ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 13.07.2020, 0:53
دربابِ خشونت‌هایِ تکراری و نهادینه شده

ایرج سروآزاد

با توجه به اینکه حکم اعدام تعدادی از جوانان میهن در دستگاه قضایی غیر مستقل و دارایِ سوابق و کارکردهای ناعادلانه و ‏غیر منصفانه صادر شده است و در آستانه‌یِ اجرا قرار دارد، و بسیاری از حقوقدانانِ معتبر و همچنین برخی از ‏فرهیختگان و اهالی فرهنگ و هنر،بنابر موازینِ انسانی و اعتلا و اعتباربخشی به موازین حقوقی و رعایتِ حداقلی از مفهومِ ‏گمشده‌یِ عدالت، همینطور برخی نهادهای بین المللی خواستار دادرسی منصفانه و لغو این احکام شده‌اند، مواردی در این ‏زمینه به نظر می‌رسد که از این قرارند:‏

از آنجا که این احکام بسیار عجولانه ودر فضای تاریک و فروبسته و به منظوری غیر از رعایت موازین دادرسی و اجرایِ ‏عدالت که رکن اصیل و انکار ناپذیر دستگاه دادگستری باید باشد، صادر شده‌اند و از سویِ دیگر به منظور تداوم بخشیدن به ‏خشونتِ حکومتی و تکرار آن در آینده، تعدادی دیگر از معترضین آبان ماه نیزمتهم به “افساد فی الارض” شده‌اند، یادآوری ‏این نکته ضرورت دارد که در وهله‌یِ نخست باید مفهوم “افساد فی الارض” و “مفسد فی الارض” بطور دقیق و قابل فهم ‏تبیین و تعریف گردد تا شک و تردیدهایِ بسیار در انطباق این مفاهیم باعملکردهایِ آدمیان تا حدودی برطرف گردد. چراکه ‏این پرسش بنیادین و اساسی در بسیاری اذهان وجود دارد که “مفسد فی الارض” به راستی کیست؟ آیا کسانی که سرمایه‌هایِ متعلق به مردم و کشور را به تاراج می‌برند و فقر و فساد و بیکاری و اعتیاد و خشونت خانگی و آفتابه دزدی و تن ‏فروشی و گسترش هولناکِ دره‌هایِ فقر و فاصله‌هایِ لجام گسیخته و حیرت انگیزِ طبقاتی را سبب سازگشته‌اند، و انسان ‏و زمین را به سقوط و تباهی کشیده‌اند، در زمره‌یِ صالحان‌اند؟ معانی و تعاریفِ راستین در کدام گورستانِ نفرین شده‌ای ‏گم و گور شده‌اند؟

موضوع دیگر اینکه فرض کنیم اتهاماتی که بر این جوانان وارد کرده‌اند کاملاٌ درست باشد، پرسش اینجاست که چه کسانی ‏بسترها و شرایط لازم را برای ارتکاب جرم فراهم کرده‌اند؟ - حرکتِ بی‌دلیل که در دنیا وجود ندارد- چرا مسببین اصلی ‏نباید در دادگاه صالحه و مستقل و بی‌طرف محاکمه شوند؟ گذشته از این موضوع که هیچ یک از محکومین مرتکب قتل و ‏جنایت (سهواٌ یا عمداٌ ) یا آسیب‌هایِ جبران ناپذیری مانند کشتارهایِ خیابانی و کشتارهایِ حیرت انگیز به علت خطایِ ‏انسانی، و جنایاتِ هولناک و ضدبشری ( مانند فجایعی که در کهریزک گذشت و یا قتل‌ها، آسیب‌ها و تهدیدهایی که به علتِ ‏ادغام زندانیانِ خطرناک با زندانیانِ عقیدتی اتفاق افتاده) نشده‌اند، باید یادآوری کرد که چه عوامل و اشتباهات و خودخواهی‌ها و منیت‌هایِ توهین آمیزی باعث شده است که بخش‌هایی از مردمِ به ستوه آمده با احساساتِ جریحه دار دست به ‏اعتراض بزنند؟ گو اینکه اعتراض حقِ قانونی و طبیعیِ مردم است و حکومت‌ها حق ندارند اعتراضات مردم را به خشونت ‏بکشانند و سرکوب کنند. به منظور روشن تر شدن موضوع نگاهی گذرا به رویدادهایِ مربوط به انتخابات سال ۸۸ و ‏اعتراضاتِ بسیار پرهزینه در آبان ۹۸ که هردو از سوی حکومت مدیریت و برنامه ریزی شدند و جوانان و مردمان ‏بسیاری را به گرداب‌هایِ خونین سرکوب و مرگ و مجازات فروکشیدند، ضروری ست:‏

در انتخاباتِ سال ۸۸، از مدت‌ها پیش از برگزاریِ انتخابات حکومت در بوق و کرنا دمید و مردم را به حضور پرشور و ‏حماسه آفرین در انتخابات فراخواند، بی‌تردید آمریکا و اسراییل و همینطور به قول حکومتی‌ها “ضدانقلاب” هم نه در تعیین ‏کاندیداها نقشی داشتند و نه در شیوه‌هایِ برگزاری انتخابات، بسیاری از مردم و به ویژه جوانان به امید اندکی تغییر و اندکی ‏احتمالِ بهبود در مناسباتِ اجتماعی و اقتصادی وارد میدان انتخابات شدند، این چه حقه بازی و خیانت بزرگی بود که بیش از ‏یازده میلیون رای مردم دزدیده و به مالکیتِ دیگری درآید؟ “رای” هویت و شناسنامه‌یِ تصمیمِ عقلانیِ شهروند است و هیچ ‏توهینی بزرگ تر از این نیست که عده‌ای رجاله‌یِ بی‌سروپا رایِ مردم را تصاحب و آن را به ضد خودش تبدیل کنند. این ‏یک فاجعه‌ی بزرگ بود که احساسات مردم را به شدت زخم آگین کرد، پس از این تقلب وقیحانه و آشکار، مردم حق داشتند ‏اعتراض کنند، راه درست برای حل اختلاف این بود که هیئتی انتخابی از طرفین موارد اختلاف را بررسی کنند، اما باندهایِ ‏قدرت و غارت که درهمه‌یِ امور تمامیت خواهند و در همه‌یِ امور مداخله گر و سلطه جو، از ترس برملا شدنِ حقیقت، و ‏از ترسِ احتمالِ لاغر شدن دزدی‌ها و غارت‌ها و زد و بندهایِ خائنانه و وطن فروشانه، مردم معترض را به گلوله بستند و ‏آن فجایع حیرت انگیز را به بار آوردند. این بدبختی بزرگی ست که بطور مداوم اخبار سرکوب و تجاوز و دزدی و غارت – ‏که بخش‌هایِ کوچکی از آن آشکار می‌شود- در خبرگزاری‌ها به نام ایران رقم بخورد. این بدبختیِ بزرگی ست که در ‏دنیایِ امروز بگویند ملتی با چندهزار سال سابقه‌یِ تمدن هنوز یک انتخاباتِ ساده را نمی‌توانند به شکل سالم مدیریت کنند. ‏پرونده‌ی چنین جنایتِ بزرگی چگونه به سادگی فروبسته شده و عاملین اصلی این خیانت از چند سال پیش( دوره به دوره) ‏برایِ انتخابات‌های بعدی دورخیز می‌کنند؟ چرا طرفین دعوا در یک دادگاه صالحه و بی‌طرف محاکمه نشدند تا حقیقت به ‏طوری مستند در پیشگاه افکار عمومی آشکار شود؟

در اعتراضات آبان ماه نیز چه آن را بپذیریم چه نپذیریم کفه‌یِ سنگینِ تقصیرات متوجه حکومت است. پیش از سه برابر ‏شدن بهایِ بنزین شایعاتی در این زمینه وجود داشت که بطور مکرر از سویِ حکومت انکار شد و تاکید شد که هیچ برنامه‌ای برای افزایش قیمت در دست اجرا نیست. سپس در بدترین موقعیت ممکن بدون مقدمه و صحبت قبلی قیمتِ سه برابری ‏اعلام می‌شود و جامعه را به اعتراض وادار می‌کند. ضمن اینکه بدون اطلاع کافی از دانش اقتصاد نیز هرکسی می‌داند که ‏این افزایش بها بلافاصله بر قیمت کالاهایِ ضروری اثر گذار است و همانگونه که می‌بینیم قیمت بنزین فعلاً ثابت شده و ‏قیمت اقلام ضروری و معیشتی به گونه‌ای توقف ناپذیر سیر صعودی طی می‌کند و زندگی مردم عادی را با اخلالِ شدید ‏مواجه کرده. ‏

منظور از یادآوریِ کوتاه و گذرایِ این نکات این بود که وضعیت زندگی و امیدها و آرزوهای یک جوان – با انرژی‌هایی که ‏در وجودش نهفته است و در صورت جریان یافتن در مسیرهای مثبت می‌تواند مفید و سازنده باشد- در جامعه‌یِ امروز را ‏در یابیم. با توجه به موارد فوق و شرایط اجتماعی و اقتصادی، باید پرسید کدام راه بر جوان ایرانی گشوده مانده است؟ ‏وضعیت اقتصاد و اشتغال که در کشور بسیار ثروتمند ایران، برهمه کس روشن است، تازه اگر در جایی مشغول به کار ‏شود تا آخر عمر امکان تهیه‌یِ مسکن و برخورداری از یک زندگیِ متوسط را در خواب هم نمی‌تواند ببیند.در مقابل این ‏محرومیت‌ها زندگی‌های لاکچری فرزندان مسئولین حکومتی در داخل و خارج و ریخت و پاش‌ها و ولخرجی‌ها و فخر ‏فروشی‌ها....در زمینه‌یِ امور اجتماعی هم درها به روی او بسته است. اگر فعال اجتماعی باشد یا محیط زیستی، سر از ‏زندان‌هایِ غیراصولی و ناامن و غیر بهداشتی در می‌آورد، اگر اعتراض کند جمجمه اش را در خیابان متلاشی می‌کنند، در ‏انتخابات محدود و غیر دموکراتیک هم که حق شرکت کردن ندارد –بنابر آنچه که توضیح داده شد- اگرخواهان و علاقمند به ‏کمک کردن به مردم محروم و فعالیت در امر نیکوکاری باشد، از فعالیت او جلوگیری خواهد شد.... دایره‌یِ محدودیت‌ها بر ‏دختران و زنان – که علی الظاهر ننگِ جامعه هستند و خدا اشتباهاً آنها را در حواشی آفریده است - بسیار فروبسته تر و ‏توهین آمیزتر است....در دورانِ باستان با بردگان هم اینگونه رفتار نمی‌کرده‌اند، برده دار حداقل اینقدر شرافت داشت و ‏مسئولیت سرش می‌شد که شکم برده را سیر نگه دارد. ‏

یاد آوریِ این نکته ضرورت تام و تمام دارد که نویسنده‌یِ این متن لیدر سیاسی نیست و نمی‌خواهد باشد- گو اینکه باندهایِ ‏قدرت و غارت چنان در اینسو و آنسو گردوخاک راه می‌اندازند و عرو تیز می‌کنند و هل من مبارز می‌طلبند که آرام ترین ‏و غیر سیاسی ترین آدم‌ها را نیز به میدان فرا می‌خوانند- اما در مقام یک شهروندِ مسئول و میهن دوست و مردم گرا و البته ‏مقتدر، یادآوری می‌کند که به سودِ همگان خواهد بود – تاکید می‌کنم- به سود همگان خواهد بود که به موازاتِ لغوِ احکامِ ‏خشونت بارو خشونت گسترِصادر شده- که بنابر ارجاعِ دوباره به دیدگاه حقوقدانان معتبر، از وجاهت قانونی و حقوقی ‏برخوردار نیست- کلیه‌یِ زندانیانِ عقیدتی نیز آزاد گردند و دست یازیدن به کارِ پرخطرِ بگیر و ببندها و دهشت افکنی‌هاو ‏خشونت پراکنی‌ها متوقف شود. همچنین از سرِ ناگزیری به کارگران و هموطنانِ کارد به استخوان رسیده‌ای که هیچ راهی ‏به جز حضور خیابانی و اعتراض ندارند توصیه باید کرد که موازین بهداشتی را حتی المقدور رعایت کنند. امکانات محدودِ ‏درمانی اشباع شده و همه گیری به سرعت در حال پیشروی ست، و از آنجا که جامعه‌یِ ایرانی جامعه‌ای به شدت آسیب ‏دیده و زخم خورده و سوگوار است، ضمن تاکید بر حق طلبی، باید مراقب بود که آسیب‌هایِ بیشتر بر جامعه وارد نگردد. ‏برخلافِ فرومایگانِ بی‌فرهنگ و بی‌آیین که قتل عام برایِ آنان ساده تر از کوفت کردنِ یک لیوان آب است، در قبالِ یک ‏قطره خونِ به ناحق ریخته شده و بازتاب‌هایِ محتومِ آن، کسی نمی‌تواند پاسخگو باشد.‏

یاد آوری این نکته نیز خالی از ضرورت نیست که راهی را که یکصد بار از آن رفته‌اند و به گمان خود به نتیجه‌یِ مطلوب ‏رسیده‌اند، در مرتبه‌یِ صدو یکم – بنابر تغییرات بنیادینی که در تمامیِ صورت‌ها و معانی شکل پذیرفته- الزاماٌ به نتیجه‌یِ مشابهِ پیشین شاید منجر نگردد. ‏

و از آنجا که گروهی توهم زده که خود را صاحب مملکت و مردم و همه چیز به شمار می‌آورند و با این ایمانِ راسخ اما به ‏شدت لنگ، لگد بر زمین می‌کوبند و تیز در می‌دهند و کف بر دهان می‌آورند که ما باید عربده بکشیم و دیگران حقِ سخن ‏گفتن نداشته باشند. اگرچه اصراری بر ادامه‌یِ سخن نیست- در واقع هیچ اصراری نیست، گو اینکه آنان مخاطب به شمار نمی‌روند- اما محضِ اطلاع یاد آور می‌شود اگر این فرض غلط را بپذیریم که سخن گفتنِ دیگری خطرناک است و باید ‏خاموش شود، بی‌تردید با این قطعیت مواجه خواهند شد که سکوت – چه اختیاری باشد چه در شرایط اضطرار- به ویژه در ‏حوالیِ آخرِ خط که موضوعات ابعاد ناشناخته‌ای پیدا می‌کنند، می‌تواند بیش از آنچه که در تصور بگنجد، خطرناک، ‏ویرانگرو فاجعه آفرین با ابعادی جبران‌ناپذیر و باور ناکردنی باشد.‏

‏۲۲/تیر/۹۹‏