ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 26.04.2005, 7:48
ايرانِ تنها را دريابيد…

محمد ارسی
سه‌شنبه ٦ ارديبهشت ١٣٨٤

خشونتِ اسلحه دمكراسی نمی‌آورد

- تهاجم نظامی آمريكا به ايران به دمكراسی منجر نخواهد شد. زيرا دمكراسی و آزادی، غذا و لباس و كالای صنعتی نيست كه از اروپا و آمريكا به جايی صادر شود.
فروپاشی حكومتی خودكامه، ضرورتاً به دمكراسی و آزادی نمی‌انجامد.
مورد آلمان و ژاپن را كه اين همه جناح‌های دست‌راستی و افراطی به رخ مردم دنيا می‌كشند، ابداً با مورد ايران و خاورميانه نمی‌توان مقايسه كرد كه اصلا اموری مثال‌زدنی نيستند زيرا شهروندی دمكراتيك و نظام دمكراسی را سربازان و توپ و تانك آمريكايی به آلمان نبردند.
آلمانی كه به دست ژنرال‌های آمريكايی و انگليسی افتاد، يكی از پيشرفته‌ترين ممالك عالم محسوب می‌شد و در علم و صنعت از اشغال‌گران خود به مراتب پيشرفته‌تر و جلوتر بود.
جنگ قومی و مذهبی و اختلافات داخلیِ حل‌ناشدنی هم نداشت و درعوض ملتی متحد و يكپارچه و تحصيل‌كرده و انبوهی عظيم از متخصصان و سرآمدان را در همه‌ی زمينه‌ها داشت كه آلمان فدرال را البته تحت حمايت آمريكا و غرب ساختند و شكوفا كردند…
روشن است كه دمكراسی و آزادی و نظام شهروندی دمكراتيك را تنها خود يك ملت می‌تواند بسازد. صد البته كه در اين دمكراسی سازی هيچ ملتی از پيشتيبانی مادی و معنوی جهان آزاد بی نياز نخواهد بود.
بله، دمكراسی تاسيس می‌شود، زمانی كه:
بازتاب بلوغ سياسی و آهنگ مدارا و فرهنگ حقيقی دمكراتيك باشد…
در جامعه وفاق ملی و همه‌گانی و در ميان نيروهای سياسی، حس مسوليت بر مبنای اولويت منافع عمومی باشد.
و در نهايت، زمانی كه سرآمدان سياسی و اجتماعی، مذهبی و فرهنگی جامعه بر سر ارزش‌های دمكراسی و آزادی صف متحد و يك‌پارچه‌ايی را شكل داده‌ باشند.
اگر در جامعه‌ای شرايط ذكر شده نباشد، هيچ قدرت نظامی و صنعتی جهانی حتی از نوع ابرقدرتش، توانا به تحميل دمكراسی و نظام شهروندی دمكراتيك به آنجا نخواهد بود.
حضرات ميان ٣٢ دندان، دندان طلا را فقط ديده‌اند و مثال آلمان را می‌زنند. مثال درست همان مورد‌هائيتی و امثال آن است. همين زمانِ آقای كلينتون بود كه دولت آمريكا برای بركناری ديكتاتور‌هائيتی و تاسيس دمكراسی به كشوری كه بيخ گوشش قرار دارد لشگر كشيد. نتجه چه شد،‌هائينی الان در چه وضعی است؟
با توپ و تانك و سرباز و كشتی جنگی می‌توان به كشوری حمله كرد و نظام دمكراسی را برانداخت. می‌توان به زور، ديكتاتوری برقرار كرد و حكومت‌های مردمی را درهم كوبيد اما، با نيروی قهريه و تجاوز نظامی حتی با نيت خوب نير دمكراسی و آزادی را نمی‌توان به جايی برد.
تاريخ دمكراسی‌های موجود در دنيا ادعای فوق را تاييد می‌كند.
به هوش باشيم، كه اگر كاری را كه آمريكا با عراق كرد، با ايران هم بكند، حتی وضع عراق نيز در ايران پيش نخواهد آمد و احتمالا اوضاع ايران به مراتب فاجعه بارتر و اسفناك‌تر از وضع عراق خواهد شد. زيرا عراقی‌ها، لااقل، روحانيت و مرجعيت شيعه را بالای سر خود داشتند و دارند كه با حيثيت و درايت كم‌نظير خود، اكثريت جامعه را دور خود گردآورده و توانسته انتخابات آبرومند و دنياپسندی را راه بيندازد و يكپارچگی عراق را تضمين كند. افزون بر اين، همسايگان عراق، يعنی ايران و تركيه، سوريه و اردن، كويت و عربستان، يك صدا، خواهان حفظ تماميت ارضی عراق و بقای آن كشور بوده‌اند و هستند.
توده‌ی ميليونی جهان عرب نيز با نگرانی به وضع عراق می‌نگرند و اشغال بغداد را تحقير ٢٥٠ ميليون عرب تلقی می‌كنند و نتيجتا پشتيبانِ احيای عراق متحد و يك پارچه و نيرومند هستند…

“ايران تنها”

اما ايران كشوری تنهاست، زيرا از نظر داخلی هيچ نيروی سياسی و شخصيتی كه مورد قبول همگان و يا اكثريت مردم جامعه باشد وجود خارجی ندارد. حاكمان بر كشور و احزابی كه هر يك گوشه‌ای از قدرت و ثروت را در اختيار دارند مطرود اكثريت مردمند.
نيروهای ملی-مذهبی و اصلاح‌طلبان را تنها گروه‌های كوچكی از ملت حمايت می‌كنند. چپ عملا به پايان رسيده. نه يك قدرت سياسی است ، نه قدرت اجتماعی. سازمان‌های ملی هم، توش و توان و اثر چندانی ندارند. سلطنت‌طلبان در خارج از كشور صد تكه‌اند. بی‌تابی و ميل به پيروزی سريع و نوستالوژی گذشته، كار آن‌ها را به خيالبافی‌های اسفبار و وعده‌دادن‌های تكراری كشانده است.
روحانيت هم كه زمانی بالاترين حرمت و احترام را داشت و مرجع و مركزی برای مردم ايران تلقی می‌شد، امروزه سخت زير حمله است. ايرانيان به سبب ظلم و ستم و ناراستی‌هايی كه از فقهای انحصارطلب ديده اند هرگروه اجتماعی را بر آنها ترجيح می‌دهند.
در چنين شرايط يعنی در نبود يك قطب جذب كننده و جمع كننده اگر حمله‌ی نظامی به ايران صورت بگيرد، نه نيروهای ملی و مردمی، بلكه لشگر‌های شيطانی و ويرانی، امثال بن‌لادن و زرقاوی عرصه را در اختيار خواهند گرفت.
و به لحاظ خارجی هم، ايران، كشوری تنها و بی‌يار و ياور است.
ايرانِ امروز در تمامی اين كره‌ی خاكی در ميان حدود ٢٠٠ كشور بزرگ وكوچك جهان، حتی يك دوست و متحد پايداری كه حمله به ايران را حمله به خود تلقی كند، ندارد.
گروگانگيری، تداوم جنگ با عراق، فتوای قتل سلمان رشدی، ايران را در دنيا منزوی كرد و سپس، با اصرار در ضديت بی‌مورد با آمريكا و نيز اصرار در نابودی كشور اسراييل، كشوری كه سازمان ملل متحد آن را به رسميت شناخته، بهانه‌های لازم را به آمريكا و اسراييل داد تا ايران را به عنوان مايه شری برای منطقه و جهان معرفی كنند…
از اين روست كه می‌گوييم، اگر حمله‌ی ويران‌گری از طرف آمريكا به ايران صورت بگيرد دل شيعيان مومن دنيا شايد به درد آيد، ولی هيچ دولت و ملتی از همسايه‌ها گرفته تا مردم مناطق دوردست‌تر، اشگی برای ايران در حال فروريزی نخواهند ريخت كه هيچ، برخی از همسايه‌ها همان‌گونه كه در گذشته‌ها نيز نشان داده‌اند، سهم خود را از گوشت قربانی طلب خواهند كرد…
هم امروز، از تبليغاتی كه پان‌عربيست‌های افراطی در خليج فارس و خوزستان انجام می‌دهند و نيز تحريكاتی كه پان‌تركيست‌های باكو و تركيه برای بحران‌سازی در آذربايجان ايران می‌كنند آگاهيم و می‌دانيم، كه اين‌گونه گروه‌ها وهمسايگان حامی آن‌ها، مستقيم و غير مستقيم مشوق آمريكا در حمله به ايرانند تا با كسب فرصتی طلايی ايران را قطعه قطعه و با ملت ايران تصفيه حساب كنند.

نتايج منفی و امروزیِ تهديدهای نظامی

نتايج تهديدات نظامی آمريكا را همين حالا آشكارا می‌بينيم. امواج اين تهديدات نظامی كه از پس واقعه‌ی شوم ١١ سپتامبر ٢٠٠١ شديدتر وقوی‌تر شده، فرمانده‌هان افراطی سپاه پاسداران و كادرهای امنيتی جمهوری اسلامی ايران را به حاكمان واقعی ايران تبديل كرده و به آن‌ها اين فرصت طلايی را داده تا جو نظامی- امنيتی خفقان‌آوری را به بهانه‌ی مقابله با تهديدات نظامی آمريكا بر سراسر مملكت ايران تحميل كنند.
در واقع يكی از علل شكست جنبش اصلاح‌طلبی به ويژه در جريان انتخاباتات مجلس هفتم شورای اسلامی و ظهور جريان نظامی-امنيتی راست مذهبی به عنوان قدرت حاكم بر ايران همين تهديداتِ نظامی محافظه‌كاران حاكم بر آمريكاست كه بسياری از اصلاح‌طلبانِ ايرانی نظير خود رييس‌جمهوری، محمد خاتمی را ميان قبول استبداد خودی و يا تسليم در برابر تهديدات نظامی خارجی، قرار داد و نتيجه آن شد كه بخشی از آن‌ها با عمده ديدن خطر خارجی مجبور شوند تا از شماری از مواضع اصلاح طلبی و دمكراسی خواهی دست بكشند و يا در برابر جناج حاكم سكوت كرده و عقب بنشينند.

آن‌هايی كه در انتظار حمله‌ی آمريكا روزشماری می‌كنند.

حال بايد ديد كدام دسته و گروه‌هايی همراه با چه كشورهايی مشوق حمله آمريكا به ايران‌اند تا معلوم گردد كه بر سر آن مملكت و منطقه در صورت حمله‌ی نظامی چه خواهد آمد.
روشن است كه در ميان نيروهای دمكرات و شخصيت‌های بصير و آزادی‌خواه ايرانی احدی را كه با يورش نظامی آمريكا به ايران موافق باشد نمی‌توان يافت.
جمعيت‌ها و سازمان‌های ملی خاصه جمعيت‌ها و تشكل‌های مربوط به زنان، شخصيت‌های دمكرات و صلح‌دوست، جمهوری‌خواهان، روشنفكران، اصلاح‌طلبان، تمامی قشرهای مذهبی و ملی، ايران- دوستانِ اقوامِ ساكن ايران از آذربايجانی و كُرد و لُر و عرب گرفته تا گيلانی و سيستانی… از هر دسته و طيفی هرگونه حمله‌ی نظامی به ايران را تحت هر بهانه و با هر دست‌آويزی كه صورت بگيرد، فاجعه‌ای با ابعادی تصورناپذير، تلقی می‌كنند. اما در عوض، رهبری سازمان مجاهدين خلق- سلطنت‌طلبان افراطی، دسته‌هایِ پان تركيست و پان عربيست تجزيه‌طلب، و در كل، همه آن كسانی كه آماده‌اند تا ايران و ايرانی را، فدای ستيزه‌جويی با جمهوری اسلامی بكنند، آن‌ها شانس خود را در يك حمله‌ی ويرانگر آمريكا می‌بينند و می‌كوشند تا اختلافات خود با حكومت مركزی را به مخالفتِ قدرت‌های خارجی با حكومت فعلی ايران تبديل كنند.
اما شوربختانه، تنها جريان‌های تشنه‌ی قدرت و افراطی، و يا بيگانگان و عوامل ايرانی آن‌ها نيستند كه حمله‌ی آمريكا به ايران را انتظار می‌كشند، بل، انبوهی از مردم ساده‌دل و جان به لب‌رسيده از اوضاع اسفبار كنونی ايران نيز تحت تاثير تبليغات عوامل بيگانه در اين خيال باطل‌اند كه با لشگركشی جورج بوش به ايران، كشور ما از مشكلات كنونی خود بيرون خواهد آمد…
يادمان باشد، فراموش نكنيم كه:
يكی از ويژ‌گی‌های بسياری از ايرانيان و ساكنانِ سرزمين ايران از آغاز امپراتوری هخامنشی تا به امروز همين بوده كه مخالفانِ حكومت‌های ناسالم در دوره‌های مختلف، می‌كوشيدند تا مسئله‌ی خود با دولت مركزی را به مسئله‌ی يك قدرت خارجی با ايران تبديل كنند.
مثلا،
- در حمله‌ی اسكندر مقدونی به ايران و آن فاجعه‌ای كه بر مردم اين سرزمين رفت، فراری‌های ايرانی به يونان آن روز تاثيری جدی داشتند.
در تهاجم اعراب مسلمان هم، مخالفان سلسله‌ی ساسانی مشوق و زمينه‌ساز و راهنمای آن حمله‌ی زير و زبركننده بودند.
انبوه مزدكيان و ناراضيانی كه راهی مكه و يمن و مناطق عرب‌نشين شده بودند، چنان كينه‌ی سوزنده ‌ای از پارسی و ساسانی داشتند كه به قيمت زير و رو شدن اين مملكت و قبول سلطه‌ی عرب بر ايرانی، با ساسانيان تصفيه حساب كردند.
در آن يورش خانمان برانداز مغولان نيز، مخالفان و دشمنان داخلی دولت خوارزمشاهی كه از جور و ستم خوارزم‌شاهيان به قلمرو مغولان پناه برده بودند، تاثيری تعيين‌كننده داشتند. در واقع هم آن‌ها بودند كه نقش راهنما و مترجم و مشكل‌گشای چنگيزيان خون‌آشام را در ويرا‌نی ايران و قتل و كشتار انبوه مردمان ايفا كردند.
موارد ديگری از اين گونه خودويران‌گری‌ها را در تاريخ ايران می‌توان نشان داد كه به رغم نتايج مصيبت‌بار آشكاری كه آن خود ويران‌گری‌ها داشته، و انگشت ندامتی كه نسلی و نسل‌هايی از ايرانيان بر دندان گرفته‌اند، اما خطاها باز تكرار شده و امروز هم هستند كسانی كه مشكل ملت ايران با حكومت فقها را به ضرب و زور لشگر آمريكا می‌خواهند حل كنند.
شوربختانه يكی از ويژگی‌های ايرانی، از افراطی به افراطی غلطيدن است…
در دوستی و دشمنی، در قبول و رد فكری، و يا در تاييد و يا تكذيب شخصی… به حد افراط می‌رويم. دايماً از پهلويی به پهلويی می‌غلطيم. اعتدال و ميانه‌روی، محاسبه و همه‌جانبه‌نگری در كارمان نيست. به هزينه‌های كار سياسی و يا سود و زيان موضع‌گيری‌های گروهی‌مان توجه‌ای نداريم. در برخورد با فرهنگ و تمدن غرب خاصه با آمريكا هم تا كنون به دو صورت كاملا مخالفِ “قهرآميز و تراژيك و يا تقليدی و مضحك” عمل كرده‌ايم.
ديروز، فرياد می‌زديم، آمريكا مايه‌ی شر است و تباهی، امروز، می‌گوييم، منبع همه‌ی خيرات است و فرشته‌ی رهايی.
مثال روشن اين ادعا، مورد آيت‌الله خمينی و نوه‌اش آقای حسين خمينی است. او می‌گفت، آمريكا شيطان بزرگ است و حتی مذاكره و گفتگو با آمريكا را رد می‌كرد. نوه‌اش دست به دامان آمريكا شده كه “آقايان چرا دست روی دست گذاشته ساكت و بی‌كار نشسته‌ايد، بياييد با بمب و موشك‌تان ما را نجات دهيد.”
البته فراموش نبايد كرد كه در اين خوش‌خيالی ملی امروزی، ايران-دوستان رياكار خارج‌نشين با انبوه راديو و تلويزيون‌هايشان، نقش تعيين‌كننده‌ايی را ايفا می‌كنند.
آن‌ها رياكارانه خود را ايران‌دوست و آزادی‌طلب و ملت‌خواه و مبارزِ سياسی معرفی می‌كنند، اما مبارزه سياسی با جمهوری اسلامی را به لجبازی ملی، توطئه‌گری، جنگ‌افروزی و در نهايت به نوعی “چلب‌‌ايسم” رسوا مبدل كرده‌اند…
اين مدعيان آزادی و ايران‌دوستان ريايی، به همه، به آمريكايی به اسراييلی به ايرانی، به هر كسی، به نوعی دروغ می‌گويند و از هر كسی و كشوری برای منافع حقير شخصی و گروهی خويش می‌خواهند سودی ببرند.

شبحی ايران را فرا گرفته، شبح حمله‌ی نظامی آمريكا

اگر اين حمله، به صورت حمله‌ی نظامی محدود، تنها برای ضربه زدن به مراكز اتمی و برخی پايگاه‌های نظامی حكومت اسلامی انجام بگيرد، آن حمله‌ی تنبيهی هديه‌ای خواهد بود برای افراطی‌های مكتب ولايت‌فقيه، برای بخشی از جناج حاكم بر كشور ايران، تا به بهانه‌ی ايستادگی در برابر تهاجم اجنبی و يا دفاع از آب و خاك ميهن اسلامی، پايه‌های نظام خود را محكم‌تر و دامنه‌ی خفقان سياسی-‌اجتماعی را گسترده‌تر كنند. در واقع افراطی‌های حكومت‌ اسلامی يك حمله‌‌ی محدود نظامی آمريكا و اسراييل را هديه‌ايی می‌دانند كه اگر وقوع يابد، ثمرات خير بسياری را برای راديكال‌های رژيم ولايت فقيه در برخواهد داشت.
اگر تهاجم نظامی آمريكا و اسراييل، تهاجمی باشد از همان نوعی كه در عراق و افغانستان صورت گرفت، يعنی در جهت تصفيه حساب نهايی با ايران و جمهوری اسلامی ايران، آن موقع بايد در انتظار فاجعه‌ای بود با ابعادی تصور ناپذير و برای ملت ايران، برای صلح، برای تمامی خاورميانه…

“تغيير لحن جنگ‌طلبان ما را فريب ندهد”

از ياد نبريم كه “تاريخ را جايی ننوشته‌اند.” از آينده‌ی نامعلوم نيز كسی خبری ندارد. اما شواهد و قراين نشان می‌دهند كه وضع موجود ميان ايران و آمريكا وضعی ناپايدار است. يعنی اوضاع، ديگر اين‌گونه نمی‌ماند. جورج بوش و همراهان محافظه‌كارش زير فشار جناح‌های تندروی اسراييلی، مصمم‌اند كه مسايل موجود ميان آمريكا و اسراييل با جمهوری اسلامی را به جنگ يا به صلح به گونه‌ی دلخواه خويش حل و فصل كنند…
در نتيجه يكی از احتمالات، تهاجم نظامی است كه بسيار ويرانگر و نابودگر خواهد بود.
بنابراين، تغييرلحن مقامات آمريكايی در مورد ايران و يا فروكش كردن تبليغات خصومت‌آميز دو طرف مقابل، ما را دچار خوش‌خيالی‌های مقامات جمهوری اسلامی ايران نكند.
به ياد داشته باشيم كه آمريكا و اسراييل دست از سر ايران برنخواهند داشت. زيرا مشكلات و مسايل پيشين همچنان حل‌ناشده باقی مانده… در نتيجه هر زمانی آتش جنگ ويرانگر ممكن است شعله‌ور شود و ايران، مورد تهاجم خارجی قرار بگيرد…
پس وظيفه‌ی اخلاقی، دمكراتيك، ميهنی و صلح‌-دوستانه و انسانی هر ايرانی آزادی‌خواهی، در چنين شرايطی كه چرخ‌های ماشين فاجعه ممكن است به حركت درآيد اين می‌تواند باشد كه:
اولا، با هر گونه امكانی كه در اختيار دارد، با هر گونه حمله‌ی نظامی به ايران، به صورت مسالمت‌آميز و متمدنانه به مخالفت‌ برخيزد.
مقامات آمريكايی اگر بدانند كه دانشگاهيان، نويسندگان، روشنفكران، سازمان‌های زنان، جامعه‌ی مطبوعاتی، بازاريان، احزاب سياسی، سازمان‌های دمكراتيك و انواع تشكلات مردمی در داخل و خارج ايران… مخالف جدیِ حمله‌ به ايران هستند، در سياست خود تجديد نظر می‌كنند و حيثيت جهانی خود و كشور ايران را تخريب و تضعيف نمی‌كنند.
از اين جهت است كه می‌گوييم، مخالف بودن با حمله آمريكا به ايران كافی نيست. با طرف خطاب قرار دادن شخص رييس‌جمهوری و مقامات آمريكايی، با هر گونه آتش‌افروزی و جنگ‌طلبی به صورت علنی بايستی مخالفت كرد.
از سوی ديگر،
گروه‌ها و جريان‌های مختلف سياسی ايران با هر ديدگاهی كه دارند به اين آگاهی و فضيلت اخلاقی بايد رسيده باشند كه ماندگاری ايران، آسايش مردمان و وحدت ملی مردم آن بر هر گونه منافع گروهی، مكتبی، قومی و طبقاتی مقدم است، و در صورت حمله‌ی نظامی به ايران همه بازنده‌اند و برنده‌ی موفق و پايداری وجود عينی نخواهد داشت. به قولِ نويسنده‌ی دلسوزی، “تنها مرگ و درد و جنگ و تروريزم سود خواهد برد ولاغير.”
لذا، نبايد منفعل بود و از ترس اين كه در مخالفت با تهاجم نظامی به ايران، پای اتهام همكاری با حكومت اسلامی به ميان می‌آيد، از بيان حقيقت و دفاع از صلح و ميهن و آزادی غافل ماند.
ثانيا، پرچم پيكار مسالمت‌آميز و همه‌جانبه برای تاسيس دمكراسی و آزادی در ايران را خود ايرانی آگاه و دلسوز بايد به دوش بگيرد و از جبهه‌ی آزادی‌خواهی داخلی غايب و غافل نشود.
ايرانی از اين حالتِ چشم انتظار بودن و رخوت و انفعالی كه در اثر سركوبگری‌های جناح افراطی حكومت اسلامی، و احتمال حمله‌ی نظامی آمريكا، به او دست داده بايد بيرون بيايد و مطمئن باشد كه “آبی كه از دور می‌آيد آتشی را كه درنزديكی است خاموش نمی‌كند.”
در جبهه‌ی داخلی، در مرحله‌ی نخست، حكومت اسلامی ايران را به ترك خصومت سياسی ايدئولوژيكی با اسراييل و آمريكا بايد وادار كرد و نشان داد كه سرانجام شعار مرگ بر اسراييل و مرگ بر آمريكا جز مرگ بر ايران و درد و رنج، بر ايرانی، چيز ديگری نخواهد داشت.
اگر جمهوری اسلامی ايران را به مذاكره برای بهبود رابطه با آمريكا و نيز شناسايی اسراييل و دفاع از صلح در منطقه وادار بتوان كرد، آن وقت گام حياتی و اساسی در مسير دمكراسی و سازندگی، و اتمام تهديدات خارجی برداشته می‌شود…
بله، گفته‌اند كه زمانی فرا می‌رسد كه ميان بقای ملی و منافع ايدئولوژيكی يكی را بايد انتخاب كرد…
اين زمان، برای همه‌ی ايرانيان از حكومت‌گران تا اپوزيسيون، اكنون فرا رسيده‌… تا از امتحان چگونه به در آيند.

"ای خطه‌ی ايران مهين، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجين جان ‌و تن من
دور از تو گل‌ و لاله ‌و ‌سرو‌ و سمنم نيست
ای باغ گل‌ و لاله‌ و سرو‌ و سمن من
تا هست كنار تو پر از لشگر ‌دشمن
هرگز نشود خالی، از دل مِحَنِ من
و امروز همی گويم با محنت بسيار
دردا و دريغا وطن من، وطن من"

دوم ارديبهشت ١٣٨٤
شيكاگو