ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 20.10.2020, 11:52
قطبی شدن فرانسه: امید در ابتدا می‌میرد

برگردان: جمشید خونجوش

پیشگفتار مترجم:
امانوئل مکرون در سخنرانی خود در ۴ سپتامبر ۲۰۲۰ به مناسبت ۱۵۰ سالگی تولد جمهوری فرانسه، از بازانتشار کاریکاتورهای پیامبر اسلام از سوی مجله طنز “شارلی ابدو” دفاع کرد. این بازانتشار همزمان با آغاز محاکمات حمله تروریستی به این مجله انجام گرفته بود که باعث بحث و انتقادهای فراوانی شد بویژه در کشورهای اسلامی، از جمله از سوی رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، و سید علی خامنه‌ای، رهبر حکومت اسلامی حاکم بر ایران. این نوشته در سایت اشپیگل با اشاره به سخنرانی امانوئل ماکرون، به ارزیابی دلایل قطبی شدن کنونی جامعه فرانسه، که در روند مبارزه‌ای سخت بر سر آزادی و بطور کلی مفهوم هویت و تمدن فرانسوی پدیدار شده است، می‌پردازد.
انتشار ترجمه آن را به دلیل قتل ناجوانمردانه مرحوم نوید افکاری از سوی حکومت اسلامی ایران و فضای تاثر و خشمی که در مدیای فارسی زبان به دلیل این عمل شنیع ایجاد شده بود به وقتی مناسبتر موکول کردم. اما، ماجرای قتل وحشیانه ساموئل پتی، معلم تاریخ یک دبیرستان در حومه پاریس، که جامعه فرانسه را به شوک فرو برده، بار دیگر این مبارزه چندوجهی درون جامعه فرانسه را سرتیتر اخبار مدیای دنیا کرده است. قتل فجیع و بی‌رحمانه این معلم بی‌گناه، تنها به دلیل نشان‌دادن کاریکاتورهای پیامبر اسلام به شاگردانش که در چارچوب انجام وظیفه شغلی او جهت آموزش مفهوم آزادی بیان در جامعه دمکراتیک فرانسه انجام گرفته بود، به روشنی نشان می‌دهد که این مبارزه به چه میزان می‌تواند خشن و خونبار شود.

قطبی شدن فرانسه: امید در ابتدا می‌میرد
مقاله‌ای از نیلز مینکمار (۱)

امانوئل مکرون تلاش کرد تا در سخنرانی خود روز جمعه (۴ سپتامبر ۲۰۲۰) به مناسبت ۱۵۰ سالگی تولد جمهوری فرانسه، دل و ذهن هموطنان خود را بدست آورد و تحت تاثیر قرار دهد.

او در مقابل پانتئون، تالار افتخار برای درگذشتگان برجسته و ممتاز تاریخ فرانسه که مکانی برای اجماع عمومی محسوب می‌شود، صحبت کرد. وی گفت جمهوری تقسیم ناپذیر است - شعاری قدیمی جهت دادن امید و ایجاد دلگرمی.

همانطور که در رتوریک سیاسی فرانسه مرسوم است، این جمله منجر به یک مشکل می‌شود، زیرا یک هنجار را توصیف می‌کند: جمهوری می‌باید تقسیم ناپذیر باشد، با حقوق و وظایف برابر برای همه. جهت رسیدن به این هدف باید تلاش کرد. اما جمله طوری بیان شده که گویی وضعیت واقعا موجود را توصیف می‌کند. و این اما درست نیست.

اینجا شکاف میان آنچه فرانسه با اشتیاق آرزو دارد باشد و آنچه که هست آشکار می‌شود. زیرا در واقع، جامعه کنونی فرانسه از هر زمان دیگری دچار دودستگی است: در باره مقابله با اسلام‌گرایی، یهودی‌ستیزی جدید، نژادپرستی و ارزیابی گذشته استعماری خود.

فرانسه برای شهروندانش، کشوری عجیب و غریب شده است. فرانسوی‌ها شاید با کمال میل می‌خواهند مکرون را، هنگامیکه او از وحدت صحبت می‌کند، باور کنند. اما او هرچه بیشتر اصرار می‌کند، شک و تردیدها در این باره که فرانسه راه غلبه بر آنها را نمی‌‌داند، قوی‌تر می‌شوند.

این شک و تردید اخیراً در روند دادگاهی آشکار شد که کار خود را جهت محاکمه افراد مظنون به همدستی با حمله کنندگان به مجله طنز “شارلی ابدو” و سوپرمارکت کوشر “هایپر کاچر” این هفته آغاز کرد؛ دادگاهی که می‌باید تاریخی شود با متهمان بی‌شمار و جلسات محاکمه فراوان. همه جلسات دادگاه برای آیندگان فیلمبرداری می‌شوند.

انتظارات فراوانی از یک دادرسی کیفری علیه همدستان [حملات ژانویه ۲۰۱۵] وجود دارد؛ متهمانی که عمدتاً بزهکاران بی‌اهمیت و بدون ارتباط به اسلام‌گرایی هستند. این مشابه آن است که گویی محاکمات نورنبرگ را علیه رانندگان و منشی‌های دبیرخانه رایش انجام داده باشند.

با این وجود، آیا قانون، زبان ادله‌ها و احکامی که باید صادر شوند، قادر هستند وحشتی را که فرانسه هنوز از آن در شوک به سر می‌برد، برطرف کنند؟ این نوید است. اما حس و حال کشور به گونه‌ای است که امید در ابتدا می‌میرد.

پس از حملات تروریستی در ژانویه ۲۰۱۵، کشور فرانسه چنان متحد شد که از زمان پایان جنگ جهانی دوم تا آن روز بی‌نظیر بود. فرانسه خود را و ارزش‌های خود را در باور به قربانیان بازشناخت. “من شارلی هستم” (Je suis Charlie) - شعاری بود که همه به‌طور خودجوش در باره آن اشتراک نظر یافتند، زیرا روح آنارشیک موجود در کاریکاتورهای این مجله در واقع یکی از منابع هویت فرانسوی بود: آزادی.

اما این شعار [من شارلی هستم] عوارض جانبی پیچیده‌ای ایجاد کرد، زیرا هیچ بحثی در مورد اینکه واقعا شارلی کیست، انجام نشد. در واقع، “شارلی بودن” به طور ضمنی اشاره به آن دارد که می‌باید همان شجاعتی را از خود نشان داد که افراد کشته‌شده [در حمله تروریستی] به نمایش گذاشتند. و چه کسی می‌تواند این را با وجدان راحت همواره به خود نسبت دهد؟

شارلی متعهد به این سنت کاملاً خاص فرانسوی است که می‌توان از هر چیزی یا هر کسی انتقاد کرد یا آن را به سُخره گرفت. در  شارلی هر کشیش یک بچه‌باز شهوت‌ران و هر پلیسی یک “نره خر” دست‌راستی است. هنگامی که همه دنیا به شدت تحت تأثیر عکس آلان کردی (۲) قرار گرفت، شارلی با کشیدن یک نقاشی که جسد آلان را در مقابل پوستر تبلیغاتی مک دونالد با شعار “نوش جان” نشان می‌داد، تجلیل کرد. و تیتر آن عبارت بود از: بسیار نزدیک به هدف.

اما هر کسی نمی‌‌تواند شارلی باشد. و بعضی حتی نمی‌‌خواهند، چونکه این بحث آنها را به حساب نمی‌‌آورد.

به عنوان مثال خانم دانیله اوبونو (Danièle Obono)، نماینده حزب چپ‌گرای “فرانسه سرکش” (France Insoumise)، که همواره یک هدف مورد علاقه راست‌گرایان است، با مجموعه کارهای شارلی مشکل دارد. به همین دلیل، او به شدت مورد انتقاد روزنامه‌نگار اریک زمور (Éric Zémmour) قرار گرفت، که به زمختی از موضع راست افراطی پلمیک می‌کند. پس از حمله به دفتر شارلی ابدو، از اوبونوی سیاه‌پوست در مصاحبه‌ای سوال شد که آیا او از این حملات هیچ غم و اندوهی احساس کرده است، چیزی که او به طورکاملا قابل‌درکی به معنی زیر سوال بردن حس انسانی خود درک کرد. نوعی تبعیض از طریق پرس‌وجو: “فکر می‌کنید که چنین قتل عام مردم غیرمسلح، خوب است یا بد؟”

مجله دست‌راستی “ارزش‌های معاصر” (Valeurs actuelles) در چارچوب یک رمان تابستانی درباره تاریخ قاچاق آفریقایی‌ها در قرن هجدهم، اوبونو را به عنوان برده‌ای نیمه برهنه و کّت‌بسته کشید و توصیف کرد. اوبونو اقامه دعوا کرد. طنز داستان این است که آفریقایی‌ها نیز در قاچاق انسان مشارکت داشتند؛ چیزی که هر کودک دبستانی از آن آگاه است، اما در اینجا دوباره مورد تأکید قرار گرفته است و فحوای کلام کاملا واضح است: تنها “ما سفیدپوستان” آدم‌های بدی نبودیم، بلکه دیگران نیز بودند.

چه کسی قربانی است، چه کسی بزهکار - این چیزی است که بحث‌ها در باره ابدو در حال حاضر در فرانسه به آن تنزل یافته است، بهترین موقعیت برای اینکه سالها دور خود چرخ بزنیم. چونکه واقعا در مورد تاریخ استعمار، جنگ الجزایر و روابط با آفریقا تحقیق و روشنگری نمی‌شود و آموزشی هم داده نمی‌‌شود. کمبود یک نمایشگاه بزرگ و جامع در باره دخالتها، وعده‌ها، مهاجرت و پروپاگاندا در زمینه روابط فرانسه با مغرب و آفریقای سیاه به طور جدی احساس می‌شود.

ساکنان حومه شهر هم واقعاً فرصتی جهت سخن گفتن ندارند. سوء قصد به “شارلی ابدو” به عنوان حمله‌ای از خارج، اقدامی از سوی قدرت‌های خارجی تلقی می‌شود - اما این تنها بخشی از حقیقت بود.

واکنش سیاسی رئیس جمهور وقت فرانسوا اولاند این بود که از مرتکبانِ چنین حملاتی حق شهروندیِ فرانسه سلب شود. گویی که فرانسوی‌ها نمی‌‌توانند اسلام‌گرای قاتل باشند، زیرا که قرار نبوده چنین باشند. اینجا هم بین آنچه که فرانسوی‌ها می‌باید باشند و آنچه بعضی اوقات هستند فاصله وجود دارد.

نمایش نفرت

مارک وایتزمن (Marc Weitzmann) یکی از اشخاصی است که توسعه فرهنگی و سیاسی فرانسه را با نگرانی فراوان دنبال می‌کند. او در کتاب خود “زمانی برای نفرت” (Un temps pour haïr)، توصیف می‌کند که چگونه امتناع از رویارویی با یهودی‌ستیزی ریشه‌دار، که به سرعت در حال افزایش است، منجر به یک وضعیت مسموم شده است.

او می‌گوید، اینگونه است که گویی صفوف ایدئولوژیک سابق متشکل از کمونیست‌ها و گولیست‌ها ذوب شده‌اند و آنچه که در عمق است در حال نمایان شدن است، چیزی است که هیچ کس نمی‌‌خواهد آن را ببیند یا بشنود: یک نفرت ریشه‌دار از یهودیان و از مدرنیته - تمام تصورات ناخوشایند درباره یک فرانسه اصیل، روستایی و مردسالار. این اشباح هنوز در حال گردش هستند. در این میان، امتناع و ناتوانی جناح‌های چپ-لیبرال در واکنش به اسلام‌گرایی نوظهور به مشکل افزوده است.

چگونه می‌توان اعتماد ایجاد کرد و بر سکوت غلبه کرد؟

همبستگی خیر خواهانه با مهاجران، چشم‌ها را جهت دیدن برنامه سیاسی واعظین و پیروان آنها کور کرده است. ترورها ابعاد جدیدی به این آمیزه ایدئولوژیک افزوده‌اند: نمایش نفرت، خشونت و ستیزه‌جویی، که به گفته وایتزمن، خودبیزاری بسیاری از روشنفکران را تقویت می‌کند. همچون دهه سی، مردان عمل تحسین می‌شوند و “پرگویان” معتدل خوار شمرده می‌شوند، نوعی جدید از سنگدلی و آشتی‌ناپذیری ویژگی کشور شده است.

برخی همه‌جا یک گذشته استعماری بازنگری نشده را می‌بینند، دیگران متقاعد هستند که یک تغییر بزرگ بافت جمعیتی در حال وقوع است که در جریان آن گال‌های بومی [جمعیت‌های بسیار قدیمی ساکن اروپا]  توسط آفریقایی‌ها جایگزین می‌شوند.

یک تئوری توطئه راست‌گرایانه بسیار موثر، توسط رنو کامو (Renaud Camus) نویسنده‌ای که در قلعه خود در جنوب فرانسه زندگی می‌کند، تقریباً روزانه در توییتر منتشر می‌شود. اشتیاق به مردانگی هر دو جناح را به هم پیوند می‌دهد؛ هم اسلام‌گرا و هم راست‌گرای رادیکال، در تحسین ستیزه‌جویان و انزجار از زنان قوی، مردان نرم‌خو و افراد چند وجهی متفق هستند.

چیزی بنیادی در فرانسه در حال وقوع است، مبارزه‌ای بر سر تمدن و هویت. چگونه می‌توان اعتماد ایجاد کرد و بر سکوت غلبه کرد؟ کدام افراط گری گفتمان را مسموم می‌کند به جای آنکه آن را ارتقاء بخشد؟ چه کسی شارلی است؟


توضیحات:
اصل مقاله در وبسایت اشپیگل آنلاین

* عنوان یادداشت اشاره به ضرب‌المثل آلمانی است که می‌گوید “امید در انتها می‌میرد” (die Hoffnung stirbt zuletzt)
۱- نیلز مینکمار (Nils Minkmar)، مورخ، ناشر و روزنامه‌نگار آلمانی-فرانسوی است که برای بخش فرهنگی نشریه اشپیگل می‌نویسد.
۲-آلان کردی (Alan Kurdy), پسر بچه سوری بود، که در سال ۲۰۱۵ هنگام فرار به همراه خانواده خود از جنگ داخلی سوریه در دریا مدیترانه غرق شد. انتشار عکسی از جسد او در نزدیکی سواحل بودروم ترکیه باعث جریحه‌دار شدن احساسات جهانیان شد و موجی از واکنش‌ها را برانگیخت، متاسفانه فقط برای چند روزی.