ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 25.06.2020, 16:20
از میدان تا چاله میدان!

احمد پورمندی

از میدان تا چاله‌میدان، پهنای باندی است که پهلوی‌طلبان اقتدارگرای ایران در آن “فعالیت سیاسی” می‌کنند و نظریه ” ارتجاع سرخ و سیاه” رشته‌ای ست که این دو میدان را به یکدیگر متصل می‌نماید.

در ”میدان” هواداران شیک پوش خاندان پهلوی در سالنی مجلل، رضا پهلوی را چون نگینی در میان می‌گیرند. برایش پاس گل می‌سارند و توپ در نقطه پنالتی می‌کارند تا در یک بازی “یک گله” هر چه که خواست و توانست به دروازه خالی، گل بزند. آنها با هر گلی، به وجد می‌آیند و شهسوار محبوب شان را با کف‌های مرتب تشویق می‌کنند و در نقطه اوج بازی، دو میلیون نفر هم روی جمعیت ایران گذشته، شاهزاده را “امید ۸۵ میلیون ایرانی” اعلام می‌کنند! در “میدان”، لباس‌ها شیک و سخن‌ها فاخر، “آزاد اندیشانه” و سنجیده‌اند و همه چیز از زیبائی برق می‌زند.

در “چاله میدان” اما، اوضاع به گونه دیگری است. کافی است در این یا آن گوشه فضای مجازی، به اسب شازده “یابو” بگویید تا دهان سربازان شاه اللهی باز شود و ضمن برپا کردن هزاران چوبه دار برای “توله‌های آخوند‌ها و کمونیست‌های خائن”، از همه نزدیکان سببی و نسبی گوینده، پذیرائی شاهانه کنند. حتما سربازان گمنام امام زمان هم در این ارکستر بد آهنگ و زشت نواز، سازی می‌نوازند، اما کرم اصلی از خود درخت چاله میدان است، چرا که داستان به فضای مجازی ختم نمی‌شود و در فضای حقیقی هم آدم‌های با اسم و رسم و با گوشت و پوست و استخوان، زنده خوارانه، در سودای جوییدن گلوی “ارتجاع سرخ و سیاه” روز شماری می‌کنند و فرشگردی‌های “میدان” که مقابله با این “ارتجاع” را در برنامه خود دارند و اراذل “چاله میدان” به یکدیگر می‌رسند.

چرا شعار ” ارتجاع سرخ و سیاه” امروز ارتجاعی و ضد ملی است؟

این شعار در زادگاهش که دربار محمد رضا شاه و ساواک بود هم، فاقد یک محتوای سنجیده و راهبردی بود و بیش از آنکه راهنمای عمل باشد، دشنامی بود از سر خشم! هر چه روابط شاه با شوروی بهبود می‌یافت، روشن تر می‌شد که ارتجاع سرخ مورد نطر او تنها حزب توده نیست، کل روشنفکران، ملیون و بویژه هواداران دکتر مصدق محاطبان اعلیحضرتند. در بخش ارتجاع سیاه، ابهام و سردرگمی‌ها بیشتر بود. در حالی که بازرگان و طالقانی باید در زندان می‌ماندند، ملاهای مرتجع قم از کمک‌های مالی منظم دربار برخوردار بودند و هواداران خمینی هم در سراسر کشور آزادانه در حرکت بودند و سپهر اجتماعی نو ظهور و گسترده بعد از رفرم‌های همه جانبه دهه چهل را به جولانگاه خود بدل کرده بودند. روشنفکران مورد غضب شاه نه می‌توانستند و نه – متاسفانه- می‌خواستند که حضور ملا‌ها در سپهر عمومی را به چالش بکشند و اندیشه‌های ارتجاعی و قرون وسطایی خمینی را افشا و طرد کنند.

مستقل از نقش و جایگاه این شعار در دوران شاه، امروز پنج دهه پس از آن ایام، در آوردن این عتیقه از موزه سیاست، گردگیری و روی میز گذاشتن آن، جز یک پوپولیسیم فاشیستی هیچ معنی دیگری ندارد. در این فاصله پنجاه ساله:

- ارتجاع سیاه در فرم ولایت مطلقه فقیه، قدرت را قبضه کرده است.
- اتحاد شوروی فرو پاشیده و جایش را به مجموعه‌ای از کشور‌ها با حکومت‌های اغلب مافیائی سپرده است و دیگر خطری از ناحیه ” شوروی” ایران را تهدید نمی‌کند
- اکثریت قریب به اتفاق چپ ایران با اندیشه‌های کمونیستی تسویه حساب کرده و نظیر چپ بقیه کشور‌های جهان به جریانات لیبرال دمکرات یا سوسیال دموکرات پیوسته است.
- روشنفکران مسلمان از بازرگان و طالقانی تا پیمان، مجتهد شبستری، موسوی و کروبی که با خمینی و ارتجاع سیاه همراهی کرده بودند، از حکومت و باور‌های ارتجاعی آن روی بر تافتند و با باور به سکولاریسم و یا نقش حداقلی مذهب در سیاست، به اردوی رفرم پیوسته‌اند.

بعد از این همه تغییرات، پرسیدنی است که آقایان با شعار ارتجاع سرخ و سیاه قصد جارو کردن کدام نیرو‌ها را دارند و چرا؟ چگونه می‌توان هزاران نفر از مبارزان راه آزادی را که در دهه شصت برای جلوگیری از غلبه ارتجاع سیاه کشته شدند، مرتجع نامید؟ مگر می‌توان بر پیشانی خیلی از مبارزان سیاسی، مدنی و رسانه‌ای که از پیشینه چپ یا مذهبی برخوردارند و برای اصلاح امور تلاش می‌کنند، مارک مرتجع کوبید و خود مرتجع نبود؟

واقعیت این است که ایران نخستین کشوری نیست که در آن راست افراطی با پرچم پوپولیسم و شعار جارو کردن کل آپارات سیاسی به میدان می‌آید. در این استراتژی، همه دزد، بی کفایت، خائن و مرتجع‌اند جز یک نفر! و آن یک نفر، یک پیشوا، یک سزار، یک رهبر فرزانه یا یک شاه است که می‌آید تا معلولین، خارجی‌ها، کولی‌ها، کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها و... را پاکسازی کند و نژاد برتر را از شر خون‌های کثیف رها سازد.

فرشگرد که دعوت ازترامپ برای حمله به ایران را در بیانیه تاسیس خود آورده است و کل آپارات سیاسی پوزیسیون و اپوزیسیون را مرتجع و فقط شایسته سطل زباله می‌داند، یک انحراف واپسگرایانه و ضد ملی است که “میدانی” (Salonfähig) کردن چاله میدان و آویختن کراوات فیروزه‌ای بر گردن کاریکاتور شعبان جعفری و رمضان یخی را پی می‌گیرد و خواسته یا ناخواسته راه سرداران اقتدارگرای سپاه، به سوی تسخیر همه قدرت را هموار می‌کند.

رضا پهلوی، گرچه نگاه مهربانش به فرشگردی‌های میدانی را پنهان نمی‌کند و از مرزبندی روشن و اعتمادبرانگیز با چاله میدان هم تن می‌زند، اما تا امروز نتوانسته به سود آنها، با خودش تعیین تکلیف کند و بسیار بعید است که در آینده استعدادی برای این کار از خود نشان بدهد. او شاید بهتر از اینگونه هواداران خود فهمیده است که مردم ایران بعد از آنکه شاهی مستبد را به زیر کشیدند و از ستم ولی فقیه مرتجع و مستبد هم به جان آمدند، منطقا دیگر به هیچ دیکتاتور و پیشوائی کولی نخواهند داد و بر فرض هم که چنین کنند و گفتمان “کوروش کبیر+امام زمان” – به جا مانده از دوران پهلوی دوم- به گفتمان برتر بدل بشود، باز یک دوجین سردار، پیش از او در صف ایستاده‌اند و طبقات و گروه‌های برخوردار ایرانی، سرمایه داران، فن سالاران، دیوانسالاران و نظامیان، گزینش یک سردار در درون را بسیار کم هزینه تر از پرداخت بهای سنگین احیای سلطنت از طریق مقابله ارتش آمریکا با “رفتار مخرب سپاه پاسداران در منطقه، در تمام جبهه‌ها و با تمام ابزارهای موجود” خواهند یافت.

شاید بتوان تمایل رضا پهلوی برای یافتن زبان مشترک با جمهوریخواهان را ناشی از همین بی‌آینده بودن پوپولیسم اقتدارگرای فرشگردی و وقوف او بدان دانست. او امروز، به یمن چند دهه فعالیت پیگیر و “خدا پسندانه!” رسانه‌های کلان در بهره جوئی از شکست و نوستالوژی و “جا انداختن” احیای سلطنت به عنوان بدیل، به فردی نسبتا محبوب در میان بخشی از مردم ایران تبدیل شده است. آیا او این ظرفیت را دارد که با کنار گذاشتن “رهبر-شاهی” محبوبیت خود را در خدمت استقرار دموکراسی در کشور هزینه کند؟ همه چیز به این بر می‌گردد که آیا جمهوریخواهان در امروز و آینده حرفی برای گفتن دارند؟ وقتی ما جمهوریخواهان علی رغم برخورداری از پایه اجتماعی گسترده و بیشترین شمار کادرهای ورزیده، قادر به تولید هیچ اراده سیاسی قابل رویتی نباشیم، رضا پهلوی دلیلی برای جدا شدن از پایگاه سنتی و اقتدارگرای سلطنت نخواهد داشت.

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت!


نظر خوانندگان:


■ جناب پورمندی،
جدا از مساله رضا پهلوی و مرتجین فرشگرد، فکر نمیکنید امروز کمی دیر است برای برخورد جانبدارانه از طالقانی و بازرگان؟ یکی که طرفدار مجاهدین بود و دیگری هم که از طرف سازمان شما انگ نوکری آمریکا را خرده بود. دریغ از کمی شهامت برای پرداختن به نقش سازمان شما در حمایت مطلق از همان ارتجاع سیاه که ظلمت را بر ایران حاکم کرد. و البته صد دریغ از سایت ایران امروز که به راحتی میتواند چنین کامنت‌ها را به اقتضای روز سانسور کند.
مهرداد


■ اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه از دیر باز واقعیت داشته است و تاکنون همچنان ادامه دارد و نیازی نیست خود را به کوچه علی چپ بزنیم. مقاله شما بطور مشخص واکنش به مقاله‌ای است که چندی پیش در ایران امروز منتشر شده بود و بهتر آن است که شعار ندهیم و تاریخی را که طی کرده‌ایم نبش قبر کنیم و حق را به حق دار بدهیم. کسانبکه علیه شاه از خمینی حمایت کرده‌اند و خود را چپ و مترقی می‌دانند هنور به کردار خوبش افتخار می‌کنند. تاریخ گواهی می‌دهد که محمد رضا شاه با همه انتقاد‌ها نسبت به خمینی در جایگاه و مرتبه بالایی ایستاده است و خمینی ننگ تاریخ ایران است.
ناصر مستشار


■ جان کلام را آقای پورمندی در چند جمله پایانی گفته است. آیا جمهوری خوهان می توانند ائتلافی از نیروهای لیبرال و چپ دمکرات بسازند که بتوان در یک همآوردی دمکراتیک با مشروطه خواهان آینده ایران را به شکلی مسالمت آمیز رقم زنند؟ درغیر این صورت، بیم آن می رود که در ابران حکومتی مافیایی به سبک پوتین در روسیه بر سر کار آید و سیر قهقرایی کنونی به شکلی دیگر ادامه یابد- البته اگر کشور راه به تجزیه و فروپاشی نبرد!
شاهین خسروی


■ آقای مهرداد عزیز!
برای تصحیح خطا هیچ وقت دیر نیست. سازمان اکثریت در پلنوم وسیع سال ۸۶ و در کنگره اول سال ۹۲ اشتباهات خود و خط مشی شکوفائی ج.ا. را بدون ابهام و ملاحظه مورد نقد قرار داد. کتاب کنگره اول و اسناد پلنوم وسیع در دسترس است. تا آنجائی که من می‌دانم، طالقانی عضو جبهه ملی و از بنیانگذاران نهضت آزادی بود که به همه گروه‌ها از جمله فدائیان و مجاهدین نگاه پدرانه‌ای داشت. رهبری مجاهدین سعی می‌کرد از این نگاه کلی طالقانی برای خودش یک سپر دفاعی بسازد و طالقانی را مال خود کند. اما آیت الله کمی قدبلندتر بود.بله، حق با شماست و چسپاندن بازرگان به آمریکا و تبدیل واژه محترم “لیبرال” به دشنام یک خطای بزرگ و مرگبار بود که حزب توده و سازمان اکثریت مرتکب شدند. اکثریتی‌ها هم در دو اجلاس مذکور و هم در بسیاری از موضعگیری‌های دیگر، سعی کردند که خطای خود را جبران کنند. مهندس سحابی، دکتر یزدی و دیگر رهبران نهضت آزادی بخشیدند و هم اکنون، همه شاخه های جبهه ملی هم علاقه‌ای به تبدیل گذشته به مانع همکاری در آینده ندارند. امیدوارم که شما هم ببخشید.
پورمندی


■ ناصر مستشار گرامی!
خوشحال می‌شوم که “ارتجاع سرخ و سیاهی تا هم اکنون همچنان ادامه دارد” را با اسم و آدرس معرفی کنید تا بتوانیم گفتگوی سازنده‌ای داشته باشیم. همانطور که در یادداشت اشاره کردم، من بازسازی این عتیقه سیاسی و تبدیل آن به وسیله سیاست‌ورزی را اقدامی ارتجاعی و ضد دموکراتیک می‌دانم. لطفا آدرس مشخص بدهید. همانگونه که در پاسخ به آقای مهرداد نوشتم، بخش بسیار بزرگ چپ توده‌ای- اکثریتی آن زمان چه در اتحاد جمهوریخواهان، چه در حزب چپ و چه در همبستگی جمهوریخواهان مواضعی لیبرال و سوسیال دموکراتیک را پیگیری می‌کنند. شما هم اگر نسبت به با این یا آن موضع سیاسی جریانات مذکور نقدی دارید، همان را مطرح کنید که شایبه همراهی شما با جریان فاشیست‌مآب فرشگرد پدید نیاید. مقایسه خمینی و شاه هم مساله سیاست‌ورزی در سال ۲۰۲۰ نیست. هر دو چهل کفن پوسانده‌اند. اگر می خواهید از آقای رضا پهلوی و احیای سلطنت دفاع کنید، همین را بگویید.
پورمندی


■ آقای پورمندی: این سفره‌ی خونینی که در ایران پهن است، نتیجه‌ی اتحاد شما، ارتجاع سرخ با ارتجاع سیاه بود، که سیاهی و خون به بار آورد. لطفا خودتان را به کوچه‌ی علی چپ نزنید. کسی شماها را جدی نمی‌گیرد.
منصور رحیمی


■ جناب پورمندی،
ممنون از اینکه وقت گذاشتید. بار اول نیست که کسی از شمار سازمان اکثریت با ارجاع به اسناد کنگره اول سازمان به راحتی از خیر فجایع استرتژیک سال‌های ۶۰ می‌گذرد و طلب مغفرت می‌کند. اگر گاهی از خود بپرسید چرا بعد از گذشت بیش از ۳۰ سال هنوز اصطلاح “اکثریتی‌توده‌ای” از زبان‌ها نمیفتد به این دلیل است که خواندن آن اسناد جایگزین تجربه دردناک زندگی ۴۰ ساله در این حکومت نمی‌شود. اصولا به جز یک اقلیت بسیار ناچیز کسی آن اسناد را نمی‌خواند. محض اطلاع شما، ادامه صدور اطلاعیه مشترک با حزب توده، که دیگر رمقی از آن باقی نمانده، به این ستیز علیه سازمان شما تداوم همیشگی میب‌خشد. البته واقفم که شما و تنی معدود راه خود را از مسٔول اول سازمان در آن سالها جدا کردید.
مهرداد


■ آقای رحیمی! همین قدر که در حد نوشتن دو خط “جدی” گرفتید، مثبت است. من اما، شما را جدی می‌گیرم و امیدوارم که خودتان هم خودتان را جدی بگیرید. کوچه علی چپ و رضا راستی در کار نیست. به اطراف خودتان نگاه کنید. توده‌ای‌ها و اکثریتی‌های سابق را به عنوان ارتجاع سرخ، از صحنه سیاسی سکولار و جمهوریخواه حذف کنید و ببینید که چه برای مان باقی می ماند. سرمایه های سیاسی و اجتماعی، به ملت و کشور تعلق دارد و هیچ انسان میهن دوستی مجاز به برخورد فله‌ای و مرتجع نامیدن شمار زیادی از کوشتدگان راه آزادی و حقوق بشر نیست. تردیدی نیست که چپ ایران هم در پهن کردن این سفره خونین سهم داشت، اما اگر تاریخ را با عینک تعصب نخوانیم، آنچه نقش تعیین کننده را در این گشودن این سفره داشت، اتحاد ” استبداد سفید” و “ارتجاع سیاه” بود. در خاطرات کارورزان رژیم سابق، به اندازه کافی فاکت در این مورد وجود دارد.
پورمندی


■ آقای مهرداد عزیز! همان طور که احتمالا مطلع هستید، سازمان اکثریت در اتحاد با شماری از منفردین و بخش از سازمان اتحاد فداییان که خود نتیجه اتحاد بقایای اقلیت و انشعاب ۱۶ آذر بود، حزب چپ را تاسیس کرده‌اند. من عضو حزب چپ نشده‌ام و در مورد سازمان اکثریت هم، تعلیق کامل فعالیت در خارج را مناسب‌تر می‌بینم و هیچ نوع فعالیتی به نام اکثریت و در تقابل با حزب چپ را به رسمیت نمی‌شناسم. در مجموع برای همه تشکل های به جا مانده از دوران جنگ سرد چشم اندازی در کشور نمی‌بینم، اما تا زمانی که جایگزین های مناسبی پدید نیایند، با کلنگ برداشتن هم نمی توان گامی به جلو برداشت.
با احترام / پورمندی


■ جناب پورمندی گرامی، حق با شماست برخورد فله‌ای و مرتجع نامیدن کوشندگانِ راه آزادی و حقوق بشر را. و من هرگز اجازه به خود نمی‌دهم که چنین کاری کنم. امیدوارم بتوانیم از گذشته، درس آموزی کنیم. در همان استبداد «سفید»ی که بنده چندان دلِ خاطری به آن ندارم، با سپاه دانش میلیون‌ها کودک روستایی با سواد شدند. اکثر قریب به اتفاق استادان دانشگاه ها از خانواده‌های شهرستانی و روستایی بودند. گام به راهِ ساختن برداشته بودیم با کمک من و شما، اما نشد. با نقد صادقانه‌ی گذشته‌مان، گام های بعدی را آگاهانه انتخاب کنیم.
با احترام منصور رحیمی


■ جناب پورمندی، خوب به خاطر دارم چند سال پیش زمانی که نگهدار به خامنه‌ای نامه نوشت شما به شدت و با مسولیت بر اشفتید. از آن نظر و از اینکه از این تشکیلات نازا دست شستید احساس قدردانی می‌کنم.
مهرداد