ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 27.04.2005, 5:38
فاجعه خوزستان و عواقب خطرناك آن

دكترحسين باقرزاده
سه‌شنبه ٦ اردیبهشت ١٣٨٤ – ٢٦ َآوریل ٢٠٠٥
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

سركوب تظاهرات هم‌وطنان عرب ما در استان خوزستان به فاجعه انجامیده و به كشتار و زخمی شدن و دستگیری جمع وسیعی از آنان منجر شده است. مقامات دولتی تعداد كشته‌ها را چند نفر بیشتر ذكر نكرده‌اند، ولی ‌منابع محلی از كشته شدن ده‌ها نفر نام برده‌اند. حزب همبستگی دمكراتیك اهواز در اطلاعیه ٥ اردیبهشت خود از تعدادی‌ «متجاوز از ١٣٠ نفر» كشته و «نزدیك به ١٧٠٠ نفر» دستگیر شده نام برده و اسامی ٥١ نفر را به عنوان كشتگان شناخته شده آن ذكر كرده است. آقای یوسف عزیزی بنی‌طرف نیز در جلسه سمینار حقوق بشر و انتخابات آزاد در تهران در روز دوشنبه ٦ اردیبهشت شمار كشتگان و دستگیر شدگان را به ترتیب ٦٠ و ١٢٠٠ نفر نام برده است. رقم‌های واقعی ‌هرچه كه باشد، تردید نباید كرد كه فاجعه‌ای در این گوشه از كشور ما رخ داده است و تظاهرات آرام هم‌وطنان محروم ما در این نقطه به طرز وحشیانه‌ای به خاك و خون كشیده شده است.

تنش‌های ‌قومی و سركوب اعتراضات هم‌وطنان غیر فارس‌زبان ما كه برای كسب حقوق و آزادی‌های فرهنگی و زبانی و یا تامین خواست‌های دموكراتیك سیاسی صورت می‌گیرد امر تازه‌ای نیست. در ایران تحت سلطه حكومت‌های مقتدر و دیكتاتوری مركزی در بیشترین دوره‌های ٨٠ ساله اخیر، سركوب اقوام غیر فارس تشدید شده است و علاوه بر نفی آزادی‌های زبانی و فرهنگی، مناطقی مانند خوزستان و كردستان و سیستان و بلوچستان از نظر عمرانی و اقتصادی نیز به شدت در محرومیت بسر برده‌اند. مشاهده این محرومیت در منطقه خوزستان كه بر روی ذخایر عظیم نفت و گاز خوابیده و درآمد عمده كشور را تامین می‌كند بیش از هرجای دیگر آزار دهنده است.

تظاهرات اخیر ظاهرا در عكس‌العمل به نامه‌ای منسوب به آقای ابطحی مشاور/معاون آقای خاتمی صورت گرفته است. صدور این نامه از طرف آقای ابطحی تكذیب شده است و قراین نیز نشان می‌دهد كه نامه باید جعلی باشد. ولی موضوع نامه یك مسئله حاشیه‌ای است و جعلی بودن آن مسئله‌ای را حل نمی‌كند و بلكه به گفته آقای رییس دانا مردم عرب زبان خوزستان «مشمول شرایطی بودند كه در همان نامه آمده بود - سلب زمین‌های مردم عرب در دوسوی كارون از خرمشهر تا شوش». در تایید این گفته، آقای جاسم شدیدزاده التمیمی نماينده دوره ششم مجلس شوراي اسلامي از اهواز و دبيركل حزب وفاق اسلامی طی نامه مفصلی به آقای‌ خاتمی مواردی از اقداماتی را برشمرده است كه در سال‌های اخیر در این منطقه صورت گرفته و بر محرومیت مردم آن افزوده است.

این تظاهرات و سركوب خشن آن از سوی جمهوری اسلامی واكنش‌های مختلفی را در بین نیروهای سیاسی ایران به دنبال داشته است. برخی آن را به گرایش‌های تجزیه‌طلبانه‌ای كه در این منطقه وجود دارد ارتباط داده‌اند و متناسب با آن و مواضع خود در قبال آن عكس‌العمل نشان داده‌اند. برخی دیگر با توجه به تحولات منطقه و نقشه‌های احتمالی آمریكا برای حمله به ایران نگران آن شده‌اند كه این پدیده مورد بهره‌گیری آمریكاییان قرار بگیرد و راه ورود آنان به ایران را از این طریق هموار سازد. در هر حالت، فاجعه‌ای كه اكنون در منطقه خوزستان در جریان است می‌تواند عواقب به مراتب وخیم‌تری برای ایران و ایرانیان به همراه داشته باشد. سركوب حقوق و آزادی‌های فرهنگی و زبانی و نفی دموكراسی محلی در مناطق محروم غیر فارس‌زبان ایران هیچ‌گاه به این اندازه استقلال و تمامیت ارضی ایران را به مخاطره نینداخته بوده است.

توجه كنیم كه در فقدان یك تحول دموكراتیك در آینده نزدیك در ایران، خطر حمله نظامی آمریكا به این كشور بسیار جدی است. سركوب مداوم رژیم جمهوری اسلامی و ناامیدی مردم از هرگونه تحول دموكراتیك در درون این رژیم، خواست تحولات ساختاری و تغییر رژیم را تقویت كرده است. بخش بزرگی از مردم چشم به خارج دوخته‌اند و راه نجات خود از سلطه رژیم جمهوری اسلامی را در دخالت آمریكا می‌دانند. این خواست به خصوص در بین اقوام غیر فارس شدیدتر است. آنان می‌بینند كه حمله نظامی آمریكا به عراق اگر در كلیت آن فاجعه آفریده است، ولی موقعیت مردم كرد را در آن كشور تقویت كرده تا آن جا كه یك سیاستمدار كرد به رییس جمهوری آن كشور انتخاب شده است. این واقعیت در ایرانی كه كرد و عرب و بلوچ و تركمن در آن در فقر و محرومیت شدید به سر می‌برند جاذبه زیادی داشته و به طور قطع در تمایل به دخالت آمریكا در ایران اثر گذاشته است.

برای استراتژیست‌های آمریكایی نیز بسیار ساده است كه از این نارضایی‌ها سود بجویند و نقشه‌های خود را بر اساس آن تنظیم كنند. آمریكاییان هم ‌اكنون در مرزهای كردنشین و عرب‌نشین (و بلوچ نشین) ما مستقر شده‌اند و اگر روزی تصمیم بگیرند وارد خاك ایران شوند لازم نیست راه زیادی را طی كنند. از این میان، خوزستان جاذبه بیشتری برای آنان دارد: اشغال این منطقه و منابع نفت و گاز آن حكومت تهران را از بزرگترین منبع درآمد خود محروم خواهد كرد و می‌تواند زودتر آن را به زانو درآورد. و البته آمریكا براین این كار نه به زمان دراز نیاز دارد و نه تلفات سنگینی را تحمل خواهد كرد كه صدام حسین در جریان اشغال خرمشهر و آبادان متحمل آن شد. از سوی دیگر،‌ آیا می‌توان انتظار داشت كه مردم غیور این منطقه هم‌چنان كه در برابر نیروهای صدام حسین ایستادند و از استقلال و یكپارچگی ایران دفاع كردند در برابر آمریكاییان نیز مقاومت كنند؟

پاسخ به یكی دو دلیل مشخص منفی است. اول این كه رژیم صدام علارغم قول‌هایی كه به تجزیه‌طلبان عرب خوزستان داده بود قصدی جز الحاق سرزمین نفت‌خیز ایران به كشور خود نداشت. او كه بعدا به طمع نفت‌های كویت به آنجا لشگر كشاند و سرنوشت خود و عراق را به خطر انداخت به طور قطع قصد آن را نداشت كه خوزستان را به تجزیه‌طلبان عرب آن‌جا واگذارد. و برای مردم خوزستان كه جنایات صدام در مورد هم‌زبانان آنان در خاك عراق را دیده بودند رفتن زیر سلطه او چه جاذبه‌ای می‌توانست داشته باشد؟ این عامل در مورد حمله احتمالی آمریكا صادق نیست. نه آمریكا در منطقه حضور جغرافیایی دارد تا بخواهد سرزمینی را به قلمرو خود بیفزاید و نه زندگی تحت سلطه آمریكا كابوسی هم‌چون زیر بلیط صدام حسین رفتن است. دوم این كه حمله عراق به ایران در سال دوم حیات جمهوری اسلامی اتفاق افتاد و هنوز ‌این جمهوری كارنامه‌ای طولانی از سیاست‌های خود باقی نگذاشته بود. در این شرایط، بسیاری از مردم به امید این كه جمهوری اسلامی آزادی و رفاه و عدالت اجتماعی را ارمغان مردم ایران كند از استقلال ایران در برابر حمله دشمن خارجی حمایت می‌كردند. ولی امروز پس از كارنامه سیاهی ‌از یك ربع قرن كشتار و خشونت و فساد و سركوب و تبعیض به خصوص در مورد اقوام غیر فارس كه این رژیم از خود به جا گذاشته است آیا انگیزه‌‌ مشابهی برای مقابله با آمریكا و باقی ماندن زیر سلطه این رژیم وجود دارد؟

برای پیشگیری از حمله نظامی آمریكا به ایران، صدور بیانیه و محكوم كردن آن كافی نیست. از یك سو سیاست‌های ماجراجویانه اتمی و تروریسم بین‌المللی رژیم حاكم بهانه‌های لازم برای حمله آمریكا را در اختیار آن قرار داده است و از سوی دیگر كارنامه ٢٦ سال حكومت سركوب و خشونت و جهل و فریب این رژیم زمینه‌های پذیرش این حمله را در داخل ایران فراهم ساخته است. امروز به بركت سیاست‌های جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگر گرایش گریز از مركز در سرزمین‌های پیرامونی ایران رشد كرده است. تلاش برای حفظ استقلال و یكپارچگی ایران و دفع خطر آمریكا تنها از طریق نفی سلطه استبداد مذهبی حاكم و استقرار آزادی ‌و دموكراسی و دفاع از حقوق سیاسی و اقتصادی و فرهنگی اقوام غیر فارس میسر است. راه مقابله با آمریكا از دفاع از مردم خوزستان می‌گذرد.

سركوب خونین مردم عرب‌زبان خوزستان به بهانه مقابله با تجزیه‌طلبان به جمهوری اسلامی‌ این فرصت را نیز می‌دهد تا از این امر به عنوان حربه‌ای برای ادامه حیات خود سود بجوید. به عبارت دیگر، اگر روزی شاه مردم را از تغییر می‌ترساند و ادعا می‌كرد كه با رفتن سلطنت ایران ایرانستان خواهد شد، امروز نیز رژیم جمهوری اسلامی از یك سو عملا به تنش‌های قومی دامن می‌زند و از سوی دیگر چنین به مردم وانمود می‌كند كه سقوط آن خطر تجزیه ایران را به همراه می‌آورد. این ادعاها را باید عملا ابطال نمود. باید نشان داد كه مردم ایران فریب این تبلیغات را نمی‌خورند. باید با تاكید هرچه بیشتر بر اصول آزادی و دموكراسی برای ایران و تامین حقوق اقتصادی و فرهنگی و سیاسی‌ اقوام غیر فارس وحدت ملی را به نمایش گذاشت. نیروهایی كه در تاكید بر این اصول تردید یا تعلل می‌ورزند كمك زیادی به حفظ وحدت ملی ایران و ایرانیان نمی‌كنند.

برما است كه به كمك هم‌وطنان عرب‌زبان خود برخیزیم و از تشدید این فاجعه جلوگیری كنیم. خانواده‌های قربانیان این فاجعه خواهان تحویل اجساد عزیزان خود و تعقیب عاملان این فاجعه‌اند. زندانیان آنان باید هرچه زودتر به آغوش خانواده خود بازگردند. یوسف عزیزی بنی‌طرف كه بلافاصله پس از اظهارات روز دوشنبه خویش دستگیر شده است باید بلافاصله آزاد شود. در كردستان نیز یك زندانی سیاسی به نام اسماعیل محمدی در آستانه اعدام قرار دارد و باید او را از اعدام نجات داد. حمایت از حقوق این افراد هم چون سایر كسانی كه تحت حكومت رژیم جمهوری اسلامی از حقوق خود محروم مانده‌اند و یا قربانی سیاست‌های آن شده‌اند وظیفه تك تك ما است. و تنها از این طریق می‌توان به تقویت شعور ملی پرداخت و وحدت ملی مردم ایران را تامین كرد. استقلال و یك‌پارچگی ایران تنها در جامعه‌ای دموكرات كه مردم آن از حقوق برابر برخوردار باشند قابل تامین است و بس.