشونت‌طلب از این درگیری‌ها به نفع خود سود جویند.

از این رو باید با قاطعیت تمام با ادامه جنگ در لبنان مخالفت كرد و به جنبش ضد جنگ كمك رساند. در عین حال، در این مخالفت با جنگ باید حساب خود را از نیروهای بنیادگرایی‌ كه فریاد خشونت سر می‌دهند جدا كرد. در تظاهرات ضد جنگ، بسیاری پرچم‌‌های حماس و حزب‌اللله یا تصویر سید حسن نصرالله را بالا می‌برند. باید با این نیروها مرزبندی كرد. یعنی باید روشن كرد كه همان‌طور كه مخالفت با حمله به عراق به معنای حمایت از صدام حسین نبود، اكنون نیز مخالفت با جنگ در لبنان و فلسطین به معنای حمایت از حماس یا حزب‌الله نیست. هم‌چنان كه مخالفت با حمله نظامی آمریكا به ایران به معنای حمایت از رژیم جمهوری اسلامی نباید باشد. نیروهایی‌ مانند حماس، حزب‌الله، القاعده یا جمهوری اسلامی در تلاش آنند كه احساسات ضد جنگ جامعه جهانی را به نفع خود مصادره كنند. جنبش ضد جنگ، جنبش ضد بنیادگرایی و خشونت نیز هست. باید با شركت فعال در جنبش ضد جنگ تلاش كرد كه این جنبش به نفع نیروهای بنیادگرا و خشن منحرف نشود.