ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 24.02.2020, 21:40
دوم اسفند، امپراطور لخت و تابستان داغ!

احمد پورمندی

عجیب نیست، ولی انتخابات دوم اسفند برنده‌ای نداشت، در عوض تا بخواهید بازنده داشت. ‏از نگاهی تاکتیکی، البته خامنه‌ای بزرگترین زمین‌خورده این انتخابات است و طیف ‏گسترده اپوزیسیونی که فراخوان تحریم داد، می‌تواند خود را برنده بازی اعلام کند. اما از ‏نگاهی راهبردی، ایران باخت، نهاد مجلس باخت، جمهوریت باخت، حکومت باخت، ‏اصلاح‌طلب باخت، اصولگرا باخت، اپوزیسیون باخت و مهم‌تر از همه مردم ایران ‏باختند.

هسته سخت قدرت، مرکب از روحانیت، بازاریان و‎ لمپن‌ها که پیش از بهمن خاکستری ‏‏۵۷ شکل گرفته بود، با سقوط نظام پادشاهی، سهم اصلی قدرت را به رهبری خمینی، به ‏کف آورد. فقر مطلق دانش حکمرانی، این هسته را واداشت تا جمعی از روشنفکران دین‏باور را با شعار “پیوند حوزه و دانشگاه” در قدرت سهیم کند و نواختن ویالون دوم را به ‏آنها بسپارد تا هم در حکمرانی یاور او باشند و هم امپراطور قدرت، لخت در انظار ظاهر ‏نشود.

این ائتلاف ۳+۱ از فردای ۲۲ بهمن ۵۷ تا امروز، علی‌رغم دگردیسی‌ها، در کشور ‏حکومت کرده است. جریان “روشنفکر دینی” از “جناح چپ خط امام”، تا “اصلاح‌طلب”، ‏و تا “سبز” و “اعتدالی”، تحولاتی را طی کرد و هسته سخت و اصلی قدرت هم به مرور ‏زمان، زیر نام “اصولگرائی”، به مجموعه‌ای به زعامت ” مافیای نفتی-نظامی-رانتی- ‏امنیتی” استحاله پیدا کرد. اما جدای از جنگ و جدال‌های همیشگی، ائتلاف ۳+۱ پایدار ‏ماند. انتخابات دوم اسفند نقطه عطفی در مناسبات درونی حکومت و در رابطه مردم با ‏حکومت بود و ائتلاف حکومتی را به لرزه در آورده، به نقطه پایان خود نزدیک کرده ‏است‏.

مجلس که یکی از مهم‌ترین دستآورد‌های جنبش مشروطه بود، به استثنای دوره‌های ‏فترتی نظیر دهه آخر حکومت رضا شاه و محمدرضا شاه، یکی از ارکان حکمرانی در ‏کشور بوده است. در جمهوری اسلامی، نیرو‌های خارج از ائتلاف حکومتی، جز در ‏مقاطعی از مجلس اول، هرگز شانسی برای حضور در آن نیافتند و مجلس مهم‌ترین مرکز ‏تجلی چالش‌ها و تعامل‌ها میان ۳+۱ موسس نظام در دهه آغازین و یک+یکی بود که به ‏تدریج شکل گرفت و مجلس را به عرصه چالش اصلاح‌طلبان با “مافیای نفتی-نظامی-‏رانتی-امنیتی” بدل کرد.

اعلام نهائی نتایج انتخابات دوم اسفند تردیدی باقی نگذاشت که اصلاح‌طلبان، به مثابه یک جریان اجتماعی سهیم در قدرت، از ترکیب مجلس حذف شده‌اند و این نهاد که به تدریج از مقام قانونگذار و ناظر بر امور کشور عزل شده بود، بعد از ‏این نمایش انتخاباتی، رسما به مرکز تجمع سران و عوامل مافیایی بدل می‌شود که نبرد بر ‏سر قدرت و ثروت را زیر نام خامنه‌ای پی خواهند گرفت و ادبیاتی کاسبکارانه، خرافاتی ‏و لمپنانه خواهند داشت. به این ترتیب، دوران فترت جدیدی در تاریخ مجلس ‏در ایران آغاز می‌شود و نهاد مجلس در صف بازندگان بزرگ انتخابات دوم اسفند قرار می‌گیرد.

مجلس بر آمده از این انتخابات اما، مجلس آرامی نخواهد بود. کسانی که ده‌ها برابر حقوق ‏و مزایای چهارساله نمایندگی را خرج انتخابات کرده‌اند، می‌خواهند از محل رانت‌های ‏سیاسی و اقتصادی، سرمایه‌گذاری خود را با بهره کافی بازپس بگیرند. محدودیت منابعی ‏که زیر فشار تحریم‌ها و بحران اقتصادی فلج‌کننده، هر دم محدودتر می‌شود، تحقق اهداف ‏این سرمایه‌گذاری‌ها و تحقق اهداف حامیان پشت پرده را دشوار و دشوار‌تر می‌کند و در ‏نتیجه جنگ و جدال بر سر قدرت و تصاحب رانت‌ها در میان مجلسیان بالا می‌گیرد و ‏شعله‌های آتش درگیری‌ها قبل از همه دامن خامنه‌ای را خواهد گرفت. عدم توانائی در ‏مدیریت رانت، سر آغاز خارج شدن کنترل خشونت از دست خامنه‌ای‌ست و این می‌تواند ‏نظام را تا حد “آغاز پایان”، با مخاطره رو برو کند.‏

خامنه‌ای با حذف اصلاح‌طلبان، خود را از یک سپر دفاعی کارآمد محروم می‌کند. با این ‏حذف، او ناگزیر است همچون امپراطور عریانی که تحریم‌های فلج‌کننده صدای شکستن ‏استخوان‌هایش را در آورده، مستقیما در مقابل مردم قرار بگیرد. امتحان تاب‌آوری نظام ‏در مقابل آتشی که علاوه بر جامعه، از مجلس هم می‌تواند شعله بکشد، ریسک خطرناکی ‏است که خامنه‌ای به سوی انجام آن روان است.

به احتمال زیاد، خامنه‌ای در تدارک انتقال قدرت به فرزندش، در سودای سرهم‌بندی ‏مجلسی در قد و قواره مجتبی بر آمده، تا این انتقال با حداقل تنش صورت بگیرد. اما همه ‏شواهد نشان می‌دهد که حل مساله جانشینی، بدون دخالت دادن مردم خشمگین و به جان ‏آمده و بدون مشارکت اصلاح‌طلبان، قطعا به بن‌بست خواهد خورد. خامنه‌ای با این ‏ریسک بزرگ، نصیبی جز یک شکست استراتژیک نخواهد برد. فاز نهائی این شکست، ‏در دوم اسفند آغاز شده است.

وقتی حداقل، ۷۵ در صد اهالی پایتخت، مجلس را که نتیجه صد و پنجاه سال تلاش در ‏راه دموکراسی و حاکمیت قانون است، وامی‌نهند تا به حاکمانی گستاخ، فاسد و بی‌تدبیر نه ‏بگویند، این نشانه خوبی برای ایران و مردم ایران نیست. مردم از نهاد‌های واسطه و حلقه‌های وصل نا امید شده‌اند. مردمی که در روند استقرار این نظام جان دادند. هشت سال ‏جنگیدند. با تحریم‌ها ساختند و همه مصیبت‌های ناشی از “نظام تبخیر امید” را تحمل ‏کردند، حالا با صدای بلند می‌گویند که “جنگ شما با دنیا، جنگ ما نیست. بگذار هر چه می‌خواهد پیش بیاید، بدتر از این نمی‌شود!”.

این اندازه نومیدی نسبت به حکومت، در ‏شرایطی که موریانه‌های فساد، تبعیض، تحقیر، فقر و استبداد به جان اعتماد، همبستگی ‏ملی و همه سرمایه‌های اجتماعی افتاده‌اند و در حالی که جامعه در شرایط تعلیق سیاسی ‏قرار گرفته و تحریم‌های فلج‌کننده شیرازه اقتصاد را از هم پاشانده است، اصلا نشانه‌های ‏خوبی نیستند. مردمی تا این حد نومید نسبت به ساز و کار‌های گفتگو و تعامل مسالمت‏آمیز، به سان بشکه‌های باروتی هستند که هر لحظه می‌توانند منفجر بشوند. این انفجار ‏اگر رخ دهد ایران و مردم ایران بزرگ‌ترین قربانیان آن خواهند بود. بعد از آبان ۹۸، ‏انتخابات دوم اسفند، جامعه را یک گام بلند دیگر بدین سو رانده است.‏

‏”نه” بزرگ مردم به مجلس، ابتدا به ساکن رخ نداده است. این “نه” محصول چهل سال ” ‏آزمون و خطا” و امید بستن به وعده‌های مدعیان راستین و دروغین اصلاحات است. مردم ‏در دی ماه ۹۶ و در آبان ۹۸ عیار وعده‌های اصلاح‌طلبان را سنجیدند و در عمل سیاسی ‏خود به عجز و ناتوانی آنها و عقیم بودن راهکار حرکت زیر سقف ولایت مطلقه مافیا پی ‏بردند. دست ردی که امروز مردم بر سینه مجلس زدند، قبل از همه دست رد بر سینه اصلاح‌طلبان و راهکار ائتلافی ورشکسته آنهاست. اصلاح‌طلبانی که در دوم اسفند مجلس ‏را به ولی فقیه و مافیای تحت فرمانش تقدیم کردند، همزمان سنگی هم بر گور اصلاح‏طلبی حکومت -محور خود نهادند. آنها شاید رقت‌انگیز‌ترین بازنده دوم اسفند باشند.

به جز سرنگونی‌طلبان خشونت‌طلب، وابسته و بدون حد و مرزی که ایران و مردم ایران، ‏مساله آنها نیست، هیچ شخصیت و جریان سیاسی مسئولی نمی‌تواند از این وضعیت خشنود ‏باشد. گرچه حکومت هیچ گزینه‌ای در مقابل مردم نگذاشت و گریزی از تحریم انتصابات ‏حکومتی نبود، اما سیاست ملی، مردمی و دموکراتیک نمی‌تواند نگران اوضاع به شدت ‏بحرانی کشور نباشد و نقش مخرب این انتخابات فرمایشی و “سردارزده” را نادیده بگیرد.

بر افراشتن پرچم انتخابات آزاد، از جمله به معنی اعاده حیثیت از نهاد مجلس به مثابه ‏عصاره ملت و نتیجه مهم صد و پنجاه سال تلاش برای دموکراسی و حاکمیت قانون نیز ‏هست. به همان نسبت که حاکمیت مجلس را خوار می‌کند، مردمان بیشتری به این نتیجه می‌رسند که تشکیل مجلسی قانونگذار و تصمیم‌گیر در یک انتخابات آزاد و سالم راه ‏مطلوب و ممکن عبور مسالمت‌آمیز از بحران، خلع ید از ولایت مافیا و استقرار جمهوری ‏در کشور است. این فهم ملی در دوم اسفند گامی بزرگ به سوی تکامل و گسترش برداشت ‏و این را شاید بتوان یگانه پیروزی جدی انتخابات دوم اسفند دانست. تا تحقق این راهکار ‏رهائی‌بخش و ملی اما، وقتی سرداران بر صندلی‌های بهارستان جلوس کنند، کسی به ‏عریانی امپراطور دل نخواهد سوزاند. در سال کرونا، ملخ و موریانه، بعد از بهار قحطی ‏زده، تابستان داغی در پیش است که در آن، دلال معاملات ملکی سابق هم، به ریش “آقا”‏ی عریان و مال باخته خواهد خندید.‏

آقایان! به تابستان سلام کنید! خود کرده را تدبیر نیست! ‏


نظر خوانندگان:


■ سلام آقای پورمندی، معمولا از مقالات شما بهره می برم اما بیان چنین مطلبی “قبل از همه دست رد بر سینه اصلاح‌طلبان و راهکار ائتلافی ورشکسته آنهاست. اصلاح‌طلبانی که در دوم اسفند مجلس ‏را به ولی فقیه و مافیای تحت فرمانش تقدیم کردند، همزمان سنگی هم بر گور اصلاح‏طلبی حکومت -محور خود نهادند. آنها شاید رقت‌انگیز‌ترین بازنده دوم اسفند باشند.” از طرف شما درست و دقیق نیست.
اصلاح طلبان اصیل و صادق و سالم به همراه مردم در سیرکی که بنام انتخابات برگزار شد حضور نداشته‌اند. بخش کوچکی از اصلاح‌طلبان شامل حزب کارگزاران، ندا و چند تا باند کوچک بنام حزب اصلاح‌طلب روی هم رفته ۲۰ در صد اصلاح‌طلبان ایران هم نیستند کما اینکه بالاترین آمار رای شان زیر صد هزار نفر در تهران است. هسته اصلی اصلاح‌طلبان در حزب اتحاد متمرکزند و البته تمام تلاش‌شان را هم کردند که کار به اینجا نکشه و وقتی نتیجه‌ای نگرفتند خودشان را کشیدند کنار. تحلیل گران داخلی از ماهها قبل پیش‌بینی چنین انشقاقی در اصلاح‌طلبان را هم می کردند و ناگزیر بود. هنوز اصلاح طلبان تاثیرگذارترین جریان سیاسی در ایران هستند.
bidarrayaneh9


■ دوست گرامی! در مورد ملاحظات شما دو نکته به نظرم می رسد. نخست اینکه متاسفانه اصلاح طلبان مورد نظر شما هم نتوانستند روی مواضع خود بایستند و در روز آخر از مردم دعوت به مشارکت کردند. دوم اینکه چرا کار به اینجا و ورشکستگی جریان اصلاح طلب حکومت- محور کشید و مسولیت اصلاح طلبان چیست؟ به باور من، اصلاح طلبان نیازمند باز بینی صادقانه تجربه چهل ساله خویش و برخورد شجاعانه با اشتباهات راهبردی هستند که انرژی اجتماعی را به هرز برد. مقوله انقلاب، رابطه با میراث انقلاب بهمن ، میراث خمینی و رابطه دین و دولت هرگز از سوی اصلاح طلبان مورد باز نگری جدی قرار نگرفته است. اصلاح طلبان هرگز پاسخ روشنی به این سوال ندادند که چرا از دل دولت خاتمی، احمدی نژاد سر برآورد و چه بلائی بر سر ۲۴ میلیون رائی آمد که با “تکرار می کنم” پیشوای ایشان به حساب روحانی ریخته شد. دیگر کسی  بازی “کی بود، کی بود، من نبودم” را باور نمی کند. برایم یک سوال بسیار جدی دیگر هم وجود دارد: چرا آقایان به طرز بسیار ناجوانمردانه ای شعار رفع حصر را کنار گذاشتند و محصوران را تنها رها کردند؟
پورمندی


■ اولا مویه کردن بر جمهوریت و مجلسی که جز از تابلو چیزی از آن بجا نمانده ناصواب است و از طرف دیگر جامعه مدنی یکبار با رای ۲۴ میلیونی قدرت خود را برخ کشید که می‌توانست دریچه‌ای برای توسعه و توازن قدرت با هسته سخت حاکمیت باشد که با روی کار آمدن ترامپ جوان مرگ شد و این بار با اقدامی کاملا اصلاحی و مدنی با رای کمتر از بیست درصد در شهرهای بزرگ اعتماد بنفس و قدرت خود را نشان داد که حتما در گام‌های بعدی از این فراز ان حرکت خواهد کرد.
بهرنگ


■ آقای پورمندی، بزرگ‌ترین برنده این تحریم مردم ایرانند شما لازم نیست بی‌جهت بروی همه مردم خاکستر بپاشید. جوانان این میهن عزم جزم کرده‌اند با تخم و ترکه شیخ فضل‌الله و خمینی تصفیه حساب کنند تصفیه‌ای تاریخی ما منتظر تابستان نیستیم بهار یا زمستان مهم نیست شب یا روز فرقی ندارد. آنها آزادی و حق حاکمیت ملت را دزدید ولی به روان پاک هم کسانی که تا این ساعت بر خاک افتادند قسم میخوریم که بیش ازین اجازه ماندن در حاکمیت را به آنان نخواهیم داد.
Nav2rose


■ ما که در انقلاب سال ۵۷ زنده بودیم؛ چه طرفدار حکومت پادشاهی و چه مخالف آن و بیست ساله بودیم امروز شصت ساله‌ایم. می‌توان گفت ۲۵ درصد از جمعیت سی میلیونی کودک و نوجوان بودند و بقیه بالای ۱۸ سال یعنی حدود ۲۲ میلیون بالای ۱۸ سال داشتیم. آنهائیکه در آنروزها از شصت سال به بالا بودند امروز بالای صد سال سال سّن دارند که اغلب دارفانی را وداع کردند. می‌توان گفت ۱۴ تا ۱۶ میلیون از آن ۲۲ میلیون جمعیت بالای ۱۸ سال هنوز در قید حیات‌اند که نظرشان هم در آن موقع و امروز در مورد انقلاب متفاوت بوده ست. حال این اقلیت ۱۴ تا ۱۶ میلیونی در مقابل اکثریت جمعیت جوان ایران ۸۰ میلیونی باید خیلی محتاط و دقیق بحث کند تا بتواند فاکت‌ها و دلایل منطقی در مورد چرائی انقلاب و نتیجه‌ی منفی آن ارائه نماید. دیگر با شعار و احساسات نمی‌توان کاری کرد مگر با پول و سرمایه فراوان مثل آمریکا که در این بحث جائی ندارد.
با سپاس / هومن دبیری


■ آقای پورمندی سلام؛ به نظرم اهل سیاست نباید در باره یک حزب یا جریان سیاسی چنین که شما قاطع رای صادر کردید نظر دهد. اگر در زمانی دیگر مردم به همین اصلاح طلبان روی آوردند انگاه شما چه خواهید گفت؟ می‌شود احتمال آن را صفر دانست؟ در مورد مرگ یک جریان سیاسی حداقل در کوتاه و میان مدت باید بسیار محتاط بود. تجارب جهانی ازین فراز و فرودهای احزاب یا اندیشه سیاسی بسیار نشان دارد. احزاب چپ و راست و میانه زیادی سراغ داریم که شکست خوردند و از صحنه خارج شدند ولی باز بر گشتند. از افراط و بی‌پروایی در نظر دادن باید پرهیز کنیم زیرا روزگار و رویدادها ازین فراز و فرود ها زیاد داشته است و معمولا بر افراط خط بطلان می‌کشد. البته من در بلند مدت برای احزاب مذهبی آینده‌ای نمی‌بینم؛ جهان در مجموع به سوی جدایی دین از سیاست دارد حرکت می‌کند.
با تشکر تجلی


■ آقای دبیری عزیز! تذکر شما به طور کلی درست است. البته اگر مبنا را آمار های موجود در سازمان آمار قرار بدهیم، تعداد کسانی که در زمان انقلاب بالای ۱۸ سال داشتند و حالا هنوز زنده هستند، احتمالا از ۱۴ میلیون مورد اشاره شما هم کمتر هستند. ولی من دلیل این استناد شما را نگرفتم. به هر حال ما اگر ده نفر هم باشیم، باید مسولانه حرف بزنیم و در جایی که ماشین‌های جستجوگر در دسترس همگان و بویژه در اختیار نسل جوان هستند، دوران فله‌ای حرف زدن و کلی‌گویی‌های غیر مستند گذشته است. من سعی می کنم از اینگونه مقالات مرتکب نشوم. خوشحال می‌شوم اگر کمی روشن‌تر بنویسید که در کجا دچار بی‌دقتی شده‌ام.
با سپاس / پورمندی


■ جناب پورمندی گرامی!
ضمن درود از مطالعه مقاله جنابعالی بدین نتیجه رسیدم که تحریم انتخابات فرمایشی رژیم توسط مردم ایران به این دلیل مهم است که اصلاح‌طلبان مورد وثوق ملت ایران توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شده‌اند و ملت ایران تنها و تنها به این خاطر خط بطلان بر سیکل انتخاب بد بجای بدتر کشیدند که این خواست قلبی گروههای اصلاح‌طلب را اجابت کرده باشند! به اعتقاد بنده اینگونه نتیجه‌گیری از وقایع و مصادره به مطلوب نمودن کنش‌های مردم خالی از هرگونه فکت‌های منطقی است. ملت ایران پس از بیش از ۲۰ سال به بازی گرفته‌شدن توسط اصلاح‌طلبان و قناعت به بد در مقابل بدتر نهایتا به نقطه‌ای رسیدند که یا باید “بدترین” را انتخاب کنند یا خود را از این بازی ناعادلانه کنار بکشند.
زمانی که مخالفین حاکمیت اسلامی نمایش انتخابات را تنها جهت کسب مشروعیت بین‌المللی برای حاکمان اسلامی عنوان و از آن برائت می‌جستند دوستان اصلاح طلب ما با عکس انگشتان آغشته به جوهر ضمن ریشخند گرفتن اپوزیسیون با افتخار تنها راه گذار به دمکراسی را شرکت در انتخابات رژیم عنوان می‌کردند بدینگونه محللین اصلاح‌طلب با دادن آدرس غلط ضمن تشویق ملت ایران به شرکت در انتخابات آنهم متعاقب جنایت‌های ۷۸، ۸۸، کهریزک و....، بانی آشتی ملت با رژیم شده و اینگونه وقاحت حاکمیت اسلامی را در کشتار مردم صد چندان نمودند.
بیشتر از ۲۰ سال است اپوزیسیون این امر بدیهی را یادآور شده است که اصلاحات در حکومتهای وحشت و توتالیتر امری محال است. لازمه اصلاحات وجود جامعه مدنی قدرتمند می‌باشد در حالی که اینگونه حکومتها حتی غیر سیاسیونی همچون فعالان محیط زیست و دراویش را بر نمی‌تابد چه رسد به کنشگران سیاسی! حاکمیت وحشت باهم بودگی اجتماعی شهروندان را بر نمی‌تابد و لاجرم شهروندان به موجودات ایزوله و جدای از هم تبدیل که در انجام کوچکترین کنش اجتماعی ناتوان خواهند بود. بنابراین با پوزش بسیار ادعای اصلاحات در اینگونه حکومتها یا از جانب ساده دلان است یا کسانی که صداقتی ندارند که بنده آنها را استمرار طلب رژیم می‌دانم.
با سپاس / رضا اچ تی تی