ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 14.03.2021, 21:43
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی!‏

علی‌‌محمد اسکندری‌جو

روایت تاریخی دارای “ایهام و ابهام” را نشاید نوشتن و خواندن؛ این نوع تاریخ ‏‏”موازی” و معطوف به یک گرایش سیاسی و یا یک فرقه تنظیم می‌شود که میانه‌ای ‏با “تحلیل” یک رخ‌داد در گذشته ندارد. روایت در حافظه تاریخی آزاد است غلظت ‏تراژیک یا حماسی یک “واقعه” را چنان تنظیم کند تا به دل نشیند نه به سر؛ در این ‏میان او “زمان” را قربانی می‌کند و اعتنایی به تقویم ندارد. اینجا دیگر آن واقعه ‏تاریخی تابع زمان نمی‌شود تا مبادا از حافظه هواداران و پیروان پاک‌ شود؛ اما آنجا ‏که سخن از آگاهی تاریخی به میان است دیگر از چنین راویان خیراندیش خبری ‏نیست بلکه روش تحقیق و تحلیل در میان است.(۱)‏

حال پرسش سترگ این است که ما از کدام یک از این دو تاریخ می‌آموزیم، از آن که ‏سوبژکتیو و مقدس و نقد گریز می‌شود یا از آنکه ابژکتیو و تحلیلی و نقد پسند است؟ ‏شاید هم از هیچ‌کدام(!) و پنداری حق هم با هگل و مارکس باشد که یکی تاریخ را ‏تکرار شدنی پنداشت و دیگری هم در پاسخ به وی (و اشاره به ناپلئون سوم ‏برادرزاده جاه طلب، سبک مغز بناپارت) با قلم کنایی نوشت که فیلسوف آلمانی ‏فراموش کرده واقعه تاریخی یک بار به شکل تراژیک و بار دیگر به گونه مضحک ‏رخ می‌دهد. بااین حال آیا فرانسویان امروز عاقل‌تر از فرانسویان دوره ناپلئون شده‌‏اند؟ ما ایرانیان چطور؟ در آستانه هفتادمین سال ملی شدن صنعت نفت آیا امروز ‏عاقل‌تر از نسل “مصدق” شده‌ایم؟ باور ندارم که ما دوراندیش و فهیم‌تر از آنهاییم ‏بلکه هنوز هم نسل “مصدق” را مصداق مولاییم:

صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

به این سیاق استعاری، ما یا تاریخ نمی‌خوانیم یا اگر هم می‌خوانیم چندان نمی‌‏آموزیم. شاید هم به “نسیان” مبتلا شدیم که مزید بر علت شده و آن اندک اندوخته ‏تاریخ را هم فراموش می‌کنیم. پیداست که می‌دانیم در گذشته چه رخ داده است اما ‏نمی‌دانیم در آینده چه رخ خواهد داد؛ بنابراین اندکی از تجربه این نسل به نسل بعدی ‏خواهد رسید. طرفه اینکه هر نسل جدید روش نوینی برای خودزنی (‏self ‎destruction ‎‏) پیدا می کند. تاریخ خواهی نخواهی “دروازه” آینده است؛ پس نسل ‏جوان برای گشودن این دروازه باید رمز ورود را بداند اما چگونه؟‎ ‎حال که این بی-‏اعتنایی و نسیان تاریخی به نسل جوان هم “متاستاز” کرده آیا امیدی به نقش تاریخ در ‏آینده ایران هست؟

هفتادمین سالگشت حماسه‌ای نافرجام

پس از ملی‌شدن صنعت نفت مقامات انگلیسی به مشتریان خارجی نفت ایران هشدار ‏دادند به لحاظ حقوقی تا زمانی که موافقت‌نامه پرداخت “غرامت” بین ایران و ‏انگلیس امضا نشده است آنها حق معامله با ایران ندارند. از سوی دیگر انگلیس ‏هرگز به امضای توافق‌نامه پذیرش غرامت راضی نشد. دولت ایران به ریاست دکتر ‏محمد مصدق پذیرفت:‏

الف- غرامت به انگلیس بپردازد.‏
ب- ضمانت دهد نفت مورد نیاز بریتانیا را تامین کند.‏
پ- تعهد دهد پرسنل و مهندسین انگلیسی با همان مزد و مزایای سابق در پالایشگاه ‏آبادان به کار خویش ادامه دهند.‏

در بریتانیا دولت کارگری انگلیس به ریاست “کلیمنت اَتلی” از حق مشروع حاکمیت ‏ملی بهره برده و برای جلوگیری از موج بی‌کاری در کشور کل صنعت معدن را ‏ملی اعلام کرد؛ دولت اتلی به ناچار ۸۰۰ شرکت خصوصی را با پرداخت غرامت ‏به مالکیت دولت درآورد اما نوبت به ایران که رسید نه پیشنهاد دریافت غنیمت را ‏پذیرفت و نه حق مشروع حاکمیت (‏Sovereignty‏) دولت ایران را به رسمیت ‏شناخت.‏‎ ‎طرح تیم مصدق برای اعلام ملی شدن نفت در ۲۹ اسفند هرگز یک کنش ‏عصبی، پوپولیستی، هیجانی و دور از انتظار نبود بلکه حاصل کوشش چندین ساله ‏برای تحقق یک آرمان ملی بود. از سوی دیگر دولت امریکا این اقدام ملی‌شدن نفت ‏توسط دولت مصدق را محکوم نکرد و این حرکت را حق ملی ایران می‌دانست بویژه ‏که دولت ایران در منطقه پرآشوب خاورمیانه به روش دموکراتیک انتخاب شده بود.‏

کشور بلافاصله با تحریم اقتصادی روبرو شده و در محاصره دریایی نیروهای ‏انگلیسی قرارگرفت؛ دولت برای تامین بودجه جاری کشور (البته بیشتر به دلیل ‏پرداخت به موقع حقوق پرسنل و بازنشستگان نیروهای نظامی و انتظامی برای ‏جلوگیری از اعتراض و شورش احتمالی) اقدام به انتشار اوراق قرضه ملی با بهره ‏مناسب در سراسر ایران کرد اما بخت با نخست‌وزیر یار نگشت و کمتر از نیمی از ‏اوراق به فروش رفت. به باورم آن روز دکتر مصدق باید به این نتیجه می‌رسید که ‏این حماسه بدون پشتیبانی ملت سرانجامی ندارد.‏

در “تراژدی” شاهدیم که قهرمانان علی‌رغم شجاعت و استقامت در برابر حوادث ‏گوناگون اما گام به گام به سرنوشت تلخ خویش نزدیک می‌شوند؛ آنگاه که نوبت ‏مصدق شد پس چرا او چنین نشود؟ چرا نخست‌وزیر به پاس ایستادگی و اِعمال ‏حاکمیت ملی به زندان و تبعید و حبس خانگی محکوم نشود؟! چرا وی آماج افترا و ‏انزجار و دشنام‌های سخیف قرار نگیرد؟ مگر نه اینکه با فروش کل اوراق قرضه با ‏بهره مناسب دولت او می توانست تحریم را مهار کند؟

چهارده سال پیش‌تر در مکزیک (آن‌هم در روز بیست و نهم اسفند) صنعت نفت این ‏کشور ملی اعلام می‌شود؛ صدها هزار مکزیکی با تجمع مقابل کاخ ریاست جمهوری از طلا و جواهر تا پول نقد را به ستاد جمع‌آوری کمک‌های مردمی تقدیم می‌کنند؛ ‏حتی روستاییان و فرودستان مکزیک هم با کوله‌باری از ماکیان و پرندگان به آن موج همبستگی پیوستند تا شاید ستاد ملی با فروش هدایای کوچک آنها نیز بتواند کسری ‏بودجه دولت را تامین کند اما ملت و دربار ایران با اوراق قرضه ملی با امضای مصدق چه‌ کرد؟ آن زمان دولت ایران به گناه یک انگیزه مقدس و مشروع که ملی شدن نفت باشد تحریم شد اما (برخلاف ملت مکزیک) نتوانست سربلند تاریخ معاصر شود؛ آن دولت سرنگون و حماسه‌اش تراژیک و ثروتش تاراج گشت. بی‌سبب نیست ‏که روایت نفت “پارادوکسال” می‌شود. پس از حبس دکتر مصدق کنسرسیوم نفت تشکیل شد که بیش از ده سال کلیه غرامت و بهره آن را از سهم ایران کاسته و به دولت ‏انگلیس پرداخت. حال آن کودتا را چه بنامیم؟ قیام ملی؟ ‏

ملت و دولت مکزیک با گذشت هشتاد سال هم‌چنان روز بیست و نهم اسفند (۱۹ مارس) را تعطیل و گرامی دارند اما ما چرا؟ به پاس کدام همبستگی دولت و دربار و ملت؟ به افتخار انتشار اوراق قرضه نافرجام یا به پاس پرداخت غرامت سنگین به دولت چرچیل؟ شاید هم بخت با ملت و دولت مکزیک همراه شد که جنگ جهانی آغاز ‏گشت و کشور از محاصره درآمد و شش سال بعد نیز دولت، اندک غرامتی به شرکت‌های خارجی پرداخت اما ایران قربانی جنگ سرد و روس‌هراسی دولت آیزنهاور ‏و چپ هراسی (حزب توده) دولت انگلیس گشت. در آخرین روزهای سده چهاردهم، ‏سده پر تلاطم ایران، روایات رنگارنگ معطوف به حافظه تاریخی بسیار داریم اما روایت تحلیلی و منطقی ناظر بر آگاهی تاریخی، چطور؟

استکهلم، مارس ۲۰۲۱‏

پانویس:‏
‏۱. این پنجمین یادداشت درباره دکتر مصدق و ملی شدن نفت است؛ برای آشنایی ‏بیشتر با ترّهات و اتهامات سخیف علیه دکتر مصدق و پاسخ من، به این مقاله ‏مراجعه شود:‏ علی‌محمد اسکندری‌‎جو: مصدق را از چپ نخوانیم