ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 09.04.2020, 9:45
آنچه که باید در مورد خمینی می‌دانستیم

م. روغنی

در دیماه ۱۳۵۷ که اکثریت مردم ایران چشم و گوش بسته در تب انقلاب بسر می‌بردند، و بسیاری از احزاب ایدئولوژیک چپ و راست در چشم انتظار خروج شاه و ورود روح الله خمینی روز شماری می‌کردند، دکتر مصطفی رحیمی حقوق‌دان و نویسنده و مترجم، طی نامه سرگشاده‌ای[۱] که در ۲۵ دیماه پس از پایان اعتصاب روزنامه‌ها در روزنامه آیندگان به چاپ رسید با شهامت بسیار با جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی به مخالفت برخاست. وی دست آورد انقلاب مشروطیت را که بر مبنای آن قوای مملکت را ناشی از ملت می‌سنجید “برگشت ناپذیر” خواند و تنها جمهوری “مطلق” را نظامی برشمرد که بدون پسوند اسلامی قادر است به دست آورد‌های انقلاب مشروطه مادیت بخشد.

به باور دکتر رحیمی قانون اساسی مشروطه همزمان به “ولایت پاشاه” و به “ولایت فقیه” پایان داد. در واقع “حق حاکمیت ملی” هم سلطنت اعلی حضرت همایونی را انکار می‌کرد و هم ولایت مقام معظم رهبری را نفی می‌نمود.

دکتر رحیمی به خمینی پیشنهاد می‌داد که روحانیت به “نظارت عالیه معنوی” بدون حق وتو قناعت کند. وی توصیه می‌کرد که “معنویت اسلام” را از امور معیشتی جدا و با رواج “معنویت شیعی” راه را برای ورود دستاوردهای دموكراسی و سوسیالیسم هموار گرداند.

با وجودی که دکتر رحیمی نکات کلیدی نظام موردپسند خمینی را مورد انتقاد قرار می‌داد اما می‌پنداشت که تنها با ارائه حق “ارشاد معنوی ملت” به خمینی، بدون توجه به ذهنیت بنیادگرای این روحانی، و بدون تاکید بر جدایی دین از دولت می‌توان به دمکراسی دست یافت. دکتر رحیمی در سال ۱۳۶۰ با یک اتهام واهی مدت ۱۰۰ را روز در زندان گذراند.

در فرانسه نیز فوکو نظریه‌پرداز پسامدرنیست به‌رغم تردید بسیاری از روشنفکران چپ در سراسر دنیا در باره ماهیت انقلاب ایران، در این توهم به‌سر می‌برد که الگوی تازه سیاسی “اسلام” می‌تواند شکل تازه‌ای از “معنویت سیاسی” (political spirituality) را به خاورمیانه و حتی اروپا عرضه کند.[۲] این نظریه‌پرداز پس از اعدام‌های گسترده ارتشیان، بازماندگان نظام پادشاهی و حتی دگر باشان جنسی مورد انتقاد شدید قرار گرفت و سر انجام از ورود دوباره به سیاست دست کشید.

برخی از دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی روح‌الله خمینی

در دوران رضا شاه خمینی همچون بسیاری از روحانیون، “سکوت گزینی” پیشه کرد. در دهه بیست با توجه به فضای نسبتا باز سیاسی، با انتشار کتاب کشف الاسرار (بدون نام نویسنده) پا به پهنه سیاست گذاشت. در این کتاب که در پاسخ به کتاب “اسرار هزار ساله” نوشته علی‌اکبر حکمی‌زاده، روحانی اصلاح‌طلب و افرادی همچون احمد کسروی نگاشته شده بود، ویژگی‌های ذهنیت بنیادگرا، تندرو و خشونت‌طلبش را نمایان ساخت. خمینی در ان زمان باوجودی که پادشاهان را غاصب حکومت امام زمان می‌دانست اما برای حفظ اسلام، بودنشان را تا زمان مقتضی، بهتر از نبودنشان می‌سنجید. روح‌الله خمنی در نامه سرگشاده‌ای که در همین سال خطاب به مردم و روحانیون با عنوان “بخوانید و به کار بندید” انتشار داد احمد کسروی را مرتد اعلان و “مسلمانان با غیرت” را به کشتن وی فراخواند.

خمینی در دهه ۲۰ با کاشانی و نواب صفوی، دو اسلام‌گرای دیگر نیز هم دوره بود. هر سه خواستار اجرای قوانین اسلامی می‌شدند. خمینی از پیروان بروجردی مجتهد اعلم و مخالف دخالت روحانیون در سیاست بود و برخلاف کاشانی و نواب در امور سیاسی سکوت اختیار کرد. وی به جنبش ملی کردن نفت که مصدق سکولار رهبری‌اش را در دست داشت روی خوش نشان نداد و حتی پس از پیروزی انقلاب از “سیلی خوردن” وی ابراز شادمانی نمود[۳]. خمینی با وجود مخالفت بروجردی با فداییان اسلام، مخفیانه از نواب صفوی حمایت می‌کرد و در سال ۱۳۳۴ کوشید حکم اعدام وی را از طریق بروجردی لغو کند که ناکام ماند.

نام خمینی زمانی بر سر زبان‌ها افتاد که در سال ۱۳۴۱ پس از مرگ بروجردی، لایحه “انجمن‌های ایالتی و ولایتی” از سوی علم نخست وزیر اعلام شد. وی به شدت با اعطای حق رآی به زنان و حذف سوگند به قران برای نمایندگان این انجمن‌ها به مخالفت برخاست که ورود غیر مسلمانان را به این نهادها امکان‌پذیر می‌ساخت. تندروی، جسارت و شهامت خمینی در برخورد با نظام اقتدارگرای شاه وی را به تدریج به کانون مبارزه علیه سلطنت تبدیل نمود.

مدارکی که از گفته‌ها و بیانیه‌های سیاسی خمینی تا زمان مرگ وی در دست است در ۲۱ جلد کتاب صحیفه نور[۴] جمع‌آوری شده که بخش‌هایی از آن برای روشن شدن برخی از دیدگاه‌های خمینی در این جا آورده شده است.

جلد اول مکاتبات، سخنرانی‌ها، مکاتبات شرع و بیانات سیاسی خمینی را از سال ۱۳۱۲ تا سال ۱۳۴۴، یعنی اوایل تبعیدش به نجف پوشش می‌دهد. ورود جدی وی به سیاست‌های روز با تلگراف به شاه و تقاضای لغو لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی آغاز گردید. خمینی تا بهمن ماه سال ۴۱ که رفراندوم انقلاب سفید برگزار شد با ده‌ها بیانیه، تلگراف و سخنرانی علیه حق رآی زنان واکنش نشان داد. وی چنان با این حق مخالف بود که گویی با اعطای آن پایه‌های اسلام و شریعت فرو خواهد ریخت. با عقب‌نشینی دولت علم و لغو لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، خمینی جسورتر گردید و در حالی که انتقاد به شاه با خطر دستگیری و زندان مواجه بود بی‌پرده وی را مورد انتقاد قرار می‌داد. انتقادات وی در این دوره سه ساله آشکارا مواضع ارتجاعی زن‌ستیز، تجددستیز، بهایَی و یهودی‌ستیز این روحانی را نمایان می‌سازد.

جلد دوم صحیفه نور بیانیه‌ها و سخنرانی‌های خمینی در نجف را تا سال ۱۳۵۲ پوشش می‌دهد. در این دوره ۸ ساله فعالیت‌های خمینی علاوه بر امور دینی و سیاسی داخل کشور، به فعالیت‌های تشکیلاتی نیز گسترش می‌یابد. در سال ۱۳۴۸ خمینی تحت تاثیر فضای انقلابی داخل و خارج کشور با انتشار کتاب “حکومت اسلامی” رویکرد براندازی پیشه کرد و خواستار برقراری حکومت اسلامی به رهبری “ولی فقیه” گردید. در این دوره کلیه اقدامات شاه از جمله اصلاحات به سود زنان، جشن‌های ۲۵۰۰ ساله، تغییر مبداء تقویم کشور از هجری شمسی به شاهنشاهی، فعالیت مستشاران آمریکایی و حق کاپیتولاسیون، رابطه با شوروی، اختناق سیاسی و قدرت ساواک در سرکوب آزادی‌ها تحت عنوان تجاوز به اسلام و روحانیت مورد انتقاد شدید قرار گرفت. این رویکرد به پشتیبانی روشنفکرانی همچون آل احمد و شریعتی و گسترش آوازه وی در داخل و در میان دانشجویان ایرانی خارج کشور انجامید. خمینی در تمام این مدت در باره زندانی شدن رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی، حمله به دانشگاه تهران و گسترش مبارزات مسلحانه علیه رژیم شاه سکوت اختیار کرد.

جلد سوم مکاتبات و بیانات خمینی از سال ۱۳۵۲ تا مهرماه ۱۳۵۷ (اوایل ورودش به پاریس) را شامل می‌گردد. موضوع بیشتر مکاتبات وی تا اواخر سال ۱۳۵۶ که جنبش ضد دیکتاتوری در کشور شدت گرفت، به امور شرعی و پرداخت وجوهات دینی اختصاص می‌یافت. با انجمن‌های اسلامی دانشجویان در آمریکا، کانادا و اروپا در تماس بود و آنان را به ترویج اسلام و مبارزه با رژیم و یکپارچگی دعوت می‌کرد. هنوز تا پیش از رفتنش به پاریس مواضع ارتجاعی‌اش در مورد زنان آشکارا بیان می‌شد و با آه و فغان و وا اسلاما و وا ملتا، نسبت به اصلاحات مدرنیستی شاه واکنش نشان می‌داد. در این جلد، با وجودی که خود را هوادار کارگران و دهقانان نشان می‌هد، گرایش چپ‌ستیزانه‌اش آشکارتر گردید. شاید چپ‌ها را رقیب مبارزاتی‌اش به شمار می‌آورد و در منزوی کردن آنها از هرگونه تهمتی فروگذار نبود.

جلد چهارم شامل مصاحبه‌ها و بیانیه‌های سیاسی وی در پاریس است. در این بیانیه‌ها و مصاحبه‌ها که بسیاری از آنان از رادیوی بی‌بی‌سی برای داخل کشور پخش می‌شد خمینی مواظع واپس‌گرایانه اجتماعی و نظریه “ولایت فقیه “‌اش را پنهان می‌ساخت و برای محکوم کردن اقدامات شاه حتی به مبانی “حقوق بشر” متوسل می‌شد. این دلبری گفتمانی به احتمال فراوان با مشاورت اطرافیان نزدیکش (قطب‌زاده، یزدی و بنی‌صدر) که سال‌ها در اروپا و آمریکا زیسته بودند طراحی می‌گردید. وی در پاریس با ابهامات فراوان خواستار اجرای قوانین اسلامی است که هیچ گونه توضیحی در باره آنها داده نمی‌شود و شنونده را در ابهام نگه می‌دارد. چپ‌ستیزی وی به شدت ادامه دارد و این اطمینان خاطری برای کشور‌های غربی است که در ایران اسلامی فعالیت‌های کمونیستی سرکوب خواهد شد.

گزیده‌ای از دیدگاه‌ها و گفتمان خمینی:

۱- در مورد زنان

کشف الاسرا ص. ۲۹۴.... بلوغ شرعی مطابق بلوغ طبیعی است که سنت تغییر ناپذیر است و حکم برخلاف آن راه انداختن فحشاء و خلاف عفت و کمک کاری بامراض گوناگون تناسلی است... این اختلاط جوانهای تازه رس در حال غرور شهوت با خانم‌های جوان شهوتران با آن وضع فجیع سرو پا و سینه برهنه با زینت‌های گوناگون...

صحیفه نور ج ۱ سال ۱۳۴۱ ص ۸۳ .. از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایی مایل هستند که این کار (حق رآی زنان) بشود.

ج ۱, ۱۳۴۱ص. ۱۲۲ تا ۱۲۴ (خمینی در حضور رئیس ساواک و رئیس شهربانی قم زنان را به یک تظاهرات احتمالی در روز ۱۷ دی تهدید می‌کند):.. در تلویزیون قصد دارند نمایش زنان سابق و امروزی را در ۱۷ دی بدهند و روز مزبور، زنان نیز در مقابل عدم اجرای لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تظاهراتی بنمایند.... آیا چنانچه در مقابل ۲۲ دسته از جنس لطیف، دستجات اوباش و چاقوکش راه بیفتند، تصور نمایید چه پیشامدهایی خواهد شد؟!

ج ۱، ۱۳۴۱، ص. ۱۵۳ تا ۱۵۴ ...دستگاه جابره در نظر دارد تساوی حقوق زن و مرد را تصویب و اجرا کند. یعنی احکام ضروریه اسلام و قرآن کریم را زیر پا بگذارد، یعنی دخترهای هجده ساله را به نظام اجباری ببرد و به سربازخانه‌ها بکشد، یعنی با زور سرنیزه دخترهای جوان عفیف مسلمانان را به مراکز فحشا ببرد

ج ۱،۱۳۴۲، از صفحه ۱۸۶ تا صفحه ۱۸۷...اکنون با اعلام تساوی حقوق، چندین حکم ضروری اسلام محو می‌شود. اخیراً وزیر دادگستری در طرح خود شرط اسلام و ذکوریت را از شرایط قضات لغو کرده‌...

ج ا، ۱۳۴۲ ص. ۱۸۲ تا ۱۹۴..... ما موقعی که یقین پیدا کردیم که محافل لا مذهب بهاییهای یهودی الاصل ایران و امریکا اراده دارند درخواست تساوی حقوق زن و مرد را آلت تجاوز به حریم مذهب رسمی این مملکت قرار دهند، و دین اسلام را که موجب بقای استقلال ظاهری این ملک و ملت است، تضعیف کنند؛ دوستانه نامه‌هایی از برای این دولت نوشتیم که مواظب باشند....

ج ۱، ۱۳۴۳، ۲۷۳ تا ۲۷۵... ممکن است اگر علما ساکت شوند، کم کم حرف از ارث و طلاق و غیر اینها به میان بیاورند. آنها دشمن هستند؛ باید شما متحد شوید.

ج ۲، ۱۳۴۶، ص، ۱۲۹ تا ۱۳۱(نصیحت به هویدا): .. دخترهای جوان گول خورده را به سربازخانه‌ها نبرید؛ به نوامیس مسلمین خیانت نکنید...

ج ۳، ۱۳۵۶، ص ۲۹۶ تا ۳۱۰... ...قضیه کشف حجاب [بود] با آن فضاحت. خدا می‌داند که به این ملت ایران چه گذشت در این کشف حجاب. حجابِ انسانیت را پاره کردند اینها. خدا می‌داند که چه مخَدراتی را اینها هتک کردند....اینها از این طرف آدمکشی می‌کنند، از آن طرف «عدالت اجتماعی، عدالت اجتماعی»! از آن طرف فشار می‌آورند به زنها که باید بی‌حجاب بشوید، از آن طرف «آزادی نسوان، آزادی نسوان»! اینها مضحکه است؛ این آزادی مضحکه است، آزادی نیست

ج ۳، ۱۳۵۷، ص. ۴۵۴ تا ۴۵۷ (در پاریس)...آنچه خائنین به اسلام نسبت داده‌اند- چه در موضوع حقوق اجتماعی زنان و چه حقوق اقلیت‌های مذهبی و چه سایر مسائل- جز تهمتی ناجوانمردانه چیزی نبوده است، و بلندگوهای شاه در خارج و داخل برای انحراف افکار و توقف یا شکست نهضت دست به این تبلیغات مسموم زده‌اند. [!!!]

۲- بنیادگرایی اسلامی و ولایت فقیه

کشف الاسرار ۱۸۵.... ما که می‌گوییم حکومت و ولایت در این زمان با فقهاست نمیخواهیم بگوئیم فقیه هم شاه و هم وزیر و هم نظامی و هم سپور است بلکه میگوئیم..... همان طور که یک مجلس شوری تشکیل می‌شود از یک عده اشخاص معلوم الحال و قوانین اروپایی یا خود درآوردی را بر یک مملکت که هیچ چیز انها مناسب با وضع اروپا نیست تحمیل می‌کنند و همه شما‌ها کورکورانه آنرا مقدس میشمرید... یک همچو مجلسی از مجتهدین دیندار (بخوان مجلس خبرگان) که هم احکام خدا را بدانند و هم عادل باشند.....تشکیل شود و انتخاب یکنفر سلطان (بخوان ولی مطلقه فقیه) عادل کنند که از قانون‌های خدایی تخلف نکند... بکجای عالم بر خورد می‌کند.

کشف الاسرار ۲۸۹...هیچ فرقی اساسی میان مشروطه و استبداد و دیکتاتوری و دمکراسی نیست مگر در فریبندگی الفاظ.. دین اسلام تمام قانون‌های عالم را که از مغزهای سفلیسی مشتی بیخرد در آمده باطل کرده و هیچ قانونی را در جهان قانون نمی‌داند و قانون اسلام را خداوند جهان برای همیشه فرستاده ....

۳- علیه روزنامه‌ها

کشف الاسرار ۳۸۳.....بطور کلی روزنامه‌ها ئیکه در زمان دیکتاتوری میدان دار و از عمال دیکتاتوری محسوب می‌شدند... در آنروز نشر افکار و الفاظ بیخردانه رضاخان را می‌کرد ضررشان از صدها احمدی و مختاری (شکنجه گران) برای توده و کشور بیشتر است. مختاریها اگر در تنگنای محبس یک بیچاره را خفه می‌کردند یا آمپول آب گرم می‌زدند اینها احساسات شرف آمیز یک توده را خفه می‌کنند و تزریق بیعفتی و خیانت بیک کشور پهناور می‌نمایند. نوک قلم اینان صد‌ها مقابل مسموم تر و بدتر است از نوک سوزن آمپول احمدی‌ها...

ج ۱ سال ۱۳۲۳، ص ۲۱-۲۳ ... قیام برای نفع‌های شخصی است که روزنامه‌ها که کالای پخش فساد اخلاق است امروز هم همان نقشه‌ها را که از مغز خشک رضاخان بی شرف تراوش کرده تعقیب می‌کنند و در میان مردم بخش می‌کنند..

۴- یهودی‌ستیزی و مخالفت با روابط کشور با اسرائیل:

ج ۱، ۱۳۴۲، ص ۲۴۳ تا ۲۴۸ ... اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود، مدرسه «۲» را کوبید. ما را می‌کوبند؛ شما ملت را می‌کوبند. می‌خواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ می‌خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد،

ج ۱، ۱۳۴۳، ص. ۳۷۳ تا ۳۹۵... عمال اسرائیل در ایران-..... هر جا انگشت می‌گذاری می‌بینی که یکی از اینهاست مراکز حساس؛ مراکز خطرناک؛ و الله، مراکز خطرناک برای تاج این آقا. ملتفت نیستند اینها. اینها آنها بودند که در شمیران تهران توطئه کردند ناصر الدین شاه را بکشند؛ [!!!]

...در دو روز پیش از این، سه روز پیش از این، در شانزده شهریور، در تهران، دروازه دولت، یک بساطی یهودیها درست کردند: چهار صد- پانصد نفر یهودی دزد دور هم جمع شده‌اند....

.... اینجا باید «بدتر از یهودی» (ثابت پاسال) تلویزیون داشته باشد و هر طور دلش می‌خواهد تبلیغات بکند لکن تبلیغات ما آزاد نیست...

ج ۲ ( درنجف) ۱۳۴۳، ص. ۲۹ تا ۴۱... الآن هم یهود مانع هستند که اسلام ترویج بشود؛ الآن هم نصارا مانع هستند که اسلام را، آن طور که هست، معرفی کنند. مانع هستند...

۵- روحانیت شیدایی:

ج ا، ۱۳۴۳، ص، ۴۱۵ تا ۴۲۴...اگر نفوذ روحانیین باشد نمی‌گذارد که اسرائیل قبضه کند اقتصاد ایران را! نمی‌گذارد که کالاهای اسرائیل در ایران بدون گمرک فروخته بشود! اگر نفوذ روحانیین باشد نمی‌گذارد که اینها سر خود یک همچو قرضه بزرگی را به گردن ملت بگذارند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد این هرج و مرجی که در بیت المال هست بشود. اگر نفوذ روحانیین باشد نمی‌گذارد که هر دولتی هر کاری می‌خواهد انجام بدهد و لو صد در صد بر ضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانیین باشد نمی‌گذارد که مجلس به این صورت مبتذل‌ درآید. اگر نفوذ روحانیین باشد نمی‌گذارد که مجلس با سرنیزه درست بشود تا این فضاحت از آن پیدا بشود...

۶- سرکوب دگراندیشان:

کشف الاسرار ۲۸۳ ... این حیوان‌های شهوتران که می‌خواهند با نام ترقی کشور با دخترهای جوان مردم برقص و عیش و نوش بپردازند باز دست از این کشف حجاب ننگین که عفت و درستی عضو جوان حساس مارا بباد داد و از خیانتهای بزرگ رضا خان باین کشور بود بر نمیدارند غافل از آنکه با خواست خدا بهمین زودی دینداران با مشت آهنین معز بیخرد آنها را پریشان خواهند کرد و اساس شهوترانی آنها را بسرشان خراب خواهند نمود.

کشف الاسرار ۱۰ ...ما اکنون به مطالب می‌پردازیم و یک یک جواب گفته‌های آنهارا که نیمخورده وهابیه و امثال آنها ست می‌دهیم تا حال این دروغ پردازیها و خیانت کاریها روشن شود آنگاه جزای این فساد انگیزان را از دولت و ملت غیور ایران می‌خواهیم و در موقع سرکوبی آنها معرفی و یک یک را در عهده خود می‌دانیم

۷- احکام قرون وسطایی و خشونت بی‌پرده:

کشف الاسرار ص ۴ و ۷..... سرداران، نظامیان و دینداران دوره اول اسلام....کسانی بودند که در سریاسر مملکت خود حدود الهی را اجرا می‌کردند دست دزد را میبریدند و آشوب طلبان و فتنه انگیزان را گردن می‌زدند از اجانب و کفار دور میجستند و احتراز می‌کرند حتی در لباس و خوراک و مرکوب از ‌آنها تقلید نمی‌کرند و شباهت با آنانرا حرام می‌دانستند...

ج۱، ۱۳۴۳، ص. ۲۸۵ تا ۳۰۸...حکم اسلام است که اگر کسی حمله برد به منزل کسی، برای آن کسی که مورد حمله واقع شده است جایز است کشتن او.

ج ۱، ۱۳۴۳، ص ۲۴۳ تا ۲۴۸... آن مردکه ( رئیس ساواک قم) آمد در مدرسه فیضیه- حالا اسمش را نمی‌برم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را می‌برم [ابراز احساسات حضار]-

۸- نحوه رابطه با روحانیون مساجد در ایران:

ج ۲، سال ؟ ص ۲۴۸( نویسنده نامه در ۱۰ مورد از خمینی اجازه خواسته است ) ..در موضوعاتی که مرقوم شده تمام آنها را به همان نحو که مرقوم داشته‌اید اجازه کردم؛ مگر چند قلم:
قلم (1) شما می‌دانید که من در مساجد کمتر اجازه می‌دهم؛ در این مورد و در مورد سه، نصف از آنچه مرقوم شده است اجازه می‌دهم، با شرط آنکه مسجد مورد احتیاج فعلی باشد و از طریق دیگر هم نشود جبران کرد. (قلم 5) پس از خرج نمی‌شود حساب کرد. (10) در تمام چیزهایی که مجاز بودید مجازید. و در همه مطالبی که نوشته‌اید اجازه دادم. راجع به آقای آقا سید حسن اصفهانی، ایشان سهم سادات و نصف از سهم امام را مجازند، بیش از این اجازه نمی‌دهم

۹- انزواخواهی:

ج ۲، ۱۳۴۹، ص. ۲۷۷ تا ۲۷۹...این خوان یغما که مدتهاست مورد هجوم چپی و راستی قرار گرفته و گاهی با صراحت تقسیم گردیده، اکنون با عناوین دیگر با کمال عوام‌ فریبی نقشه‌کشی شده و مورد تقسیم قرار گرفته است. از طرفی کارشناسان چپی که مقصود آنها اسارت شرق و ملل اسلامی است، به اسم تاسیس کارخانه ذوب آهن که نفع آن برای استعمار و کسب وجهه دستگاه جبار بیشتر از نفعی است که به ملت می‌رسد) و از طرف دیگر کارشناسان و سرمایه داران بزرگ امریکا به اسم عظیمترین سرمایه گذاری خارجی برای اسارت این ملت مظلوم به ایران هجوم نموده‌اند.

۱۰- دگراندیش‌ستیزی و انحصارطلبی:

کشف الاسرار ص ۳۳۲.... با آنکه سوابق آن مرد (کسروی) ابله در تبریز و طهران در دست است و آنها او را می‌شناسند به ناپاکی و خلاف عفت می‌شناسند چنین عنصری که خود ناپاک ترین عناصر است می‌خواهد مردم را بآیین ناپاک که آیین زردشت موهوم است دعوت کند.

ج ۱سال ۱۳۲۳، ص ۲۱-۲۳ ....همه دیدید کتابهای یک نفر تبریزی بی‌سر و پا (کسروی) را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب- روحی له الفداء- آن همه جسارتها کرد

ج ۳، ۱۳۵۶، ص. ۲۰۳ تا ۲۰۵... من صریحاً اعلام می‌کنم که از این دستجات خائن، چه کمونیست و چه مارکسیست و چه منحرفین از مذهب تشیع (مجایدین) و از مکتب مقدس اهل بیت عصمت- علیهم الصلاه و السلام- به هر اسمی و رسمی باشد متنفر و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و اسلام و مذهب می‌دانم.

ج ۳، ۱۳۵۶، ص ۲۶۵ تا ۲۶۷... و نگذارند فرصت‌ جویانی که یک قدم و یک قلم برای اسلام و ملت شریف ایران برنداشته‌اند، اکنون از این فرصت استفاده کنند و خود را به صورت وطنخواهی و آزادیخواهی در بین مردم رنجدیده برای رسیدن به وزارت و وکالت داخل کنند، یا با نوشتن چند مقاله که در آن نه اسمی از اسلام و نه اسمی از هسته مرکزی فساد است، جای خود را بین ملت باز کنند؛ و اگر خدای نخواسته به مقامی برسند، همان خیانتها و همان سرسپردگیها و همان رنجها و مصیبتها تکرار شود.

ج ۳، ۱۳۵۶، ص ۲۹۶ تا ۳۱۰...کمونیستی برای این است که مردم را بازی بدهند. مگر می‌شود کسی به مبادی غیبی اعتقاد نداشته باشد و در فکر مردم باشد و در فکر اصلاحات؟ بازی است همه‌اش.

ج ۳، ۱۳۵۶، ص ۳۲۱ تا ۳۲۷...شخص منحرف و کهنه‌پرستی که در سفر اخیرش به هند، زرتشتیها و گبرها را نوازش و احترام می‌کند و از آتش‌پرستان و آتش‌پرستی تایید می‌کند، و به خاطر مرام ارتجاعی آنها تاریخ پر ارزش و مترقی اسلام را تغییر می‌دهد، چگونه ممکن است موافق داشته باشد؛ جز همان فرقه کهنه‌پرست؟.. ...قشرهای غیر اسلامی را که عقیده و عملشان بر خلاف اسلام است و دارای گرایش به مکتبهای دیگرند، هر نوع از آن باشد، به مکتب مترقی عدالت‌پرور اسلام دعوت کنید و در صورت نپذیرفتن، از آنها هر نوع که باشد و هر شخصیت که هست تبرّا ( دشمنی ) یا لا اقل احتراز کنید.... باید برنامه و نشریات همه جناح‌ها بدون ابهام متکی به اسلام و حکومت اسلامی باشد...

۱۱- تهدید به کشتار کمونیست‌ها

ج ۴، ۱۳۵۷،ص ۹۶ تا ۱۰۷.... آنهایی که در ایران هستند کمونیست نیستند؛ آنها هم شما را بازی می‌دهند. آنهایی که در ایران هستند سازمان امنیتی [هستند]

ج ۴، ۱۳۵۷، ص. ۱۲۷ تا ۱۳۳....کمونیستی دیگر در کار نیست، ایرانْ کمونیستی ندارد؛ چهار تا بچه اگر یکوقتی یک چیزی بازیشان بدهند، یک صحبتی بکنند، اگر از خود آنها نباشد و تحریک خود آنها نباشد چهار تا بچه هم که از بین می‌روند اینها، چیزی نیستند اینها تا اگر ایشان نباشند ... یک مملکتی که سی میلیون جمعیت علَم بلند کرده و داد می‌زند: اسلام، اسلام. این دیگر می‌شود کمونیستی باشد؟ خفه می‌کنند کمونیست را....

۱۲- تایید حمله هودارانش به سینماها، مشروب فروشی‌ها و حتی بانک‌ها

ج ۴،۱۳۵۷ ص ۵۱۱....مردم فقط مراکز فساد را می‌کوبند، زیرا خواستار یک حکومت حق هستند.

آنچه پس از انقلاب بهمن اجرا شد با دیدگاه‌های خمینی از سال ۱۳۲۳ تا ۱۳۵۷ پیش از ورودش به پاریس همخوانی داشت. سانسور شدید مطبوعات در رژیم گذشته، کمبود آزادی‌های سیاسی، توهم ایدئولوژیک برخی از احزاب سیاسی و بسیاری از ما روشنفکران از جمله عواملی بود که دیدگاه‌های واقعی و اهداف خمینی نادیده گرفته شد و از افکار عمومی پنهان گردید. بدین ترتیب صدای دکتر رحیمی در آن جو انقلاب زده بجز واکنش منفی برخی از چپ گراها، و اسلام گراها بازتابی نیافت و هشدارهای شادروان شاهپور بختیار نیز در مورد اهداف خمینی شنیده نشد اما تاریخ ارزیابی سخنگو را تآیید کرد.[5]

فروردین ۱۳۹۹
mrowghani.com

————————-
[۱] - مصطفی رحیمی، چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟ روزنامه آیندگان، ۲۵ دیماه ۱۳۵۷
https://farhangvakhorafeh.wordpress.com/2010/05/24/
[۲] - محمود روغنی، فراز و فرود جدایی دین از دولت، از شاه اسماعیل اول تا ولی مطقه فقیه، ص. ۲۰۷ mrowghani.com
[۳] - همان ص. ۱۷۹
[۴] - صحیفه امام خمینی
https://bit.ly/2JRss4s
[۵] - محمود روغنی، فراز و فرود جدایی دین از دولت در ایران، از شاه اسماعیل صفوی تا ولی مطلقه فقیه، ص ۱۹۲