ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 02.12.2020, 21:51
چالش ایران و آمریکا، شانس‌های تازه!‏

احمد پورمندی

منبع: نشریه میهن

درآمد!‏

با گزینش جو بایدن به ریاست جمهوری آمریکا، عصر جدیدی در تاریخ جهان آغاز نشده ‏است، اما در یک چالش کلان جهانی، دست برنده و بازنده - گرچه شاید موقتا - عوض شده ‏است. حالا در ایالات متحده، طرفداران ضرورت ایفای نقش تعیین‌کننده در نظم لیبرال ‏جهانی از سوی این کشور، در مقابل حامیان سیاست انقباضی و “نگاه به درون”، با ‏فاصله نه چندان چشم‌گیری، بار دیگر دست بالا را از آن خود کرده‌اند. این امر برای روند ‏جهانی‌شدن کار و سرمایه، حامیان تداوم نظم لیبرال جهانی و تحکیم آن، همه صادر‏کنندگان نیروی کار و همه کشور‌های پذیرنده سرمایه و برای اروپا و شاید هم چین، در ‏ردیف “فرصت‌ها” طبقه بندی می‌شود و همانطور که انتظار می‌رفت، مورد استقبال این ‏بخش از جهان قرار گرفته است.

برای ما ایرانیان طبعا سوال مرکزی این است که این تحول در آمریکا، چه تاثیری بر ‏مناسبات بغرنج میان کشور ما و ایالات متحده بر جای می‌گذارد و آیا آمدن بایدن یک ‏‏”فرصت” برای ایران است یا تداوم یک دشواری مزمن؟ طبعا اگر “ایران” به مثابه یک ‏کشور و بدون حکومت جمهوری اسلامی و به عنوان جامعه‌ای که به شدت مستعد و ‏نیازمند جذب سرمایه است، در نظر گرفته بشود، تردیدی وجود نخواهد داشت که بازگشت ‏حزب دمکرات آمریکا به قدرت، شانس و فرصتی تاریخی در اختیار ما قرار می‌دهد. اما ‏اگر ایران را آنگونه که هست، یعنی کشوری فرسوده در نبردی بی‌حاصل و اسیر نظام ‏قرون وسطائی و “غرب‌ستیزی” مبتنی بر ولایت فقیه در نظر بگیریم، آنگاه پاسخ دادن به ‏این سوال چندان آسان نخواهد بود. در این نوشته، تلاش می‌کنم تا با این سوال تماس ‏بگیرم.‏

بر بستر تاریخ

نخستین تماس‌های ایران و آمریکا نسبتا خوب شروع شدند. ایرانیان در مجموع بر این ‏باور بودند که آمریکای جوان، با نخستین قانون اساسی دموکراتیک جهان، کشوری آن ‏سوی اقیانوس‌ها و بدون “پیشینه استعماری”، می‌تواند در مقابل “روس و انگلیس” یاور و ‏مددکارشان باشد و روی دوستی با این قدرت نوظهور حساب ویژه‌ای باز کردند. این خوش ‏بینی تا انجا امتداد یافت که در جریان جنبش ملی کردن صنعت نفت، برخی از “ملیون” هم ‏بر این تصور بودند که در دعوای ایران و انگلیس، آمریکا جانب انگلیس را نخواهد گرفت!

همراهی با انگلیس و مشارکت در راه اندازی کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق، نقطه ‏عطفی تعیین کننده در مناسبات دو کشور بود که در جریان آن پل‌های رابطه تا انجا ویران ‏شد که عوامل داخلی شکست دولت ملی، نادیده انگاشته شدند و همه رذالت‌ها، وطن ‏فروشی‌ها و بی کفایتی‌های داخلی به حساب آمریکا نوشته شد. آمریکا نه در آبان ۵۸ که ‏در مرداد ۳۲ به “شیطان بزرگ” مردم ایران بدل شد. در جریان کودتای ۲۸ مرداد، ‏رابطه ایران و امریکا، از جانب بخش بزرگی از مردم ایران وارد فاز “آنتاگونیسم” شد. ‏نقش سازنده دولت کندی که به تحمیل رفرم‌های عمیق و گسترده دهه ۴۰ به شاه منجر شد ‏هم نتوانست، زخم کودتا را درمان کند و کینه و نفرت نسبت به آمریکا و شاه را کاهش ‏بدهد. بخش بزرگی از ایرانی‌ها، از جمله بر بستر ضد امپریالیسم چپ وابسته به اردوگاه ‏شرق، بعد از کودتا، آمریکا را “درونی” کردند. با سقوط دولت امینی، پایان جبهه ملی ‏دوم، خانه نشین و زندانی شدن شخصیت‌های میانه رویی نظیر صدیقی، صالح، بازرگان و ‏ملکی، شاه در ادبیات چپ و در میان ملیون به “سگ زنجیری آمریکا” و یا “نوکر ‏آمریکا” بدل شد. در پس عینک غبار گرفته از دود آتش آمریکا ستیزی، تمام تحولات ‏اجتماعی و اقتصادی عظیم دهه چهل یا دیده نشد و یا تیره و غبار آلود دیده شد تا بر ‏‏”حماسه عاشورای ۲۸ مرداد” خللی وارد نیاید.

خمینی از ۱۵ خرداد ۱۳۴۰ بر این موج آنتاگونیسم ملی سوار شد. او کاپیتالیسیون را ‏مطرح کرد، تا تمدن ستیزی را پنهان و قاچاق کند. اولین گلوله‌های مجاهدین، قلب ‏آمریکائی‌ها را نشانه گرفت و فدائیان به عوامل “شاه، سگ زنجیری آمریکا ” یورش ‏بردند. با آنکه کلید باز شدن فضای سیاسی در سال ۱۳۵۶ را کارتر، رئیس جمهور ‏دموکرات آمریکا در قفل استبداد فردی شاه چرخاند و به ابتکار او، نسیم آزادی در ایران ‏وزیدن گرفت، اما طوفان بهمن ۵۷ که از پس نسیم “جیمی کراسی” ۵۶ به پا شد، به ‏بلعیدن سلطنت محدود نماند و خیلی زود در آبان ۱۳۵۸ ایران، از جمله در نتیجه سلطه “‏ضد امپریالیسم چپ” در جامعه روشنفکری، به دره “آنتاگونیسم ملی” در غلطید تا “اشغال ‏جاسوسخانه”، به روایت خمینی، سر آغاز انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول بشود.

اگر آن زخم ناسور به جا مانده از کودتا نبود و ملت ایران خود را شهید مظلوم ۲۸ مرداد نمی‌پنداشت، تقریبا همه نیرو‌های سیاسی -از صغیر و کبیر- در صف بیعت با اشغالگران ‏سفارت نمی‌ایستادند وخمینی نمی‌توانست آمریکا را به مقام “شیطان بزرگ” برکشد و در ‏پناه باد حرکت لشکر آمریکاستیزی، نظام بشرستیز ولایت فقیه را مستقر کند. از ۱۳ آبان ‏‏۱۳۵۸ آمریکا دیگر فقط عاملی “درونی” نبود و به “هم ذات” نظام ولایت فقیه بدل شد و ‏‏”ذات نایافته از هستی بخش” استبداد قرون وسطائی ولایت فقیه، مثل قارچ مسمومی بر بدنه ‏درخت آمریکا و آمریکا ستیزی جا خوش کرد تا از گنداب متعفن “غرب‌ستیزی” تغذیه ‏کرده، ادامه حیات بدهد و سرانجام آمریکا ستیزی به شریان حیاتی نظام بدل شود.

هشت سال جنگ با عراق، پایان جنگ سرد، فرو پاشی شوروی و بلوک شرق، گذار جهان ‏به عصر “جهانی شدن” و انقلاب دیجیتالی، هیچکدام نتوانستند ولایت فقیه را از امریکا ‏ستیزی به مثابه همزاد هستی بخش آن جدا کنند. اما در اعماق جامعه ایران تحولات بزرگی ‏را پدید آوردند و به ” آنتاگونیسم ” به مثابه یک بیماری ملی پایان دادند. مردم جهانی شدن ‏را در کالا و تکنولوژی و انقلاب دیجیتالی را در امواجی که از راه گوشی‌های هوشمند به ‏خانه‌ها یشان راه یافت، دیدند و بدون نیاز به تبیین تئوریک، آنرا شناختند و فهم کردند و ‏این فهم نوین را در شعار “دشمن ما همینجاست، دروغ می‌گن آمریکاست!” فریاد زدند. ‏این شعار را می‌توان نشانه‌ای از آغاز ذوب شدن کوه یخ رابطه و نشانه پایان غرب ‏ستیزی و بیگانه هراسی در فهم ملی ایرانیان دانست و این امری است که شیشه عمر نظام ‏را هم در معرض بر زمین کوفتن قرار داده است. رئیس جمهور جدید آمریکا در چنین ‏شرایطی و بر بستر این شکاف عظیم میان مردم و حکومت برای مدیریت بحران مزمن ‏مناسبات دو کشور خیز بر می‌دارد.‏

بایدن چه می‌خواهد؟

قرن ۲۱ بی‌تردید، قرن ظهور و قدرت‌یابی چین است و دولت جدید امریکا که احیای ‏نقش تعیین‌کننده این کشور در حفظ نظم لیبرال جهانی را محور اصلی راهبرد خود می‌‏داند، ناچار است که چالش با ابر قدرت چین را در چهارچوب این استراتژی کلان مدیریت ‏کند. مدیریت تضاد‌ها بر بستر حفظ نظم لیبرال و همبستگی جهانی، خواه ناخواه ایالات ‏متحده را به سمت مقابله با گسترش مناطق نفوذ اقتصادی و سیاسی چین در همه جهان، از ‏جمله و بویژه در خاور میانه سوق خواهد داد و مدیریت بحران ایران نیز از این نگرش ‏راهبردی متاثر خواهد بود. آمریکا نمی‌خواهد و تحمل نخواهد کرد که ایران به عمق ‏استراتژیک چین در خاور میانه و منطقه نفوذ راهبردی این کشور بدل شود. بنابراین ‏حصول اطمینان از اینکه ایران به حیات خلوت چین بدل نخواهد شد، یکی از محور‌های ‏اصلی سیاست دولت بایدن در مقابل ایران خواهد بود. البته چینی‌ها تا کنون حساسیت‌ها و ‏خطوط قرمز آمریکائی‌ها نا دیده نگرفته‌اند. به همه قطع نامه‌های تحریم در شورای ‏امنیت رای داده‌اند و با پاسخ سرد به پیش نویس توافق نامه راهبردی پیشنهادی ج. ا.، ‏نشان داده‌اند که نمی‌خواهند “مساله ایران” آنها را در تعقیب استراتژی فتح آرام بازار‌ها ‏و منابع، با دشواری درگیری با آمریکا مواجه کند. اما گویا این همه داستان نیست و هیچ ‏کس مایل نیست برای همیشه از بازی با کارت ایران صرف نظر کند و نگرانی کاخ سفید ‏به راحتی و بدون تغییرات معنی‌دار در تهران بر طرف نخواهد شد.

مستقل از مساله چین و چالش با آن و مستقل از آنکه کدام حزب بر سر کار باشد، در ‏آمریکا یک نکته روشن است: آمریکا ستیزی جمهوری اسلامی، مستقل از شکل کار و ‏هزینه‌های آن، باید مهار و خنثی شود. آمریکائی‌ها از فردای اشغال سفارت تا امروز این ‏خط ثابت را به اشکال متفاوت دنبال کرده‌اند. امنیت اسراییل و بقیه متحدان آمریکا در ‏خاورمیانه، برای آین کشور همواره مهم بوده است و با بازگشت آن به جایگاه تعیین کننده ‏در حفظ نظم لیبرال جهانی، تداوم تعامل همبستگی راهبردی با اسرائیل و کشور‌های عربی ‏خلیج فارس اهمیت باز هم بیشتری خواهند یافت و هیچ امکانی در ایران که امنیت این ‏متحدان را تهدید کند، نادیده گرفته نخواهد شد.

بر اساس این مقدمات می‌توان گفت که هدف استراتژیک دولت بایدن در منطقه، “خنثی ‏کردن جمهوری اسلامی” به مثابه یک تهدید، چه در منطقه و چه در معادلات کلان جهانی ‏است. از آنجائی که ولایت فقیه خود را با آمریکا ستیزی همذات می‌پندارد و موجویت این ‏نظام در تقابل با “شیطان بزرگ” شکل گرفته و تداوم یافته است، هیچ تغییر رفتاری را که ‏نتیجه آن لغو این “موجودیت” باشد، نمی‌توان به این نظام تحمیل کرد. اگر بدیل در هم ‏کوبیدن خشن ج.ا. را که می‌تواند برای آمریکا به عنوان آخرین چاره، قابل تصور باشد، ‏فعلا کنار بگذاریم، یک گزینه واقعی و قابل اجرای دیگر وجود خواهد داشت که بر پایان “‏آنتاگونیسم” و “آمریکاستیزی” در میان ایرانیان و شکاف عمیق حکومت و مردم، از ‏جمله در مقوله آمریکاستیری، متکی است و می‌تواند بر بستر وجود نیرو‌هائی در متن و ‏حاشیه حکومت که به دلیل منافع اقتصادی، تداوم ستیز با آمریکا و اسراییل را زیان بخش می‌دانند، به این یا آن شکل به تغییر در ساختار قدرت منجر بشود. دولت بایدن بیش از ‏همه مستعد کاربست این استراتژی و راهبرد است و به احتمال بیشتر تمام فشار خود را در ‏این جهت متمرکز خواهد کرد که ساختار قدرت در ایران به گونه‌ای تغییر کند که ‏عملگرایان راستگرا دست بالا را در آن بدست آورند و ایران را به سمت یک “کشور ‏مسول” و بخشی از تقسیم کار و بازار جهانی هدایت کنند.‏

تا آن وقت اما، آمریکا از “نگه داشتن گرگ در قفس” زیان چندانی نخواهد کرد. تنها توجه ‏به فروش ۳۷۰ میلیارد دلار “سلاح انباری” به شیوخ عرب خلیج فارس در چند سال اخیر، ‏کافی است تا متقاعد شویم که گذشت زمان و تداوم تحریم‌ها، چندان به زیان آمریکا نخواهد ‏بود.‏

تمرکز بر شکاف “مردم- حکومت” را نیرو‌های تحول‌خواه و حامی گذار مسالمت‌آمیز ‏به دموکراسی هم محور راهبرد سیاسی خود قرار داده‌اند و این نقطه مشترک، مولد شانس‌ها و تهدیدهای قابل توجهی در مسیر گذار به دموکراسی خواهد بود.

گذار، شانس‌ها و تهدید‌ها!‏

راز سر به مهری نیست که اپوزیسیون راستگرا و افراطی جمهوری اسلامی که از امکانات ‏رسانه‌ای نیرومندی هم بر خوردار است، تمرکز اصلی راهکار خود را بر تضاد ج.ا. و ‏ایالات متحده آمریکا گذاشته بود. این بخش افراطی که به اقدامات نظامی و خشن از سوی ‏آمریکا امید بسته بود، شادی خود را از به قدرت رسیدن ترامپ پنهان نکرد و بلافاصله بعد ‏از اعلام نتایج انتخابات ۲۰۱۶ و گزینش ترامپ، طی نامه‌ای سرگشاده (۱)، همراه با ‏حملات تند به اوباما و سیاست‌های او، از ترامپ خواست که گزینه نظامی را در دستور ‏قرار دهد و نیرو‌های سپاه را در هر کجا و به هر شکل سرکوب نماید. با سقوط ترامپ ‏این افراطیون راست، امید به براندازی قهرآمیز بوسیله آمریکا را از دست داده‌اند و طبعا ‏ناگزیرند که تا اطلاع ثانوی، میدان را به همراهان خود در بخش میانه‌روی حامیان رضا ‏پهلوی واگذار کنند و در نتیجه، کل اپوزیسیون راستگرا برای بازی در زمین بایدن، تلاش ‏خود را بر شکاف مردم و حاکمیت متمرکز می‌کند. این شکاف اما عملکردی دوگانه دارد که ‏بخشی از آن مطلوب راست نیست: میان دور شدن مردم از آمریکاستیزی و گسترش ‏فرهنگ تساهل و خشونت‌پرهیزی، یک پیوند درونی و ارگانیک وجود دارد. این پیوند در ‏جنبش سبز به شکل درخشانی به نمایش در آمد. میلیون‌ها ایرانی در جنبش مسالمت‌آمیزی ‏که در طول یک سال، بار‌ها خیابان‌های پایتخت را به مرکز قدرت‌نمائی بدل کرد، هیچ ‏شعاری علیه آمریکا سر ندادند و رهبران جنبش هم در بیانیه‌های خود، فاصله با فرهنگ ‏غرب‌ستیز و ضد آمریکائی حاکم را با وسواس حفظ کردند. در هیچ یک از جنبش‌های ‏کوچک و بزرگ دهه گذشته هم شاهد شعارهای ضد این و آن کشور نبودیم، اما شعار نبوغ ‏آمیز “دشمن ما همینجاست، دروغ می‌گن، آمریکاست!” به کرات تکرار شده است. ‏راستگرایان اپوزیسیون به همان نسبت که از دور شدن مردم و حاکمیت، از جمله در مقوله ‏‏” آمریکا ستیزی” خوشنودند، از گرایش مردم به خشونت پرهیزی و امتحان همه راه‌های ‏گذار مسالمت آمیز ناخشنودند و تصور می‌کنند که امثال مهندس موسوی، نسرین ستوده و ‏نرگس محمدی جای آنها را تنگ می‌کنند.

به این ترتیب می‌توان تصور کرد که در سالهای پیش رو، هم دولت آمریکا و هم ‏اپوزیسیون راستگرا و براندازان، در کنار نیرو‌های جمهوریخواه، دموکرات و سکولار، ‏هر کدام با هدف خاص خود، نیروی خویش را بر گسل عمیق میان مردم ایران و نظام ‏ولائی حاکم متمرکز کنند. در حالی که هدف و انتظار دولت بایدن از اعمال فشار از این ‏طریق، ایجاد تغییر در ساختار قدرت در ایران است، اپوزیسیون راستگرا در این راهبرد، ‏بی نیازی امریکا به خود و مرگ احتمالی خویش را می‌بیند و نمی‌تواند پیروزی بایدن را ‏آرزو کند. برای اپوزیسیون دموکرات هم تحول نوع چینی که مشکل ج.ا. با آمریکا را ‏بدون باز شدن فضای سیاسی کشورحل کند، هیچ مطلوبیتی ندارد. در عین حال مدل چینی ‏ویا فروپاشی اقتدار حاکم، آنگونه که در شوروی شاهد آن بودیم، می‌توانند تنها گزینه‌های ‏امریکاییان نباشند و دموکرات‌ها ظرفیت و تمایل پذیرش یک جمهوری میانه رو و بر آمده ‏از انتخابات آزاد در نتیجه همکاری راست، چپ و میانه را داشته باشند.

هر چه نشانه‌های پایان ولایت فقیه آشکارتر شود، کسان بیشتری در حکومت و اطراف ‏آن وسوسه می‌شوند که دست به یارگیری در خارج از حکومت بزنند و حود را از جمله ‏برای آمریکاییان “جذاب”تر جلوه بدهند. در نهایت اما، همه چیز شاید در گروی این باشد ‏که جمهوریخواهان، پهلوی‌خواهان میانه‌رو و اصلاح‌طلبان تا چه میزان به منافع و ‏سرنوشت مشترک خود واقف باشند و بدان اهمیت داده، در بازی مثلث مردم، حکومت و ‏آمریکای بایدن، دو ضلع آمریکا و مردم را با خود همراه کنند. دشوار است، اما اگر ‏سرنوشت کشور در مرکز توجه قرار داشته باشد، نا ممکن نیست! افق‌های امید بخشی ‏برای هم صدایی حول شعار “انتخابات آزاد” و جذاب کردن آن برای دموکرات‌ها در ‏آمریکا و بخش‌های عاقبت اندیش تر حکومت می‌تواند پدید آید.

——————————-
۱. نامه سرگشاده ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی به رئیس جمهور منتخب دانلد ترامپ